دکتر سید محمدکاظم سجادپور در تابناک نوشت:
انتخابات ریاست جمهوری دوره یازدهم در خرداد 1392 نقطه عطفی در مناسبات داخلی و خارجی جمهوری اسلامی ایران محسوب می شود. در پی این انتخابات فضای داخلی و سیاسی متحول گردید و سخن از سمت و سوی متفاوتی در سیاست خارجی و هم چنین ترکیب جدیدی از کارگزاران سیاست خارجی به میان آمده است. در سر تا سر دنیا از این انتخابات و نتایج آن استقبال نسبی صورت گرفت. تنها مورد استثنایی رژیم صهیونیستی بود. در این میان واکنش ایالات متحده نه تنها در سطح رسمی بلکه مجموعه بازیگران سیاسی ایالات متحده در خور دقت و توجه است. از آن جا که امریکا مجموعه ای پیچیده و لایه به لایه است، پاسخ به این سوال که واکنش امریکا نسبت به نتایج انتخابات ریاست جمهوری 1392 ایران چگونه قابل تحلیل است، باید ابعاد و زوایای گوناگون سیاسی امریکا را مد نظر قرار داد. پاسخ به این سوال و بررسی و ارزیابی واکنش ها نیازمند دقت به حداقل سه چارچوب در رابطه با این انتخابات از سوی محافل سیاسی ایالات متحده است. این سه چارچوب عبارتند از: چارچوب تحلیلی به این معنی که انتخابات ایران در امریکا چگونه تحلیل شد، چارچوب استراتژیک به این معنی که اثر این انتخابات بر مناسبات استراتژیک ایران و امریکا چگونه خواهد بود و سرانجام چارچوب سیاسی به معنی تاثیر این انتخابات بر پویایی سیاسی در روابط ایران و امریکا چگونه قابل بررسی است. این چارچوب روشن کننده واکنش امریکا نسبت به انتخابات ایران است.
چارچوب تحلیلی
بحث انتخابات ایران در ایالات متحده با انبوهی از موسسات و نهادهای تحقیقاتی از مدتی قبل از برگزاری انتخابات داغ بود و عمدتا بر اساس نگاهی منجمد و شکل گرفته در مورد انتخابات ایران سخن گفته می شد. به این معنی که در ابتدا گفته می شد که این انتخابات یک انتخابات مهندسی شده است و حتی فردی که قرار است به ریاست جمهوری ایران برسد مشخص است. بسیاری از پژوهشگران موجود در مراکز تحقیقاتی به تعبیر امریکایی از انتخابات ایران با عنوان گزینش Selection به جای انتخاب Election یاد می کردند. نتایج انتخابات ایران بی تردید شوکی تحلیلی بر مجموعه صاحب نظران امریکایی در رابطه با تحولات سیاسی ایران بود. تحلیل از انتخابات ایران و نتایج آن به جز موارد استثنایی و بسیار اندک، به هیچ رو برای تحلیل گران امریکایی با نتایجی که از این انتخابات به دست آمد قابل پیش بینی نبود. در حقیقت در این شوک تحلیلی شاهد ناکارآمدی مکانیسم های تحلیلی پژوهشگران امریکایی در مورد ایران هستیم. این اولین بار نیست که ایران مجموعه نهادهای تحلیلی امریکا را با عنصر تعجب رو به رو می کند. عنصر تعجب به این معنی است که تجزیه و تحلیل در حد قابل قبولی نتوانسته خطوط اصلی را پیش بینی کند.
البته باید در نظر داشت که در این تحلیل ها منافع و دیدگاه های مشخص سیاسی و ایدئولوژیک قرار دارد. به عبارت دیگر مجموعه تحلیل هایی که قبل از انتخابات مشاهده می شد بر اساس منفعت گروه های خاصی در ایالات متحده شکل می گرفت که در پی اهداف سیاسی معینی بودند. اما نتایج انتخابات و شوک تحلیلی نوع دیگری از تحلیل را در ایالات متحده به همراه آورد و به فاصله کوتاهی خصوصا گروه های جانبدار اسرائیل در امریکا سعی کردند که به انتخابات و رئیس جمهور منتخب قالب مشخصی را بدهند و در این قالب تحلیلی از شکل دهی Framing خاصی استفاده شده و می شود. به این صورت که بعد از انتخاب دکتر روحانی به ریاست جمهوری ایران در تحلیل های تحلیل گران امریکایی این مطلب تکرار می شود که رئیس جمهور در ایران نقشی ندارد. آن ها در عین حال در صدد تخریب شخصیت رئیس جمهور منتخب از طریق نوشته های موسسات تحقیقاتی هم هستند. در حالی که این نوع قالب بندی Framing با با اشکالات تحلیلی زیادی رو به رو است. در ایران اگرچه بر اساس قانون اساسی و مجموعه ویژگی های نظام جمهوری اسلامی ایران، چارچوب های سیاست خارجی توسط مقام معظم رهبری مشخص می شود اما بر اساس قانون و رویه و عرف سیاسی رئیس جمهور نقش مهمی در مسائل سیاست خارجی دارد. از جمله نقش نمادین نمایندگی کشور در مناسبات بین المللی، نقش اجرایی در اداره و مدیریت دستگاه های مسئول سیاست خارجی و نیز نقش طراحی و ارائه راهبردهای سیاست خارجی در مجموعه نظام. اما در تحلیل های متاخر نویسندگان امریکایی این نقش رئیس جمهور، کم اهمیت جلوه داده می شود. بنابراین در مجموع در چارچوب تحلیلی ایالات متحده به پویایی سیاسی داخلی ایران و ساختارها و نهادها و فرهنگ سیاسی معاصر ایران به اندازه کافی توجه و دقت نشده است. اما این چارچوب تحلیلی بی تردید با نگاه استراتژیک ایالات متحده در مورد ایران ارتباط دارد که باید به آن نیز توجه داشت.
چارچوب استراتژیک
انتخابات ایران در ذهن استراتژیست های ایالات متحده تحول عمده ای را ایجاد نکرده و پیوستگی آن چه آنان خطر ایران برای منافع امریکا می نامند عنصری پایدار در استراتژی ایالات متحده است. البته در عین وحدت نظر در مورد تهدید آمیز بودن ایران و نگاه اخطار گرایانه به ایران، در چگونگی تهدید ایران، درجه و میزان فوریت تهدید ایران و بر همین منوال چگونگی مواجهه با خطر ایران در بین استراتژیست های امریکایی اختلاف نظر وجود دارد. در همین چارچوب است که نمی توان گفت انتخابات ایران بر ذهنیت استراتژیک ایالات متحده بی تاثیر است. چرا که در مقابله با جمهوری اسلامی، گروه هایی که خطر ایران را فوری قلمداد می کردند با چالش جدی مواجه شدند و نگاه های جنگ طلبانه آن ها و تلاشی که برای رادیکال کردن و نظامی کردن برخورد ایالات متحده با ایران مدتی دنبال می شد با شکاف و وقفه رو به رو خواهد شد. البته این به معنای سکوت آن ها نخواهد بود. اما این چارچوب استراتژیک که بر یک نگاه ایستا و تهدید دائمی اندیشیدن ایران رو به رو است، به نحو واضح و آشکاری به چارچوب های سیاسی ایالات متحده پیوند خورده و در این جا است که باید به مجموعه بازیگران سیاسی در ایالات متحده و انتخابات ایران توجه داشت.
چارچوب سیاسی
امریکا در عین این که دارای یک سیاست رسمی در مورد ایران است و این سیاست توسط وزارت خارجه یا کاخ سفید اعلام می شود، اما در درون خود با انواع بازیگران رو به رو است که این بازیگران قالب های فردی، قالب های نهادی و قالب های سازمانی مختلفی را به خود می گیرند. به وضوح در ایالات متحده بین نهاد اجرایی و نهاد قانونگذاری یعنی کنگره در خصوص ایران اختلاف و تضاد وجود دارد. هر چند که در زمینه های استراتژیک بین آن ها پیوند قابل توجهی وجود دارد. در کنگره امریکا گروه های جانبدار اسرائیل در تمام مراحل انتخابات سعی بر افزایش بیشتر تحریم ها علیه ایران داشتند. این روند بعد از انتخابات هم توسط آن ها دنبال می شود. هدف آن ها بستن دست رئیس جمهور امریکا در هر گونه تعامل با ایران در اثر تحولات مربوط به انتخابات ایران است. در عین حال نمی توان از این واقعیت چشم پوشید که به طور شگفت انگیزی فضا علیه این گروه ها ایجاد شده و گروه هایی که پیوسته بر طبل جنگ می کوبیدند در حاشیه قرار گرفته اند. در حاشیه قرار گرفتن این گروه های تندرو در متن جامعه سیاسی امریکا تحول کم ارزشی نیست.
در این فضا است که امکان تعامل با ایران مجددا در بین برخی از محافل سیاسی امریکا مطرح شده است. هرچند که برای این تعامل اما و اگر های متفاوتی وجود دارد. نفس باب شدن این فضای تعامل به نوبه خود قابل توجه است. اما کشمکش بین نیروهای مقابله گرا و تعامل گرا با ایران در ایالات متحده به نظر می رسد در پی انتخابات تا حدودی به نفع تعامل گرایان در حال تغییر و دگرگونی است. هر چند که در این میان دستپاچگی و ناراحتی گروه های صهیونیستی و خصوصا گروه های راست صهیونیستی بسیار قابل مشاهده است. این دسته از نیروهای سیاسی حتی از تصور کم شدن تنش بین ایالات متحده و ایران در پی انتخابات نگرانند و سعی می کنند به گونه ای با انواع وسایل و ابزارهای تبلیغاتی و سیاسی و تهدیدی فضا را به مراحل پیشین بازگردانند.
اما این کشمکش سیاسی چه برآیند و نتایجی در بر خواهد داشت؟ این مسئله فقط به اراده این بازیگران و چگونگی رفتار سیاسی آن ها در داخل ایالات متحده بر نمی گردد. نیروهای منطقه ای نیز در این میان قابل توجه هستند. در دنیای اطراف ایران و مخصوصا در میان اعراب احتمال گشایش روابط ایران و اعراب و باز شدن فضای تعامل قابل توجه است. هر چند که در مواردی ممکن است این فضا ـ مخصوصا در مورد قضیه سوریه که در آن بازیگران منطقه ای و ایالات متحده در نقطه مقابل ایران قرار می گیرند ـ دارای پیچیدگی های خاصی باشد که امکان تعامل را کمتر نماید. از طرفی به طور کلی باید در نظر داشت که در این شطرنج سیاسی این تنها نیروهای داخل مجموعه رنگارنگ سیاسی ایالات متحده نیستیند که تعیین کننده سرانجام بازی هستند. هم چنین نیروهای منطقه ای نیستند که سرانجام بازی را تعیین خواهند کرد. یکی از موثر ترین عوامل در این شطرنج سیاسی، نوع و کنش بازیگری ایران است که به نظر می رسد با تداوم اهداف مشخص سیاست خارجی ولی با نحوه ساماندهی متفاوت و به روز شده ای در این نقشه سیاسی اثرگذاری جدی از خود به جا خواهد گذاشت. البته این خود در گرو منظم کردن ممجموعه گفتمانی و رفتاری سیاست خارجی ایران در کل و در رابطه با مسائل پیچیده بین المللی به طور خاص است.
امریكا و تازه ترین شطرنج سیاسی در ایران
۱۳۹۲/۴/۱۵