نسخه چاپی

مقاله سعید حجاریان درباره «دولت معجزه»

اكنون كه كارنامه «دولت مهرورز» بسته می‌شود و هركس از جوانب مختلف به ارزیابی آن می‌پردازد، بد نیست كه نگاهی به گفتمان این دولت و تفاوت آن با گفتمان محافظه‌كاری در ایران بپردازیم. بهترین واژه‌ای كه می‌توان برای این دولت برگزید، دولت «معجزه هزاره سوم» است. من لازم می‌دانم كه تك‌تك عناصر این اصطلاح را بكاوم.

به گزارش نما، به نقل از «پایگاه دایره المعارف بزرگ اسلامی» حجاریان در ادامه یادداشت خود نوشت: اولا، این دولت چه حدوثا و چه بقائا معجزه بود، معجزه امری خارق عادت است، یعنی روتین‌ها را می‌شکند و خرق می‌کند، بنابراین این دولت یک «دولت استثنایی» است. کارل اشمیت درباره دولت استثنایی می‌گوید که: «کاملا شبیه معجزه است.» در ادبیات اشمیت، استثناء وضعیت اضطرار و خارج از نظم موجود است. از این‌رو استثناء شکل عرفی شده معجزه در الهیات است. ریشه لغوی استثناء چه در لاتین و چه در فارسی به «بیرون آوردن» و «خارج کردن» می‌رسد. به همین جهت استثناء مبین نوعی حذف است. امر استثنائی آن‌چیزی است که از قاعده عام حذف می‌شود و به واسطه همین حذف شدن است که قاعده را سامان می‌بخشد. به همین خاطر از منظر اشمیت استثنا همیشه از قاعده مهم‌تر است چنان‌چه او در الهیات سیاسی می‌نویسد: «قاعده چیزی را ثابت نمی‌کند؛ اما استثناء ثابت‌کننده همه چیز است. نه فقط تائید کننده قاعده که موید هستی آن هم هست.»

به طور مشخص دولت‌های استثنایی در زمان‌هایی پیدا می‌شوند که نیروهای اصلی جامعه به موازنه رسیده باشند و هیچ‌کدام نتوانند از پس یکدیگر برآیند. یکی از اقسام دولت‌های استثنایی، دولت بناپارتی است.مارکس برای نخستین بار در هجدهم برومر به تبیین دولت بناپارتی می‌پردازد. وی در آنجا می‌گوید که در فرانسه به علت آنکه نوعی تعادل طبقاتی شکل گرفته بود، لوئی بناپارت توانست بر فراز طبقات موجود به قدرت برسد و دولتی بی‌طبقه را شکل دهد.

در چنین وضعیت‌هایی که آن را وضعیت تعلیق می‌خوانند، به علت شکل‌گیری نوعی فضای خلاء و پوچ‌گویی همه چیز معلق می‌شود و به همین دلیل هر هیولایی امکان ظهور می‌یابد. در ایران نیز نیروی راست سنتی در فضای پوچ شکل‌گرفته پس از دولت اصلاحات با یک عقب‌نشینی تاکتیکی، قدرت را به یک جریان رادیکال سپرد. این جریان رادیکال همان هیولایی بود که توانست در آن فضا قدرت را قبضه کند. اما اکنون وظیفه تاریخی این جریان تندرو تمام شده است و باید قدرت را به راست سنتی بازگرداند تا دوباره سرمایه‌داری سنتی از نوع ایرانی روتین شود.

ثانیا، به لحاظ روبنایی و ایدئولوژیک دولت معجزه تفاوتی عمده با سایر جریان‌های سیاسی در ایران دارد. در این مقاله تنها به مقایسه گفتمان این دولت با گفتمان جریان راست می‌پردازم. من گفتمان راست را «موعودگرا» می‌خوانم و گفتمان دولت معجزه را «میعادگرا».

در موعود‌گرایی تاکید بر ویژگی‌های شخصیتی موعود است و زمان ظهور کاملا مبهم است.بیشتر مسائلی که در موعودگرایی طرح می‌شوند عبارتند از: منجی چه کسی است؟ چه نسب و ریشه‌ای دارد؟ اسم و لقبش چیست؟ و غیره.مثلا هم در مسیحیت، هم در یهودیت و هم در شیعه، موعود دارای هویتی مشخص است که غایب است و هم‌چنین همواره حاضر.

به طور مشخص در موعودگرایی شیعی، علما قایل به این هستند که هرکس زمانی برای ظهور تعیین کند، باید وی را تکذیب کرد، اصطلاحا می‌گویند: «قد کذب الوقاتون».یعنی هر نوع توقیت، ولو در بازه زمانی دور و بزرگ ممنوع است. در روایات برخی می‌گویند که مهدی در روز جمعه ظهور می‌کند، برخی دیگر می‌گویند که در نوروز می‌آید، عده‌ای دیگر ادعا می‌کنند که در عاشوراست که وی خواهد آمد، اما در قرائت شیعی از موعودگرایی حتی اگر روزی هم پیدا شود که تقارن این سه باشد، باز هم نباید به آن اعتنا کرد.

اما میعادگرایی چیست؟
میعادگرایی یک ریشه زرتشتی‌گری دارد. بنا بر اعتقاد زرتشتیان در رأس هر هزاره (میلینیوم) یک سوشیانت ظهور و تجدید عهد می‌کند. در دین زرتشت قایل به سه سوشیانت هستند، مثلا مهدی اخوان‌ ثالث که اسم خودش را «سوم برادران سوشیانت» گذاشت، ناظر به همین معناست. در بین مسیحیان نیز میعادگرایی رایج است، آنان با رجوع به کتاب دانیال و یا مکاشفه یوحنا تلاش کرده‌اند که زمانی را برای ظهور مسیح مشخص سازند. مثلا در مکاشفه یوحنا آمده است که:«زمانی و زمانی و نیمی از زمانی» و برخی از این میعادگرایان مسیحی با گرفتن هر زمان برابر با پانصد سال، گفته‌اند که در حدود سال ۱۲۵۰ یک منجی ظهور خواهد کرد.

البته میعادگرایان همواره از سوی دیگران طرد می‌شوند، چنان‌چه سنت آگوستین در بخش هفتم از کتاب شهر خدا مرزهای خود را با هزاره‌گرایان ترسیم می‌کند و آن‌ها را گروهی می‌داند که شیفته ضیافتی افراطی به نام هزاره موعود شده‌اند. به همین خاطر وی از مومنین می‌خواهد که از این امور دوری کنند و گوش‌های خود را بر چنین موهوماتی ببندند.

اما در واقع ما با گرایشات زیادی در دور‌ه‌های مختلف برای تعیین زمان ظهور روبه‌رو می‌شویم. حتی می‌بینیم که برخی از ریاضی‌دانان و فیزیک‌دانان عصر روشنگری نیز با انجام محاسبات مختلف مبتنی‌بر کتاب مقدس، زمان‌هایی را در آینده دور یا نزدیک برای ظهور تعیین کرده‌اند. با ورود به هزاره سوم عده‌ای از هزاره‌گرایان با برجسته کردن دوباره مکاشفات و برخی کتب دیگر مانند کتب نوستر آداموس، سال ۲۰۱۲ را به عنوان سال ظهور منجی اعلام کردند.

به طور خلاصه میعادگرایان بیشتر به موعد و میعاد توجه دارند تا به موعود و در این‌جا بر خلاف موعودگرایی اصل بر زمان است و نه شخصیت و ویژگی‌های منجی.

می‌توان جنبش‌های میعادگرایانه را به دو گونه اصلی تقسیم نمود:

۱- جنبش‌های پیشاهزاره‌گرا که یوتوپیای خود را در گذشته از دست رفته جست‌وجو می‌کنند که باید این گذشته «احیا» شود و در اعتقاد ایشان موعود از آسمان به شکلی ناگهانی و یک‌باره «نزول» می‌کند.

۲- جنبش‌های پساهزاره‌گرا که به دنبال آرمانی در آینده تاریخ هستند که باید این آینده «ساخته» شود. در این‌جا موعود نه در آسمان که در زمین است و از آن‌جا «صعود» می‌کند و همچنین ظهور وی تدریجی خواهد بود.

به عنوان مثال از جنبش‌های پساهزاره‌گرا می‌توان به پروتستانتیسم اشاره کرد که بر خلاف الهیات آگوستینی می‌کوشد تا با اتکا به فیض الهی، بهشت را در همین خاک بنا کند. از این‌رو جنبش پروتستانیسم مدعی این بود که هر فرد مسیحی باید اسباب ظهور مسیح را فراهم آورد.

اما در شیعه با توجه به غالب بودن نگاه موعودگرا، تعجب‌آور است که جریانی پیدا شود و از زرتشتی‌گری و مسیحیت(گبر و ترسا)، میعادگرایی را بگیرد و معجزه هزاره سوم شود و هم‌چنین منجی‌گرایی شیعه را با زمان میلادی در هم آمیزد و ‌بگوید که ما پی‌برده‌ایم که آمریکایی‌ها هدفشان از اشغال عراق نه فقط بردن نفت عراق و سرکوب «بعث» و «القاعده» که هدفشان ممانعت از ظهور منجی بوده است و بعد هم بیایند و جاده بکشند و یا در بوق بهار بدمند و بگویند: «زنده‌باد بهار» و یا سی‌دی‌ای را نظیر «ظهور نزدیک است»، در تیراژ بالا پخش کنند.

به نظر من دولت معجزه را باید یکی از انواع پساهزاره‌گرایی دانست. از این‌رو می‌بینیم که افرادی در این دولت با طرح مقوله ظهور صغری و کبری در پی ساختن یوتوپیای این جهانی در فردای پس از بهار هستند.

از این‌رو مخالفت شدید علمای قم با دولت را می‌توان در همین‌جا به خوبی فهم کرد. زیرا در مقابل قرائت رسمی شیعی که این علما آن را نمایندگی می‌کنند و برای مهدی زمان خاصی را تعیین نمی‌کنند تا راه برای حاکم بودن نواب عام (فقها) باز باشد، دولتیانی قرار می‌گیرند که می‌خواهند خود را مستقیما نماینده معصوم بدانند و دوباره به شکلی کمدی قصه کهنه اسلام منهای روحانیت را تکرار کنند.

۱۳۹۲/۵/۱۳

اخبار مرتبط
نظرات کاربران
نام :
پست الکترونیک:
نظر شما:
کد امنیتی:
 

آخرین اخبار...