نسخه چاپی

ایران، ۱+۵ و تضاد منافع استراتژیك

« ملت ایران در انتخابات گفت باید بایستیم اما طرحی نو در اندازیم یعنی با نقشه و تدبیری دقیق تر حركت كنیم. »

به گزارش نما به نقل از خراسان، اين جمله متعلق به جناب آقاي روحاني و مربوط به حدود يک ماه پس از انتخابات است که حاکي از وجود طرحي نو براي ايستادگي در برنامه ايشان است. روشن است براي اينکه بدانيم راهبردهاي عملياتي سياست خارجي دولت يازدهم چيست بايد منتظر بمانيم اما نگاهي اجمالي به سياست هاي اعلامي ايشان در ايام انتخابات، نشست مطبوعاتي و چند صحبت ايشان ما را به دو سياست تنش زدايي و تاکيد بربهبود روابط با کشورهاي منطقه مي رساند در اين مجال تلاش مي‌شود تا نشان داده شود "تمرکز کامل" بر مذاکرات با کشورهاي ۱+۵ يا بهبود روابط با کشورهاي منطقه ضمن اينکه لازم است اما مشکل اصلي را حل نخواهد کرد لذا بايد دنبال "راهبردهاي تکميلي" در کنار راهبرد مذاکره با ۱+۵ بود.

تضاد منافع استراتژيک

درروزهاي آغازين انتخاب آقاي روحاني مخصوصا بعد از سخنان توهين آميز نخست وزير اسرائيل به منتخب مردم ايران چهره هاي غيررسمي اروپايي و آمريکايي زيادي از فرصت بهبود روابط با ايران سخن گفته اند و همين مساله نشانه فرصت مهم پيش روي دولت يازدهم است امااگر اين فرصت را صرفا در مذاکرات با ۱+۵ خلاصه کنيم، اشتباه بزرگي کرده ايم . روشن است که مذاکره با ۱+۵ سه کارکرد دارد اول ارائه چهره اي صلح طلب از ايران، دوم جلوگيري از صدور قطعنامه هاي ذيل شوراي امنيت و محدود کردن به تحريم هاي يک جانبه و سوم امکان بازگشت به مذاکرات در «لحظه تصميم» و به همين دليل بي ترديد ادامه مذاکرات با ۱+۵ ضروري است. اما نکته اينجاست که اگر در تحليل خود، باور داشته باشيم صرفا از رهگذر مذاکره با ۱+۵ مي توانيم مشکل را حل کنيم (که گفته هاي برخي از مسئولان مويد اين تحليل نادرست است) و به همين دليل تيم جديد تمرکز خود را صرفا بر آن قرار دهد، ره به خطا برده است شايد رفتار دولت اوباما در اجراي تحريم هاي سختگيرانه و تصويب تحريم هاي جديد درمجلس نمايندگان آمريکا بهترين گواه براين ادعا باشد اما براي اينکه متناسب با يک خبرمثبت يا منفي دچار نظرات وتحليل هاي اقتضائي و کاملا متناقض نشويم بهتر است بحث را از يک نگاه کلان مورد بررسي قرار دهيم.

روشن است که ۱+۵ بدون آمريکا تصميم مهمي نخواهد گرفت و واقعيت اين است که بين ايران و آمريکا «تضاد منافع استراتژيک» وجود دارد و مادامي که دو کشور در مساله اي «تضاد منافع استراتژيک» داشته باشند زمينه اي براي هم راستا کردن منافع دو کشور وجود ندارد تا در آن صورت با مذاکره بتوان "بازي حاصل جمع صفر" (يعني بازي يکي برنده ديگري بازنده) را به "بازي حاصل جمع غيرصفر" (يعني هردو برنده يا هردو کمي بازنده) تبديل کرد مگر آنکه شرايط به گونه اي تغيير اساسي پيدا کند که منافع استراتژيک کشوري عوض شود يا به دليل ترس از باختي بزرگ يک طرف از برخي منافع استراتژيک خود دست بردارد.

سه حوزه تضاد منافع استراتژيک ايران و آمريکا عبارتند از اول موجوديت و امنيت اسرائيل، دوم هنجارهاي حاکم بر نظام و روابط بين الملل وسوم آينده انرژي دنيا.

خط قرمزي به نام اسرائيل

تمام روساي جمهور آمريکا پيش و پس از انتخابات به صراحت اعلام مي کنند که امنيت و موجوديت اسرائيل خط قرمز آمريکا است و لذا اگر اختلافي بين روساي جمهور آمريکا در اين باره وجود دارد فقط در نحوه تامين اين موجوديت و امنيت است نه در اصل آن. در مقابل جمهوري اسلامي ايران نيز،هم از ابتداي پيروزي انقلاب تاکنون به عنوان يک مبناي ايدئولوژيک و رسالتي ديني و تاريخي و هم در سال هاي اخير به دليل حفظ امنيت ملي کشور ومطابق با منافع ملي اعلام کرده است آرام گذاشتن و مشروعيت دادن به رژيم زياده خواه اسرائيل که در صورت قوي شدن جايي براي بقاي هيچ کشور اسلامي باقي نخواهد گذاشت، خط قرمز ايران است به گونه اي که روزگذشته حتي آيت ا... هاشمي رفسنجاني تاکيد کردند که نبودن سلاح هسته اي در منطقه جزو اصول سياست هاي ما بوده و هست. به نظر مي رسد نه در آمريکا افراد مستقل آنقدر قدرت دارند که لابي قدرتمند صهيونيست را به حاشيه ببرند و نه امنيت ، موجوديت، استقلال، وظيفه ديني و خلاصه منافع ملي ايران اجازه موافقت با امکان رشد اسرائيل تماميت خواه و اين خطر بالقوه و بالفعل را مي دهد لذا نمي توان انتظار داشت تضاد منافع استراتژيک ايران و آمريکا قابل حل باشد.

هنجارشکني بين المللي مقدمه هنجارهاي جديد

در نظريه هاي روابط بين الملل دونظريه «مکتب انگليسي» و «سازه انگاري» به خوبي اهميت قواعد و هنجارهاي موجود در شکل دادن روابط بين الملل را توضيح داده اند براين اساس بخش مهمي از دليل تصميم کشورها در روابط خارجي خود، مبتني بر قواعد و هنجارهاي حاکم برنظام بين الملل است به عنوان مثال وقتي همه پذيرفته اند که سازمان مللي با حق وتو به پنج کشور وجود داشته باشد ، برتري اين پنج کشور را برديگر کشورها پذيرفته اند و درتعاملات خود حتي در مواردي که هيچ الزام حقوقي وجود ندارد اين برتري را لحاظ مي کنند. يا اگر اين قاعده بر نظام بين الملل حاکم باشد که وقتي آمريکا و برخي کشورهاي غربي تصميمي بگيرند ديگر کشورها حتي اگر تعدادشان بسيار بيشتر باشد بايد از آن تمکين کنند چون قدرت و ثروت در اختيار غرب است، کشورهاي مختلف دنيا در تنظيم روابط شان براساس اين قاعده هاي نانوشته رفتار مي کنند حتي اگر منافع ملي کشورشان به طور کامل لحاظ نشود.

نتيجه عملي اين مي شود که آنچه مهم است هنجارها وقاعده‌هاي حاکم بر روابط بين الملل است و واقعيت انکارنشدني اين است با اينکه هنجارها و قاعده هاي حاکم تغييرات شگرفي کرده است اما هنوز دردرجه اول منافع آمريکا، در رتبه دوم چند کشورغربي و در نهايت برخي قدرت هاي بزرگ را تامين مي کند لذا حفظ قواعد و هنجارهاي موجود در نظام بين الملل از اهميت استراتژيکي بسيار بالايي مخصوصا براي آمريکا برخوردار است که هم منافع کلان اقتصادي و هم سياسي بي‌شمار و غيرقابل محاسبه اي را ايجاد مي کند.

هيچ کارشناس منصفي نمي تواند اذعان نکندکه جمهوري اسلامي بعد از سي سال پافشاري برشعار نه شرقي و نه غربي و پرداخت هزينه هاي زياد براي استقلالي در شأن نام ايران بزرگ، اين قواعد را به شدت تغيير داده است اگر مي بينيم امروز کشورهايي پيدا مي شوند که در برخي موارد نعل به نعل فرمان آمريکا را عمل نمي کنند به دليل اين است که ايران سال ها در مقابل آمريکا ايستاد اما نه شکست خورد نه از مواضع مستقل خود عقب نشيني کرد. شرايط فعلي براي آمريکا بسيار سخت تر است چرا که چند سال است مساله انرژي هسته اي مساله اول رسانه هاي جهان است و جهان نسبت به آن حساس شده است حتي در اين زمينه چند قطعنامه در سازمان ملل به عنوان نهاد قانوني حمايت کننده از هنجارهاي مورد نظر آمريکا عليه ايران تصويب شده است و ايران به هيچ کدام از آن ها اهميت نداده است به عبارت ديگر ايران به صورت مستقيم به جنگ هنجارهاي حاکم بر نظام بين الملل رفته است حال براي آمريکا مساله اين است که اگر اجازه بدهد ايران ياغي (بخوانيد ايران مستقل) به حداقل خواسته منطقي خود دست پيدا کند آنگاه قواعد و هنجارهاي حاکم برنظام بين الملل تغيير مي کند و اين تغيير هنجارهاي تازه آغازي است براي دردسرهاي سياسي و اقتصادي بعدي آمريکا.

آينده اي نه فقط براي فرزندانمان بلکه براي خودمان

در يادداشتي به طور تفصيل با ذکرمنابع و اسناد از استراتژي "دارا" و "نادار" (HAVE&HAVE NOT)آمريکا براي قرن بيست ويکم نوشتيم(۱) و نشان داديم که با توجه به رو به اتمام بودن انرژي هاي فسيلي مانند نفت و گاز قرن بيست و يکم قرن انرژي هسته اي است و با توجه به اينکه در جهان مدرن اقتصاد و پيشرفت بدون انرژي بي معنا است ، کساني که "دارا" ي سوخت هسته اي (نه نيروگاه هسته اي) هستند آقا و کساني سوخت هسته اي را بايد از داراها تهيه کنند محتاج هستند. بازهم اشاره کرديم که غرب يکبار با استعمار کشورهاي جهان سوم قرن ها خود را پيش انداخت لذا غرب به سادگي اين فرصت را که تنها خود و چند کشور در اختيار توانايي توليد سوخت هسته اي را دارند از دست نخواهدداد.آمريکا و کشورهاي ۱+۵ ديده اند که ايران حاضر است تعهدات اطمينان آور لازم مبني برعدم انحراف فعاليت هاي هسته اي اش را بدهد و حتي چند بار شاهد امضاي چنين توافقنامه هايي توسط ايران بوده اند. عدم پذيرش اين مساله از سوي آمريکا به خوبي گواه اين مساله است که مشکل آمريکا با ايران توان توليد بمب اتمي نيست بلکه اين توان توليد سوخت هسته اي توسط ايران است که نقطه مقابل منافع استراتژيک آمريکا قرار دارد و روشن است که ايران نيز با علم به اين مساله، به خود اجازه نمي دهد براي حدود ۴۰ الي ۵۰ سال ديگر که نه فرزندان ما بلکه قشر جوان ونوجوان فعلي که آن سال ها هنوزدر قيدحيات هستند تصميمي عافيت طلبانه و زود گذر بگيرد و با سلب توانايي توليد سوخت اتمي، ما را محتاج چند کشور با سابقه هاي استعماري طولاني مدت کند.

مذاکره لازم است اما بايد طرحي نو درانداخت

با توضيحات داده شده و چون ايران با آمريکا به عنوان محور ۱+۵ تضاد منافع استراتژيک دارد، مسئولين ديپلماسي دولت يازدهم ضمن اينکه بايد مذاکرات با ۱+۵ را جدي بگيرند و براي آن برنامه ريزي کنند اما نبايد تمرکز خود را صرفا بر اين مذاکرات بگذارند همانطور که جناب آقاي روحاني ذکر کردند براي ادامه مسير بايد طرحي نو درانداخت اما به نظر مي رسد اين طرح نو نمي تواند صرفا تغيير لحن و ادبيات باشد. در اين زمينه پيشنهادي وجود دارد که به دليل مجال اندک بعدا ارائه خواهد شد.

۱۳۹۲/۵/۳۰

اخبار مرتبط
نظرات کاربران
نام :
پست الکترونیک:
نظر شما:
کد امنیتی:
 

آخرین اخبار...