روزنامه هفت صبح:حامد بهداد شخصیتی عجیب دارد، شخصیتی که بسیاری دیوانهوار دوستش دارند و عدهای هم انگ دیوانگی به آن میچسبانند و انگشت اشارهشان را به سمتش میگیرند؛ گویی متهم را پیدا کردهاند! اما با او که به گفتوگو بنشینی میبینی خودش است، آنچه از دور میبینی، همان ادا و اطوارها و لحن حرف زدنش تنها از ذات کنجکاو و بذلهگو و پرانرژی خودش برمیآید. قصد جلب توجه ندارد اما توجهها بیآنکه بخواهد جلبش میشوند.
حامد بهداد: دوست داشتم وزير ارشاد بشوم
زندگیاش را هم مانند نقشهایش بازی میکند، چیزهایی برایش مهم است که شاید برای دیگران نباشد، در انتخاب نقشهایش هم همینطور است، چه خوبه که برگشتی، یکی از همین فیلمها است که دلایل جالبی برای بازی در آن دارد، نقشی كه تمشک طلایی را برایش به ارمغان آورد، برعکس همیشه که جز تقدیر و تشکر در بازیگری نداشت. با حامد بهداد درباره زندگی هنری او و پستی و بلندیهای آن در آستانه 40 سالگیاش حرف زدیم. اين مصاحبه در روزهايي منتشر ميشود كه او در سوگ از دست دادن پدرش عزادار است؛ همين جا و درمطلع اين مصاحبه اين ضايعه را به او كه وابستگي بسیاری به پدرش داشت، تسليت ميگوييم.
در دو کار آخر با یکی از بزرگترین کارگردانان سینما کارکردهاید. کارهایی که بیشترین نقدها را نسبت به فیلمهای دیگر مهرجویی داشته. معیارتان برای قبول این نقشها فقط متعلق بودن آثار به داریوش مهرجویی بود؟
همین اسم برای بازی در فیلم کافی است. فیلم بد متعلق به زمانه بد است البته بخش بسیاری از آن هم به سانسور بر میگردد. مقابله با عقایدی که مطابق سلیقه دوستان نیست به فیلم ضربه میزند و سطح ارائه را پایین میآورد.
یعنی سانسور، سطح دو فیلم آخر مهرجویی را پایین آورده؟
شاهد بودم که ایشان فیلمنامههای زیادی به وزارت ارشاد دادند اما هیچکدام تایید نشدند. حالا من نمیدانم سطح دانش ممیزیهای وزارت ارشاد چقدر بالاتر از ايشان است. ما فیلمهای معاونت سینمایی را دیدهایم و دانش آنها را درباره زیباشناسی سینما ميدانيم؛ فیلمهای خوبی نبودند. حتی ممکن است سراغ سوژههای ارزشی رفته باشند اما بد پرداخت شده است.
وقتی سانسور بیشتر ميشود طبیعی است که یک هنرمند هم در كار خود بیحوصله شود. هنرمند فیلم میسازد چون هنرمند است و چارهای جز این ندارد. یعنی غریزه او در همین راه جنبنده است؛ در راه ارائه علوم مختلف در مدیوم هنری. من به عنوان یک بازیگر فیضی که باید ببرم را میبرم. کار کردن در جوار فیلمسازی با محسنات داریوش مهرجویی برایم جالب است.
حامد بهداد: دوست داشتم وزير ارشاد بشوم
پس فقط برای آموختن از تجربیات مهرجویی، در چه خوبه که برگشتی بازی کردید.
در سینمای ایران کسی نیست که پیشنهاد آقای مهرجویی را رد کند. حتی کسانی که به کارهای آخر آقای مهرجویی نقد دارند هم حاضرند در کنار او کار کنند، کار که سهل است منتظرند ايشان ساعتی برای مصاحبت در اختیارشان بگذارد چه برسد به اینکه برايش بازی کنند. اگر امروز به سینمای مهرجویی نقدی وارد است در عوض نقد ما هم به جامعه وارد است. مسبب اصلی جامعه امروز است؛ همان افرادي که فکرها را هم میخواهند به کنترل خودشان درآورند.
میزهای اداری و پستهای وزارتخانهای سطح آنها را پايين آورده وگرنه خودشان خوب میدانند مهرجویی کیست. کسانیکه امروز در راس کار وزارتخانه ارشاد هستند همانهایی هستند که اگر چندسال پیش راس کار بودند فیلمهای هامون، پری، بانو، سارا، اجاره نشینها را هم سانسور میکردند و یا اجازه ساخت به آنها نمیدادند. در کل امروز برای من اهمیت فیلم ساختن مهرجویی بیشتر از کیفیت فیلمش است و بازیگري برای فيلمش افتخار بزرگي است، وقتی برای تقوايی، کیارستمی و کیمیایی هم بازی میکردم همین حس را داشتم.
ظاهرا فیلمنامه را نخوانده قرارداد بستید.
بله، البته با اینکه میدانستم فیلمنامه چی هست تلقين میکردم که نمیدانم. خوانده بودم اما پیش خودم فکر میکردم نخواندهام. نميخواستم هيچ پيش زمينهاي از كار داشته باشم، دوست داشتم همه چيز در ذهنم تازه باشد.
نقش شما در چه خوبه که برگشتی متفاوتترین نقش کارنامه شماست. به غیر از علاقهتان به کار با داریوش مهرجویی کمدی بودن نقش تاثیری در انتخابتان نداشت؟
نه، چیزی که در انتخاب من تاثیر داشت این بود که مرد به آن بزرگی در حضور همه جایزه خودش را به من که بازیگرش بودم تقدیم کرد. من نمیتوانم این لحظه را فراموش کنم. این مهرجویی است که عیار سینما را بالا ميبرد نه جشنواره فجر چون این جشنواره اعتبارش را به خاطر هنرمندانی دارد که در آن شرکت میکنند. هنرمندانی که سالهای متوالی کار کردند و فیلمشان را به جشنواره دادند مثل علی حاتمی که فیلمی مانند کمالالملک را به جشنواره میآورد اما جشنواره به آن اعتنایی نمیکند، به فیلمی که جاودانه شد، در حالی که هزاران فیلم به موازات ارزشهای وزارت ارشاد ساخته شد و جایزه برد اما زمان که گذشت به دست فراموشي سپرده شد.
حامد بهداد: دوست داشتم وزير ارشاد بشوم
اگر شما داور جشنواره فجر میشدید به محتوا و کیفیت رای میدادید یا نام و شهرت کارگردان اثر؟
بهاندازههای تحلیل و تفسیر هنرمندانه هر اثر، به زبان روایت فیلم و پیشرفت هنرمند نسبت به زمانه رای میدادم اما بیشتر از آنکه بخواهم داور جشنواره باشم دوست داشتم وزیر ارشاد یا معاونت سینمایی بودم، ما میخواهیم از تعصب بگوییم، از اصلاح بشر به طور فردی اما اجازه نمیدهند، میخواهیم از یک جریان مذهبی و دلی بگوییم مثل زندگی خصوصی یک عارف، از زندگی دو عاشق اما نمیتوانیم. هر سناریویی که به دوست داشتن و عواطف انسانی مربوط میشود در اغلب موارد با سانسور مواجه میشود. در واقع میتوان گفت به طور کلی سادگی با تمسخر مواجه میشود. دو چیز قاتل سادگی است، روشنفکری و قدرت که اولی به مراتب خطرناکتر است چون به سادگی انگ میچسباند، از نگاه نقادانه آن را میبیند و به خودش اجازه میدهد که آن را قضاوت کند که در نهایت به مرگ جریان ناشی از سادگی میانجامد. روشنفکر سلیقه شخصیاش را به هنرمند تحمیل میکند و با نقد آن منجر به حذفش میشود.
یعنی سانسور یک اثر کمتر از نقد به آن آسیب میزند؟!
اتفاقا به خاطر شرایطهای خاص کار سانسور منطقیتر به نظر میرسد اما کار روشنفکرها منطقی نیست. نقد باید انسانشناسانه باشد، باید به هنر اضافه کند نه اینکه باعث حذف يك جريان شود. این كارها غلط است حتی در حوزه انسان شناسی هم این جور منتقدین را از حوزه خود اخراج میکنند.آنقدر روشنفکرنماها به روی دوست داشتنها و اخلاقهای سالم جامعه که در گذشته محتوای بیشتر فیلمها بوده انگ فيلمفارسي و چیپ و بیکلاس بودن زدند تا اینکه فیلمساز از عرصه رقابت خارج شد. به همان نسبت هم آنقدر براي انسان دروغ وپیچیدگي ارزش شد و آنقدر انسان دروغ گفت که ما به خاطرش اسکار گرفتیم.
حرفهایت کمی مبهم است، الان دارید حرفهای عدهای که مخالف اسکار فرهادی هستند چون سیاهنمایی میکند را تایید میکنید؟!
منظورم پچیده شدن آدمیزاد در این زمانه است. فرهادی برداشتش را از جامعه امروزی در قالب فیلم ارائه کرد، اتفاقا باید به اسکار میرفت و جایزه را هم میگرفت چون گزارش خوبی ازجامعه امروز است. روشنفکرها سادگیهای این جامعه را سانسور میکنند و جامعه فکر میکند هرچه خودش را پیچیدهتر نشان دهد موجهتر به نظر میرسد. دوست داشتن فعلی است که باید به سادگی با آن برخورد کرد. نباید انگشت استیضاح به سمتش گرفت.
حامد بهداد: دوست داشتم وزير ارشاد بشوم
این بدبینی در نگاه شما از کجا آمده؟
خیاطي به پادشاهي میگوید این یک لباس نامرئی است كه بر تنتان دوختهام و اگر کسی لباس را نبیند احمق است، مردم هم برای مبری کردن خودشان از حماقت نشان میدادند که لباس را میبینند تا اینکه کودکي فریاد میزند پادشاه لخت است. ماجرا این است که ما هم برای اینکه احمق قلمداد نشویم خودمان را زدهایم به کوچه علی چپ و خود را پیچیده جلوه میدهیم در حالی که با این همه پیچیدگی لخت هستیم. قبلا لباس دوستی و محبت تنمان بود اما امروز لباس را درآوردهایم و فکر میکنیم این طوری شخصیت جذابتری داریم.
فکر میکنید داریوش مهرجویی هم در دو فیلم آخرش از همین سادگیها بهره برده که منتقدان علیهاش هستند؟
امروز داشتم با آقای خسروشاهی درباره همین مسئله حرف میزدم، داریوش مهرجویی آنقدر رند است که حرفش را به راحتی بیان میکند، این در دو فیلم آخرش عیان است. دو نفر سر بشقاب پرنده دعوا میکنند. بشقاب پرنده دیگه چیه؟! چه کسی میتواند راجع به اجدادش با اطمینان حرف بزند و خودش را منتسب بداند به یک بنای سنگی، به ما چه که اجدادمان که بودند و زمان هخامنشیان چه کردند. ما به خاطر تفکرات نخ نمایمان امروز را از دست میدهیم. در چه خوبه که برگشتی دو نفر بر سر موضوع احمقانهاي مثل بشقاب پرنده با هم دعوا میکنند و غافل میشوند از اینکه چیز با ارزشی به نام عشق میان هياهو در حال دزدیده شدن است. یکي میآید و عشق آنها را به غارت ميبرد.
در نارنجیپوش هم مهرجویی شعار پاکیزگی میدهد اما خیلی عیان به بیانش میپردازد و چندان بیننده را درگیر خود نمیکند.
او از بينظميحرف میزند، دیگر چه بگوید؟ او میگوید پيرامون خود را پاك کنید اگر نمیتوانید، درونتان را پاک کنید. آنقدر آن را ساده مینویسد که دیگران با خودشان ظن بلاهت میبرند اما به منتقدین آثار مهرجویی عرض میکنم که در مقابلشان بهلول ایستاده، کسی که رفتارهای مسخرهای که در جامعه مدنی به وجود آمده را به استیضاح میگیرد. دردسری که اطراف ما را میگیرد به خاطر زشتیهای درون ماست. وقتی به پاکسازی درونمان نمیپردازیم، در اطرافمان هم تولید آشغال میشود. در چه خوبه که برگشتی هم مهرجویی حرفش را گفته.
حامد بهداد: دوست داشتم وزير ارشاد بشوم
یعنی قبول ندارید که مهرجویی تغییر کرده و در حال سقوط است؟
چرا. اگر بگویم قبول ندارم به خودم دروغ گفتم، من یک بازیگرم، اول فیلم او را بازی میکنم بعد به نقد اثر مینشینم. قبول دارم که تغییر کرده اما این دلیل نمیشود که در فیلمش بازی نکنم چون جزو افتخارات فرهنگی من خواهد بود.
پس خودتان فیلمی که در آن بازی کردید را نقد کنید.
من فکر میکنم زیباشناسی زبان سینمای آقای مهرجویی تبدیل به سادهگویی شده است. بازی در همین دو فیلم آخر هم برایم یک افتخار بزرگ است. کسی نمیتواند من را محکوم کند که چرا در این فیلمها بازی کردم.
کسی نمیتواند محکومت کند اما مخاطبهای شما انتظار دارند که بعد از سالها تجربه در سینما و پیشرفت متمادی، انتخابهاب بهتری داشته باشید. شاید نام داریوش مهرجویی در پشت این اثر توجیه درستی برای کارت باشد اما بازی در بیتابی بیتا همان توجیه را هم ندارد.
اتفاقا از بی تابی بیتا هم دفاع دارم! دلیل بازیام در چه خوبه که برگشتی مهرجویی بود اما در بی تابی بیتا بهانهام دفاع از حقوق مدنی و شهروندی زنان جامعهام است. باید برای نزدیکتر شدن تساوی حقوق زنان و مردان در هر جا که میتوانیم حرکتی کنیم. ضعف حقوق زنان به 30 سال گذشته بر نمیگردد بلکه به هزاران سال پیش مربوط است. اجحاف درباره حقوق زنان به تشكيل مدنيت برميگردد.
منظورتان فقط جامعه ایران است؟ چون در جهان اول حقوق زنان نسبتا برابرتر است با مردان.
نه اتفاقا اجحاف حقوق زنان در تمام کره زمین وجود دارد. بی تابی بیتا هم ظلمی است که به زن وارد میشود. میتوانی به راحتی دزدی کنی و آن را گردن یک زن بیندازی چون فکر میکنی او موجود ضعیفي است. در صورتی که هدف فیلمساز از فیلم این است که نشان دهد در مملکتی که قانون وجود دارد زن میتواند حق خود را بگیرد.در ایران قانون وجود دارد فقط اجرای آن كمي ضعیف است. بی تابی بیتا یک فیلم شریف است.
حامد بهداد: دوست داشتم وزير ارشاد بشوم
فکر نمیکنید داستان بی تابی بیتا کمی اغراق شده است؟!
هرگز. حتی اگر میتوانست اغراق کند کار هنرمندانهتری میشد. وقتی یک فیلم از زبان هنرمندانه سینما باز میماند که با زبان رئاليستي حرف بزند. اغراق است که هنر بیشتری دارد وگرنه کارگردان بهتر است برود مستند بسازد. به همه سوژههای کلان تا امروز پرداخته شده، باید سوژهای کوچک برداشت و آن را آگراندیسمان کرد. زبان واقعیت بیارزشترین زبان ممکن در هنر است. حتی شاعران هم در محتوای شعرهایشان غلو میکنند. یک نکته کوچک را باید پرداخت و بزرگ کرد و با شکافتن آن به اجزایش ورود کرد.
بی تابی بیتا در كل فیلم قویای نیست، اشکالات دیگری هم دارد، مثلا یک مشکل اساسی در تدوین دارد، بازیگر دهانش را باز میکند حرف بزند اما قبل از اینکه صدایش درآید، کات میخورد و سکانس دیگری شروع میشود. درست است که اینها مشکل شخص حامد بهداد نیست اما فیلم فیلم خوبی نیست و وارد کارنامه کاری شما شده.
من باید با بازی در فیلمهای مختلف روابط خودم را گسترش دهم و تجربهام را بالا ببرم اما دقت کنید که مشکل سینمای امروز چیست. زبان سینمای ما از بین رفته. زبان هنرمندانه از بین رفته به این دلیل که ما بيش از اندازه به واقعیت میپردازیم. مثلا به نظرم اتفاقات مثبتی که برای جدایی نادر از سیمین افتاده بيشتر به خاطر پژوهش بسیار خوب هنرمند در فیلمنامه است تا زبان سينمايياش.
منظورتان این است که فیلم جدایی... در خور توجهی که در تمام دنیا به آن شد، نبود؟
برعكس اتفاقا جدایی نادر از سیمین فیلم مورد علاقه من است. فقط میخواهم بگویم این فیلمنامه جدایی... است که درست نوشته شده و به تبع آن، فیلم هم خوب ساخته شد اما شما در فیلم خوب، بد، زشت با خود سینما مواجه میشوید؛ قصه آن بسیار ساده است؛ سه نفر بر سر مقداری طلا میجنگند اما با زبان سینما ساخته شده. ضعفهای بیتابی بیتا هم در اکثر فیلمهای ایران وجود دارد، تعداد اندکی از فیلمها هستند که درست ساخته شده، ممکن است در فیلمهای کیمیایی قصه ایراد داشته باشد اما زبان سینمایی آن عموما سر جایش است.
حامد بهداد: دوست داشتم وزير ارشاد بشوم
بی تابی بیتا از کدام دسته است؟
زبان این فیلم زبان ضعیفی است، بیشتر فیلمهای امروز تبدیل شده به مستند داستانی، یک زمانی این سینما زبان منحصر بهفرد خودش را داشت که به نظر من بهترین آنها زبان سینمافارسی است که روشنفکران ما آن را حذف کردند. در بیتابی بیتا قصه ضعف ندارد بلکه زبان پرداخت به آن ضعیف است، زبان روزمره امروز است كه ارزش هنرمندانه كمتري دارد.
شما در چه خوبه که برگشتی برای اولین بار یک نقش کمدی بازی کردید. چطور بود؟ از خودتان راضی بودید؟
بازی در نقش کمدی یک مهارت است. میخواهم ظرفیتهای هنریام را در تمام نقشها آزمایش کنم.
پارتنر شما در این فیلم کمدینی است که در تمام فیلمهایی که بازی کرده، موفق بوده. اولین بازی در نقش کمدی در کنار رضا عطاران ریسک نبود؟
من ريسكي نكردم چون همینطور که من برای اولین بار نقش کمدی بازی ميکردم او هم برای اولين بار در یک نقش جدی بازی ميکرد. رضا کمدین نیست خودش این شکلی است. اصلا این بازیگر گوشتش شیرین است، طرز حرف زدن او کلا همینجوری است. جنس بازی رضا عطاران ذاتا شیرین است. اتفاقا این بار تکنیکش را عوض کرد و کاملا جدی بازی کرد. درست است که از شوخیهای فیزیکال استفاده میکند و به صحنه گرما میدهد اما برعکس بازی همیشگیاش عمل کرده.
حامد بهداد: دوست داشتم وزير ارشاد بشوم
فکر نمیکنید استقبال مردم از چهخوبهکهبرگشتی و فروش بالای آن بیشتر به خاطر نام مهرجویی و چهرههای دیگر فیلم است که در آن بازی کردند؟
سینمای ایران ورشکسته است. اينها كه فروش نيست. در سينماي ايران يا فردين ميفروشد يا رسوايي.
با مقایسه نسبت فروش فیلمها در گذشته و حال کاری ندارم. چه خوبه که برگشتی به نسبت فیلمهای دیگری که در حال اکران است فروش نسبتا خوبی داشته.
من در خیلی فیلمها بودهام که فروش کرد، رضا هم همینطور. سینمای ما از حالت تجاری بودن در آمده و درگیر جریان روشنفکری شده. این فروشها کورسویی از چراغی در حال خاموش شدن است.
قبلا گفته بودید اولین باری که میخواستید جلوی دوربین مسعود کیمیایی بروید از ترس تا صبح نخوابیدید. برای کار با مهرجویی هم چنین حسی داشتید؟
مهرجویی فضا را برای بازیگرش قبل از فیلمبرداری آرام میکند. از ابهت کار عمدا کم میکند تا بازیگر وارد شود. مثل هواپیما که اول ساکن است بعدا اوج میگیرد. مهرجویی سفینهاش را پایین میآورد تو را با خود همراه میکند و بعد اوج میگیرد اما برای سوار شدن بر سفینه کیمیایی باید یک نردبان همراه خود داشته باشی.
شما با دو كارگردان بزرگ سینما کار کردهاید. برای بازی در فیلم کیمیایی سیمرغ گرفتهاید و برای کار با مهرجویی تمشک.
راستي؟ نميدانستم! خب چه اشکالی دارد؟ تمشک هم چیز خوبی است.
گرفتن این دو جایزه خیلی هم از هم فاصله نداشتند. چطور ممکن است که یک هنرپیشه در فاصله زمانی کوتاه هم بهترین بازیگر شناخته شود و هم بدترین؟
راستش آنها اصلا صلاحیت این كار را ندارند که درباره كار من قضاوت کنند. تمشک خوب است اما جامعه من بیمار است. در ایران با خشم و عقده این کار را میکنند ولی در جامعه غربی با احترام و شوخ طبعی این جايزه را تقديم میکنند نه با غضب!
حامد بهداد: دوست داشتم وزير ارشاد بشوم
البته بيش از 30منتقد رای دادند که شما بیشترین آرا را گرفتید.
(میخندد) فقط تعدادشان کم است، ای کاش 300 نفر بودند. اصلا چه اهمیتی دارد. چه کسی این بهترین و بدترین را تعیین میکند. من در جریان زندگی خودم حضور دارم. اين خشم و قضاوت هديهاي است كه امثال كافه سينما به جامعه سينمايي ارزاني كرده است. البته اين هم براي خودش تبليغي است.
بارها گفتهاید که من خوراک به مطبوعات میدهم تا مدتی سرگرم شوند. شاید این تمشک هم نتیجه یکی از همان خوراکهاست.
دوستاني هستند که خودشان را عقل کل میدانند اما به دنبال خبرهای پیش پا افتاده میگردند تا تعداد مخاطبهایشان بالا رود. آنها خبرنگاری نمیکنند بلکه یک جریان پوپولیستی به راه میاندازند. البته چرا دروغ بگویم، من خوشم میآید از کارشان و اعتقاد ندارم که حذف شوند چون آنها پله یک محسوب میشوند و درباره استیجی حرف میزنند که در پنتهاوس یک برج است. مخاطبهایشان را میفرستند طبقه بالاتر. من در پنتهاوس همان برج منتظر مخاطبهایشان هستم. به هر حال باید نان در بیاورند دیگر.
علاقه شما به سینمافارسی را میدانم. فکر میکنید اگراین زبان از سینما حذف نمیشد مخاطبان امروزی سینما با ارتقا سطح سلیقه و فرهنگی که در طول این سالها پیدا کرده، این نوع سینما را میپسندید؟
من معتقدم جامعه الان توهم رشد دارد، سینمای الان یک سینمای ورشکسته است. وقتی فیلمی دو میلیارد تومان میفروشد ما فکر میکنیم خیلی خوب فروخته در حالی که با ضریب محاسبه بلیت سینما بین سالهای 50 تا 57 متوجه میشوید که هر مخاطب چند بار یک فیلم را دیده است. فیلم فریاد زیرآب سیروس الوند و سوتهدلان علی حاتمی فروش بالایی داشتند. این فیلمها در یک رژیم در حال سقوط ساخته شد.
تاثير سینمای فارسی که از حفظ ارزشهای خانواده دم میزد تا دور دستهای مملکت هم رفت. روشنفکران با اهانت به سینمای فارسی ارتباط مردم را با این جریان فرهنگی از بین بردند؛ بهترین زبانی که در این سالها براي مردم فعالیت داشته. منتقد اجازه ندارد با فحاشی به آن سینما مشارکت مردم را در جامعه حذف کند.
حامد بهداد: دوست داشتم وزير ارشاد بشوم
فکر میکنید اگر هنوز این نوع سینما ادامه داشت فیلمسازان نسل جوانتر از کیمیایی میتوانستند فیلمهایی با همان کیفیت بسازند؟ در این صورت تعداد کارگردانانی که فیلم فارسی بسازند خیلی کم میشد.
من از کیمیایی نمیگویم از دکتر اسماعیل کوشان حرف میزنم که با بودجه شخصی خودش فیلم میساخت. راجع به تعداد کارگردانها نمیتوانم صحبت کنم اما راجع به تعداد سالنهای سینما حرف دارم. در گذشته 700 تا 900 سالن سینما در ایران وجود داشت اما امروز این تعداد به 300 تا هم نمیرسد. سالنهای سینما از بین رفتند و دلیل آن بیاهمیتی مسئولان نسبت یه سینماست. امروز سالنهای سینما فقط در تهران و چند کلانشهر دیگر وجود دارد. وقتی تعداد سالنهای سینما زیاد باشد جا برای اکران فیلم برای تمام سلیقهها هست اما وقتی تعداد آنها کم میشود تک فکری در سینما حاکم میشود. نباید فقط سینمای روشنفکری داشته باشیم. در گذشته مردم در صفهای طویل میرفتند و فیلم میدیدند، این یعنی مشارکت در جامعه که آن را حذف کردند.
سینمای بالیوود هم به نوعی همان فیلمفارسی ماست برای هندیها اما هنوز هم طرفدار دارد. با این حال سینمای بالیوود هم همراه با رشد فرهنگی و اجتماعی مردمش تغییر کرد.
بالیوود رشد کرده اما جریانهای دیگر آن دست نخورده باقي مانده است چون جوجه روشنفکرهای هند که در آمریکا درس خواندهاند و به کشورشان برگشتهاند، به هنرشان توهین نکردهاند و آن را پس نزدهاند. در سینمای هند از همه ژانری فیلم ساخته میشود و برای همه سلیقهها محصول هست. اهمیتی که به رقص، موسیقی و سنت و مذهب و آیینها در سینماي هند داده میشود آن را سرپا نگه داشته.
اين در حالي است كه لالهزار؛ قديميترين بازار سينمايي ما شده لامپفروشی، باید شهرداری و وزارت ارشاد با هم تبانی کنند و یک بار دیگر لالهزار را راهاندازی کنند. جمهوری اسلامی ایران قدرت و ثبات بسیاری دارد پس چرا كمك نميكند که سلیقههای فرهنگی مختلف مردمش حذف شود. هیچ کس از وزارت ارشاد اسلامي طلب فردین و رقص و آواز ندارد. همه که مثل هم نیستند، همه که دانشمند نیستند عدهای هم هستند که فقط یک کلاس سواد دارند و شاید تماشای فیلمفارسی برای او پلهای برای رشدش باشد اما روشنفکران او را در همان پلههاي اول متوقف میکنند چون سینمای منتسب به روشنفکر را نمیفهمد.
او هم حق دارد سینمایی داشته باشد که بتواند به آن عشق بورزد. اینجا روی سخنم با منتقدینی است که انصاف را رعایت نمیکنند. آنها شخصی را که از محلههای فرو دست تازه به جامعه قدم گذاشته مسخره میکنند چون سلیقهاش مثل آنها نیست. من در ایران به دنیا آمدم و رسالتم را در همین کشور انجام میدهم. هر اتفاقی که میخواهد برای من بیفتد باید همین جا بیفتد. نیازهای من باید همین جا برطرف شود چون پایم را بیرون از ایران نمیگذارم، همین جا میمیرم چون حرف من، حرف مردم است. با خواهش کسی نیامدم که به سفارش کسی بروم.
حامد بهداد: دوست داشتم وزیر ارشاد بشوم
حامد بهداد شخصیتی عجیب دارد، شخصیتی كه بسیاری دیوانهوار دوستش دارند و عدهای هم انگ دیوانگی به آن میچسبانند و انگشت اشارهشان را به سمتش میگیرند؛ گویی متهم را پیدا كردهاند! اما با او كه به گفتوگو بنشینی میبینی خودش است، آنچه از دور میبینی، همان ادا و اطوارها و لحن حرف زدنش تنها از ذات كنجكاو و بذلهگو و پرانرژی خودش برمیآید.
۱۳۹۲/۶/۲