اين پرسپوليس محصول علي دايي است؛ او در ابتداي فصل بيش از همه زمان داشت و قبل از هر تيمي تمريناتش را شروع كرد. با پولي كه رويانيان ميپرداخت، جذب بازيكنان هم كار دشواري نبود اما علي دايي از همان ابتدا اشتباههايش را شروع كرد. او سراغ بازيكناني مثل كفشگري، علي عسگر، عباسزاده، يونس شاكري و ... رفت كه متوسطهاي ليگ بودند ولي دايي پيراهن پرسپوليس را بر تن آنها كرد.
اتفاقي كه بسياري از آنها در روياي خود هم نميديدند. او ميثم حسيني را بهعنوان مدافع چپ – همان پستي كه سالها در اختيار محرمي بوده – انتخاب كرد كه در ليست فروش نفت تهران بود و اگر صاحب كيفيتهاي بازي در پرسپوليس بود، امير قلعهنويي اجازه نميداد كه او سال گذشته از استقلال به نفت تهران برود.
هفته ششم ليگ تمام شد؛ هنوز نمايش قابل تحسيني از پرسپوليس دايي نديدهايم و بعيد به نظر ميرسد كه با اين نفرات تحولي چشمگير به يكباره در بازي پرسپوليس ايجاد شود. از علي دايي بيش از اين انتظار نميرود. از او و تيمهايش هرگز بازيهاي بهتري را سراغ نداريم.
كنار دايي در پرسپوليس دستياران قابل اتكايي هم ديده نميشوند. روزي را به خاطر ميآوريم كه در ابتداي فصل دايي، دستيارانش را انتخاب كرد و به شدت مورد انتقاد قرار گرفت اما خيليها بهخاطر شخصيت تند دايي آن روزها سخني به زبان نياوردند و حرفهايشان را در محافل دوستانه زدند اما امروز و اين نتايج نشان ميدهد كه انتقادها به انتخاب دايي و دستيارانش تا حدودي درست بوده است.
علي دايي در دوران بازيگري چهرهاي منحصر بهفرد و خاص بوده است و به موفقيتهاي چشمگيري رسيده است اما او در دوران 7-6 ساله مربيگرياش به موفقيتي كه از او انتظار ميرفته نرسيده است. او در تيم ملي هم با تصميمات اشتباهش زمينهساز حذف از جام جهاني شد و بعد از مدتي خانهنشيني به پرسپوليس آمد اما آنجا هم نتيجه دلخواه و مطلوب علاقهمندان به فوتبال را كسب نكرد و به راهآهن رفت. در تمام سالهاي مربيگري دايي، نه پديدهاي از سوي او ساخته شده و نه بازي درخشاني از تيمهاي او ديدهايم.
شايد اين باور عمومي كه بازيكنان بزرگ عموما مربيان بزرگي نميشوند در مورد دايي هم صادق باشد. شايد اگر دايي به جاي مربيگري حوزه ديگري از ورزش را انتخاب ميكرد، هم خودش به موفقيتهاي بيشتري ميرسيد و هم فوتبال ايران نفع بيشتري از او ميبرد اما دايي پايش را در يك كفش كرده است و ميخواهد نشان دهد كه اينجا هم موفق ميشود اما كاراكترهاي يك مربي را ندارد و روحيه مبارزهطلبي دوران بازيگرياش بهتنهايي براي مربيگري كافي نيست. دايي به صرف حضور در بايرن و هرتا و بيلهفلد نميتواند مربي بزرگي هم باشد كه اگر اينگونه بود، پيش از او بايد ماتيوس، ليزارازو، افنبرگ، يانكر، باسلر، اوليوركان و همه و همه مربيان بزرگي ميشدند.
به نظر ميرسد دايي مسير درستي را در پيش نگرفته است؛ او حالا لباس مربيگري به تن كرده و بايد شخصيتي متفاوت از خود بروز دهد اما انگار هنوز در حال و هواي بازيگري سير ميكند و اين را ميتوان در نوع لباس پوشيدن و جدلهاي كلامياش با اهالي فوتبال ديد. او ديروز بازي را به يحيي گلمحمدي باخت.
دايي و يحيي هر دو از يك نسل هستند؛ هر دو با هم در تيم ملي و پرسپوليس و صبا بازي كردهاند و هر دو تقريبا با هم بعد از جام جهاني فوتبال را كنار گذاشتند اما به يحيي نگاه كنيد كه ديروز كنار خط چقدر پيراسته بود و مقايسه كنيد كه او بيشتر به مربيان شباهت داشت يا علي دايي؟ همين مقايسه ساده شايد گوياي تمام واقعيتها درباره مربيگري علي دايي باشد
بازيكنان بايرن همگي مربي شدند
آیا پرسپولیس دایی قهرمان لیگ سیزدهم خواهد شد؟
آیا این همان تیم پرسپولیس بزرگ است كه روزگاری نهچندان دور مجتبی محرمی را در دفاع چپ خود میدید كه هنوز هم كه هنوز است، میگویند بهترین مدافع چپ فوتبال ایران بوده است؟ این پرسپولیس هیچ نشانی از پرسپولیس ندارد؛ بازیكنان این تیم در حد و اندازههای این تیم نیستند و این را میتوان در لیست و تركیب اصلی تیم ملی فهمید. این تیم آنقدر ضعیف بسته شده كه نه ستارهای دارد و نه بازیكنی كه حتی از نگاه ژورنالیستی در حد و اندازههای رفتن روی جلد باشد.
۱۳۹۲/۶/۲