اشاره:سید محمد صادق طباطبائی، فرزند آیتالله حاج سید حسین قاضی طباطبایی از علما و مجتهدین بنام عصر خویش، منتسب به خاندان جلیل القدر طباطبائی است. وی از دوران نوجوانی در کنار پدر با بزرگان دین و روحانیون مبارز آشنا شد و هنوز بسیار جوان بود که به توصیه امام به مسجد هدایت و جلسات تفسیر آیت الله طالقانی راه یافت و با مبارزین روحانی و دانشگاهی آشنا و همراه شد. وی که در تمام صحنهها از جمله در زندان، در کنار آیت الله طالقانی و نیز مورد محبت امام بود، از الفت این دو بزرگوار خاطرات شیرینی دارد که در گفتگوی صمیمانه با نما به برخی از آنها اشاره کرده است.
مصاحبه کننده : مونا قائمی
جنابعالی از کسانی هستید که از سالها قبل از پیروزی انقلاب، هم با امام و هم با مرحوم آیتالله طالقانی آشنایی و حتی مراوده داشتید. چه در دوران انقلاب و چه پس از آن جریاناتی سعی کردند و همچنان در تلاشند بین این دو شخصیت بزرگ اختلاف و جداییای را تعریف و از این طریق در سطح جامعه در میان دوستداران آنان شبههافکنی کنند. جنابعالی که از نزدیک شاهد رویدادهای تاریخیای که این دو بزرگوار در آنها ایفای نقش کردهاند، بودهاید، از این شبههافکنیها چه تحلیلی دارید؟
بسم الله الرحمن الرحیم. در همین ابتدای امر بگویم کسانی که دست به چنین تلاشهایی میزنند خود بیش از هر کسی بر باطل بودن این تفکر آگاهند، منتهی میخواهند از نادانی عدهای از افراد و بهخصوص آشنا نبودن نسلهای جدید از حوادث تاریخی در واقع آب به آسیاب دشمن بریزند و افکار را دچار تزلزل کنند، به همین دلیل جا دارد در مناسبتهای مختلف کسانی که خود شاهد عینی رویدادها بودهاند به روشنگری بپردازند و نقشه معاندان را خنثی کنند.
من خود در خانوادهای روحانی متولد شده و در قم پرورش پیدا کردهام. پدرم آیتالله حاج سید حسین قاضی طباطبایی از علمای بزرگ عصر خود بودند و با مراجع و علمای عظیمالشأن زمانه خود حشر و نشر داشتند. من هم که همواره همراه پدر در محافل خصوصی بزرگان شرکت میکردم، طبیعتاً شاهد رفتار و سلوک آنان از نزدیک بودم. مخصوصاً حضرت امام لطف خاصی به من داشتند و به همین دلیل هم پس از رحلت آیتالله بروجردی و شروع مرجعیت امام، همراهی خود را با نهضت امام شروع کردم و تقریباً در تمام رویدادها حاضر و ناظر بودم.
چگونه با آیتالله طالقانی آشنا شدید؟
اتفاقاً پاسخ به همین سئوال، شناخت دیرینه امام از مرحوم طالقانی و علاقه به ایشان را کاملاً مشخص میسازد. قرار بود بنده در تهران دفتر اسناد رسمی باز کنم و مشغول کار شوم. برای خداحافظی و نیز کسب راهنمایی و تکلیف نزد امام رفتم و ایشان ضمن آن که تصمیمم را تأیید کردند، فرمودند: «آقای پسندیده هم محضر دارد. برای اشغال چنین شغلهایی چه کسی بهتر از امثال شما؟ ابداً به سخنان دیگران توجه نداشته باشید و نترسید». سپس فرمودند: «به تهران که میروید سعی کنید محفل آقا سید محمود طالقانی را درک کنید. ایشان عالمی برجسته و انقلابی است».
ملاحظه میکنید که اساساً آشنایی بنده با مرحوم آقای طالقانی از طریق توصیه حضرت امام صورت گرفت.
به هر حال به تهران آمدم و مشغول کار شدم و در عین حال در جستجو بودم که آقای طالقانی را پیدا کنم تا بالاخره توسط دوستی به نام آقای سید مصطفی صادقی فهمیدم آقای طالقانی شبهای جمعه در مسجد هدایت تفسیر قرآن دارند و به آنجا رفتم و بلافاصله جذب شخصیت ایشان شدم.
تصور میکنید چرا امام این توصیه را به شما کردند؟
اغلب علما و متدینین دخالت در امور سیاسی را جایز نمیدانستند، درحالی که امام همچون شهید آیتالله مدرس دیانت را عین سیاست و سیاست را عین دیانت میدانستند و طبیعی است در این راه افرادی را که پیرو چنین اعتقادی بودند بیش از دیگران میپسندیدند. مرحوم آقای طالقانی کسی بود که از دوران رضاخان و قبل از این که هیچ یک از روحانیون همدوره امام وارد میدان مبارزه شوند، رنج زندان و تبعید را بر خود هموار کرد، لذا طبیعی است چنین شخصیتی مورد علاقه امام باشد.
ضمناً شاید مرحوم طالقانی نخستین شخصیتی بود که در تهران جلسات تفسیر قرآن را باب کردند، جلساتی که دانشگاهیان و روشنفکران نیز در آنها شرکت میکردند و به مباحث قرآنی علاقه نشان میدادند و مرحوم طالقانی در این زمینه کاملاً پیشتاز بود.
در هر حال من که از قم آمده بودم که در آنجا کسی کاری به سیاست نداشت و اغلب متدینین فقط اهل محراب، منبر، نماز، روزه، حج و خمس بودند، با دیدن مرحوم طالقانی گویی گمشده خود را پیدا کردم.
یکی دیگر از وجوه مشترک امام و آیتالله طالقانی علاقه به شخصیت و سلوک آیتالله شهید مدرس است. به خاطراتی در این باره هم اشاره کنید.
پدر مرحوم آقای طالقانی یعنی آیتالله سید ابوالحسن طالقانی از دوستان نزدیک شهید آیتالله سید حسن مدرس و بسیار علاقمند به وی بود. مرحوم آقای طالقانی نیز سخت تحت تأثیر شخصیت شهید مدرس بود و این شخصیت بزرگ در شکلگیری سلوک و منش ایشان تأثیر فراوان داشت. خود مرحوم سید ابوالحسن طالقانی هم شخصیت بزرگی بود و با وجود ضدیت رضاشاه با روحانیون، به هنگام فوت بازار تهران بسته و تشییع جنازه باشکوهی برگزار شد.
پس از رحلت ایشان مردم به قم رفتند و با اصرار از فرزندشان خواستند به تهران بیاید. آقای طالقانی به تهران آمد و در محله قناتآباد امام جماعت شد و از همان ابتدا همزمان به فعالیتهای مذهبی و سیاسی پرداخت.
ظاهراً شما در زندان هم با ایشان همبند بودید.
بله، در زندان قصر با ایشان بودم و میتوانم بگویم یکی از بهترین دورانهای زندگیام و مصداق این شعر زیبای سعدی است که: «من آزادی نمیخواهم که با یوسف به زندانم». همنشینی با ایشان همواره درس، کلاس و تجربه بود. یادم هست گاهی ایشان به شوخی به من میفرمود: «مرد مؤمن! بیکار بودی از قم بیایی تهران که گرفتار زندان شوی؟ همان جا میماندی و زادالمعاد و دعاهای مفاتیح را میخواندی و قصرهایت را در بهشت تحویل میگرفتی. بیکار بودی شلاق، شکنجه و زندان را به قصر و حوری بهشتی ترجیح دادی؟»
به نظر شما مهمترین وجوه تشابه حضرت امام و مرحوم آیتالله طالقانی چیست؟
اولین نکتهای که به نظرم میرسد اخلاص است. به یاد ندارم هیچ یک از این دو بزرگوار کاری را برای رضایت کسی غیر از خدا انجام داده باشند. همین ویژگی به آنها شجاعت خاصی میداد. مخصوصاً در برابر گردنکشان و ظالمان قدرت روحی عجیبی داشتند و از هیچ چیز نمیترسیدند. این ویژگی در شهید مدرس نیز بسیار بارز بود.
آیتالله طالقانی از شهید مدرس خاطرهای هم برای شما نقل کردند؟
بله، میگفتند پدرشان با عدهای از علما از جمله شهید مدرس جلسه داشتند و به من مأموریت دادند جلوی در نگهبانی بدهم که اگر مأمورین رضاخان ریختند، خبر بدهم یا کاری بکنم. من مقداری نخود جلوی آقایان گذاشتم. وسط جلسه بود که مأمورین نظمیه ریختند که اینجا چه خبر است؟ بلافاصله همه را خبر کردم که مشغول ختم «امن یجیب» شوند و به مأموران گفتم: «دارند ذکر میگویند». وقتی مأموران وارد اتاق شدند و پرسیدند: «چه میکنید؟» افراد حاضر بهجای پاسخ دادن به نخودهای جلوی خود اشاره کردند. من هم فوراً جلو پریدم و گفتم: «اینها دارند ذکر میگویند و اجازه ندارند تا تمام نشده است، نه حرفی بزنند و نه چیزی بخورند وگرنه ذکرشان دیگر فایده ندارد». مأموران برمیگردند و زیر لب غر میزنند که چه آدمهای بیکاری! و به این ترتیب شرّ مأموران نظمیه کم میشود.
امام بارها در سخنرانیهای خود اشاره میفرمودند که برای شنیدن خطابههای شهید مدرس به مجلس میرفتند و او به عنوان تنها شخصیتی که با قدرت تمام در برابر قلدریهای رضاخان مقاومت میکرد و مخصوصاً زیرکی و هوشمندی وی مورد علاقه بسیار امام بود، از همین روی یادم هست که پس از انقلاب به اشارت امام مقبره آبرومند و باشکوهی برای این شهید بزرگوار ساخته شد و یادم هست که سیمای جمهوری اسلامی هم چند سريال خوب در باره شهید مدرس ساخت که مورد تشویق امام قرار گرفتند.
از دیگر وجوه تشابه حضرت امام و مرحوم آقای طالقانی پیشتازی آنان در مبارزه با رضاخان است. در این مورد هم به نکاتی اشاره بفرمایید.
همین طور است. مرحوم آقای طالقانی اولین بار در سال 1318 یعنی در اوج قدرت رضاخان به زندان رفتند. مرحوم امام هم کتاب «کشف اسرار» را در همان دوران علیه رضاخان نوشتند، بنابراین طبیعی است که این دو به یکدیگر علاقه و انس داشتند. مرحوم آقای طالقانی اساساً از هر کسی که علیه رژیم پهلوی مبارزه میکرد، حمایت میکرد و خط قرمز او با دیگران رژیم پهلوی بود. ایشان به مرحوم آیتالله خوانساری هم به دلیل آن که بیش از مراجع دیگر به امر سیاست میپرداخت علاقه ویژهای داشت. در قضیه مرحوم نواب صفوی و یارانش هم شاید بیش از هر روحانی دیگری مایه گذاشت و حتی بارها با پناه دادن به آنها جان خود و خانوادهاش را به خطر انداخت.
ظاهراً دستگیری شما و بعد زندانی شدنتان در زندان قصر هم بهنوعی به زندانی بودن آیتالله طالقانی مربوط بوده است.
بله، مرحوم آقای طالقانی را که محاکمه میکردند، ما در جلسات دادگاه شرکت میکردیم.
ما یعنی چه کسانی؟
من و مرحوم آقای سید احمد طیبی شبستری، داماد حاج مرتضی شبستری صاحب تفسیری جالب. آقای طیبی آدم بسیار خوبی بود و تفسیر مفاتیحالجنان را هم انجام داده است. در آنجا به فکر افتادیم به قم برویم و برای رهایی آقای طالقانی از امام کمک بگیریم. هفت هشت نفری بودیم و چند دانشجو هم در بین ما بود. رفتیم قم و من از طرف بقیه موضوع را با امام در میان گذاشتم. امام ما را دلداری دادند و فرمودند: «اسلام به این فداکاریها نیاز دارد و ما هم نهایت سعی خود را میکنیم». طبیعی است که چون امام با دستگاه حاکمه در تقابل بودند، جز صدور اعلامیه کاری نمیتوانستند بکنند. از آنجا به منزل آیتالله شریعتمداری رفتیم و من در خلوت با ایشان صحبت کردم. آقای شریعتمداری پیشکاری به نام شیخ غلامرضا زنجانی داشت که در هنگام صحبت کردنم با آقای شریعتمداری حضور داشت. از منزل ایشان که بیرون آمدیم میخواستیم به حرم برویم که رئیس آگاهی قم، کامکار جلو آمد و دستم را گرفت و گفت: «به رفقایت کاری نداشته باش و برو سوار آن جیپ شو». مرا به اداره آگاهی بردند و سین جیم کردند که آیا به منزل آیتالله خمینی هم رفتهای یا نه؟ و من همه چیز را انکار کردم، اما دیدم از همه حرفهایی که در منزل آقای شریعتمداری زده بودم، کلمه به کلمه خبر دارند! به هر حال صبح فردایش مرا به تهران و زندان قزلقلعه و پس از مدتی به زندان قصر فرستادند که در آنجا با آقای طالقانی، مهندس بازرگان، دکتر سحابی و... همزندانی بودم.
از دیگر وجوه اشتراک حضرت امام و مرحوم آیتالله طالقانی پافشاری و تأکید مستمر هر دو بر موضوع فلسطین بود.
همین طور است. امام از همان نخستین سخنرانیهای خود لبه تیز شمشیرشان را به سمت حکومت غاصب صهیونیستی گرفتند. مرحوم آقای طالقانی هم در هر فرصتی به مظلومیت ملت فلسطین اشاره میکرد و از مردم برای کمک به آنها استمداد میطلبید. مرحوم آقای طالقانی نسبت به مسئله فلسطین حساسیت خاصی داشت و میفرمود: «اسرائیل قلب تپنده عالم اسلام را اشغال کرده است». خود من بارها همراه ایشان برای دادن کمکهای مالی و حتی فطریه به نهضت آزادیبخش سفارتهای فلسطین و اردن رفتم. ایشان همواره از دورانی که همراه با چند تن از علمای ایران مهمان شهر بیتالمقدس بود یاد میکرد و از بیتوجهی سیاسیون و روحانیون ایران نسبت به این موضوع حیاتی بسیار گلایه داشت.
یادم هست یک شب در معیت آیتالله طالقانی، آیتالله مهدوی کنی و آیتالله شیخ حسین لنکرانی در مسجد یزدانپناه در سهراه سلیمانیه بودیم که خبر دادند یک یهودی متعصب مسجدالاقصی را آتش زده است. قرار شد اعلامیهای نوشته شود و من آن را ببرم و از علمای تهران امضا بگیرم تا تنفر و انزجار خود را علیه این اقدام اعلام کنند و به این مناسبت مراسمی در مسجد ارک برگزار شود. من به برخی از علمای آن روز مراجعه و با آنها صحبت و از آنها خواهش کردم حمایت خود را از مفاد اعلامیه اعلام کنند، ولی آنها از ترسشان امتناع کردند.
در دورانی که دارالتبلیغ آیتالله شریعتمداری از بسیاری از علما و اساتید حوزه و دانشگاه برای تدریس در آنجا دعوت کرد و عده زیادی هم پذیرفتند، ظاهراً از مرحوم آقای طالقانی هم دعوتی به عمل آمد، ولی ایشان نپذیرفتند. علت چه بود؟
بله، روزی که یکی از علمای تهران از طرف آیتالله شریعتمداری برای آقای طالقانی دعوتنامه برای تدریس در دارالتبلیغ را آورد، اتفاقاً من آنجا بودم. مرحوم امام با تأسیس این مؤسسه موافق نبودند، به همین دلیل آقای طالقانی دعوت را رد کرد. وقتی آن نماینده رفت، پرسیدم: «چرا قبول نکردید؟» فرمود: «از آن بیم داشتم که تدریس من در آنجا به تضعیف موقعیت و نهضت آیتالله خمینی منجر شود و لذا ترجیح دادم نروم». این رویکرد در زمانی صورت گرفت که اکثریت قریب به اتفاق کسانی که از آنها دعوت شد، این دعوت را اجابت کردند.
آقای طالقانی در تصمیمگیریهایش فقط به فکر آن بود که حرف و عملش در جهت تقویت مکتب اسلام باشد، به همین دلیل هم پذیرفت در تأسیس نهضت آزادی همراهی کند، وگرنه اگر صرفاً تکیه بر ملیگرایی بود، اقدامی نمیکرد.
یادم هست در سال 43، قبل از این که امام را تبعید کنند، میخواستم به قم بروم. مرحوم آقای طالقانی فرمود: «آنجا که رفتی، سلام ما را به آیتالله خمینی برسان و بگو برای ما دعا کنند». به قم و خدمت امام رفتم و پیغام آقای طالقانی را رساندم و عرض کردم: «آقا! تهران مثل یک قبرستان بزرگ شده است و صدا از هیچ کس درنمیآید». امام فرمودند: «این طور نمیماند. انشاءالله مجاهدتهای آقایان ثمر میدهد». بله، در دورهای که عدهای کنج عافیت را برگزیده بودند، امثال طالقانیها زندگی خود را صرف جهاد فی سبیلالله کردند و به قول مرحوم امام از حبسی به حبسی و از رنجی به رنجی در رفت و آمد بودند. مبارزه با رژیم پهلوی در دورانی که کسی جرئت سخن گفتن نداشت فقط از مردانِ مردی چون امام و مرحوم طالقانی ساخته بود. مرحوم طالقانی قویاً اعتقاد داشت کمک به نهضت امام از هر امری واجبتر است و در این راه بسیار جدی بود. آیتالله طالقانی حتی لحظهای به «خود» و این که به سر خود و خانوادهاش چه خواهد آمد نیندیشید و لحظهای تزلزل به خود راه نداد. با آن که پس از امام انصافاً از بالاترین محبوبیت برخوردار بود، هرگز برای خود منصبی را طلب نکرد. اهل تجارت با دین نبود و هرگز از دین برای خود مایه نگذاشت. در برابر ظالمان، چون کوهی استوار ایستاد و همواره به اسلام به عنوان دینی جهانی نگریست و خود را در محدوده مرزهای کشور زندانی نکرد. با همه گروهها و افراد تعامل داشت و همواره در پی جذب قلوب به سمت معارف اسلامی بود. در راه ترویج مفاهیم قرآنی و عملی به احکام اسلام ذرهای کوتاه نیامد و هنگامی که از دنیا رفت، جز عشق مردم، آبرو و حرکتی بینظیر چیزی به ارث نگذاشت. به نظر من سالیان سال خواهد گذشت تا بار دیگر چشم زمانه مردی چنین مخلص، بدون وابستگی به امور دنیوی، حقیقتاً مهربان و دلسوز با سعه صدری چنین شگفتانگیز به خود ببیند.
گفتگوي صميمي نما با يار نزديك آيت الله طالقاني
به توصیه امام خمینی به جلسات آیت الله طالقانی رفتم/ آیت الله طالقانی با نخود از دستگیری شهید مدرس جلو گیری كرد
روزی كه یكی از علمای تهران از طرف آیتالله شریعتمداری برای آقای طالقانی دعوتنامه برای تدریس در دارالتبلیغ را آورد، اتفاقاً من آنجا بودم. مرحوم امام با تأسیس این مؤسسه موافق...
۱۳۹۲/۶/۱۸