چندی پیش بود که خبرها از توافق سران طالبان با مقامات عربستان سعودی و آمریکایی از گشایش دفتر سیاسی در دوحه پایتخت قطر، آن هم بدون اطلاع حکومت افغانستان، خبر دادند؛ رویدادی که گرچه هنوز به مرحلهی اجرا نرسیده ولی واکنشهای بسیاری را برانگیخته است.
گرچه پس از ماهها کشمکش و درگیری بر سر تأسیس دفتر طالبان در قطر، چندی پیش «کرزای» اعلام کرد که با مذاکرات میان آمریکا و طالبان که منجر به ایجاد دفتر برای طالبان در قطر خواهد شد و صلح را برای افغانستان به ار مغان میآورد موافق است؛ اما هنوز برخی احزاب و گروههای داخلی افغانستان و چندی از بازیگران منطقهای از مسیری که امروز پیش روی طالبان است، رضایتی ندارند.
از این رو در تحلیل آنچه در حال وقوع است، با «محمد ابراهیم طاهریان»، سفیر سابق ایران در پاکستان و افغانستان، به گفتوگو نشستیم که در ادامه میخوانید.
بیشتر از یک سال است که آمریکا به همراه پاکستان، قطر و عربستان برای به رسمیت شناختن طالبان و ایجاد یک دفتر برای این گروه تلاش میکند که در نهایت محل تأسیس این دفتر قطر اعلام شد. تحلیل شما از روند طی شده و مواضع کشورهای درگیر این فرایند، چیست؟
اصولاً بحث گفتوگو برای به رسمیت شناختن «طالبان»، به نوعی از طرف حاکمیت یا دولت یا رییس دولت در «کابل» آغاز گردید و بعد هم مورد حمایت واشنگتن قرار گرفت. اما کارشناسان بر این باورند که «اسلام آباد» و «کابل» یا رییس دولت افغانستان از این مذاکره ها کنار گذاشته شدهاند و اصطلاحاً دور خورده اند. در حال حاضر که روند تحولات شکل جدیدی به خود گرفته است و موضوع شناسایی جریان طالبان جدی تر شده،کشورهای فرامنطقه ای در افغانستان نیز، همگی در جهت مصالحشان که حفظ چهره ی خود است به سوی گفتوگو با این جریان خیز بر میدارند.
حاکمیت کابل نیز تا حدودی، در اظهارنظری که به تازگی معاون وزیر امور خارجه ی افغانستان داشت، با روند گفتوگوها همراه ی کرده است اما تا کنون پاکستان هیچ نشانه ی مشخصی در جهت همراهی با این جریان از خود بروز نداده است، هرچند علاقه مند است که در این تحولات، خودش محور باشد؛ به دلیل این که در طول سه دهه ی گذشته بر روی این جریان سرمایه گذاری کرده و نمیخواهد گفتوگوها به وضعیتی برسد که اسلامآباد در حاشیه قرار گیرد.
احساس عربستان هم این است که گرچه آمریکا پشتیبان جریان سلفی در عربستان بوده است اما اکنون با توجه به تمامی تحولاتی که در قطر صورت گرفته ممکن است در این روند حذف شود. از این رو درست نیست که تمامی این چند کشور ـ افغانستان، پاکستان، عربستان و آمریکا ـ را در جهت حمایت از گفتوگو با جریان طالبان و تأسیس دفتر آن در قطر (که قدم اول برای شناسایی سیاسی این جریان است)، در ذیل یک عنوان قرار داد؛ چرا که هماهنگی و همکاری بین این کشورها وجود ندارد و رقابتهای میان این کشورها موقعیت این هماهنگی و همکاری را فراهم نمیکند.
چه مسایلی موجب نگرانی برخی از بازیگران منطقهای و فرا منطقهای در خصوص مذاکرات صلح شده است؟
نخستین نکته این است که اصولاً در این امر که این پروسه لزوماً منجر به صلح گردد، میان کارشناسان اتفاق نظر وجود ندارد؛ چون برای کشوری که مجلس پارلمانی و سنا دارد، از تفکیک قوا و قانون اساسی برخوردار است، این ادعا که روند فعلی منجر به صلح شود، بیشتر شبیه جعل عنوان است.
نخست این طالبانی که قرار است در قطر مقری داشته باشند، ابتدا باید اعلام کند چه نگاهی به روند تحولات افغانستان دارد؛ آیا این مذاکرات در ذیل قانون اساسی افغانستان خواهد بود یا آیا خواهان مشارکت در قدرت هستند؟ تا کنون پاسخ هیچ یک از پرسشها، شنیده نشده است. در هر صورت از نظر قانون اساسی افغانستان، اگر این جریان سلاح خود را بر زمین بگذارد، در صورتی که جرم مشخصی مرتکب نشده باشد، میتواند حتی کاندیدای ریاست جمهوری شود.
دوم، چالش و ایراد اصلی این نوع مذاکرات این است که مذاکره برای چه؟ مذاکره برای واگذاری قدرت؟ که اگر این باشد بدین معناست که حاکمیت یا دولت در حال حاضر باید با بخشی از جریان اپوزیسیون مسلح درگیر باشد که ظاهراً تا الان قانون اساسی افغانستان را که ثمره ی تلاشهای احزاب جهادی، مردم و سازمانهای بین المللی بوده است، قبول ندارد؛ اگر پذیرش این افراد، صلح معنا شود؛ طبیعی است که بخش عمده ای از مردم افغانستان با این رویه موافق نباشند.
به همین دلیل به نظر بنده، جریان گفتوگو برای صلح، عنوان مناسبی برای روند این تحولات نیست چون از منظر هر کدام از طرفین درگیر موضوع، صلح یک مفهوم و برداشت دارد؛ برای مثال، کشورهای فرامنطقه ای یا به طور ویژه آمریکاییها به دنبال مصالح و منافع خود و کم کردن هزینه ی خود هستند؛ یعنی در حقیقت میخواهند از متن بازی خارج شده و از موضع بالاتر با حضور در منطقه روند تحولات و مدیریت بحران را اداره کنند.
به نظر میرسد حاکمیت کابل و یا به طور مشخص دولت و رییس دولت با توجه به مجموع مشکلاتی که گرفتار آن هستند نظیر نوع تعامل نه چندان مناسبی که هم اکنون بین قوا به طور مشخص قوهی مجریه و قوه ی مقننه هست، به دنبال دسترسی به اهرمی برای حل مشکلاتش میباشد و فکر میکند با نزدیکی به این جریان، هم به امتیازهای داخلی و هم به امتیازهای منطقه ای دست مییابد. هر چند این بازی، بازی باخت-باخت است. از این رو نیاز است تا کسانی که در منطقه، اطلاع رسانی و تحلیل را بر عهده دارند، دقت نظر داشته باشند که این تعاملات چه نوع صلحی را به وجود خواهد آورد. افغانستان طی یک دهه ی گذشته چالشهای بسیاری را پشت سر گذاشته است و بسیاری از کارشناسان معتقدند با حضور بازیگران فرامنطقه ای مانند آمریکا در روند این مذاکرات، ممکن است لزوماً صلحی شکل نگیرد.
جنگ افغانستان در سال 2011م. به رهبری آمریکا به بهانه ی سرنگون کردن رژیم طالبان آغاز شد. اکنون بعد از یک دهه، کاخ سفید تصمیم گرفته با شبه نظامیان طالبان وارد مذاکره شود. آیا این به معنای شکست آمریکا در جنگ افغانستان بوده و یا آمریکا چاره ای جز مذاکره با طالبان را ندارد؟
وقتی نیروهای فرامنطقه ای وارد افغانستان شدند، حاکمیت دولت افغانستان شکل گرفته بود و در منطقه حضور داشت. برخیها بر این باورند که در جریان افغانستان، ناتو به دلیل تمامی ناکامی هایی گذشتهاش به طور مشخص در بالکان، به دنبال گسترش حضور خود در شرق یا کسب پرستیژ بوده است. امروز نیز به نظر میرسد کشورهای فرامنطقه ای و آمریکاییها در راستای توجیه افکار عمومی و مالیات دهندگان غربی، نوع مأموریت و تعریف از اهداف خود را تغییر میدهند.
وگرنه همانطور که گفتید به بهانهی مبارزه با تروریسم و جریان افراطی وارد افغانستان شدهاند و الان در حال مذاکره با همان جریان افراطی هستند؛به نظر میرسد آنچه تغییر نکرده است همان ارزیابی غلطی است از تحولات داشته اند که موجب شد وضع فعلی رقم بخورد. این نوع نگاه هم، ارزیابی درستی از تحولات افغانستان نیست، به دلیل این که تمامی کسانی که با موضوع افغانستان آشنایی دارند بر این باورند که راهکار رسیدن به یک وضعیت مطلوب در افغانستان، تقویت مراجعه به نهادهای قانونی در این کشور و بعد هم استفاده از ظرفیتهای منطقه است؛ و هر تحولی در منطقه باید زیر چتر سازمان ملل انجام گیرد.
در حال حاضر هیچ کدام از اینها به چشم نمیخورد؛ یعنی در حقیقت در روند این مذاکرات هم سازمان ملل کنار گذاشته شده است، از ظرفیتهای منطقه ای استفاده نمیشود، نهادهای قانونی افغانستان نادیده گرفته شدهاند و مراجعه ای به پارلمان صورت نگرفته که نظر مردم و نمایندگان را در مورد این تحولات جویا شوند لذا راهکار فعلی، مسیر اشتباه ی است که هم آمریکا و هم کشورهای فرامنطقه ای تصور میکردند با تغییر اهداف میتوانند آن را به سرانجامی برسانند. ارزیابی برخی کارشناسان این است که مثل گذشته این رفتار ناشی از ارزیابی غلط، منتج به نتیجه نخواهد شد بلکه به پیچیدهتر شدن اوضاع و ایجاد ناامنی های بیشتر در افغانستان میانجامد.
به نظر شما این سناریو چه اهدافی را دنبال میکند؟ آیا میتوان گفت هدف اصلی از تأسیس این دفتر، ایجاد فضای دو قطبی در افغانستان جهت تسهیل تجزیه ی این کشور میباشد؟
اگر اجازه بدهید، کمی کلانتر به موضوع نگاه کنیم. برخی از کارشناسان بر این باورند که اصولاً کشورهای فرامنطقه ای که تعدادشان هم بیشتر از 30 کشور است، تصورشان این بود که با ورود به افغانستان میتوانند مدیریتی در این منطقه از جهان داشته باشند؛ منطقهای که مهم و تعیین کننده است. در حال حاضر به دلیل آن که سیاستگذاریهای قبلی به نتیجه نرسیدهاند، خیلیها بر این باورند که اصولاً کشورهای فرامنطقه ای با حضور در افغانستان دنبال مدیریت ناامنی بودند و پایداری آن در منطقه است که به نظرم تحلیل درستی نیست.
بالاخره جریان طالبان، جریان سرکشی است که به راحتی به کسی سواری نخواهد داد و شکل دادن رسمی به آن، که به لحاظ عملیاتی در بخشی از جغرافیای افغانستان خودش را تحمیل کرده است، اشتباه استراتژیکی میباشد. البته تأسیس این دفتر بعد از دو اتفاق، مهم است.
نخست بیاحترامی به باورهای مذهبی مردم افغانستان و بحث اتفاق هایی است که در «بگرام» افتاد و دوم فاجعه ی کشتار غیرنظامیان توسط چند نفر از نیروهای آمریکا در منطقه ی جنوبی افغانستان میباشد که در چنین شرایطی جریان افراطی که مدعی طرفداری از منافع مردم و مبارزه با نیروهای خارجی است، میخواهد با جریان افراط مذاکره کند، اما با توجه به ارزیابی های آنها که در گذشته انجام شده و اشتباه از کار درآمده، این تصور هم اشتباه است.
چرا قطر برای محل تأسیس این دفتر انتخاب شده است؟
به نظر میرسد که در بین دولت مردان این کشور یک جاه طلبی به وجود آمده است و تصورشان این است که میتوانند با ورود به این صحنه ها کسب پرستیژ کنند. کشوری که به لحاظ جغرافیایی خیلی از مشخصات یک کشور تأثیرگذار را ندارد. لابد فکر میکند که با ورود به چنین صحنه هایی و ایجاد یک شبکه ی اطلاع رسانی به اسم «الجزیره» و ورود آن، میتواند کسب پرستیژ کند ولی آن چیزی که مسلم است این است که قطر، نه در گذشته ی افغانستان و نه در آینده ی آن، جایی نخواهد داشت.
پایگاه تحلیلی تبیینی برهان
كشمكشهای سیاسی بر سر «طالبان»
كشوری كه به لحاظ جغرافیایی خیلی از مشخصات یك كشور تأثیرگذار را ندارد. لابد فكر میكند كه با ورود به چنین صحنه هایی و ایجاد یك شبكه ی اطلاع رسانی به اسم «الجزیره» و ورود آن، میتواند كسب پرستیژ كند .
۱۳۹۱/۱/۲۶