نسخه چاپی

جلال آل احمد، حاج آقا مجتبی و امام

عکس خبري -جلال آل احمد، حاج آقا مجتبي و امام

اخلاق حاج آقا این بود كه در درسهای اخلاق و مجالس عمومی ، بسیار بسیار بندرت اسم خاص به كار می‌برد مگر استاد بزرگش امام خمینی را. شاید در كل این سالها من سه یا چهار بار اسم خاص از زبان ایشان شنیدم و آن شب: جلال آل احمد.

تقي دژاكام كه از جمله فعالان خوش نام شبكه هاي اجتماعي است در صفحه خود نوشته است:
شاید هیچ وقت در پای سخنرانیهای حاج آقا مجتبی تهرانی، آنقدر که آنشب شگفت زده شدم، تعجب نکرده بودم. اخلاق حاجی این بود که در درسهای اخلاق و مجالس عمومی (خصوصی را خبر ندارم)، بسیار بسیار بندرت اسم خاص به کار می‌برد مگر استاد بزرگش امام خمینی را. شاید در کل این سالها من سه یا چهار بار اسم خاص از زبان ایشان شنیدم: شهید مطهری، شهیدمدنی، شهید صیاد شیرازی و آن شب: جلال آل احمد.
کسانی که با سیره علمای بزرگ و بخصوص حاج آقا مجتبی تهرانی آشنایی دارند می‌دانند در تجلیل از کسانی که روزی روزگاری سابقه نامطلوبی بویژه در حوزه دین و سیاست داشته‌اند خیلی با احتیاط و سخت برخورد می‌کنند. حالا اگر طرف سوابق توده‌ای بودن داشته و به عنوان روشنفکر شناخته بشود و برخی روابط اجتماعی آنچنانی هم داشته باشد که دیگر هیچ!
آنشب حاجی فکر کنم بحث «محبت» و «ارادت» را مطرح می‌کرد و ناگهان بدون هیچ مقدمه‌ای به نامه جلال به امام که در سفر حج نوشته بود اشاره کرد و دقایق طولانی در تجلیل از این نامه، این شیوه ابراز محبت و شخص جلال آل احمد سخن گفت. نفسم بند آمده بود اما حاجی همچنان می‌گفت و می‌گفت که *کجا شما نمونه دیگری دارید که مریدی به مراد خودش اینچنین عرض ارادت بکند و تأکید می‌کرد روی بخشهایی مثل آنجا که جلال نوشته بود: کتاب «غربزدگی» را زیر چاپ جمع کردند، فدای سر شما!*
.....
«مکه- روز شنبه ۳۱ فروردین ۱۳۴۳- ۸ذی حجه۱۳۸۳»
آیت اللها!
وقتی خبر خوش آزادی آن حضرت، تهران را به شادی واداشت، فقرا منتظر الپرواز (!) بودند به سمت بیت الله. این است که فرصت *دست بوسی مجدد* نشد.
اما این جا دوسه خبر اتفاق افتاده و شنیده شده که دیدم اگر آنها را وسیله‌ای کنم برای عرض سلامی بد نیست.
اول این که مردی شیعه جعفری را دیدم از اهالی الاحساء- جنوب غربی خلیج فارس، حوالی کویت و ظهران- می گفت 80 درصد اهالی الاحساء و ضوف و قطیف شیعه‌اند و از اخبار آن واقعه مولمه پانزده خرداد حسابی خبر داشت و مضطرب بود و از شنیدن خبر آزادی شما شاد شد. خواستم به اطلاعتان رسیده باشد که اگر کسی از حضرات روحانیون به آن سمت‌ها گسیل بشود، هم جا دارد و هم محاسن فراوان.
دیگر این که در این شهر شایع است که قرار بوده آیت الله حکیم امسال مشرف بشود، ولی شرایطی داشته که سعودی‌ها دو تایش را پذیرفته‌اند و سومی را نه. دوتایی را که پذیرفته‌اند داشتن محرابی برای شیعیان در بیت‌الله و تجدید بنای مقابر بقیع و اما سوم که نپذیرفته‌اند حق اظهار رأی و عمل در رؤیت هلال. به این مناسبت حضرت ایشان خود نیامده‌اند و هیئتی را فرستاده‌اند گویا به ریاست پسر خود.
خواستم این دو خبر را داده باشم.
دیگر این که گویا فقط دو سال است که به شیعه در این ولایت حق تدریس و تعلیم داده‌اند، پیش از آن حق نداشته‌اند.
دیگر این که [کتاب] «غرب زدگی» را در تهران قصد تجدید چاپ کرده بودم با اصلاحات فراوان. زیر چاپ جمعش کردند و ناشر محترم متضرر شد. فدای سر شما.
دیگر اینکه طرح دیگری در دست داشتم که تمام شد و آمدم، درباره نقش روشنفکران میان روحانیت و سلطنت. و توضیح این که چرا این حضرات همیشه در آخرین دقایق طرف سلطنت را گرفته‌اند و نمی بایست. اگر عمری بود و برگشتیم تمامش خواهم کرد و به حضرتتان خواهم فرستاد. علل تاریخی و روحی قضیه را گمان می کنم نشان داده باشم. مقدماتش در «غرب زدگی» ناقص چاپ اول آمده.
دیگر این که امیدوارم موفق باشید والسلام
جلال آل احمد
بعد التحریر: «همچنانکه آن بار در خدمتتان به عرض رساندم فقیر گوش به زنگ هر امر و فرمانی است که از دستش برآید. دیده شد که گاهی اعلامیه‌ها و نشریاتی به اسم و عنوان حضرات در می‌آمد که شایستگی و وقار نداشت. نشانی فقیر را هم حضرت «صدر» می‌داند و هم اینجا می‌نویسم: تجریش- آخر کوچه فردوسی. والسلام»

۱۳۹۲/۶/۲۱

اخبار مرتبط
نظرات کاربران
نام :
پست الکترونیک:
نظر شما:
کد امنیتی:
 

آخرین اخبار...