به گزارش نما به نقل از ایسنا، گروهی جوان در کافه تریای «تئاترشهر» این روزها مشغول تمرین، نمایشی هستند با نام «مخاطب خاص»، نمایشی درباره مقطعی از زندگی استاد حمید سمندریان، همان مقطعی که او از فعالیت تئاتری بازماند و ناچار شد، رستوران بزند.علی شمس هنرمند جوان تئاتر، این متن را نوشته و کارگردانی میکند.
علی شمس هنگام درگذشت سمندریان ایران نبود اما در سفری که سال گذشته به ایران داشت، در گذرش از خیابان «کاخ»، به ایده اجرای «مخاطب خاص» رسید. ماجرا از آنجا شروع شد که او برای لحظهای در خیالش «احمد آقالو» را دید که کباب به دست برای یکی از مشتریان رستوران «سمندریان» سفارش میبرد ...
به این ایده فکر کرد و آن را به شورای تئاتر محیطی تئاترشهر پیشنهاد داد و حالا این ایده در آستانه اجراست.
در ادامه گزارش خبرنگار تئاتر خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، را از یک روز تمرین این نمایش میخوانید:
کافه تریای «تئاترشهر» تاریک، تاریک است و بازیگران نمایش یعنی رضا مولایی، وحید آقاپور و جواد نمکی در این تاریکی نقش حمید سمندریان، احمد آقالو و حمید لبخنده را بازسازی میکنند و ما را میبرند به سالهای دور به دهه شصت به رستوران حمید سمندریان....
رستوران است اینجا اما با طعم تئاتر، همه غذاهای این رستوران عطر و بو و طعم تئاتر دارند، چون صاحب رستوران یکی از بزرگان تئاتر ماست.
علی شمس درباره ایده اجرای این نمایش میگوید: «سمندریان برای من مانند بسیاری دیگر از بزرگان تئاتر، فرد خیلی موثری بود. این تأثیر الزاما مستقیم نیست چون ما بر جادهای قدم میزنیم که امثال حمید سمندریان، اسکوییها، عباس جوانمرد و... آن را هموار کردهاند. آنچه میگویم بیش از آنکه یک حس حرفهای تئاتریکال باشد، یک حس انسانی است. کاری که سمندریان برای تئاتر ما کرد، کار کمی نبود.»
رستوران است اینجا اما حواس صاحب رستوران پیش گوشت و کباب و برنج نیست، دل او با «لئوکادیا» ژان آنوی است.
شمس هم مانند بسیاری دیگر از بچههای تئاتری پیش از درگذشت سمندریان ماجرای رستوران را میدانست اما بعد از درگذشت استاد، حضور پرنگ حمید سمندریان در جای خالیایی که داشت، خیلی به چشم میآمد و او مدام به از دست دادن این مرد بزرگ فکر میکرد:« از دست دادن یک انسان بزرگ شوک بزرگی بود؛ همان قدر شوکآور که اکبر رادی را از دست دادیم و امروز محمود استادمحمد عزیز و نازنین را از دست دادهایم تا اینکه روزی خیلی اتفاقی از خیابان کاخ میگذشتم و یاد رستوران افتادم. فکر کردم اگر از این جا رد میشدم و ناگهان احمد آقالو را میدیدم که کباب به دست، برای کسی سفارش میبرد یا حمید سمندریان را که پایش را انداخته روی میز و با پاشنه ضرب گرفته، چه اتفاقی میافتد،دیدم چه فضای قشنگی و آنچه نمایشیترش میکند، این است که بسیاری از این آدمها امروز نیستند.»
و ادامه میدهد:«فکر کردم اگر بخواهیم در نبود و جای خالی این آدمها رفتاری را تکرار و بازسازی کنیم، چه اتفاقی میافتد و این چنین بود که ایده اجرای نمایش را به شورای محیطی تئاتر شهر پیشنهاد کردم. وقتی بحث اجرا پیش آمد، نخواستم صرفا به رستوران حمید سمندریان بپردازم. بلکه فکر کردم در مدخل و چرخه معیوب تئاتر کافهای، وارد فضای رستوران سمندریان میشویم، یعنی از محیط واقعی اجرای این نمایش کافه تئاترشهر به عنوان یک متریال و زمینه نمایشی برای ساخت و نوشتار متن استفاده کردم اما اصلا نمیخواستم چیزی را شبیه کنم.»
رستوران است اینجا اما گارسناش بازیگر است، بازیگری که باید در اندیشه مرغ و گوشت باشد، به ظرفهای نامناسب رستوران فکر کند.آخر در کاسه که نمیشود، دست مردم کباب داد!
حمید سمندریان طرفداران زیادی دارد و مدعیانی. پرداختن به این شخصیت، سختیهای خاص خود را دارد. از شمس میپرسیم از پرداختن به شخصیتی که طرفداران و مدعیان بسیاری دارد، نمیترسیدی؟ و او پاسخ میدهد: «اصلا. حتی لحظهای به آنها فکر نکردم. البته تلاش میکنم تمام جوانب احتیاط را رعایت کنم و بیگدار به آب نزنم اما در این مملکت کم نیستند آدمهای بزرگ، از فردوسی تا دیگران. اگر کسی قرار است ناراحت شود، باید از یک سیر تاریخی و آدمهایی ناراحت شود که سمندریان را وادار کردند، رستوران بزند. من فقط مقطعی از تاریخی تئاتر ایران را بازنمایی میکنم که اتفاقا جنبه نمایشی دارد و میتوان با نمایش دربارهاش سخن گفت. بنابراین سعی میکنم به این حساسیتها توجه نکنم. نظر یک سری آدم معدود برایم مهم است که نظر آنان را شنیدهام. در مورد موضعگیریهای شدید، مطلقا هیچ واکنشی نخواهم داشت. از آن دوره خوانشی را میپسندم و با یک رفتار نمایشی خاص- شبیه خوانی- به آن میپردازم.»
او در توضیح رویکردش به شبیهخوانی ادامه میدهد:« منظورم از شبیه خوانی یک فرآیند کلی و فلهای از آنچه در ذهن ماست، نیست بلکه به مثابه استفادهی تکنیکال و قراردادهای نمایشی است که در این شیوه وجود دارد. تأکیدم در این نمایش به روایت و بازروایی است نه اجرای صرف و دیالوگی کردن فضا. قرار است به سیاق رفتارهای نمایشی ایرانی یعنی مفهوم انتهایی و غایی که ما از روایت کردن چیزی در ذهن داریم، عمل کنیم. یعنی مونتاژ یک فرآیند در ذهن تماشاگر به واسطه چینش و همپوشانی یک سری متریالها و موجوداتی که نویسنده، کارگردان و بازیگر به عنوان گروه اجرایی در اختیار دارند.»
رستوران است اینجا اما صحبت از غذاهای رنگارنگ نیست که گفتگو بر سر عباس جوانمرد است و بیضایی، داریوش فرهنگ و محمد کوثر، عباس نعلبندیان و شمیم بهار، محمد حفاظی و شکوه نجمآبادی، محمد علی کشاورز و علی شریفیان و ...
آیا جوانک پر شر و شور ما میخواهد نمایشاش بزرگداشتی برای تئاتر ایران باشد یا فقط، فقط تصمیم داشته کاری اجرا کند، خودش میگوید:« تصمیم گرفتم کاری اجرا کنم و بعدا دربارهاش فکر کردم. ابدا ایده بزرگداشت نداشتم. رستوران «سمندریان» پیش ازآنکه برایم فضای احترامآمیز نسبت به این شخصیت باشد، یک فضای نمایشی بود و چه خوب که سمندریان بانی این قضیه بود. در تاریخ تئاتر این مملکت، بزرگتر از این آدم، کم بتوانیم پیدا کنیم. موضوع رستورانی است که حمید سمندریان در آن وجود دارد؛ حضور سمندریان، لبخنده، آقالو، هما روستا و حسین عاطفی است که این رستوران را جذاب میکند. بعد ایده زایش کرد و حضور آدمهایی مطرح شد که ما کمتر نامشان را میشناسیم یا اگر میشناسیم چهرهای از آنها در ذهن نداریم. حضور آدمهای فراموششدهای که بر تئاتر ما تأثیر داشتند و الان نیستند و ما به آنها فکر نمیکنیم. تمام اینها در کنار هم به عنوان فضای محتوایی کار شکل گرفت.»
اما در شکل اجرایی هم این نمایش وامدار شیوههای اجرایی نمایشهای ایرانی است و شمس در این باره نیز میگوید:« فضای اجرایی منتهی شد بر رفتاری که ما با زمان میکنیم. اساس تکنیکی این اجرا مبتنی است بر اینکه پیشگویی آینده امکانپذیر نیست و تنها از یک راه میتوان آینده را پیشبینی کرد، اینکه برگردی به گذشته و از گذشته، حال را که آینده دیروز است، ببینی. به همین دلیل ما نسبت به حال امروزمان به گذشته برگشتیم و توانستیم به راحتی تمام اتفاقات افتاده را پیشبینی کنیم. بازیایی که ما با زمان میکنیم به لحاظ تکنیکی در تلفیق با قراردادهای نمایشی ایرانی اعم از رفتاری که در شبیهخوانی یا نقالی داریم، آمیزش میکند و ماحصلش شکل کلی نمایش را میسازد.»
رستوران است اینجا اما آنچه خوانده میشود تذکرهای است که احمد آقالو برای استادش نوشته برای «آقا»یش که او همیشه به سمندریان میگفت:«آقا» و حال دیگر نه آقا هست و نه آقالو. فقط تذکرهای است که به شیوه تذکرةالاولیای عطار نوشته شده، تذکرهای که آقالو برای سمندریان نوشته و حمید لبخنده اما حوصله شنیدنش را ندارد.
سمندریان شاگردان زیادی داشت اما چرا فقط این دو نفر برای این نمایش انتخاب شدند؟ علی شمس توضیح میدهد: «چون این دو نفر جزء اکابر و یاران غارش بودند. حمید لبخنده مدیریت داخلی را بر عهده داشته و احمد آقالو رسما گارسن رستوران بود و چون روایت میکنم، اگر میخواستم تک راوی بگذارم، به شدت به مشکل برخورد میکردم. میخواستم هم روایت باشد و هم رفتار نمایشی. به همین دلیل ترجیح دادم سه عنصر اصلی، سه عنصر در دید در صحنه رستوران باشند. هم روایت کنند و هم بازی، تا بتوانم مرزهای بازی و روایتشان را مخدوش کنم تا جایی که نفهمیم اینها در زمان گذشته هستند یا حال. بازی میکنند یا خودشان هستند که البته اینها در بخش تکنیکال قضیه وجود دارد.»
رستوران است اینجا اما خبرنگار آمده درباره تئاتر با مدیر رستوران گفتگو کند! گفتگویی که هرگز منتشر نمیشود. خبرنگار میگوید اینجا انتلکتوئلیترین کبابی دنیاست!
نام نمایش «مخاطب خاص» است؛ این نام چند وجه دارد که علی شمس این گونه توضیحش میدهد: «یکی مخاطب تئاتری که این آدمها را میشناسد و الزاما برای درک همه هیبت و هیکل اجرا نیازمند است، پیش زمینهای داشته باشد یعنی با شناخت ذهنی نسبتا مبسوط نسبت به آدمهای متن وارد سالن شود. از سوی دیگر، در فرآیند اجرایی، بازیگران ما صرفا برای عامه تماشاگران بازی نمیکنند یعنی بازی هر یک در فرازهایی از اجرا به تعداد معدودی از تماشاگران محدود میشود.به جز این، یک سری شوخیها و گفتههای نمایشی هست که فقط افراد معدودی از تماشاگران به آن آگاهند. چون سرشار از گفته شدن زندگی خصوصی آدمهای معروف است نه به این منظور که ما رفتار مجله زردی داشته باشیم اما فضای خصوصی همیشه جذاب است.این خاص بودن در خاص بودن البته به معنای این نیست که مخاطب باید خیلی پیچیده باشد بلکه باید جهان بینی او نسبت به اتفاقات نمایش گسترده باشد.»
نمایش«مخاطب خاص» از روز 7 مهر ماه در کافه تریای تالار اصلی تئاترشهر اجرا میشود
تئاتر در این رستوران،سرو میشود!
اینجا كبابی است اما نه از كباب خبری هست، نه از جوجه كباب چون اینجا رستوران حمید سمندریان است و بهترین چیزی كه در آن سرو میشود، تئاتر است!
۱۳۹۲/۶/۲۵