روزنامههاي زنجيرهاي بهگونهاي يكصدا در چند بلندگو، چندي است به بهانه سفر رئيسجمهور به آمريكا اشتياق زايدالوصفي براي برقراري ارتباط يا گفتگو با آمريكا نشان ميدهند.
به نظر ميرسد اين اشتياق مغاير اقتدار و عزت ملت ايران است. آنها سعي ميكنند سفر رئيسجمهور به آمريكا براي شركت در اجلاس عمومي سازمان ملل را به مذاكره با آمريكا فرو كاهند و تلاش ميكنند كاهش قيمت ارز و طلا را به آن مربوط كنند. اين حركت به منظور شرطي كردن اقتصاد ايران كه يكي از اهداف نبرد نرم اقتصادي آمريكا عليه ملت ايران است صورت ميگيرد.
ديروز در ادامه اين حركت، براي تكميل پروژه اشتياق ارتباط با آمريكا از قول آقاي هاشميرفسنجاني تيتر زدند؛ "قهر با آمريكا ابدي نيست. به امام گفتم موضوع رابطه با آمريكا را در زمان حياتتان حل كنيد."
يكي از ترفندهاي شيفتگان غرب و موضوع ارتباط ايران با آمريكا اين است كه صورتمسئله مناقشات ايران و آمريكا را غلط بنويسند تا حل آن به صورت يك معضل دربيايد.
يك نمونه از اين غلطنويسيها همين موضوع قهر با آمريكاست.
تبارشناسي روابط ايران و آمريكا بويژه از كودتاي 28 مرداد 1332 نشان ميدهد اين ملت ايران نبوده كه با ملت آمريكا قهر است. و حتي دولت ايران با دولت آمريكا قهر نبوده است بلكه اين سرمايهداران و لابي صهيونيسم حاكم بر كاخ سفيد بوده كه با دولت و ملت ايران قهر بودهاند. و اولين قهر خود را هم در كودتاي 28 مرداد نشان دادند.
كودتاي 28 مرداد هنگامي صورت گرفت كه روابط دولت مصدق با آمريكا حسنه بوده و مصدق به گمان اينكه آمريكا او را به شاه ترجيح ميدهد فريب آمريكاييها را خورد و با فاصله گرفتن از آيتالله كاشاني و انحلال مجلس، با سيلي كودتا از كار بركنار شد. بگذريم از اينكه برخي مورخان هوشمند، او را در وقوع اين كودتا بيتقصير نميدانند و حتي همكار كودتاچيان!
با ظهور رهبري امام خميني(ره) و پيدايش خورشيد انقلاب اسلامي، باز آمريكاييها بودند كه با قهر با ملت ايران مسئوليت كشتارهاي خياباني سالهاي 56 و 57 را پذيرفتند تا انقلاب پيروز نشود، اما انقلاب پيروز شد. پس از انقلاب آنها با راهانداختن جنگ داخلي و جنگ تحميلي و بعدها جنگ نرم همچنان بر طبل قهر با انقلاب و ملت ايران ميكوبند.
آمريكاييها در واكنش به كار انقلابي دانشجويان پيرو خط امام در اشغال لانه جاسوسي، دنبال بهانه براي قطع روابط و تداوم خصومت و قهر با انقلاب ميگشتند. لذا سفارتخانه خود را تعطيل كردند و تاكنون هم تمايلي به بازگشايي آن نشان ندادهاند.
پس اينكه بگوييم قهر با آمريكا ابدي نيست و مسئوليت اين قهر را به دولتهاي پس از انقلاب نسبت بدهيم، حرف درستي نيست. آمريكاييها از سه دهه قبل تاكنون در مقام قهر با دولتهاي پس از انقلاب بودهاند و از اين موضع هم هرگز پايين نيامدهاند.
اما درمورد جمله دوم جناب آقاي هاشميرفسنجاني كه فرمودند: "به امام گفتم موضوع رابطه با آمريكا را در زمان حياتتان مشخص كنيد." بد نيست درمورد اين توصيه و عمل امام(ره) قدري بينديشيم.
اولا: امام(ره) در زمان حيات خود خيلي از مسائل و مشكلات پس از خود را حل كردند از جمله موضوع جنگ و مسئله رهبري پس از خود و...
سئوال اين است؛ چرا مسئله رابطه با آمريكا را كه آقاي هاشمي گفتهاند، حل نكردند؟ پاسخ روشن است؛ سبك و سياق حل مشكل رابطه، آنگونه كه در قضيه مكفارلين جلو ميرفت مورد قبول امام(ره) نبود. امام(ره) نهتنها اجازه ندادند اين سبك، روال قرار گيرد، بلكه از همين موضوع با مهارت فوقالعاده و نبوغ ديپلماسي خود براي ايجاد يك زلزله عظيم سياسي در ديپلماسي داخلي و خارجي آمريكا سود بردند و يكسال دستگاه ديپلماسي آمريكا را زير چكش آمد و شد ديپلماتهاي آنها در قوه قضائيه آمريكا قرار دادند.
ثانياً: ريشههاي قهر آمريكا با ملت و دولت ايران فوقالعاده عميق است و طرف آمريكايي جز به تسليم طرف مقابل راضي نميشود. در منطق ديپلماسي خارجي آمريكا برد-برد معنا ندارد. آنها سه دهه است به بازي برد- باخت فكر ميكنند و هرگز يك لحظه از اين فكر رها نشدهاند. دليل آن هم به رسميت نشناختن انقلاب اسلامي با راهانداختن جنگ نرم و جنگ سخت عليه ملت ايران است.
آمريكاييها با اسلام مسئله دارند. هر وقت ما از اسلام كمي فاصله ميگيريم، اميدواريهايي در آنها پيدا ميشود اما به محض اينكه روي مباني الهي و اسلامي نظام و انقلاب تأكيد ميكنيم، دست آنها روي ماشه اقدام ميرود.
روي ميز مذاكره با آمريكا دو گزينه بيشتر وجود ندارد. 1- جنگ 2- تسليم.
فعل ديپلماتيك آنها ميگويد؛ "اگر تسليم نميشويد، ما ميجنگيم." با چنين منطقي امام(ره) چگونه بايد توصيه آقاي هاشميرفسنجاني، مشكل رابطه با آمريكا را حل ميكردند؟
امروز به فضل خدا و ياري رزمندگان اسلام و پايداري ملت ايران، جمهوري اسلامي در اوج اقتدار و امنيت ملي است. يك كشور تأثيرگذار در منطقه و جهان است. تمام نقشههاي آمريكا و رژيم صهيونيستي را در پروژه از نيل تا فرات نقش برآب كرده است. پرچمدار بيداري اسلامي در جهان است، تمام پايگاههاي منطقهاي و فرامنطقهاي آمريكا زير چكش قدرت موشكي و نظامي ايران است. آنها قدرت مانور خط مقاومت را در جنگ 33 روزه، 22 روزه و هشت روزه درك كردهاند. نزديك به سه سال است تمام دنيا را بسيج كردهاند تا سوريه را به زانو درآورند اما توفيقي بدست نياوردند. اگر استراتژيستهاي آمريكا اين واقعيتها را درك كنند ممكن است در قهر خود با ملت ايران كوتاه بيايند.
اگر چنين اتفاقي بيفتد، ميشود درمورد كمرنگ شدن قهر متقابل ملت ايران با آمريكا قدري فكر كرد.
محصول تجديدنظر آمريكاييها در قهر با انقلاب را بايد در لحن آنها و احترام به حقوق ملت ايران و دست كشيدن از تهديدها و تحريمها ملاحظه كرد. اگر در اين فضا هيچ اتفاقي نيفتد، فكر كردن درمورد بهبود روابط ايران و آمريكا يك سراب است.
*رییس مرکزسیاسی حزب موتلفه اسلامی
هاشمی رفسنجانی و رابطه با آمریكا
محمدكاظم انبارلویی
۱۳۹۲/۷/۲