نسخه چاپی

مروری بر حضور هیات ایرانی در سازمان ملل در دوران پهلوی/ از هیات نمایندگی خانوادگی تا بی نزاكتی اشرف در سفر به نیویورك

چهاردهم مهرماه 1330 دكتر محمد مصدق كه پنج‌ماه از دوران نخست‌وزیری‌اش می‌گذشت، عازم نیویورك، مقر سازمان‌ملل متحد، شد تا در این سازمان به شكایت دولت انگلیس درباره ملی‌شدن صنعت نفت ایران پاسخ دهد.

به گزارش نما، شرق در گزارشی نوشت:

«تهدید یک دولت بزرگ که برای انجام مقاصد خود به چترباز و کشتی جنگی متوسل شده نشان می‌دهد که سازمان‌ملل در حفظ صلح و امنیت جهان چندان به وظیفه خود عمل نمی‌کند و این وضع صلح جهانی را متزلزل می‌کند و شبیه دعوای گرگ و میش است.»

(بخشی از نطق تاریخی دکتر مصدق در سازمان‌ملل)

چهاردهم مهرماه 1330 دکتر محمد مصدق که پنج‌ماه از دوران نخست‌وزیری‌اش می‌گذشت، عازم نیویورک، مقر سازمان‌ملل متحد، شد تا در این سازمان به شکایت دولت انگلیس درباره ملی‌شدن صنعت نفت ایران پاسخ دهد.

در جلسه شورای امنیت به نظر می‌رسید که همه‌چیز به‌نفع انگلستان پیش می‌رود و قطعنامه‌ای به‌نفع این کشور صادر خواهد شد. اما در این پیشداوری نقش نطق تاریخی دکتر مصدق نادیده گرفته شده بود؛ نطقی که تمامی رویاهای بریتانیا را برهم زد و آشفته کرد. مصدق با قدرت سخنوری خود و بازگویی دو قرن استعمار ایران توسط بریتانیا کاری کرد که نماینده فرانسه پیشنهاد تحویل این دعوا به دادگاه لاهه را ارایه کرد؛ دادگاهی که باز هم با حضور محمد مصدق و نطق تاریخی دیگرش به‌نفع ایران رای داد. این حضور پرافتخارترین و تاثیرگذارترین حضور ایران در سازمان‌ملل متحد در دوران قبل از انقلاب بود. سال 1948 میلادی محمدرضاشاه پهلوی نیز یک سخنرانی در مجمع عمومی سازمان‌ملل انجام داد.

به غیر از این دو حضور تا سال ۱۹۷۰ میلادی رسم دیپلماتیک در ایران این بود که ریاست هیات نمایندگی ایران در مجمع عمومی سازمان‌ملل را وزیر امورخارجه برعهده بگیرد. اما از این زمان که مصادف بود با برگزاری اجلاس بیست‌وپنجم، کار به‌گونه‌ای دیگر پیش رفت. وزیر امور خارجه وقت، اردشیر زاهدی، با تمایل به بر عهده‌گرفتن ریاست این هیات از سوی خواهر سرکش شاه، اشرف پهلوی، مواجه شد. اشرف پهلوی که یک سر داشت و‌ هزار سودا، باکی نداشت از اینکه به برادرش بگوید با برعهده‌گرفتن ریاست این هیات می‌خواهد دبیرکل سازمان‌ملل نیز بشود و البته اسباب انبساط و خنده برادرش را فراهم کند. به هر ترتیب، او از سال ۱۹۷۰ تا سقوط رژیم شاهنشاهی به‌عنوان ریاست هیات نمایندگی در مجمع عمومی سازمان‌ملل حضور می‌یافت. کنارزدن فرد قدرتمندی مانند اردشیر زاهدی از این سمت - که مجبور بود به‌عنوان وزیر امورخارجه اشرف را همراهی کند - بدون حواشی نبود. زاهدی در مقام مقابله برآمد و با اشرف درگیری سختی پیدا کرد. این درگیری در نهایت به سود اشرف تمام شد و زاهدی در تابستان 1351 از سمت وزیر امورخارجه برکنار شد.

پس از زاهدی، عباسعلی خلعتبری به سمت وزیر امور خارجه رسید و در معیت اشرف در مجمع عمومی شرکت می‌کرد. اشرف برای حضور در مجمع عمومی علاوه بر وزیر امورخارجه از همراهی چند نفر از دوستانش از جمله راجی، سپهبدی و فریدون هویدا نیز برخوردار بود. در سال ۱۳۵۰ که اشرف پهلوی به‌تازگی ریاست هیات ایرانی در سازمان‌ملل را برعهده گرفته بود، مساله بحرین و جزایر سه‌گانه از جمله مسایل مهم عرصه امور خارجه بود. برای حل این ماجرا در سازمان‌ملل و شورای امنیت جلسات مهمی تشکیل می‌شد. در پشت‌پرده این جلسات اتفاقی می‌افتد که برای نشان‌دادن وضعیت آشفته هیات نمایندگی ایران حتی در آن زمان حساس، جالب‌توجه است. ماجرا از این قرار است که در یکی از جلسات داخلی اعضای هیات ایرانی، اشرف چنان با امیرخسرو افشارقاسملو، یکی از کهنه‌کارترین دیپلمات‌ها که سفیر ایران در انگلیس نیز بود و در سال ۱۳۵۷ به سمت وزیرخارجه دولت‌های شریف امامی و ازهاری رسید، از موضع بالا و غیرمحترمانه برخورد می‌کند که افشار به‌شدت ناراحت و عصبی می‌شود. مخالفت افشار با اشرف به‌عنوان رفتاری خارج از نزاکت به تهران گزارش می‌شود.

افشار که از این گزارش به‌شدت می‌ترسد و نگران می‌شود، با نوشتن نامه‌ای بلندبالا به اسدالله علم، وزیر دربار سعی می‌کند ارادت خود به شاه و اشرف را به اثبات برساند. این نامه از آن جهت اهمیت دارد که در یک مقطع بحرانی در تاریخ ایران که نیازمند شعور و عقلانیت هیات نمایندگی و به‌خصوص ریاست آن است، مساله شخصی می‌شود.

بخشی از نامه
دوست بسیار عزیزم قربانت شوم
پس از سالیانی که والاحضرت شاهدخت اشرف پهلوی مرا از نزدیک می‌شناختند و اینکه در مدت یک‌سال‌ونیم با کمال میل و خوشحالی از والاگهر آزاده مثل عزیزترین فرد در این سفارت پذیرایی می‌شد خیال می‌کنم خیلی بی‌انصافی باشد که احتمالا به شرف عرض شاهنشاه رسیده باشد که در نیویورک رفتاری خارج از نزاکت نسبت به معظم‌له داشته‌ام.

شبی که به نیویورک رسیدم تا ساعت 5 صبح مشغول به‌کار بودم. در حدود ساعت 11 صبح راجی تلفن کرد والاحضرت امر فرموده‌اند 4 بعدازظهر در دفتر نمایندگی حاضر باشم که اطاعت کردم. وقتی به دفتر نمایندگی رفتم آن دوست عزیز می‌توانید حدس بزنید چه اندازه خسته بودم و تمام فکرم متوجه متن نطق نیمه‌تمام و پیش‌بینی جلسه شورای امنیت و اینکه آیا انگلیس به وعده وفا می‌کند بود. باری در جلسه مزبور پس از عرض احترام و بوسیدن دست والاحضرت، والاحضرت به من با حالت تغیر فرمودند که با ذات مبارک شاهانه تلفوناً صحبت و دستور این است که «شما باید تمام پرونده با انگلیس‌ها را علنی و آنها را بکوبید» عرض کردم اوامر مبارک شاهنشاه آن است که اگر انگلیسی‌ها همکاری نکردند آن‌وقت به چنین اقدامی دست زده شود و تمام اقداماتی که شده در این جهت است که همکاری انگلیس‌ها در شورای امنیت جلب شود و وعده‌هایی هم داده‌اند که چون مصلحت آنها در همین امر می‌باشد خیال می‌کنم آن را رعایت کنند و این اوامر را دیروز به نمایندگی هم تلگراف نموده‌اند حال باید دید تاریخ تلفن قبل از صدور این اوامر بوده یا بعد؟ یکی دو نفر از همراهان والاحضرت که قصد ندارم اسم ببرم مطالبی در تایید فرمایشات والاحضرت گفتند. من در آن حالت خستگی و اینکه فکرم در جای دیگر یعنی معطوف به‌کارهای شورای امنیت و کمی وقت که در پیش داشتم بود روبه آقایان گفتم بهتر است آخرین تلگرام تهران که ابلاغ اوامر شاهنشاه است خوانده شود. معلوم شد آقایان تلگرام را نخوانده (منظورم فریدون هویدا نیست) و به والاحضرت گزارش نداده بودند. بعداً صحبت قطعنامه شد به والاحضرت عرض کردم هر قطعنامه‌ای بگذارد ولو خیلی ملایم طبق دستوری که دارم در شورا خواهم گفت که برای ایران قابل اجرا نخواهد بود.

والاحضرت فرمودند باید متوجه بود کاری نشود به حیثیتی که ایران در این مدت برای خود در سازمان به وجود آورده لطمه وارد شود. عرض کردم برای من اول حیثیت شاهنشاه و ایران مطرح می‌باشد و بعد سازمان و عقب‌نشینی از جزایر به حیثیت شاهنشاه لطمه می‌زند. باز همان آقایان نکاتی در این زمینه گفتند و همچنین عقیده داشتند که در جلسه شورای امنیت باید وارد جدل و جوابگویی و مباحثه شد که با استدلال آقایان موافق نبودم. در آن موقع با خستگی زیادی که داشتم و چند شب بیخوابی باطناً از این بحث‌ها واقعاً ناراحت شدم چه برای امری بالاتر از این حرفها به نیویورک آمده بودم و به جای آنکه وقت را صرف اتمام نطق و خواندن سوابق مشابه این امر در شورای امنیت بنمایم مثل شخص متهمی مورد مواخذه و انتقاد قرار گرفته بودم که با سکوت گذراندم. چند ساعت بعد وقتی که افتخار عرض گزارش تلفونی به پیشگاه شاهانه را پیدا کردم با توجه به فرمایش والاحضرت مجدداً راجع به قطعنامه کسب تکلیف نمودم و اوامر مبارک شاهانه خیلی صریح بود که بلافاصله تلفوناً به والاحضرت عرض کردم. نکته دیگر راجع به نطق بود. والاحضرت متن نطق را می‌خواستند ولی متن نهایی نطق فقط در حدود 3 ساعت قبل از جلسه شورای امنیت از زیر ماشین تحریر بیرون آمد که فوراً به وسیله فرهاد سپهبدی فرستادم.

آیا والاحضرت تصور فرموده بودند که تاخیر در ارسال نطق تعمد بوده است؟ نمی‌دانم. در تمام مدتی که در نیویورک بودم یک‌بار والاحضرت احضارم فرمودند (همان جلسه در دفتر نمایندگی که شرح آن را در بالا ملاحظه فرمودید) و یک‌بار برای چند لحظه در شورای امنیت که فقط فرصت عرض احترام را داشتم و دیگر والاحضرت را زیارت نکردم. روز حرکت هم به هتل رفتم تشریف نداشتند. در نامه‌ای که در هتل گذاردم نوشتم «برای اجازه مرخصی شرفیاب شدم». اینک حقیقاً خجالت می‌کشم از آن دوست عزیز تقاضا نمایم مفاد این نامه را به شرف‌عرض برسانید. آیا وقت شاهنشاه باید مصروف این حرف‌ها بشود؟ فقط برای روشن شدن خاطر مبارک شاهانه در عین حال که خجالت می‌کشم وقت شاهنشاه برای این امر گرفته شود اگر مصلحت و مقتضی دانستید مفاد این نامه را هر قسم مناسب بود لطفاً به شرف‌عرض برسانید و چون نامه خصوصی است بعداً آن را اعاده یا معدوم فرمایید. چون به هیچ‌وجه مایل نیستم مطلب به درازا کشد خواهشمندم به والاحضرت از نکاتی که نوشتم اظهاری نفرمایید. حقیقت بالأخره معلوم خواهد شد.
با تشکرات فراوان و تجدید مراتب دوستی
قربانت امیرخسرو افشارقاسملو
10/10/50

۱۳۹۲/۷/۲

اخبار مرتبط
نظرات کاربران
نام :
پست الکترونیک:
نظر شما:
کد امنیتی:
 

آخرین اخبار...