مونا قائمی - در آغاز دهه 40، محمدرضا پهلوی بر اساس برنامههای استعماری امریکا دست به اقداماتی زد که واکنش مردم متدین ایران به رهبری روحانیت مبارز را در پی داشت. پرچمداری این مبارزات به دست امام خمینی بود که تحت هیچ شرایطی حاضر نبودند دست از روشنگری و افشای جنایات رژیم شاه، امریکا و اسرائیل بردارند و واژهای به نام «سازش» در تفکر و عملکرد ایشان راه نداشت.
شاه که بهخوبی دریافته بود نهضت امام بهزودی تودههای مسلمان را علیه او بسیج خواهد کرد و بساط سلطنت را برخواهد چید، چاره را در تبعید امام دید و در 13 آبان 1343 ایشان را به ترکیه تبعید کرد. امام با وجود آن که تحت محدودیتهای شدید بودند، همچنان ارتباط خود را با مبارزین در داخل کشور حفظ کردند و با استفاده از فرصتی که پیش آمده بود، نظریههای سیاسی خود را در کتاب «تحریرالوسیله» به نگارش درآوردند. هنوز مدت زیادی از اقامت امام در ترکیه نگذشته بود که رژیم شاه طبق توافقی با دولت عراق امام را به نجف اشرف تبعید کرد تا فضای غیرسیاسی حوزه نجف و نیز هیمنه مراجع بزرگ آنجا جایگاه امام را تضعیف کند، غافل از این که «از قضا سرکنگبین صفرا خواهد فزود» و این حیله دشمنان دین و کشور، پیامد دگرگونهای خواهد داشت و امام در نجف اشرف مورد استقبال مراجع بزرگی چون آیات عظام حکیم، خوئی، شاهرودی، صدر، بجنوردی و سیدعبدالله شیرازی قرار خواهند گرفت.
پس از دو ماه، امام به اصرار یاران و شاگردان خویش در مسجد شیخ انصاری تدریس را آغاز کردند و بهزودی کلاسهای ایشان مشهور خاص و عام شد و بزرگانی چون آیات عظام: راستی کاشانی، سید محمود شاهرودی، خاتم یزدی، اشرفی شاهرودی، شیخ مجتبی لنکرانی و بسیاری دیگر از درس امام بهرهها گرفتند.
فعالیتهای مبارزاتی امام در آن فضای پراختناق نیازمند هوش و درایت خاصی بود، هوشی که به گفته دوست و دشمن، امام بهتمامی از آن بهرهمند بودند و لذا در حساسترین شرایط دقیقترین و مهمترین تصمیمات را اتخاذ میکردند.
مهمترین حرکت امام در نجف طرح مباحث حکومت اسلامی تحت عنوان ولایتفقیه بود. امام ولایتفقیه را دنباله ولایت خدا و رسول اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) و مسئولیت آن را به عهده فقها میدانستند. ایشان نخستین بار در بهمن سال 48 حکومت اسلامی را مطرح کردند و با دلایل عقلی و نقلی به اثبات ولایتفقیه پرداختند. این حرکت امام تحول سیاسی عمیقی را در حوزه نجف پدید آورد و بسیاری از علما شهامت طرح این نظریه حکومتی را پیدا کردند.
در طول سالهای اقامت امام در نجف، ارتباط با مبارزان خارج از عراق بسیار دشوار بود و شهید حاجآقا مصطفی که او نیز از هوش سرشاری برخوردار بود، این مهم را به عهده داشت و این ارتباط را بیشتر از طریق زوّار ایرانی مقلد امام انجام میداد که وظیفه رساندن وجوهات شرعی به امام را نیز به عهده داشتند.
حاجآقا مصطفی در اول آبان سال 56 به شکلی مرموز و ناگهانی در نجف درگذشت. وی بازوی پرتوان امام در طول نهضت بود و در پیشبرد مبارزات ایشان نقش تعیینکنندهای را به عهده داشت و لذا میتوان گفت یکی از اهداف شهادت وی شکستن روحیه امام بود، ولی این حادثه نه تنها تأثیر منفی در روحیه امام نداشت، بلکه ایشان را در راه مبارزه استوارتر ساخت.
افزایش فشارها و محدودیتهای دولت عراق به امام که حاصل نوعی سازش بین رژیم شاه و حکومت بعث عراق بود، سرانجام امام را بر آن داشت تا تصمیم بگیرند عراق را ترک گویند. آیتالله ناصری در این باره میگوید:
«مرحوم احمدآقا اطرافیان حضرت امام از جمله بنده را خبر کرد تا در منزل او جمع شویم و در آنجا مسئله خروج امام از عراق را مطرح کرد. پرسش اصلی این بود که کجا برای هجرت امام مناسب است. ابتدا روی کشورهای اسلامی فکر کردیم و بعد دیدیم همه آنها به امریکا وابستهاند و از شاه ایران هم حساب میبرند. فقط کشور سوریه باقی میماند که همه جمع بر سر آن به توافق رسیدند. بعد دیدیم مرزهای عراق و سوریه به روی هم بسته است و لذا تصمیم گرفته شد از طریق کویت به سوریه برویم. احمد آقا این تصمیم را به اطلاع امام رساند و ایشان گفتند هر طور صلاح میدانید عمل کنید. حاج عباس مهری، نماینده امام در کویت مأمور انجام مراحل قانونی کار شد و از طریق یکی از پسرهایش که در اداره گذرنامه کویت کار میکرد، تلاش کرد ویزای ورود به کویت را بگیرد، لذا ما گذرنامههایمان را برای او فرستادیم.
تصمیم گرفته شد این سفر به شکل محرمانه صورت بگیرد، لذا هیچ یک از ما حتی به خانوادههای خود حرفی نزدیم و تعهد کردیم بر این پیمان بمانیم که پس از آن که به کویت رسیدیم، به خانوادههایمان اطلاع دهیم.
سرانجام قرار شد امام پس از نماز صبح، همراه با احمدآقا حرکت کنند و ما نیز پشت سر آنها راه بیفتیم. با این که موضوع را کاملاً مخفی نگه داشته بودیم، دولت عراق مطلع شد و مأمورانی با ماشینی به دنبال ما آمدند. پس از حرکت امام و همراهان به طرف مرز کویت، با کویت ارتباط برقرار شد و هماهنگیهای لازمه صورت گرفت.
در مرز کویت یکی از مأموران اداره گذرنامه امام را شناخت و با تلفن، مقامات بالای خود را مطلع ساخت. حدود چهار پنج ساعت در مرز کویت معطل ماندیم و سرانجام هنگام غروب به ما اطلاع داده شد که امام حق ورود به کویت را ندارند. تلاشهای دوستان و بهخصوص آقای مهری نتیجه نداد و بهناچار آن شب را در بصره سپری کردیم. فاصله بصره و بغداد زیاد بود و باید این مسیر با هواپیما طی میشد. مأموران عراقی به امام و همراهان ایشان گفتند: «اگر میخواهید با هواپیما بروید، وسیله مهیاست و اگر تصمیم دیگری دارید، به ما بگویید». مرحوم احمدآقا نقل میکرد تا صبح همراه امام در اتاقی در بلاتکلیفی بهسر بردیم. صبح امام مرا صدا زدند و فرمودند: «به فرانسه میرویم»!
این تصمیم امام بهقدری عجیب و غیرمنتظره بود که همگان را به شگفتی واداشت و تعبیر و تفسیرهای زیادی نیز مطرح شدند، اما رویدادهای بعدی و پیروزی انقلاب اسلامی، صحت معجزهوار این تصمیم را بر همگان آشکار ساخت.
امام در باره انتخاب کشور فرانسه به عنوان مقصد سفر در وصیتنامه الهی خود مینویسند:
«از قرار معلوم بعضیها ادعا کردهاند رفتن من به پاریس بهوسیله آنان بوده که دروغ است. من پس از آن که از مرز کویت بازگردانده شدم، با مشورت احمد پاریس را انتخاب کردم، زیرا کشورهای اسلامی تحت نفوذ شاه بودند و این احتمال وجود داشت که ما را راه ندهند، ولی در پاریس چنین احتمالی وجود نداشت».
شرح این هجرت تاریخساز از زبان خود امام شنیدنی است:
«... خدای تبارک و تعالی مقدراتی دارد که ما سرّ آن را نمیفهمیم، مگر بعد از زمانها. بعد از آن که بهواسطه فشار دولت ایران و محمدرضا شاه بر دولت عراق و محصور کردن منزل ما و رفت و آمدهایی که بین ما و دولت عراق و گفتگوهایی که شد و ما به آنها اخطار کردیم که یک مسئله شرعی است، یک وظیفه الهی است و من نمیتوانم مسئله الهی و وظیفه شرعی را به قول شما ترک کنم، من این کارها را در اینجا انجام میدهم، شما هم هر کاری دارید بکنید. آنها میگفتند ما تعهداتی با دولت ایران داریم. این کارهایی که شما و اصحاب شما میکنند، مخالف آن تعهدات است و ما نمیتوانیم تحمل کنیم. من جواب دادم: «من که تعهدی ندارم. شما تعهد دارید! من یک تکلیف شرعی دارم و به آن عمل میکنم و به تعهد شما اعتنایی نمیکنم. هم در منابر خطابه میخوانم و هم اعلامیه صادر میکنم و هم نوار پر میکنم و میفرستم. این تکلیف من است. شما هم به تکلیفی که دارید عمل کنید.
بعد از رفت و آمد آنها [بعثیها] برادرهایم را که جزو رفقای نجف بودند، ترساندند و به من رسید که گفتند با خودش ـ مثلاًـ کار نداریم، لکن شما را چه خواهیم کرد. من که دیدم ممکن است یک وقتی گزندی به دوستانم برسد، عازم حرکت شدم و البته تحت مراقبت دولت عراق به سرحد کویت آمدم. در سرحد، همان فشاری که آنجا بر دولت عراق بود، بر دولت کویت هم بود و آنها حتی اجازه این را هم که ما از کشورشان عبور کنیم و از این طرف شهر به آن طرف شهر برویم، ندادند. من از هیچ کسی گله ندارم، چون آنها ملتزم بودند که به قراردادهایشان عمل کنند. من نه از دولت عراق و نه از دولت کویت گلایهای ندارم، لکن خدای تبارک و تعالی تقدیر فرموده بود...».
و بدین سان عظیمترین انقلاب تاریخ معاصر جهان به وقوع پیوست، انقلابی که انوار آن مرزهای کشور را درنوردید و مسلمانان جهان با درک و دریافت پیام انسانساز امام، هویت حقیقی خویش را بازیافتند و جهان در مسیر تحقق وعدههای الهی قرار گرفت که: «وَ نُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّه وَ نَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ»(1)
پینوشتها:
(1) قرآن کریم، سوره قصص، آیه 5.
به بهانه هجرت امام خميني به نجف
هجرت تاریخساز
مهمترین حركت امام در نجف طرح مباحث حكومت اسلامی تحت عنوان ولایتفقیه بود كه نخستین بار در بهمن سال 48 آن را مطرح كردند. این حركت امام تحول سیاسی عمیقی را در حوزه نجف پدید آورد.
۱۳۹۲/۷/۷