به گزارش نما به نقل از مجله زندگی ایده آل گوهر خیراندیش همانطور که از آوا و لهجهاش پیداست از آن شیرازیهای اصیل است. گفتوگو با او درباره زادگاه و شهری که دوستش دارد، خیلی جذاب بود. به این دليل که او اینقدر با آب و تاب و زیبا درباره شهرش صحبت میکند که دلتان میخواهد همان لحظه تلفن را قطع کنید و به شیراز سفر کنید. با او درباره اماکن دیدنی، غذاهای شیراز و... صحبت کردیم که در ادامه میخوانید.
من و مادرم و دخترم
خانم خیراندیش شما اصالتا شیرازی هستید؟
بله ، مادرم خودشان به من گفتند که در کازرون به دنیا آمده و در 9 سالگی هم به شیراز آمده و دیگر هرگز به کازرون سفر نکردند. پدرم هم در شهر اقلید استان فارس به دنیا آمده است. خود من هم در بیمارستان مرسلی شیراز به دنیا آمدم. البته امید پسرم هم در این بیمارستان به دنیا آمده چون مادرم در آنزمان مامای همان بیمارستان بود.
مادرتان در قید حیات هستند؟
خیر، ایشان تقریبا 6 سال پیش فوت شد.
فرزندان دیگرتان چطور؟ آنها هم در شیراز به دنیا آمدند؟
دختر دومم هم در شیراز به دنیا آمده و در بیمارستان نمازی. این بیمارستان در آن زمان یکی از بهترین بیمارستانهای شیراز بود.
خونسردها و آرام ها
از نظر شما بهترین خصوصیت شیرازیها چیست؟
آدمهای دل نشاطی هستند و مادرم همیشه میگفت شیرازیها دل خجستهای دارند و این به نظرم بهترین خصوصیت آنهاست.
این خصوصیت از چه چیزی نشات میگیرد؟
تصور میکنم که شرایط جغرافیایی آنها را اینطور بار آورده. شیراز از نظر موقعیتی شهر میانهای است. یعنی نه زیاد به بوشهر و جنوب نزدیک است و نه زیاد به کویر که هوای سرد و خشکی دارد. به همین دليل شیرازیها خونسردتر و آرامتر بار میآیند. آنها با هر ساعتی که به دست میآورند به میهمانیها و باغها میروند. این عادت به باغرفتن از قدیم در آنها وجود داشته و دارد. عادت دارند که هر چند روز یکبار به باغهایشان بروند و درآنجا اتراق کنند. آخرین باری که من به شیراز رفته بودم دیدم که به تازگی مردم در بلوارهای شهر هم مینشینند و چای میخورند و تفریح میکنند.
آسمان پرستاره
آخرین باری که به شیراز رفتید کدام مکان توجه شما را به خودش جلب کرد؟
مقبره خواجوی کرمانی. اینقدر نورپردازی قشنگی برای این مکان صورت گرفته که نگو و نپرس! نوری که روی کوه افتاده واقعا منظره زیبایی به وجود آورده. زیبایی این منطقه به جایی برای وصال عشاقی که در سالهای ابتدایی زندگیشان هستند، تبدیل شده. بگذارید از طاق نصرت شیراز و دروازه قرآنش هم یادی کنم. این اصلیترین تفاوت شیراز با همه شهرهاست. من سفرهای زیادی به کشورهای مختلف داشتم و این دروازه که شهر را از بیرون شهر جدا میکند را جز در ايالاتمتحده ندیدم. ویژگی اصلیاش هم این است که شما وقتی دروازه قرآن را میبینی از همانجا میتوانی تمام شهر شیراز را هم نظاره کنی. در شب وقتی چراغ های شهر روشن است اگر نزدیک دروازه قرآن بایستی کل شهر مثل آسمان پرستاره است. همه چیز در آن زمان شبیه یک کارت پستال است.
به غیر از اماکنی که به آن اشاره کردید مکانهای دیدنی دیگری در شیراز هم به ذهنتان میآید؟
البته شیراز و اصفهان و شهرهای اینچنینی از نظر داشتن ابنیه تاریخی واقعا غنی هستند. در شیراز تخت جمشید ، نقش رستم، باغهای ارم ، باغ مشیر و عفیفآباد و... وجود دارد.
کتری دودزده، سیبزمینی زغالی
خاطرهای از خونسردی شیرازیها دارید؟
بله؛ یادم میآید یک بار در باغ نشسته بودیم که نیمی از ماشین اسماعیلخانی در حاشیه باغ در زمین فرو رفت. من و پدرم گوشهای نشسته بودیم و پدرم داشت درباره برداشتها از زمین و اینکه بار امسال چطور است صحبت میکرد که یکدفعه صدای فریادهای اسماعیلخانی را شنیدیم که کمک میخواست. پدرم با خونسردی گفت:«اشکال نداره باباجان. بگذار اگر کسی از اینجا رد شد از او کمک میگیریم تا ماشین را دربیاوریم!» الان که این را گفتم یاد خاطرات کتریهای دودزده و سیبزمینیهای زغالی و گندمهای خولوار (تنورهای کوچک سر زمین) افتادم.
دیروز باغ بوده، امروز داره استراحت میکنه!
بدترین خصوصیت شیرازیها البته به زعم غیرشیرازیها «تنبلی» است، درست است؟
نه واقعا. من این موضوع را قبول ندارم، نه به دليل اینکه خودم یک شیرازی هستم. وقتی شرایط آب و هوایی و جغرافیایی یک شهر خوب باشد و جاهای زیادی برای تفریح و استراحت وجود داشته باشد ناخودآگاه افراد زمان زیادی برای تفریحشان در نظر میگیرند. شاید این دلخجستگیها هم از همین موضوع نشات بگیرد. من یادم میآید که یک روز ماشین جمشید اسماعیلخانی (همسر سابق؛ خدا بیامرزدش) خراب شد و ما میخواستیم برگردیم تهران و ماشین نداشتیم. ماشین را بردیم تعمیرگاه آنجا بسته بود به ما گفتند فلانی رفته باغ. فردای آن روز دوباره رفتیم آنجا دیدیم باز هم مغازه بسته است، دوباره دلیل را پرسیدیم که گفتند فلانی دیروز باغ بوده خسته است دارد استراحت میکند! (میخندد).
پس میشود نتیجه گرفت که خيلي آدمهايي جدي نيستند، نه؟
نه. خونسرد هستند، این کلمه بهتری است. من تا شعاع خانواده خودم تا انتها و از شعاع خانواده اسماعیلخانی تا انتها و همین طور خانواده خواهرم میبینم که همه دارند مثل فرفره کار میکنند، اما بگذارید یک نکته مهم را بگویم؛ شیرازیها مثل خارجیها زندگی میکنند. یعنی وقتی کار میکنند، فقط کار میکنند و وقتی استراحت میکنند، فقط استراحت میکنند. من هیچ مرد و زن شیرازی را ندیدم که تنبل باشد. آنها با خونسردی کارشان را انجام میدهند. در آنها تشویش و استرس دیده نمیشود. شاید همین است که باعث میشود به نظر تنبل بیایند.
خیلی از شیرازیها یکدفعه پولدار شدند
خانم خیراندیش چرا اینقدر میزان مهاجرت و سفر شیرازیها به خارج از کشور زیاد است؟
این سؤالی است که برای خود من هم به وجود آمده. من در انگلیس، آلمان و آمریکا شیرازیهای زیادی را دیدم. تحلیل من در این باره این است که در شیراز باغهای زیادی وجود دارد که وقتی شهرنشینی و زندگی مدرن آغاز شد، خیلی از شیرازیها یکدفعه با موقعیت مالی خیلی خوبی مواجه شدند. شاید الان سرمایه زیادی دارند که باعث میشود سفرهای زیادی هم داشته باشند.
ژن دختر شیرازی فرق دارد
چرا اینقدر در ادبیات و اشعار ما به دختران شیرازی اشاره شده؟ چه معرفهای آنها را متمایز میکند؟
گندمگون بودنشان و سیاه بودن چشمها و پیوستگی ابروها و مهربانی بیش از حد، خانهداری، صبوری و بردباری که نشات گرفته از جغرافیاست. ژن آنها مهمترین عوامل تمایز آنها با دیگر دختران است. دختران شیرازی که محل زندگیشان، آبو هوای خوبی دارد، هم پوست خوبی دارند و هم موهای خوبی. استرس کمتری دارند و بنابراین روحیه بهتری هم دارند.
حافظ و سعدی من
حافظ یا سعدی؟ شما به کدام یک ارادت بیشتری دارید؟
برای من حافظ در قله رفیعی است که وقتی سرم را برمیگردانم کنارش در قله رفیع دیگری سعدی را میبینم. شاید به این دليل اقبال عمومی به گلستان و بوستان سعدی کمتر باشد که مردم نمیتوانند مانند دیوان حافظ برای تفأل به آن سری بزنند. این مهمترین دلیلی است که خواجه شمسالدین حافظ را بیشتر سر زبانها انداخته است.
غزلی از حافظ هست که همیشه در ذهنتان باشد؟
من خیلی از اشعارش را با خودم مرور میکنم اما یکی از شعرهایش را که واقعا من را منقلب میکند این است: «در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود/ زین شاهد بازاری آن پرده نشین باشد» تفسیر این شعر واقعا بینظیر است. او دارد درباره سرنوشت گل صحبت میکند که با مرارت تبدیل به گلاب میشود و به مغازهها میرود. دیگر شعری که خیلی دوست دارم هم این است:« نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت/ به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد» یکی از تفسیرهای این شعر هم مربوط به حضرت محمد (ص) است که بدون هیچ سوادی معلم جامعه خود شد.
بفرمایید فالوده شیرازی
خوشمزهترین غذای شیرازی چیست؟
برای هرکسی یک چیزی خوشمزه است اما معروفترین غذاهایمان کلم پلوی شیرازی، آش شلهقلمکار و آش کارده است. خود گیاه کارده بسیار عجیب و غریب است به طوری که اگر زبان کسی به این گیاه بخورد زبانش ترک میخورد اما همین گیاه را وقتی میشورند و شیرین میکنند اینقدر خوشمزه میشود که از آن برای استفاده در آش کارده استفاده میکنند. از خوراکیهای خوشمزه شیراز هم میتوان به کلوچه و مسقطی و فالوده شیراز اشاره کرد. هیچ جایی به جز شیراز نمیتوان فالودهای به خوشمزگی فالودههای ناب شیراز پیدا کرد.
شیراز عرقیات خیلی خوبی هم دارد...
بله؛ عرقیات شیراز هم معروف است: گلاب، بیدمشک، نعناع، بهارنارنج و... خواص زیادی هم دارند. میگویند اگر کسی که استرس و بیقراری زیادی دارد در باغ بهارنارنج قدم بزند، حالش خوب می شود و آرامش میگیرد.
شهر توریستپذیر
کدام هتل در شیراز را پیشنهاد میکنید؟
گوشه گوشههای شهر هتلهای خیلی خوبی دارد به دليل اینکه شیراز شهر توریستپذیری است. هتل چمران یکی از آن هتلهای خوب است که هم چشمانداز خوبی دارد و هم هتل خوبی است.
گوهر خیراندیش، یك شیرازی اصیل!
گوهر خیراندیش همانطور كه از آوا و لهجهاش پیداست از آن شیرازیهای اصیل است. گفتوگو با او درباره زادگاه و شهری كه دوستش دارد، خیلی جذاب بود. به این دلیل كه او اینقدر زیبا درباره شهرش صحبت میكند كه دلتان میخواهد همان لحظه به شیراز سفر كنید.
۱۳۹۲/۷/۱۵