نسخه چاپی

زلزله‌ای كه «چپ» و «راست» را جابجا كرد

«نیویورك؛ 35‌ سال بعد از انقلاب‌ اسلامی؛ دقایقی مانده به خروج حسن روحانی از ایالات‌ متحده، تلفن او زنگ می‌خورد و رئیس‌جمهور آمریكا در رویدادی ‌بی‌سابقه با رئیس‌جمهور ایران به مكالمه می‌پردازد. این مهمترین اتفاق سفر حسن روحانی به نیویورك است؛ مهم‌تر از دیدار جان كری و ظریف و مهم‌تر از نطق روسای‌جمهور دو كشور در صحن نشست عمومی سازمان ملل درباره یكدیگر. وقتی روحانی پنج بار دعوت كاخ‌ سفید برای دیدار با اوباما را رد كرد و پس از آن هم نه اوباما و نه جان كری هنگام سخنرانی حسن روحانی در محل نشست نماندند

مصطفی صادقی دبیر تحریریه هفته‌نامه مثلث طی یادداشتی در شماره جدید این نشریه با این مقدمه نوشت: «حالا هرچه هست بالا‌ترین مقام اجرایی ایران با نفر اول ایالات‌ متحده پس از 35 سال گفت‌وگو کرده؛ مساله‌ای که هم در ایران و هم در آمریکا با بازخوردها و واکنش‌های متفاوتی مواجه شده است. اینجا، در ایران فضای عجیبی پدید آمده است. برخی به‌شدت مخالفند، برخی استقبال کرده‌اند و برخی همچنان نگاهی محتاطانه به ماجرا دارند. آنچه پیداست اینکه دسته‌بندی موافقان و مخالفان این ماجرا از نظر گرایشات سیاسی و جناحی چندان هم ساده و خطی نیست. به بیان دیگر نمی‌توان گفت که همه شخصیت‌ها و صاحبان نظر و عقیده در میان سیاسیون بر‌ اساس تفکر و تصمیم تشکیلاتی در این مورد به نتیجه رسیده‌اند.

رخدادی مهم در عرصه دیپلماسی به وقوع پیوسته که فقط نمی‌توان با تعبیر «دوران گذار در عرصه سیاست خارجی» از آن یاد کرد. صورت مساله‌ای به نام «رابطه با آمریکا»‌ تاکنون همواره با پاسخی از جنس آمریکا و استکبار‌ستیزی مواجه بوده؛ «مرگ بر آمریکا» هم نه‌فقط در نماز جمعه بلکه در بسیاری از مراسم رسمی از راهپیمایی 22‌ بهمن گرفته تا راهپیمایی روز قدس، شعار اصلی بوده است.

اما آیا فصل تغییر روابط دو دشمن قدیمی فرا رسیده است؟ این سوال نه‌ فقط در میان اهالی سیاست و رسانه بلکه در میان مردم هم به بحثی مهم تبدیل شده است. همه می‌پرسند آیا زمان کوتاه‌ شدن دیوار بلند ‌بی‌اعتمادی میان ایران و آمریکا در همین سال‌های نخستین دهه نود است، آن‌هم در دولت دکتر حسن روحانی؟ حسن روحانی که از پشت تلفن با باراک اوباما هم‌سخن شده، سیاست ایران را با تغییرات احتمالی مواجه خواهد کرد. او که در شرایط بسیار حساس و مهمی قرار دارد، از سویی ممکن است از پس تمام چالش‌ها برآید و دوران جدیدی از سیاست خارجی را آغاز کند و از سوی دیگر ممکن است نتواند از پس گرفتاری‌های این بازی سخت برآید. هر چه هست، کار برای روحانی سخت است. فارغ از خوش‌بینی‌ها و بدبینی‌ها، واقعیات خود را به روحانی تحمیل کرده‌اند. واقعیاتی مثل خوی استکباری آمریکا و البته قدرتی که در سطح جهانی رو به تحلیل می‌رود. حسن روحانی سیاست ایران را به کجا خواهد برد؟

ابتکار روحانی یا اشتباه روحانی؟

سید‌محمد خاتمی می‌گوید: «در دوران من صحبت از رابطه با آمریکا خیانت بود.» در دوران او تلاش‌ها برای رابطه با آمریکا نه‌تنها به جایی نرسید، بلکه حتی در مواقعی دیوار بین دو کشور ارتفاع بلند‌تری هم پیدا کرد و رئیس‌جمهور ایران در نیویورک در اتاقی ماند تا دست آماده مصافحه رئیس‌جمهور ایالات متحده را نفشارد. محمود احمدی‌نژاد هم در دولت دومش هر‌چه نامه نوشت و دعوت به مواجهه و مصافحه کرد، کارش به جایی نرسید. حسن روحانی اما رویه‌ای متفاوت از دو رئیس‌جمهور پیش از خود را برگزیده است. او ذاتا در جرگه سیاستمداران محافظه‌کار ایرانی قرار دارد اما برخلاف طبیعت محافظه‌کارش «ریسکی بزرگ» کرده است. او وزیر خارجه‌اش را به مذاکره نیم‌ساعته با وزیر خارجه ایالات‌متحده فرستاده و خودش هم ربع‌ساعت با رئیس‌جمهور آمریکا سخن گفته است؛ از ماجرای اختلاف 35 ساله گفته و حرف‌هایش را درباره اختلافات فی‌مابین زده، طرف صحبتش هم از ‌بی‌اعتمادی میان دو کشور گفته و از تمایلش برای کلید خوردن پایان مخاصمه سخن به میان آورده است.

«شوک بزرگ جمعه» حالا اما با دامنه‌ای گسترده از واکنش‌ها مواجه شده است. برخی می‌گویند ابتکاری مهم و استراتژیک بوده، برخی هم بر این پای می‌فشارند که اشتباهی تاکتیکی صورت پذیرفته است. در سطح نخست تحلیل می‌توان این‌گونه تقسیم‌بندی کرد که سه گرایش فکری درباره این اقدام روحانی در ایران پدید آمده است؛ نخست کسانی که به استقبال این رویداد رفته‌اند، دوم کسانی که نگاهی محافظه‌کارانه و طبیعتا محتاطانه به ماجرا دارند، سوم هم کسانی که از اساس با این اتفاق مخالفند و بر اشتباه بودن این کار تاکید دارند. برای اینکه تصویری روشن‌تر از آنچه این روزها در میان اهالی سیاست محل بحث است، پدید آید باید نگاه دقیق‌تر به موافقان و مخالفان تحول جدید در دیپلماسی ایران داشت.

چپ‌های 58، اصلاح‌طلبان 92

وقتی چند دانشجوی پیرو خط‌ امام که در خط‌کشی‌های سیاسی از زمره نیروهای چپ به شمار می‌آمدند، تسخیر سفارت آمریکا را به تسخیر سفارت شوروی در تهران ‌ترجیح دادند و در یک صبح پاییزی قفل‌ها و زنجیرهای سفارت ایالات‌ متحده را بریده و دیپلمات‌های این کشور را به گروگان گرفتند، شاید کسی گمان نمی‌برد روزی همین گرایش سیاسی که البته هنوز بیشتر آن دانشجوهای سابق را در میان خود دارد، برای ایجاد رابطه با آمریکا دست بزند و ‌بیقراری کند. چپ‌هایی که سال‌ها بعد وقتی به پاستور رسیدند، عنوان اصلاح‌طلب را برای خود برگزیدند و در تلاش‌هایشان برای «رفرم» حتی به اصلاح روابط با آمریکا هم رسیدند. همان زمان بود که رئیس‌جمهور اصلاح‌طلب وقتی در میان دانشجویان حاضر شد تا یکی از اولین سخنرانی‌های خود را انجام دهد با شعار «مرگ با آمریکا» که مواجه شد گفت: «بیایید از زندگی صحبت کنیم و حتی بگوییم زنده‌باد مخالف من». فرجام اصلاحات اما نه در ساختار سیاسی ایران خوش بود و نه در دیپلماسی میان ایران و آمریکا. دوران خاتمی تمام شد اما ایران و آمریکا همچنان دشمن ماندند.

احمدی‌نژاد که آمد دیگر اصلاح‌طلبان نه در ساختار قدرت بودند که از رابطه با آمریکا حرف بزنند و نه ‌ترجیحشان این بود که در دولت رقیب چنین رخدادی تجربه شود. حالا اما دوره‌ای دیگر برای اصلاح‌طلبان فرا رسیده است. رئیس‌جمهور، اصلاح‌طلب نیست اما با آنها قرابت‌هایی دارد. حسن روحانی در مورد رابطه با آمریکا اندیشه‌اش شبیه آنان است. سید‌محمد خاتمی از اولین افرادی است که از حسن روحانی پس از ورودش به ایران حمایت می‌کند و نسبت به نوع رفتار منتقدان رئیس‌جمهور موضع می‌گیرد. اندکی آن سو‌تر غلامحسین کرباسچی می‌گوید زمان پایان مخاصمه فرا رسیده و حالا باید همنشینی تجربه شود.

اصلاح‌طلبان و حتی چهره‌هایی از آنان که سه دهه پیش به جهت طبیعت ذاتی اندیشه‌های چپ، صدا و شعار آرمان استکبار‌ستیزی‌شان بلند‌تر از هر صدای دیگری بود حالا اما در دولت حسن روحانی به ریختن دیوار میان ایران و آمریکا اصرار دارند، بر منتقدان روحانی خرده می‌گیرند و بر مخالفان هم انگ بنیاد‌گرایی می‌زنند. این اما همه ماجرا نیست. شاید میان اصلاح‌طلبان باشند هنوز کسانی که وقتی از رابطه میان ایران و آمریکا سخن به میان می‌آید، خلاف هم‌طیفانشان، به رسم سال‌های نخستین انقلاب به این فکر می‌کنند که هنوز زمان فراموشی این دشمنی دیرینه فرا نرسیده است و این آمریکا در باور آنان همان آمریکای ابتدای انقلاب است. به بیان دیگر آنها چپ‌های 58 هستند و نسبتشان با اصلاح‌طلبان 92 در هر چیزی غیر از «رابطه با آمریکا» است و این نکته مهم ماجراست. برای مواجهه با آنان باید منتظر گذر زمان بود.

منتقدان و مخالفان آقای رئیس‌جمهور

وقتی حسن روحانی با اوباما دیدار نکرد و وقتی بر خلاف انتظار در نطقش فقط چند جمله کوتاه درباره ایالات‌ متحده و شخص رئیس‌جمهور این کشور صحبت کرد، به خوبی می‌شد سکوت همراه با حسرت موافقان رابطه با آمریکا خصوصا اصلاح‌طلبان را مشاهده کرد؛ رویکردی که از سوی اصلاح‌طلبان به طبیعت محافظه‌کار حسن روحانی نسبت داده شد و البته از سوی غالب مخالفان رابطه با آمریکا از جمله طیف‌های متعددی از اصولگرایان تدبیر انقلابی نام گرفت.

«شوک بزرگ جمعه» اما همه‌ چیز را تغییر داد. «تابو» شکست و حالا آرایش موافقان و مخالفان روحانی صورتی دیگر به خود گرفته است. دیگر کسی انگ محافظه‌کاری به «شیخ پاستور» نمی‌زند، اصلاح‌طلبان در عرصه دیپلماسی راضی‌تر از 16 سال گذشته هستند و مخالفان رابطه با آمریکا در میان اصولگرایان مصمم‌ترند از تمام سال‌هایی که گذشت. اصولگرایانی که تا قبل از همنشینی ظریف و کری و مکالمه دو رئیس‌جمهور، از مواضع قابل دفاع حسن روحانی سخن به میان می‌آوردند به صورت محتاطانه‌ای از روحانی انتقاد می‌کردند.

انتقادها شروع شد؛ درست از همان زمان که خلبان هواپیمای حامل رئیس‌جمهور، ورود به فرودگاه مهرآباد را اعلام کرد و رئیس‌جمهور سرخوش از فتح نیویورک به تصور حضور در میان حلقه هوادارانش با صفی از منتقدان خشمگین مواجه شد. او زمان زیادی برای تکان دادن دست‌هایش برای تشکر از شعارهای حامیانش نداشت. اندکی آن سو‌تر مخالفان در انتظار او بودند.

در میان مخالفان او پایداری‌ها، سر صف ایستاده بودند و حتی نخستین فراخوان برای حضور اعتراضی به رئیس‌جمهور از سوی رسانه‌های نزدیک به آنها منتشر شد. چهره‌های مطرح آنان یادداشت‌ها، سخنرانی‌ها، نطق‌ها و مصاحبه‌های آمریکا‌ستیز را در مخالفت با رویکرد و دیپلماسی رئیس‌جمهور بدون هیچ درنگی به میان آورده‌اند. آنها البته در این میان تنها نیستند و تحول‌خواهان که صدرشان رهپویانی‌ها قرار دارند، همسو با پایداری‌ها، هم‌صحبتی با آمریکا را اشتباه می‌دانند. چنین است که علیرضا زاکانی در نطق میان‌دستورش در صحن علنی مجلس می‌گوید: «پاسخگویی ریاست محترم جمهوری ایران به اوباما را ‌ترحم به گرگی می‌دانیم که خوی درندگی دارد اما دیگر هنر حمله و عمل مناسب با خوی خویش را از دست داده است.»

در میان اصولگرایان البته شخصیت‌های مهم و شاخص دیگری هم بودند که به مخالفت با تصمیم رئیس‌جمهور پرداختند اما در میان مخالفان رئیس‌جمهور یک طیف سیاسی بیش از دیگران قابل توجه است؛ مخالفانی که برای مخالفتشان دلایلی متفاوت با پایداری‌ها و تحول‌خواهان دارند. این مخالفان همان حامیان محمود احمدی‌نژاد هستند. علت مخالفتشان هم نه مخالفت با مذاکره با آمریکا که مخالفت با فرد و دولت مذاکره‌کننده است، چه اینکه آنها حامی‌ دولتی بودند که در سال‌های آخر صدارتش به برقراری رابطه با آمریکا فکر می‌کرد. رسانه‌های آنها این روزها پر است از «اعتراض»؛ «اعتراض» به اینکه چرا شرایط امروز تا این حد متفاوت شده است و چرا وقتی احمدی‌نژاد تصمیم به هم‌صحبتی با آمریکا گرفته بود شرایط برای او مهیا و البته هموار نشد. آنها امروز به صف مخالفان پیوسته‌اند. در این میان اما برخی غلظت مخالفتشان در حد نقد است. نه نقد همه آنچه در نیویورک رخ داد بلکه آنها درباره همنشینی ظریف - کری و البته مکالمه روحانی و اوباما «ایده و نگاهی متفاوت» از جنس اینکه «مصلحت بود که نمی‌شد» دارند. می‌توان بروز سیاسی این طیف را در بیانیه فراکسیون اصولگرایان مجلس دید. میان اصولگرایان یا همان راستگرایان سالیان پس از انقلاب هم البته می‌توان به خوبی افرادی را دید که به استقبال تصمیم حسن روحانی رفته‌اند؛ اصولگرایانی و راست‌گرایانی مانند علی‌اکبر ناطق‌نوری. پس تا اینجای کار هم همگرایی سیاسی تشکیلاتی چندان دیده نمی‌شود.

خوش‌بینی محتاطانه

میان اهالی سیاست اما جمع دیگری هم هستند که به این ماجرا دیدی خوش‌بینانه و البته محتاطانه دارند. نمونه‌اش احمد توکلی است که اگر چه در زمره تحول‌خواهان است اما مانند علیرضا زاکانی به این مساله نگاه نمی‌کند. یا آن‌سو‌تر از تحول‌خواهان که راست سنتی ایستاده است می‌توان رگه‌هایی از استقبال همراه با محافظه‌کاری را دید.

این احساس و نگرش سیاسی اما به اصولگرایان خلاصه نمی‌شود. در میان اصلاح‌طلبان هم کم نیستند که هنوز جانب احتیاط را نگه داشته‌اند. این گروه «خوش‌بین و محافظه‌کار» برای قطعیت در تصمیمشان، چشم به آینده دارند.

روحانی و منتقدان

«هر‌کس با هر لحنی می‌تواند انتقاد کند، البته ما دلمان می‌خواهد لحن مودبانه و اخلاقی باشد و اعتراض در چارچوب قواعد بازی هیچ اشکالی ندارد. دولت از این به بعد قدم های بلندتری برخواهد داشت. این قدم کوچکی بوده است. برخی ممکن است انتقاد یا اعتراض کنند که حق با آنهاست. من خودم به دو دستگاه نظرسنجی گفته‌ام که نظر مردم را بگیرند تا ببینم با گامی که دولت به پیش گذاشته چند درصد موافقند؟ حتی اگر مخالفین این راه دولت یک درصد باشد حق دارند حرف بزنند و نقد کنند.

در اصل اینکه ما با گروه‌های خودسر مقابله کنیم تردیدی نیست اما دولت دلش نمی‌خواهد در این زمینه شبهه‌ای داشته باشد، برای اینکه عده‌ای در برابر رئیس‌جمهور کاری کردند، به هر حال گروه‌های خودسر خیلی جاهای دیگر خود را نشان می‌دهند و بداخلاقی‌های خود را نشان می‌دهند. بنده اولا خواهش می‌کنم این بداخلاقی‌ها کنار گذاشته شود و نیازی نباشد دولت و دستگاه قضایی و اطلاعاتی برخورد کند.

وقتی دولت خود می‌گوید نقد کنند بیایند نقد کنند. من همانطور که به دوستانم دست تکان دادم، با آنها در آن روز همین کار را کردم و در لبخند و دست تکان دادن عدالت را رعایت کردم. آنها هموطن و عزیز ما هستند و اگر در شیوه اشتباهی شده باید آنها را نصیحت کنیم. دولت تصمیم دارد با کمک دیگران تندروی را به انزوا بکشاند و مردم باید این کار را انجام دهند.»

این پاسخ رسمی حسن روحانی است؛ هم به منتقدان خشمگین فرودگاه، هم به منتقدانی که‌ تریبون دارند. او راه سختی پیش رو دارد. پا در راهی گذاشته که هم می‌تواند او را به رئیس‌جمهور چهار ساله تبدیل کند و هم می‌تواند او را به یک رئیس‌جمهور محبوب 8 ساله تبدیل کند. و این البته فقط در معادلات داخلی موثر نیست بلکه حالا آمدن او و راهی که برگزیده عرصه دیپلماسی را به گوشه‌ای دیگر از رینگ رقابت برده است. جایی که تندروها جایی برای ایستادن ندارند و زبان دیپلماسی بر مناسبات حکمفرماست. تندروهای بین‌المللی خشمگین‌تر از همیشه با چشمانی باز حسن روحانی را به نظاره نشستند. آیا زمان برای آنها در سال‌های نخستین دهه نود به پایان خواهد رسید؟

فرضیه‌ای که شاید ثابت شود

آنچه از تفسیر شرایط سیاسی پس از «شوک بزرگ جمعه» بر‌ می‌آید این است که نمی‌توان مخالفان و موافقان رابطه ایران و آمریکا را بر‌اساس حزب، گروه و تشکیلات دسته‌بندی کرد. اندیشه‌های متفاوت در این ماجرای مهم پدید آمده است. حالا اما شاید بتوان این فرضیه را مطرح کرد که «ما باید منتظر پدید آمدن چپ و راست جدید در ایران باشیم»؛ چپ و راستی که وجه تمایزش نوع نگاه به رابطه با آمریکا باشد. آنچه اکنون رخ داده این است که در دهه چهارم انقلاب اصلاح‌طلبان راستگرا شده‌اند و اصولگرایان به چپگرایی تمایل پیدا کرده‌اند. آری گویا وجهی جدید در آرایش سیاسی ایران در حال شکل‌گیری است؛ یک صورت‌بندی تازه البته با یارگیری رقبا از یکدیگر. در این‌باره باید به تفصیل و در مجالی دیگر نوشت.»

۱۳۹۲/۷/۱۵

اخبار مرتبط
نظرات کاربران
نام :
پست الکترونیک:
نظر شما:
کد امنیتی:
 

آخرین اخبار...