نسخه چاپی

ماجرای خواندنی احترام امام هادی (ع) به علما

حجت‌الاسلام والمسلمین باقر شریف قرشی مولف و نویسنده حوزوی در كتاب زندگانی امام الهادی(ع) به نقل یك ماجرای خواندنی از امام هادی (ع) و شیوه آن حضرت در احترام به علما پرداخته است.

به گزارش مرکز خبر حوزه: این محقق حوزوی در کتاب خود با نقل سیره‌ای از آن حضرت آورده است امام هادى - عليه السلام - در بزرگداشت دانشمندان و انديشمندان مى كوشيد و به آنها توجهى خاص داشت و آنان را بر ديگر مردم برتر مى شمرد زيرا آنان سرچشمه نور و آگاهى در زمين هستند. از كسانى كه مورد تجليل امام قرار گرفت، فقيهى بود كه با يكى از نواصب و مبغضين اهل بيت به مناظره پرداخته و او را مغلوب ساخته بود، آن فقيه پس از چندى به زيارت امام هادی (ع)آمد حضرت كه از مناظره او با ناصبى خبردار بود از ديدن وى شادمان شده او را در صدر مجلس ‍ نشاند و به گرمى با وى به گفتگو پرداخت . مجلس مملو از علويان و عباسيان بود. آنان در آنجا از اين توجه خاص امام رنجيده شدند و امام را مخاطب ساخته گفتند:

«چگونه او را بر سادات و بزرگان بنى هاشم مقدم مى دارى ؟...»

حضرت در پاسخ فرمود: از كسانى نباشيد كه خداوند متعال درباره شان فرمود: «( أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوْتُواْ نَصِيبًا مِّنَ الْكِتَابِ يُدْعَوْنَ إِلَى كِتَابِ اللّهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ يَتَوَلَّى فَرِيقٌ مِّنْهُمْ وَهُم مُّعْرِضُونَ ». (1)

«آيا نديدى كسانى را كه بهره اى از كتاب آسمانى به آنها داده شده بود، فرا خوانده شدند تا كتاب خدا داور آنان باشد ليكن گروهى اعراض كرده روى گرداندند».

آيا كتاب خداوند متعال را به عنوان داور و حكم قبول داريد؟... همگى گفتند: «آرى ، يابن رسول اللّه ». و امام روش ‍ خود را - به استناد آيات قرآن - چنين مدلّل ساخت : آيا خداوند نمى گويد: « ی يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قِيلَ لَكُمْ تَفَسَّحُوا فِي الْمَجَالِسِ فَافْسَحُوا يَفْسَحِ اللَّهُ لَكُمْ وَإِذَا قِيلَ انشُزُوا فَانشُزُوا يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ ». (2)

«اى كسانى كه ايمان آورده ايد هنگامى كه در مجالسى به شما گفته مى شود جاى باز كنيد شما نيز جاى باز كنيد تا خداوند براى شما گشايش دهد... تا آنجا كه مى گويد: و دانشمندان را درجاتى بالاتر مى دهد».

خداوند متعال همانطور كه مؤمن را بر غير مؤ من مقدم مى دارد،« مؤ من عالم» را بر« مؤ من غير عالم» برترى داده است . و باز خداوند است كه مى فرمايد: «خداوند مؤمنان اهل علم را درجاتى ، برترى مى دهد» آيا خداوند گفته است که خداوند نجيب زادگان و شريفان نسب دار را رفعت مى دهد! (نه این گونه نیست) ليكن حضرت باريتعالى با تاءكيد مى گويد:

« أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاء اللَّيْلِ سَاجِدًا وَقَائِمًا يَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَيَرْجُو رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ » (3) آيا آنان كه مى دانند و آنان كه نمى دانند با هم برابرند؟».

پس چرا از احترام و تجليل من نسبت به اين عالم كه مورد بزرگداشت خدا نيز هست رنجيده شده ايد، شكستى كه اين مرد به آن ناصبى با دلايل و براهين (قاطع)داد از هر شرافت مبنى بر نسب و تبار، بالاتر و برتر است .

دلايل و حجت هاى امام ، حاضرين را خاموش كرد ليكن يكى از بنى عباس حاضر در جلسه همچنان بر موضع نادرست خويش پافشارى كرد و گفت :

«يابن رسول اللّه ! شما اين مرد را بر ما مقدم داشتى و ما را پايين تر از او به حساب آوردى در صورتى كه او مانند ما نسبى چنين روشن و درخشان ندارد و از صدر اسلام تاكنون آن را كه نسبى شريف تر داشته باشد بر ديگران مقدم مى دارند...»

منطق اين شخص عباسى ، منطقى سست و بى بنياد است كه اسلام بدان كمترين بهايى نمى دهد، اسلام متوجه ارزش هاى والايى است كه هرگز چنين افرادى تصور آن را هم ندارند و به گوششان نخورده است . لذا حضرت طبق اصل قرآنى : « ادْعُ إِلِى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ» (4) و دستور: « كَلِمُوا النّاسَ عَلى قَدْر ِ عُقُولِهِم » براى قانع كردن وى راه ديگرى در پيش گرفت و گفت :

«سبحان اللّه ! » آيا عباس كه از بنى هاشم بود با ابوبكر تيمى بيعت نكرد؟ آيا عبداللّه بن عباس پدر خلفاى عباسى و از خاندان بنى هاشم ، كارگزار عمر بن خطاب از بنى عدى نبود؟ پس چرا عمر افراد خارج از خاندان قريش را وارد شوراى شش نفره كرد (برای بیعت) ولى عباس را كه هاشمى و قرشى بود وارد شورا ننمود؟!

پس اگر برتر شمردن غير هاشمى بر هاشميان نادرست است، بايد بيعت كردن عباس با ابوبكر و كارگزارى عبداللّه بن عباس براى عمر را محكوم كنى و اگر آن كار اشكالى نداشت اين مورد هم مانند آن روا خواهد بود...».

معترض ، تاب اين استدلالات را نياورد خاموش گشت و ديگر دم نزد.(5)

1-سوره آل عمران ، آيه 23.
2- سوره مجادله ، آيه 11.
3- سوره زمر، آيه 9.
4- سوره نحل ، آيه 125.
5- « الاحتجاج» طبرسى ، ج 1 و 2، ص 454.

زندگانی امام علی الهادی(ع)-باقر شریف قرشی

۱۳۹۱/۱/۳۰

اخبار مرتبط
نظرات کاربران
نام :
پست الکترونیک:
نظر شما:
کد امنیتی:
 

آخرین اخبار...