نسخه چاپی

خط نگاه دشمن تا انتخابات

مهدی محمدی

پس از يك دوره چالش خارجي در ماه هاي پاياني سال 1390 درباره موضوعاتي مانند اتهامات آمريكا عليه ايران، بالا گرفتن تهديدهاي اسرائيل عليه ايران، مسئله سوريه، ترور دانشمندان اتمي ايران و يكي دو موضوع ديگر مرتبط با مسائل سياست خارجي و امنيت ملي، انتخابات مجلس نهم همه نگاه ها و توجهات را به داخل ايران بازگرداند و «مسائل داخلي» در صدر اخبار قرار گرفت. حتي رسانه ها و تحليلگران خارجي هم براي مدتي فتيله بحث هاي سياست خارجي را پايين كشيدند و تلاش كردند مناسبات سياست داخلي ايران و نحوه صف بندي و تعامل گروه ها و جناح ها و همچنين نوع نگاه و رويكرد مردم به انتخابات را تحليل كنند. پس از برگزاري دور اول و روشن شدن نتايج انتخابات، هنگامي كه ايران و گروه 1+5 درباره زمان و مكان مذاكرات توافق كردند، به يكباره مسائل داخلي ايران مجددا تبديل به اولويت دوم رسانه اي شد و مجددا سياست خارجي به صدر اخبار بازگشت. اكنون كه مذاكرات اسلامبول 2 برگزار شده و فاصله اي يك ماهه تا مذاكرات بغداد باقي است، هرچه به زمان برگزاري دور دوم انتخابات مجلس نزديك شويم احتمالا دوباره اخبار سياست داخلي و رقابت هاي انتخاباتي بر فضاي رسانه اي كشور غالب خواهد شد و براي مدتي -تا زمان آغاز مذاكرات بغداد- همه نگاه ها به جانب محيط داخلي كشور دوخته مي شود.
اين الگوي سينوسي در يك رفت و برگشت دائم ظرف ماه ها و سال هاي گذشته بارها تكرار شده است. گويي منحني تحولات سياسي و رسانه اي كشور دائما در تردد ميان مباحث سياست داخلي و سياست خارجي بوده و در مقاطع زماني مختلف و به تناوب سهم يكي برجسته تر از ديگري شده است. از يك ديدگاه اين امر نشان دهنده آن است كه در نگاه رصد كنندگان مباحث سياسي و رسانه اي ايران خطايي در حال رخ دادن است به اين معنا كه توجه به جنبه اي از امور آنها را از توجه كامل به جنبه هاي ديگر باز مي دارد و اصطلاحا چيزي به نام «جو رسانه اي« وجود دارد كه هر از گاه به شكلي و در قالبي ظهور مي كند و با قطبي كردن فضا، جامعه رسانه اي را -بخواهد يا نه- از پي خود مي كشاند.
اما مهم تر، اين نكته است كه اين شيوه نگاه به موضوع و ارتباط ميان تحولات داخلي و خارجي از يك سو و ارتباط بين جامعه سياسي و جامعه رسانه اي از سوي ديگر، اساسا زياده از حد ساده سازي شده است و حقيقت مسئله را توصيف نمي كند.
مهم ترين نكته در اين ميان آن است كه تا آنجا كه به ديدگاه طرف خارجي مربوط مي شود اساسا تفكيك ميان مسائل سياست داخلي و سياست خارجي در ايران امكانپذير نيست.
از يك جنبه غربي ها و بويژه آمريكايي ها كه رصد سازمان يافته اي روي منابع داخلي ايران اعمال مي كنند عقيده دارند سياست خارجي در ايران اساسا ادامه سياست داخلي است و بنابراين گاه بهترين راه براي تاثيرگذاري بر سياست خارجي ايران در يك موضوع خاص اين است كه آن مسئله در سطح سياست داخلي حل شود. موضوع هسته اي را در نظر بگيريد. يك ادبيات نيرومند در محافل غربي در اين باره وجود دارد كه مي گويد راه حل نهايي برنامه هسته اي زماني هويدا خواهد شد كه در درون ايران تغييري رخ بدهد و مردم و مسئولان خود به اين نتيجه برسند كه پيگيري موضوع تسلط بر فناروي هسته اي به جاي اينكه بر امنيت آنها بيفزايد در حال كاستن از آن است. اين قلب راهبرد آمريكا در حدود 4 سال گذشته عليه برنامه هسته اي ايران بوده است. مجموعه اقدامات آمريكا از استقرار سپر دفاع موشكي در يك كمربند بزرگ جغرافيايي به دور زمين بگيريد تا فروش انبوه سلاح به كشورهاي حاشيه خليج فارس، انجام عمليات تروريستي در داخل ايران و گسترش دادن تحريم ها به حوزه هاي مرتبط با امنيت اقتصادي دقيقا با اين هدف انجام شده است كه ايران وادار به محاسبه مجدد درباره برنامه هسته اي خود شود و در اين محاسبه مجدد به اين نتيجه برسد كه ضرر پيگيري اين برنامه، از نفع آن بيشتر است.
واضح است كه محور اصلي اين راهبرد دستكاري در نگاه عمومي مسئولان و مردم در ايران نسبت به هزينه ها و فوايد پي گيري اين مسير است. در دولت اصلاحات برخي از كساني كه در پرونده هسته اي ايران حضور داشتند هر بار كه مي نشستند و محاسبه مي كردند به اين نتيجه مي رسيدند كه چرخيدن سانتريفيوژها در نطنز به اخم آمريكايي ها نمي ارزد، بنابراين روندي آغاز شد كه انتهاي آن قرباني كردن اين فناوري پيش پاي پروژه جلب اعتماد غربي ها بود كه البته هرگز به آن هدف هم نمي رسيد.
بنابراين، نه فقط درباره مسئله هسته اي بلكه درباره عموم مسائل ديگري كه به ابعاد قدرت فراملي ايران مربوط مي شود شكستن اجماع داخلي در ايران از ديد غرب موثرترين راه براي رسيدن به هدف بوده است. با اين حال تحليلگران غربي اذعان دارند كه اين موثرترين راه هميشه كوتاه ترين راه نيست و در مورد خاص ايران اتفاقا روند تغييرات در داخل ايران به هيچ وجه به سمت و سوي مطلوب غرب، يعني روي كار آمدن نيروهايي كه مايل به واگذاري امتيازهاي يك طرفه به غرب باشند، نيست.
صحنه انتخابات مجلس اين مسئله را كاملا شفاف كرد. از ديد طرف غربي آنگونه كه در مذاكرات اسلامبول هم آشكار شد انتخابات مجلس نهم فرصتي براي سنجش اين مسئله بود كه آيا جامعه ايراني به مصالحه با غرب و صرف نظر كردن از حقوق خود تحت فشارها متمايل شده است يا نه. دو اتفاق مي توانست غربي ها را متقاعد كند كه اين سمت و سو در حال شكل گرفتن است: نخست اينكه مشاركت مردم در انتخابات به نحو جدي كاهش يابد و دوم اينكه مردم در انتخابات به چهره هايي اقبال كنند كه طرفدار رويكردهاي سازشكارانه هستند. هيچ كدام از اين اتفاقات در دور اول انتخابات مجلس رخ نداد و براي دور دوم هم -كه درست در نيمه راه مذاكرات استانبول تا بغداد قرار دارد- پيش بيني نمي شود كه غربگرايان در سراسر كشور هيچ شانس قابل توجهي داشته باشند.
بر اين مبنا به نظر مي رسد 3 عنصر در شرايط كنوني در حال تغيير وضعيت است:
1- نوع محاسبه خارج روي داخل. پيش از اين محاسبه خارج روي محيط داخلي اين بود كه افكار عمومي تحت تاثير فشارها به تدريج به سمت مصالحه گرايش پيدا خواهد كرد اما پس از انتخابات مجلس احتمالا اين رويكرد تغيير كرده و غربي ها دريافته اند كه انتقام گيري از مردم ايران بابت استقامتي كه از خود نشان داده اند، راهبردي است كه بايد تا انتخابات رياست جمهوري در ايران در پيش گرفته شود.
2- ارتباط داخل با خارج. اين ارتباط اكنون در حال دگرگون شدن است. طرف غربي ظرف حدود 6 ماه گذشته تلاش كرده مرزهاي ميان 3 جريان فتنه، ضد انقلاب و بيگانه را كاملا كمرنگ كند و محور مشتركي از اين طيف تشكيل داده و آن را در مقابل نظام اسلامي قرار بدهد. اگرچه شكل گيري اين طيف به دلايلي كه در اينجا جاي بحث آن نيست حتي به طور نسبي توفيق نداشته، اما نشانه هاي روشني وجود دارد كه غربي ها درصدد ايجاد مكانيسم هاي رسمي تر و صريح تري هستند كه در آن قبح ارتباط با خارج هر چه بيشتر ريخته باشد.
3- مديريت داخل از خارج. اين شايد مهمترين جنبه اي است كه اكنون طرف غربي روي آن متمركز شده است. اين مديريت -كه البته مي توان گفت به طور كامل ناكام بوده- از دو طريق انجام شده است. نخست اينكه طرف غربي سعي كرده است با بسيج كردن برخي طيف هاي ضد انقلاب تلقي وجود نوعي بحران را در فضاي داخلي كشور تشديد كنند. به ياد بياوريد كه وقتي لفاظي هاي اسرائيل درباره احتمال ورود به درگيري نظامي با ايران قوت گرفت برخي جريانات ضد انقلاب، از خود اسرائيلي ها شور و حرارت بيشتري در اين زمينه نشان مي دادند! كانال دوم يك عمليات رسانه اي حساب شده است كه سعي مي كند به داخل اينگونه القا كند كه راه حل مشكلات كشور مصالحه با غرب است در حالي كه در حقيقت موضوع برعكس است و عبارت درست اين است كه بگوييم راه حل مشكلات انتخاباتي اوباما مصالحه با ايران است.
در مجموع اكنون غرب بيش از آنكه محاسبات حاكمان در ايران را هدف گرفته باشد، محاسبات مردم را هدف گرفته است و تلاش مي كند از اين طريق بر رفتار نظام تاثير بگذارد. مهمترين ابزار در اين ميان هم رسانه است كه اكنون بيش از 80 درصد بار ديپلماسي و عمليات اطلاعاتي را به دوش مي كشد.

۱۳۹۱/۲/۴

اخبار مرتبط
نظرات کاربران
نام :
پست الکترونیک:
نظر شما:
کد امنیتی:
 

آخرین اخبار...