نسخه چاپی

محرم اسرار نظام

حسین همدانی

تقریباً به مدت ۲۰ سال از سی و سه سالگی تا زمان ارتحال، در شورای مرکزی حزب موتلفه اسلامی توفیق داشتم تا هر هفته در محضر استاد بزرگوار جناب آقای عسکراولادی باشم.

در اول جلسه شورای مرکزی، ایشان تفسیر می‌گفت البته هیچگاه نام مفسر قرآن را برای خود انتخاب نکرد و آن را در قالب «فهم من از آیه‌ای که در خدمت آن قرار گرفتیم» ارائه می‌نمود. تفسیر او پر از نگاههای جدید به آیات بود و از زاویه‌های خاص به آیات نگاه می‌کرد. بنابر این همیشه نو و تازه بود و آیات را با مسائل روز تطبیق می‌داد، آنچنان که تفسیر او را شما در زندگی‌ات جاری و ساری می‌دیدی.

در مشکلی که داشتم، ایشان «صابر شاکر» را برای من تشریح کرد و از حسنات آن گفت و به من توصیه کرد، غسل صبر به جای آورم تا صبار شکور شوم.

عسکراولادی یک دین‌دار سیاستمدار بود. دین او بر سیاست تقدم داشت و سیاست را از لایحه ایمان بررسی می‌کرد؛ بر عکس بسیاری از سیاستمداران که اول سیاست‌مدارند بعد دین‌مدار. این‌‌ همان جوهره انقلاب اسلامی بود. انقلابی که دینی بود و بر اساس تکلیف شرع و دین شکل گرفت. رهبری آن در درجه اول یک مرجع تقلید و رهبر دینی بود و بعد سیاسی.
عسکراولادی با همین دیدگاه توانسته بود انحرافات را در طول نهضت اسلامی بشناسد. در ۱۵ سالگی اولین اقدام سیاسی او حمایت از حضرت آیت الله کاشانی در موضوع ملی شدن صنعت نفت بود در نهضت امام خمینی هم با همین روحیه دین‌مداری وارد شده بود. در قضایای انحراف سازمان منافقین، او و یاران عزیزش چون شهید لاجوردی، شهید اسلامی، بادامچیان، حیدری، انواری و... توانسته بودند انحراف عقیدتی منافقین را حتی به گوش بزرگان آن روزگار برسانند؛ با همین دیدگاه بود که انحراف فرقان را شناخت، انحراف ملی‌گرا‌ها را دریافت، انحراف اقتصاد دولتی را آشکار کرد، انحراف گروهک هدفی‌ها (سید مهدی هاشمی معدوم) و حمایت کنندگان از آن‌ها را برملاساخت و در آخر انحراف گروه انحرافی در دولت نهم و دهم را شناخت و بنابر قول رهبر معظم انقلاب در طول زندگی پرماجرای خودش تا آخرین روزهای عمرش لحظه‌ای از حرکت باز نایستاد. در محضر ایشان بار‌ها خدمت رهبر معظم انقلاب رسیدیم؛ او را در آن لحظات، سرشار از عشق، احترام، تواضع، فروتنی و ذوب شدن در ولایت می‌دیدیم. با تمام جسم و روح در خدمت ولایت بود انگار می‌خواست قطره‌ای شود در دریای ولایت. در محضر ایشان و دیگر دوستان، بار‌ها خدمت سه رئیس جمهور مربوط به دوره‌های پنجم تا دهم رسیدیم. او را صریح‌ترین فرد و در عین حال با ادب‌ترین فرد یافتم؛ صریح بود ولی توأمان با ادب و اخلاق اسلامی. همچنین بار‌ها شاهد بودیم در محضر دیگر روسای قوا، مراجع معظم و معزز تقلید و دیگر مسئولان، صریح، روشن، با ادب و با احترام بود، شأن ایشان را رعایت می‌کرد ولی از بیان حق مطلب کوتاهی نمی‌کرد. خدا ترسی در روح و جان او زنده بود. نمی‌گذاشت در عدم حضور کسی غیبت او شود. همیشه خاطره‌ای را از رهبر معظم انقلاب در شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی نقل می‌کرد و می‌گفت بگذارید شخصی حضور داشته باشد، درحضور خودش مطلب را بگوید. هیچگاه ندیدم گروه و حزب خود را بزرگ کند؛ همیشه به دنبال وحدت بود. او در جلسات شورای مرکزی جلوی «مَن» موتلفه را می‌گرفت. او موتلفه را سرباز ولی فقیه زمان می‌دانست که هر روز و هر زمان می‌بایست خود را با ولایت و با رهبری هم‌آهنگ کند. او مناسبات تشکیلاتی را در این قالب قبول داشت نه در قالب یک تشکیلات سازمانی و با مناسبات تشکیلات‌های رایج زمان. با همین روحیه ۲ بار نامزد ذخيره ریاست جمهوری شده بود، برای اینکه رقابت را شکل دهد. او می‌گفت نامزدی بودم که خودم به خودم رأی ندادم. عسگراولادی بالا‌ترین افتخارش را امدادگری می‌دانست. او می‌گفت من یک امدادگر هستم و به این خدمتگزاری افتخار می‌کنم. برای خدمت به محرومین وقت و ساعت نمی‌شناخت. جمعه‌ها بر سر کار حاضر بود، تعطیلی نمی‌شناخت. او محل کار خود و منزل خود را در مرکز تهران قرار داده بود تا محرومین به او دسترسی داشته باشند و درد محرومین را درک کند. در بیمارستان نگرانی‌اش عدم رسیدگی به کار محرومین بود. عسگراولادی یک رایزن و پیغام‌بر بزرگ نظام بود. بسیاری از پیغام‌ها را نزد مسئولان انقلاب اسلامی چه در زمان قبل از پیروزی انقلاب و چه بعد از آن منتقل می‌کرد. محرم اسرار نظام و چشم و گوش نظام بود، اطلاعاتی بالایی از کل برنامه‌ها و اسرار نظام داشت ولی هیچگاه حاضر به طرح آن نبود و هیچگاه اسراری را افشا نکرد. ندیدم عسگراولادی اقدام و حرکتی را منتسب به خود کند، یک انسان بی‌ریا و بدون ادعا بود. وقتی یک حرکت به نتیجه می‌رسید، ایشان می‌فرمودند این کمک و مدد آقا امام زمان بود. یک فدائی اسلام، انقلاب، ولایت و مرجعیت. در همین حکومت اسلامی بار‌ها و بار‌ها توسط عناصر داخلی نظام ترور بی‌رحمانه شخصیت و اعتبار شد. در سالهای اول انقلاب که مسئولیت وزارت بازرگانی را قبول کرد؛ توسط عناصر به اصطلاح انقلابی و تندرو آماج حملات قرار گرفت. فحاشی‌های بسیاری به او شد. زالوصفت، سرمایه‌دار، خائن، وابسته، آمریکایی، ضد ولایت، خیانتکار، حتی پسوند نام او که عسگراولادی مسلمان بود را دلیلی تراشیدند برای اینکه او یهودی‌زاده است و مسلمان‌زاده نیست. و او برای ارزش‌هایش صبورانه سکوت می‌کرد. منافقین او را ترور ناموفق فیزیکی کردند ولی او صبور بود. در دولت دهم که داعیه‌دار عدالت و انقلابی‌گری بود؛ روزنامه ایران ارگان دولت به‌خاطر طرح یک نظر، عسگراولادی را متهم به ثناگویی برای شاه، همکاری با رژیم قبل، خیانت در امر مبارزه و جاسوسی برای انگلیس کرد! و عسگراولادی صبورانه سکوت کرد. تعدادی نیز به تبعیت از همین موضع‌گیری روزنامه ایران، بد‌ترین فحاشی‌ها را کردند و ۷۰ سال مبارزات ایشان را قدرت‌طلبی خواندند. ولی همچنان سکوت کرد و هیچ نگفت. او «اخلاق عملی» را ترویج می‌کرد نه «اخلاق تئوری» را. در این مواقع می‌گفتم وقتی عسگراولادی نباشد آن وقت خواهیم دانست چه کسی را از دست داده‌ایم و حال آن زمان است. روح ایشان با دوستان شهیدش همچون امانی، بخارائی، صفار هرندی، نیک‌نژاد، عراقی، لاجوردی، کچوئی و درخشان، محشور باد.

۱۳۹۲/۹/۱۹

اخبار مرتبط
نظرات کاربران
نام :
پست الکترونیک:
نظر شما:
کد امنیتی:
 

آخرین اخبار...