به گزارش نما، همشهری جوان در شماره جدید خود مصاحبه ای خواندنی با پایان رأفت را منتشر نموده است. متن کامل این مصاحبه به شرح زیر است:
شما برنده ایرانی بعد از بازی مقابل میلان را می شناسید؟ شاید بگویید که محمد رویانیان یک شوی موفق داشت، یا مهدی مهدوی کیا خداحافظی در شأن خودش دید، یا حتی امامی فر با گلی که زد دوباره به یادها بازگشت.
عده زیادی هم در مورد ستاره های دهه 60 و 70 حرف می زنند که دوباره خودشان را نشان دادند. مهمتر از همه ناصر محمدخانی بود که دوباره بازی کرد و با آن پاس به عقبش داغ همه را تازه کرد ... اما برنده همه جوره بازی پایان رأفت بود.
او در پایان بازی خیلی شیک و مجلسی به سمت مالدینی رفت و پیراهنش را گرفت. کاری که هیچ کدام از بازیکنان نتوانستند بکنند. حالا که این مصاحبه را می خوانید او پیراهن مالدینی را با قیمتی حتما ویژه فروخته است و می خواهد عوایدش را صرف کارهای خیر کند. البته اینطور که پایان رأفت می گوید از اول بازی برای گرفتن پیراهن مالدینی برنامه نداشته اما امروز او پیراهن را فروخته و به نظر می رسد بزرگترین برنده بازی پرسپولیس و میلان باشد. این یک مصاحبه کامل است در مورد پایان رأفت، زندگی اش، پیراهن شماره 3 و ...
پیراهنت کجاست؟
- دیگر دستم نیست. دادم دست علی ضیا برای فروش در مزایده!
به چهره اصلی بازی ستارگان میلان با پیشکسوتان پرسپولیس تبدیل شدی. چطور شد که یکهو پیراهن مالدینی به تو رسید؟
- راستش من فکر نمی کردم آنقدر سروصدا به خاطر پیراهن پائولو مالدینی درست شود. باور کنیدتا همین الان پیشنهاد 30 میلیون تومانی هم به من داده اند تا پیراهن را از من بگیرند. بالای 300 نفر به من تلفن کرده اند که پیراهن را از من بگیرند.
ترغیب نشدی که این پول را بگیری و پیراهن را واگذار کنی؟
- وقتی دیدم قضیه اینجوری شده است، گفتم این بازی برای کار خیریه برگزار شد. من هم که خودم هیچ وقت دنبال خرید و فروش پیراهن نیستم، چون اصلا درست نیست. شما در این چندین سالی که من فوتبال بازی کرده ام، یک دانه از این مسائل از من دیده اید که این دومی اش باشد؟ گفتم آقا بی خیال. در خانواده تصمیم گرفتیم که در کار خیر این پیراهن به فروش برسد. هر چقدر هم که فروش رفت، آن را بدهیم به کسانی که می خواهند ازدواج کنند و پول ندارند؛ افرادی که می خواهند جهیزیه بخرند و واقعا مشکلات مالی دارند. زندانیان و افراد درگیر مشکلات.
خب چرا حالا ویتامین سه؟ چرا خودت مزایده نگذاشتی؟ چرا پیراهن دست خودت نیست؟
- آخه خب وقتی پیراهن دست من است، همه دنبالش هستند. خیلی ها زنگ می زنند می گویند پیراهن را بده، می خواهیم عکس بگیریم. یا بده دو روز قرض دست ما باشد. من هم روی اینکه حرف دوستان را زمین بیندازم ندارم. نمی توانم به دوستانم بگویم نه! بد می شود. لوث می شود! وقتی ما تصمیم گرفتیم که این پیراهن به مزایده گذاشته شود، صحبت هایی شد و علی ضیا هم از من خواست که همکاری کنیم و این مزایده را انجام بدهیم.
بین این همه بازیکن چرا پیراهن به دست تو رسید. جواب این سوال را بده.
- دیگه بعد از بازی من رفتم سراغ پائولو مالدینی و از او درخواست پیراهن کردم. به او گفتم «چنج؟!» بلافاصله او هم پیراهنش را درآورد و با من تعویض کرد. من هم سریع پیراهنم را به او دادم و پیراهن پائولو را برعکس پوشیدم. واقعا نمی دانستم پیراهن مالدینی اینقدر مهم است.
از قبل برای تعویض پیراهن با مالدینی برنامه ریزی کرده بودی؟
- به هیچ عنوان، خدا شاهد است. امکان داشت اگر باره سی بود، از او می گرفتم.
بعد از بازی نزدیکترین بازیکن به او بودی که برای تعویض لباس رفتی سراغش؟
- نزدیک نبودم. اصلا به مالدینی نزدیک نبودم. وقتی که بازی تمام شد، همه می آیند وسط زمین با هم دست می دهند دیگر. او هم وقتی آمد وسط زمین، من پیراهن را از او گرفتم.
پس شما اولین کسی بودی که رویت شد از او پیراهن بگیری.
- اولین نفر هم رفتم پیش اش. اولین نفر! او هم داد. بعد پیراهن های آن یکی آقایان مثل گتوسو و ماسیمو اودو از طرف بعضی بچه ها درخواست شد که آنها ندادند. گفتند که لازم داریم و بیایید رختکن و فلان و بهمان و اینها!
از آن روز به بعد اصلا پیراهن دستت بوده است؟
- بعد از بازی پیراهن در ماشین حمید استیلی بود و او رفت تبریز. چون ما بعد از بازی رفتیم به برج میلاد برای صرف شام و حضور در برنامه ای که باشگاه تدارک دیده بود. همان شب حمید زود می خواست برودتبریز و ما هم مصاحبه داشتیم. وقتی حمید از تبریز برگشت من رفتم پیراهن را از او گرفتم و شنبه دست خودم بودو بعد هم که تصمیم گرفتیم برای امور خیریه پیراهن را به مزایده بگذاریم. من خودم پیشنهاد 30 میلیون تومانی هم داشتم. می گویند در کار خیر هیچ استخاره ای وجود ندارد!
با پیراهن عکس گرفته اید؟
- آره. همین شنبه کلی با آن عکس گرفتیم، ضمن اینکه من با پسرم ماهان صحبت کردم و او قانع شد که اگر پیراهن را برای این کار خیریه به مزایده بگذاریم خیلی بهتر است.
خودت فکر می کنی چقدر این لباس به فروش برسد؟
- هر چقدر که در بیاید همه اش صرف امور خیریه در بخش های مختلف می شود. البته مثل اینکه مسئولان ویتامین سه کف رقم مزایده را 100 میلیون تومان در نظر گرفته اند. حالا باید منتظر ماند و دید چه می شود. ولی مهم این است که از 100 میلیون تا یک میلیارد هر چقدر جمع شود، صرف امور خیریه می شود.
خودت مشخص می کنی که عواید این مزایده کجا هزینه شود؟
- نمه. از من خواسته اند که دو سه جام را خودم معرفی کنم. دو سه جا را هم خودشان معرفی می کنند. حالا می نشینیم و تصمیم می گیریم.
مثل اینکه چند بازیکن می خواسته اند پیراهن را از چنگت دربیاورند.
- توی رختکن همه به من می گفتند پایان چه جوری توانستی لباس مالدینی را بگیری؟ به ما ندادند ... من هم گفتم ولی خب به من داد آقای مالدینی (می خندد) ولی علی انصاریان خیلی آب و تاب می کرد که چه جوری گرفتی و این حرف ها. خیلی تلاش کرد پیراهن را بگیرد که من قبول نکردم.
تصویر مشهوری که قبل از همه به یاد دارند همان مشتی است که از برومند خوردی.
- آن قضیه بی اخلاقی بود. اصلا کسی این مسائل را قبول نمی کند. یک اتفاق بود. دست خودم نبود. شما در خیابان دارید راه می روید و یکدفعه درگیری برایتان درست می شود. خیلی اتفاقات هست در زندگی ما آدم ها که تبدیل به خاطره می شود. حادثه آن دربی هم به همین شکل. سال ها درباره جزییات آن مسابقه بحث و بررسی شد که چرا باید بین دوتا بازیکن ملی پوش در این بازی حساس چنین اتفاقی رخ بدهد. خب؟
خب!
- به هر حال مگر همین زیدان در فینال جام جهانی در آنش رایط حساس نزد توی سینه آقای دفاع ایتالیا!
ماتراتزی!
- آره همان ماتراتزی. درباره دعوای دربی هم خیلی بحث شده است. فکر کنم اگر برنگردیم به 14 سال پیش خیلی بهتر باشد.
خداوکیلی تو به برومند فحش ندادی؟
- شما اگر کمی مرور کنید می فهمید که برومند در برنامه تلویزیونی و مصاحبه های خود قسم خورد که من فحشی به او ندادم. پرویز گفت که افراد دیگری به او فحاشی کردند.
پس چرا مشت زد توی صورت تو؟
- خب من دم دستش بودم!!
جواب این سوال تمام ابهامات آن درگیری را روشن می کند!
- خداوکیلی من فحش ندادم، قسم می خورم.
خیلی از هواداران دو آتشه پرسپولیس هنوز نتوانستند هضم کنند که تو از برومند در دربی کتک خوردی!
- شما اینجوری نگاه نکنید. من برایم کاری نداشت کارش را تلافی کنم اما نکته اینجاست که اگر من هم پرویز را می زدم، می شدم مثل خودش! الان پرویز خودش خیلی پشیمان است. ورق زندگی اش عوض شد. واقعا پشیمان و ناراحت است.
بعد از دربی و آن حوادث در رختکن چه خبر بود؟
- خب شرایط خوبی نبود چون ما دو تا گل مفت خوردیم از استقلال و واقعا بهتر از آنها بودیم. دو بار عقب افتادیم و دو بار هم جبران کردیم. به نظر من آن مسابقه یکی از بهترین بازی های تاریخ دربی ها بوده است. همه چیز در این مسابقه دیده شد. موقعیت گل چهارتا گل دعوا و زد و خورد. درگیری و شعار و کری و همه چیز. واقعا دربی جذابی بود از همه نظر. ضمن اینکه ما دو تا گل استثنایی به استقلال زدیم. در کل باید بگویم که همه اش خاطره شد. ولی اتفاقات انتهای بازی اصلا خوب نبود.
تو دربی 9 نفره هم حضور داشتی؟
- بله، آن بازی هم ما واقعا ترکاندیم. خدا شاهد است.
همان بازی که باید شش تا گل می خوردید؟ از این لحاظ ترکاندید؟
- اصلا این ادعاهای دروغ را قبول ندارم. بعد استقلالی ها آمدند ادعا کردند که باید شش گل به پرسپولیس می زدند. آنها یک گل نتوانستند بزنند. آن وقت دنبال شش صفر بردن بازی بودند؟ خنده دار است واقعا!
استقلالی ها مدعی هستند از بالا تحت فشار بودند که گل زیادی به پرسپولیس نزنند.
- چه ربطی دارد؟! خب به بالایی ها می گفتند یک گل می زنیم و دیگر نمی زنیم که حداقل برنده باشیم. از بالا تحت فشار بودند اصلا یک گل می زدند و دیگر نمی زدند. آنها نمی توانستند گل بزنند. خدا شاهد است در آ« بازی پدر ما درآمد. 9 نفره مردیم و زنده شدیم. بعد شما فکر می کنید چقدر به ما پاداش دادند؟
چقدر؟
- 200 هزار تومان. الانی ها یک مساوی می گیرند با افتخار می آیند می گویند 5 میلیون پاداش بدهید، زحمت کشیده ایم یک امتیاز گرفته ایم! یا یک هیچ برده ایم!
در آن دربی واقعا بعد از 9 نفره شدن استرس نداشتید که مبادا با تعداد گل بالا به استقلال ببازید؟
- اتفاقا علی آقا و خیلی از بچه ها ترسیده بودند که یک موقع 5 یا 6 گل نخوریم.
علی پروین در رختکن به شما چه گفت؟
- حرف خاصی نمی زد. می گفت مواظب باشید تا کسی اخراج نشود. به من هم گفت یک خط بیایم عقب تر به هافبک ها کمک کنم. تاکید داشت تا با تمام وجودمان بازی کنیم و نبازیم. خب یکسری حرف های دیگر هم بود. در نیمه دوم ما جمع بازی کردیم تا نبازیم. البته لحظات آخر می توانستیم ببریم. توپ استیلی به تیرک خورد. حالا اصلا من نمی توانم این ادعای استقلالی ها را قبول کنم که بعد چیزی حدود 14 سال گفته اند می توانستند راحت ببرند. ولی چون از بالا تحت فشار بودند با تعداد گل بالا نبردند. آنها اگر می توانستند می بردند. لااقل با پنالتی، جرزنی، چیزی این کار را انجام می دادند. اگر می توانستند یک گل می زدند دیگر آقاجون!
علی پروین توی رختکن ... برایمان تعریف کن.
- خب علی آقا به شدت از باختن بدش می آید یعنی متنفر است از باختن! شما این را بگذارید کنار. بازیکن که می رود داخل زمین، فقط باید بدود و تلاش کند که تیم ببرد. تمام شد و رفت! یعنی کافی اسد بد کار کنی، آن وقت توی رختکن علی آقا از خجالتت درمی آید. شما می بینید که چشم های علی آقا سبز است؟ موقع بازی یا زمانی که تیم عقب است، چشم های او قرمز می شود. کسی جرأت نمی کند طرف علی آقا برود. واقعا اعصاب ندارد. آنقدر تعصب و غیرت داشت که از همان چشم هایش آن را به بازیکنان منتقل می کرد. برای همین تیم می رفت در زمین و با قدرت حریفان را شکست می داد چون بچه ها می دانستند تحت هر شرایطی باید ببرند.
در همین بازی با میلان هم پروین از شکست تیم ناراحت بود؟
- واقعا بله. با اینکه بازی دوستانه بود اما در دل علی آقا آشوب بود. من وقتی آن موقعیت خوب را در اواخر بازی گل نکردم، باز هم ترسیدم بعد از بازی سمت علی آقا بروم و عذرخواهی کنم. چون واقعا چشم هایش کاسه خون بود! واقعا ناراحت بود.
علی پروین فحش هم به کسی می داد؟
- فحش نه اما علی آقا تکه کلام هایی داشت که از آن استفاده می کرد.
*********************************
روایت پایان رأفت از سربازی و زندگی شخصی
رأفت زندگی شخصی جالبی دارد. او که متولد آستاراست، تا 28 سالگی در انزلی بازی می کرده و به پرسپولیس آمده. بازیکنی که در دوره سربازی در سردشت کردستان بوده و امروز به خاطر کارهای رویانیان از او تعریف می کند.
راستی در این مدتی که از فوتبال دور شده ای، چه کار می کنی؟
- به عنوان مسئول ورزش شهرداری منطقه 21 فعالیت می کنم. در آکادمی باشگاه پرسپولیس هم به عنوان معاونت اجرایی مشغول هستم. البته آنقدر هم از فوتبال دور نبوده ام. سعی کردم بروم کلاس های مربیگری را بگذرانم. تا A رفته ام.
شما از کجا فوتبال را شروع کردید؟
- از آنجایی که زمین تمرین آتش نشانی آستارا به محل زندگی ما نزدیک بود، کم کم به این تیم ملحق شدم. آن موقع فکر کنم 15 یا 16 سالم بود. به این تیم رفتم و رده های مختلف سنی مختلف تا بزرگسالان در همین آستارا فوتبال بازی کردم. البته تا سال 66 که بعد از آن مجبور شدم بروم به خدمت سربازی در کردستان. در منطقه جنگی.
سربازی ات در منطقه بود؟ چطور سالم ماندی؟
- من تقریبا در پست های مختلف خدمت کردم. ما در کردستان بودیم دیگر. آنجا کوموله ها بودند. خود عراقی ها بودند. وقتی عملیات مرصاد شد، ما یک خط آمدیم عقب تر، ضمن اینکه ما تو قسمت شناسایی بودیم. به هر حال خدمت سربازی ام تمام شد و دوباره آمدم فوتبال و به تیم گمرک آستارا ملحق شدم. چند وقت بعد آقای نصرت ایراندوست که سرمربی شیلات انزلی بود در یک مسابقه بازی ام را پسندید و من را به این تیم برد.
چطور به پرسپولیس آمدی؟
- علی آقا از طرف یکی از دوستان نزدیکش به عنوان جهانگیری که مربی ما هم بود پیغام فرستاد که من را می خواهد و فلان روز باید در سورتمه حاضر شوم تا علی آقا را ببینم و منتظر من است. همان موقع پرسپولیس درگیر بازی های حذفی بود که من آمدم و در دربی به افشین پیروانی پاس گل هم دادم.
آن موقع پرسپولیس تیم وحشتناکی بود، همه سبیل داشتند و هیکلی و ...
- نادر محمدخانی، بهروز رهبری فرد، مهدی هاشمی نصب، علی انصاریان، احمدرضا عابدزاده، امامی فر، هادی مهدوی کیا، علی کریمی، افشین پیروانی، حمید استیلی، حسین عبدی، اسماعیل هلالی، ادموند بزیک، بهنام سراج، علی باغمیشه و پایان رأفت؛ اینها بودیم. شما اسم ها را بخوانید دو هیچ عقب هستید! واقعا تیم قدری بودیم. خدا شاهد است هر کجا می رفتیم می گفتیم آقا قلم بند نبندیم. اصلا توی تمرین ما چیزی به اسم قلم بند نداشتیم. بکش بکش بود. تازه وقتی به مسابقات می رفتیم، داور به زور می گفت که ببخشید! قلم بند باید داشته باشید. مثلا خیلی از بچه های ما چون عادت نداشتند قلم بند بگذارند، یک تکه کارتن را پاره می کردند و می گذاشتند زیر جوراب. همین جوری بازی می کردند.
الان از وضعیتت راضی هستی؟
- اصلا از وضعیت مالی نپرس که دلم خون است. البته خدا را شکر که می گذرد و سلامت هستم. الان هم یک مقدار آقای رویانیان کمک می کنند. حقوقی 300 هزار تومانی به بچه ها می دهند. همه بچه ها بیمه شده اند. حتی بچه ها را کربلا می فرستند. درست است که پول زیادی نیست و ارزش مادی اش کم است اما واقعا دلگرمی به همه می دهد. دست رویانیان درد نکند.
پایان رأفت: به مالدینی گفتم Change؟!
۱۳۹۲/۹/۲۰