نسخه چاپی

چپ كردن هم جنبه می‌خواهد آقای فیلم‌های میلیاردی!

عکس خبري -چپ کردن هم جنبه مي‌خواهد آقاي فيلم‌هاي ميلياردي!


شفاف: «من شاید باور نکنید موافق حساسیت مجامع جهانی درباره ی جریان هسته ای خودمان هستم. چرا؟ چون ما به بلوغ هسته ای نرسیده ایم و ممکن است بعدها کار دست خودمان و مردمان جهان بدهیم. این بلوغ یعنی این که شما چاقو داشته باشید و در دعواهای تن به تن هرگز از آن استفاده نکنید. کلت داشته باشید و به طرف کسی که شما را عصبانی کرده و حال شما را گرفته شلیک نکنید. صدام این چاقو را داشت و عصبانی که شد به مردم خودش هم رحم نکرد. با ما جنگ داشت اما مردم حلبچه را با بمب های شیمیایی اش جزغاله کرد. ما کجا به بلوغ هسته ای رسیده ایم آنجا که در ساک مسافران بی خبر مکه ی خودمان اسلحه مخفی می کنیم و به عربستان می فرستیم؟ یا به محض شلیک آمریکایی ها و زدن هواپیمای مسافربری ما، داد و قال سرمی دهیم که ای دنیا این آمریکایی های نامرد را ببینید که به هواپیمای مسافربری هم رحم نمی کنند؟! اما دم برنمی آوریم که در سایه ی معکوس همان هواپیمای مسافربری جنگنده های خود را مخفی کرده بودیم تا از رادار ناو آمریکایی فرار کنند و به او ضربه بزنند. در قاموس بلوغ ما آیا یک زنگ خطری فعال نشد که ممکن است آن همه مسافربی پناه بخاطر هوش زیاد ما جانشان را از دست بدهند؟»

این گفته‌ها، گفته‌های یک صهیونیست ایرانی تبار، یا یک سلطنت طلب یا علیرضا نوری‌زاده عامل اطلاعاتی شناخته شده نیست. گفته های محمد نوری‌زاد فیلم‌ساز سابقا به ظاهر حزب اللهی و امروز اپوزیسیونی است که در مصاحبه با پایگاه کلمه انجام شده است. البته زیرسوال رفتن منافع ملی کشور از طرف اپوزیسیون خارجی مسئله تازه‌ای نیست، اما ورود پایگاه کلمه وابسته به نزدیکان میرحسین موسوی که با ادعای خط امام و نخست وزیر جنگ فعالیت می‌کنند این نشانه‌ها را قابل تامل می‌کند.

گفته های نوری‌زاد به حدی سخیف و علیه رزمندگان اسلام و نسل دردکشیده روزهای جنگ است که نیازی به توضیح و تشریح بیشتر برای روشن شدن آن نیست، اما بد نیست تاملی بر رویکرد چندسال اخیر کسی کنیم که با تغییر مسئولین سینمایی و کاهش بودجه‌های پروژه‌هایش دچار تطور ناگهانی اندیشه شد. مردی که روزهایی حتی جنبه حزب اللهی بودن را هم نداشت (یا شاید از فرط تصنعی بودن به وادی افراط پهلو می زد)، به جای دفاع منطقی از رهبری نثر ادبی می‌نوشت، و گاه با بی انصافی اصلاح‌طلبان را می‌نواخت. در دوره اول احمدی نژاد با فاصله‌ای کمتر از یک سال به انتخابات 88، در حمایت از رویکرد اسفندیار رحیم مشایی، در وبلاگش به مراجع می‌تاخت و معتقد بود در هنگام حاکمیت ولایت فقیه، خمس و وجوهات نباید به مراجع پرداخت شود بلکه با برهم زدن ساختار حوزه می‌بایست مراجع و مردم این هزینه‌ها را در اختیار شخص ولی فقیه قرار دهند و اینگونه به قدرت مرجعیت و حوزه می‌تاخت. چندی نگذشت که با وقایع انتخابات 88 ناگهان نقش اپوزیسیون به خود گرفت.


مردی که از دفاع مقدس فیلم‌سازیش را انتخاب کرد، و بعدها با خروج از روایت فتح و تشکیل موسسه آوینی همواره مورد انتقاد دیگر یاران شهید آوینی برای سواستفاده گاه میلیاردی از نام و سابقه شهید آوینی بوده است. کسی با این سابقه در جایی از مرحله حمایت از میرحسین به جایی رسید که صراحتا در نوشته‌هایش کمک به حزب‌الله لبنان در مقابله با اسرائیل را هم زیر سوال برد بدون اینکه در تمام این مدت دلیلی برای این تغییرات بیان کند. مخاطبان شاید بریدن از شخص و مصداق را به دلیل وقایع و رفتارهای متقابل بپذیریند، اما زمانی که شخص در مقابل تمام «ارزشهایش» می‌ایستد و دلیلی منطقی در رد افکار (و نه مصادیق) نمی‌آورد، بوی بی صداقت در تمام ایام به مشام می‌رسد.

شاید دلیل این امر همین باشد که وی برخلاف بسیاری از نیروهای سیاسی در جناح‌های مختلف و مردمان عادی و رزمندگان که جانباز و هزینه داده جنگ هستند؛ بیش از هزینه، از پروژه‌های میلیاردی بدون بازگشت مالی، بهره مند شده است. که کمی تغییر در ارقام و نمودارها وی را به وادی بیاندازد که نه تنها سیاست بین‌الملل انقلاب را زیر سوال ببرد، در روایت تاریخی دوره جنگ هم طرف آمریکایی را بگیرد و مردمانش را شایسته دستیابی به تکنولوژی‌ هسته‌ای نداند.

چپ کردن، حتی بریدن از ایده‌های جمهوری و ... فی نفسه آنقدر اهمیت ندارد که حفظ اخلاق و تعهد در مقابل مردم رنج کشیده کشور و منافع ملی مهم است. واقعیت اینجاست، چپ کردن هم جنبه‌ای می‌خواهد که گویی او که جنبه/صداقت حزب‌اللهی بودن را نداشت، جنبه/صداقت اپوزیسیون بودن را نیز ندارد.

درحالی محمد نوری‌زاد ادعای قدیمی ضدانقلاب را مطرح می‌کند که هواپیماهای F14 مخصوص رهگیری هوایی هستند و حمله آن‌ها به ناو یک شوخی است، علی الخصوص که در دوران جنگ استراتژی بر استفاده درون مرزی از F14 بوده است. از سویی دیگر رادار اختصاصی نصب شده روی ناو وینسنس توانایی تشخیص هواپیماها از مبدا حرکت را داشته است و از این رو پنهان شدن F14 در سایه هواپیمای مسافربری ممکن نبوده است. ضمن اینکه در صورت صحت این ادعا آمریکا از آن استفاده کرده و غرامتی برای شهدای واقعه شلیک به هواپیمای مسافربری پرداخت نمی‌نمود. در این واقعه 290 مسافر من جمله 66 کودک زیر 12 سال به شهادت رسیدند. در چنین وضعیتی باید از کسانی چون نوری زاد پرسید چگونه از آمریکایی ها کاسه داغ تر از آش شده اند؟

تحلیلگران نظامی معتقدند، نیروهای نظامی آمریکا و اسرائیل پیش از این نیز از خشونت ناگهانی و شدید برای بیرون کشیدن خود از موقعیت‌های بغرنج علی رغم تمایل سیاسیون استفاده کرده‌اند. واقعه هیروشیما مقدمه پایان جنگ جهانی شد، و فاجعه قانا در حالی توسط نیروهای نظامی اسرائیلی انجام شد که هیچ فایده‌ای به طور عادی برای اسرائیل نداشت جز اینکه این جنایت مقدمه فشار بر آمریکا و توصیه کاندولیزا رایس به پایان جنگ اسرائیل و لبنان را در پی داشت و ارتش اسرائیل را از موقعیت بغرنجی که در آن فرو می‌رفت رها کرد.

برخوردها در خلیج فارس بین ایران، عراق و کشورهای حامی عراق که در عین محدود کردن ایران در صادرات نفت وضعیت صادرات نفت ایران را به سمت بن‌بست می بردند، از مدت ها پیش وجود داشت. اما در سال 67 درحالیکه ناو نظامی استارک آمریکا، مورد اصابت اشتباهای هواپیما داسومیراژ عراقی قرار گرفت. پس از آن با دست رفتن یک نفتکش آمریکایی و برخورد ناو ساموئل ب.رابرز آمریکایی به دلیل مین گذاریهای طرفین و نابودی آن در 25 فروردین، با حمله آمریکا به سه ناو ایرانی سهند، سبلان و جوشن در 29 فروردین جنگ خلیجی ایران و آمریکا آغاز گردید. در پی این حمله آمریکایی با شروع عملیات نامنظم قایق‌های موتوری و رشادت‌های مشهور شهید مهدوی وضعیت تغییر کرد. در این اوضاع آمریکا 4 هلیکوپتر نظامی و دوناوچه دیگر و یک سکوی نفتی خود را نیز از دست داد.

این موقعیت بغرنج قیمت نفت را به بالاترین حد خود رسانده بود، از سویی به روایت در سرلشكر وفيق السامرايي، مسوول اطلاعات ارتش عراق، در کتاب ویرانی دروازه های شرقی، فرانسوا میتران رئیس جمهور فرانسه پیشنهاد تحویل یک بمب اتمی ضعیف شده به صدام را داد که با بمباران تهران جنگ پایان یابد.


در همان زمان است که ناو وینسنس آمریکا همچون وقایعی چون قانا و هیروشیما با یک جنایت بشری موقعیت فشار بر سیاستمداران برای اجازه خروج خود از خلیج فارس و پایان درگیری دریایی و بالطبع حرکت به سمت پایان جنگ را موجب می‌شود.

در تحقیقات ایکائو و سازمانها دیگر مسائل مختلفی در این باره مطرح شده و فرماندهان آمریکایی به مسائل مهمی اعتراف کرده اند، از جمله کاپیتان کارلسون، فرمانده سابق ناو سایدز در این مورد معتقد است که ایرباس ایرانی علاوه بر علائمی که مبنی بر غیرنظامی بودن خود می‌فرستاده با سرعتی کم در حال اوج گرفتن بود و حتی اگر در چنین شرایطی نیز آن را به عنوان یک جت اف ۱۴ شناسایی می‌کردند باز من تردید دارم که یک هواپیمای اف ۱۴ می‌توانست تهدید سطحی را متوجه ناو وینسنس یا سایدز یا هر شناور دیگری کند. اپراتورهای رادار ناو هواپیمابر فورستال نیز هواپیمای مزبور را به عنوان یک هواپیمای بازرگانی شناسایی کردند. جت‌های جنگنده اف ۱۴ مستقر بر روی ناو فورستال می‌توانستند در صورتی که کاپیتان راجرز درخواست می‌کرد، با شناسایی چشمی هواپیمای ایرانی از فاصله نزدیک از غیرنظامی بودن آن اطمینان حاصل کنند، ولی زمان برای این کار هم سپری شد.

۱۳۹۱/۲/۵

اخبار مرتبط
نظرات کاربران
نام :
پست الکترونیک:
نظر شما:
کد امنیتی:
 

آخرین اخبار...