به گزارش نما به نقل از مجله زندگی ایده آل: فقیهه سلطانی از آن آدمهایی است که اگر چند ساعت هم پای حرفهایش بنشینید متوجه گذر زمان نخواهید شد از بس که با انرژی و دوستداشتنی است! شاهد ما همین گفتوگوی آخرینهای این مطلب است!
آخرین فیلمی که دیدی؟
یک فیلم ایرانی بود؛ گذشته. خیلی دوستش داشتم.
آخرین کتابی که خواندی؟
از آثار جدید نیل سایمون بود. اگر اشتباه نکنم «کلهپوکها».
آخرین موزیکی که گوش دادي؟
اسم سیدی یادم نمیآید ولی آخرین اثر آقای همایون شجریان بود.
آخرین برنامه تلویزیونی که دیدی؟
شنیدم «پژمان» خوب است. ندیدهام ولی سعی میکنم از این به بعد ببینم.
آخرین اجرای خوبی که دیدی؟
آخرین اجرایی که دیدم «سیندرلا» کار آقای تهرانی بود. خوشم آمد. زیبا بود و برایش خیلی زحمت کشیده شده بود.
آخرین کنسرتی که رفتی؟
کنسرت آقای احسان خواجهامیری اولین و آخرین کنسرتی بود که رفتم. نه، چرا دروغ بگویم، دومین کنسرت بود.
چرا اینقدر کم؟
چون فقط صدای جیغ میآید و من فقط صدای جیغ میشنوم! کلا آدمی هستم که باید توی آرامش موزیک گوش بدهم، خصوصا موسیقی ایرانی که آدم باید با معنا و مفهومش ارتباطي خاص برقرار کند برای همین با جیغ نمیتوانم بشنوم.
آخرین گالریاي که رفتی؟
گالری خودم بود دیگر، چون خودم گالری نقاشی در کاخ موزه قصر گذاشته بودم.
آخرین صدایی که به دلت نشست؟
صدای آقای خواجهامیری.
آخرین کارتونی که دیدی؟
پلنگ صورتی بود! داشتم چند روز پیش میدیدم.
آخرین باری که رفتی شهربازی؟
اوه! یادم نمیآید واقعا!
آخرین باری که از ته دل خندیدی؟
همین امروز.
آخرین باری که دروغ گفتی؟
هیچوقت! از دروغ بیزارم واقعا! حتی دروغ کوچک!
آخرین باری که دلت شکست؟
فکر کنم که یک سال پیش بود.
آخرین باری که دل کسی را شکستی؟
هر روز. (می خندد) آخر آدمها خیلی بی خودی دل شان میشکند! یعنی دل شکستن واقعی را میگویی؟
آخرینش دیگر، حالا این آخرین میتواند واقعی بوده باشد یا نباشد.
خب، اگر تصور کنی که غیر واقعی است و توهم آن آدم است شاید امروز!
آخرین باری که قهر کردی؟
امروز!
آخرین باری که احساس کردی توی یک شادی بزرگ سهیم شدی؟
یک هفته پیش.
آخرین کار خیری که کردی؟
اگر خدا قبول کند دیروز.
آخرین باری که خلاف کردی؟
فکر کنم 5،6 روز پیش بود که چراغ قرمز را رد کردم. حواسم نبود! ولی خب خلاف خلاف است دیگر!
آخرین باری که سفر رفتی؟
پنجشنبه هفته پیش بود؛ مشهد.
آخرین باری که کسی را سرزنش کردی؟
پریروز.
آخرین دفعهای که بيمار شدی و رفتی دکتر؟
شاید 4 ماه پیش.
آخرین دفعهای که حسادت کردی؟
حسادت نمیکنم متاسفانه! ای کاش حسادت در من بود! اینجوری خیلی موفقتر بودم! (میخندد).
آخرین باری که غبطه خوردی؟
تقریبا 2 هفته پیش برای یک نقشی. دیدم و گفتم کاشکی این را من بازی کرده بودم.
چه نقشی بود؟
در فیلم گذشته.
آخرین رستورانی که رفتی و کلی کیف کردی؟
خیلی اهل رستوران رفتن نیستم، بیشتر اهل کافیشاپ رفتن هستم.
آخرین کافهای که رفتی؟
حدود بلوار کشاورز قبل از میدان ولیعصر بود. دقیقا یادم نمیآید چون یکی از دوستانم مرا برد.
آخرین باری که برای خودت وقت گذاشتی؟
همیشه وقت میگذارم. مخصوصا زمانهایی که آزادم خیلی برای خودم وقت میگذارم.
آخرین دفعهای که برای خانهات وقت گذاشتی؟
دیروز.
آخرین دفعهای که ورزش کردی؟
همین امروز.
آخرین چیزی که خریدی؟
کیک صبحانه! (میخندد) البته آخرین چیز مهمی که خریدم دوربین عکاسی بود.
آخرین خواب خوبی که دیدی؟
پریشب راجع به خواهرم یک خواب خوب دیدم.
آخرین دفعهای که از دیدن یک نفر هیجانزده شدی؟
مدتهاست هیجانزده نشدهام. البته چرا! توی تئاتر سیندرلا استادم خانم گلاب آدینه را دیدم و کلی ذوق کردم!
آخرین دفعهای که نه گفتی؟
همین 2 ساعت پیش چون دارم تمرین میکنم بگویم نه.
آخرین دعوای فیزیکی که کردی؟
دعوای فیزیکی نمیکنم. معمولا لفظی است.
آخرین دفعهای که دعوای لفظی کردی؟
صبح! البته دعوا نه، جر و بحث.
آخرین دفعهای که خدا را شکر کردی؟
دیشب بود فکر کنم. ئه! امروز خدا را شکر نکردم!
آخرینباری که از کسی یا چیزی متنفر شدی؟
اصولا متنفر نیستم. اصلا نفرت را توی دلم راه نمیدهم.
آخرینباری که به مرگ فکر کردی؟
چون خیلی به مرگ احساس نزدیکی میکنم بهش فکر نمیکنم. هر لحظه ممکن است باشد، بهتر است آدم به آن فکر نکند.
آخرین جمله تاثیرگذاری که شنیدی؟
بین عشق و احترام، دومی را برگزینید، چرا که عشق بدون احترام از بین میرود، در حالی که احترام عشق با خود به ارمغان خواهد آورد.
19 سالگي عشق اول و آخر
آخرین باری که خیالپردازی کردی؟
یک خرده منطقیام. خیلی اهل خیال پردازی نیستم. تا فکرم میخواهد شروع کند به خیالپردازی میخورد به دیوار! چون خیلی آسیبپذیر هستم سعی میکنم خیالپردازی نکنم.
آخرین باری که عاشق شدی؟
عاشق واقعی یعنی؟ خیلی عاشق؟ اولین و آخرینبار بود! چون بقیهاش اصلا دیگر واقعی نبوده! شاید هم چون شبیه تجربه اول نیست آدم میگوید واقعی نیست، ولی خب در شروع جوانی، 19سالگی بود.
آخرین دفعهای که آشپزی کردی؟
همین امروز بعد از مدتها؛ استانبولیپلو، بعد از حدود یک ماه!
آخرینباری که دلت خواست سر یک نفر داد بزنی و دقدلت را سرش خالی کنی؟
همین امروز! امروز توی یک محیطی بودم که نمیتوانستم داد بکشم و آن آدم هر کاری که دلش خواست کرد! من نمیتوانستم هیچ اعتراضی کنم برای اینکه خیلی از آدمها آن جا بودند. ما متاسفانه نمیتوانیم در جمع خودمان باشیم هیچوقت.
آخرین باری که با کسی شوخی کردی؟
من هر لحظه شوخی میکنم. همین الان با تو هم شوخي کردهام! (هر دو میخندیم) با خودت!
آخرین جوکی که شنیدی؟
غضنفر از خدا میپرسد خدایا استامینوفن از کجا میفهمد ما کجایمان درد میکند؟حالا خیلی هم بامزه نبود ولی خب، خوب بود.
آخرینباری که با بچهها بازی کردی؟
ما کلا خانواده پرجمعیتی هستیم. بابا اینها نوه زیاد دوست دارند. به خاطر همین هر دفعه که به مامان اینها سر میزنم، تقریبا یک روز در میان، این بچهها آنجا هستند و با آنها بازی میکنم.
آخرینباری که ترسیدی؟
خیلی پررو هستم! اصلا نمیترسم، نمیدانم چرا. حتی از مرگ! نمیدانم چه چیزی در این جهان هست که از آن بترسم.
آخرین دفعهای که دلت برای کسی تنگ شد؟
همین امروز برای مامانم. نرفتم به او سر بزنم.
آخرین سوتیای که دادی؟
خیلی سوتی میدهم، یعنی قشنگ متخصص خودزنیام! همه هم میخندند، فکر کنم سوژه شدهام! آخریاش 2 هفته پیش بود تقریبا.
آخرین موفقیتت؟
کار آخرم را دوست داشتم. نقش خوبی بود. «اینجا آسمان همیشه بارانی است»؛ کار مهدی گلستانه. یک تلهفیلم است که احتمالا از تلویزیون پخش میشود یا در رسانهها میرود و من نقش یک خانم هندی را دارم.
آخرین کاری که الان سر آن هستی؟
الان یک نمایشنامهخوانی انجام میدهم.
آخرین دفعه ای که چیزی گم کردی؟
اوه اوه! همین امروز دنبال کارت سوخت ماشینم میگشتم. اصولا متخصص گم کردن سوئیچ و کلید هستم. امروز که کارتم را گم کرده بودم تمام خانه را زیر و رو کردم، آخر دیدم توی ماشین است!
آخرین دفعهای که یک چیزی ازت دزدیدند؟
ببین اصولا اگر هم چیزی از من بدزدند نمیفهمم! چون حساب و کتاب اموالم را ندارم، یعنی ممکن است کسی یک چیزی را برداشته باشد، من 2 سال بعد بفهمم.
آخرین دفعهای که تصادف کردی؟
خوشبختانه فکر کنم یک سال پیش بود آن هم خیلی کوچک.
آخرین دفعهای که ناامید شدی؟
ناامید نمیشوم. پرروتر از این حرفها هستم که ناامید شوم(میخندد).
آخرین دفعهای که برای کسی فداکاری کردی؟
مثلا یک کاری برای یک نفر انجام داده باشم؟هفته پیش.
آخرین دفعهای که فال گرفتی؟
من یک جورهایی به حافظ وصلم! اصولا روزم را با اشعار حافظ شروع میکنم. شاید اسمش را نشود فال گذاشت ولی یکجور انرژی گرفتن است. از اشعارش انرژی میگیرم ولی اصولا اهل فال گرفتن نیستم، یعنی بروم پیش کسی و فال بگیرم چون به انرژیها خیلی اعتقاد دارم و میگویم مردم تاثیر میگذارند.
آخرین دفعهای که خجالت کشیدی؟
اصولا کاری نمیکنم که خجالت بکشم.
آخرین کلاسی كه در آن ثبت نام کردی؟
هیچ کلاس خاصی ثبتنام نکردم ولی جالب است که توی فکرم است. میخواستم دیروز این کار را انجام دهم ولی فرصت نشد ولی دوست دارم زبانم را کامل کنم.
فقیهه سلطانی: حسادت نمیكنم «متاسفانه»!
فقیهه سلطانی از آن آدمهایی است كه اگر چند ساعت هم پای حرفهایش بنشینید متوجه گذر زمان نخواهید شد از بس كه با انرژی و دوستداشتنی است!
۱۳۹۲/۱۰/۲۱