نسخه چاپی

باز هم سراغ مرغ عزا و عروسی آمده اند!

با اتهام افكنی های تازه به برخی نشریات مستقل به نظر می رسد چوبی را كه در این چند ماهه لای چرخ ارابه مذاكرات هسته ای گذاشته بودند موقتا برداشته و می خواهند بر فرق چند مطبوعه و مطبوعاتی بكوبند. تا هم چوب، بلا استفاده نماند و هم باز صدایی تولید شود!

عصر ایران؛ مهرداد خدیر - مهم ترین رسانه مکتوب یک جریان ، بار دیگرحمله به نشریات ناهمسو با این "بنگاه مطبوعاتی-سیاسی" را از سر گرفته است. طبیعی است که خود متهم شدگان یا به دفاع و پاسخ گویی می پردازند یا حتی چنانچه احساس کنند در معرض اتهام و افترا قرار گرفته اند می توانند به مراجع قضایی متوسل شوند و شکایت کنند.

نه این سایت و نه این نویسنده نیز وکیل مدافع هیچ یک نیست ، این رویکرد اما از چند منظر دیگر قابل تحلیل است و این چند سطر برای اشاره به همین موارد نوشته می شود:

اول این که در آغاز دهه 90 و در فضایی کاملا متفاوت و در حالی که نسل دیگری برکشیده ، بخشی از همان رفتارهای دهه 70 تکرار می شود. انگار نه انگار که 20 سال گذشته و به نظر می رسد عادت به برخی شیوه ها سبب شده دوباره همان ادبیات که در قبال نشریات روشنفکری به کار گرفته می شد تکرار شود که غالبا به برخورد و تعطیلی نشریه و آوارگی مدیران و نویسندگان آن می انجامید.
آن اتفاقات بهتر بود یا این که نشریات دارای مجوز وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و تحت نظارت هیات نظارت بر مطبوعات فعالیت داشته باشند؟

بحث بر سر این نیست که میان یک روزنامه اصول گرا و یک یا چند نشریه اصطلاحا دیگر اندیش مباحثه انتقادی و حتی مجادله درگیرد یا نه؟ چرا که اتفاقا هر گفت و گویی اتفاق فرخنده ای است و باب اندیشه را می گشاید. مشکل بر سر این است که یک طرف، بارانی از اتهام را بر سر دیگران می بارد تا زمینه توقیف و بازداشت چهره های مقابل را فراهم سازد. این شیوه در گذشته به نتیجه می انجامیده و تکرار آن به عادت اینان بدل شده است و باور به حداقلی ازمدارا و انصاف با این رفتار منافات دارد. این دیگر بازی شطرنج نیست. با مهره های شطرنج بر سر حریف و رقیب کوفتن است.

دوم: با افشای پاره ای تخلفات رییس سازمان تامین اجتماعی در دولت گذشته که سابقه برخورد های شداد و غلاظ او با مطبوعات و روزنامه نگاران در کارنامه قضایی او در ذهن همگان ثبت شده و شهره آفاق است، انتظار این بود و همچنان هست که نسبت به پاره ای رفتارهای گذشته هم تجدید نظر صورت پذیرد نه این که در دهه 90 همان گفتارها و رفتارهای دهه 70 را از سر گیریم.

سوم: به نظر می رسد مطبوعات در این سرزمین مرغ عزا و عروسی اند که هم در عزا سر آنها را می برند و هم در عروسی! مطبوعات و مطبوعاتی ها در هر اتفاق باید تاوان بپردازند. پس از انتخابات خیلی ها پیش بینی می کردند که ناکامان انتخابات ریاست جمهوری سراغ روزنامه نگاران بروند و اتفاقا روزشماری می کردند. البته چندی به جواد ظریف و توافق هسته ای پرداختند بعد که دیدند شورای عالی امنیت ملی آنها را از ادامه این روند برحذر داشته و موضوع، ملی و مربوط به نظام است و توافق ژنو نیز فرونپاشید و از دوشنبه 30 دی اجرایی می شود، بنابرین احساس کرده اند دیگر آبی از این موضوع برای آنان گرم نمی شود و عجالتا باید سراغ مقوله دیگری بروند و چوبی را که در این چند ماهه لای چرخ ارابه مذاکرات هسته ای گذاشته بودند بردارند و بر فرق چند مطبوعه و مطبوعاتی بکوبند. هم چوب، بلا استفاده نمی ماند و هم باز صدایی می توان تولید کرد.

بحث بر سر حوادث سال 88 نیزدیگر به کار نمی آید چون از فرط تکرار ملال آور شده است. از این رو دوباره و بلکه ده باره و صدباره دیواری کوتاه تر از جماعت مطبوعاتی پیدا نکرده اند و قصه کهنه را باز ، از سر گرفته اند.

فلان مجله محکوم است چون با بهرام بیضایی مصاحبه کرده و پیشاپیش باید پیغام بدهند که دوره تحقیقاتی دانشگاه استنفورد هم که تمام شد برنگردد و برنگردد.

دیگری بد است چون قصد داشته مراسم چله (شب یلدا) را برگزار کند و 2000 نفر هم میهمان داشته و چند صد نفر هم از شهرستان ها آمده بودند و سومی چنان است و چهارمی بهمان و همه اینها در حالی مطرح می شود که روزنامه نگاران خودشان به قدر کافی دارند خودشان را سانسور می کنند و اگر هم این کار را انجام ندهند مدیران و ناظران این کار را می کند و تازه وقتی همه این کارها هم انجام شود مگر مطبوعات در فضای فعلی چقدر مخاطب دارند؟ آن دو میلیون خواننده مطبوعات در سال 78 که اکنون دیگر هیچ نشریه ای نمی خوانند آیا مشتری کیهان و بیننده بخش های غیر سرگرمی صدا و سیما شده اند؟ یا پای «من و تو» می نشینند و «جم تی وی» و اخبار از این و آن شبکه دریافت می کنند؟ همین را می خواهید؟

چهارم: اصرار بر جداسازی و تقسیم جامعه به دو قطب و تفکیک به هنرمند ارزشی و غیر ارزشی را می توان سیاستی در مقابل دولت روحانی دانست. زیرا رییس جمهور آشکارا از آشتی سخن می گوید و طیف متنوعی از هنرمندان را زیر یک سقف جمع می کند و سخنی می گوید که هم آنان را خوش می آید و هم رییس سازمان صدا و سیما را چندان که در دفاع از آن در جشنواره جام جم سخن بگوید. گروهی اما نمی خواهند روحانی رییس جمهور همه باشد. دوست ندارند از آشتی بگوید. آن قدر برخی سینه ها مالامال از کینه ها شده که شستن این کینه ها را انگار با تعریفی که برای ماهیت و هویت خود دارند در تعارض می بینند.

پنجم: این هجوم را می توان واکنش به سخنان اخیر وزیر ارشاد نیز دانست. پس از انتقاد آقای علی جنتی از آنچه به کار گیری ادبیات لمپنی در برخی نشریات اصول گرایان رادیکال خوانده بود احتمالا این هدف وجود دارد که با دست گذاشتن بر روی نقاط حساس نشریات دیگر آنان را به واکنش های تند وادارند و بگویند دوستان ما لمپن نیستند اینها لمپن هستند. چالش با وزیر ارشاد زودتر از آنچه تصور می شد شروع شده است.

ششم: دیدار اخیر آیت الله هاشمی رفسنجانی با اعضای شورای مرکزی انجمن دفاع از مطبوعات و سخنان ایشان در این ملاقات و عکس یادگاری با شهروندان آزاد جمهوری اسلامی ایران از نظر حمله کنندگان اقدامی بسیار نامطلوب بوده و مصلحت نظام و خود رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام را نیز اینان از رییس همین مجمع بهتر و بیشتر تشخیص می دهند تا جایی از دیدار کنندگان با لفظ «اشرار» یاد شده است!
با این وصف تهدیدات و حملات اخیر را می توان واکنش به این دیدار نیز دانست. انگار مطبوعات همواره باید در معرض اتهام و افترا باشند. حال آن که قول و فعل آنان امر مخفیانه ای نیست و همه چیز در برابر دیدگان قانون صورت می پذیرد.

هفتم و دست آخر این که با همه این احوال جای نگرانی نیست. چه، نگرانی هنگامی موضوعیت داشت که این نوشته ها پیش زمینه و حتی سند برخوردهای بعدی می شد. خوش بختانه دستگاه های اجرایی و امنیتی تحت تاثیر قرار نمی گیرند و دستگاه قضا نیز آستانه تحمل خود را بالا برده و با دولت در تعامل است واکنون به نظر می رسد اینان می نویسند و متهم می کنند چون به این اتهام زدن ها عادت کرده اند. هر چند که کاش این همه انرژی که صرف تحقیر و تهدید و تحدید اهل فکر می کنند ( تنها به این جرم که چرا مانند من نمی اندیشی) صرف کشف زمینه های پیدایی آدم هایی مانند بابک زنجانی می شد.

از این رو برماست که در این ورطه فرو نغلتیم و تتمه معنویت و اخلاق جامعه را که با اهتمام و فداکاری اهل فرهنگ و قلم هنوز فرونمرده پاس داریم.

دوستان عادت دارند در پایان نوشته هاشان حکایت بیاورند که بعضی هم انصافا خالی از ذوق نیست. ما چون ذوق ابداع حکایت تازه نداریم پس حکایت کهنه مکرر می کنیم که «نصرالدین شبی به خانه آمد. خشمگین و برافروخته و زن و فرزند را واداشت بگردند تا پول گمشده را پیدا کنند. پرسیدند: مگر اینجا گم کرده ای؟ پاسخ داد: نه در راه و در کوچه ای گم کردم. منتها کوچه تاریک بود و اینجا روشن است. در کوچه هم کسی نبود که وادارش کنم دنبال پول من بگرد. خانه اما هم روشن است و هم می توانم به زن و فرزند تحکم کنم!»

نام آن کوچه که برخی گمان می کنند در آن چیزی را جا گذاشته یا گم کرده اند 24 خرداد 92 است. چرا جای دیگر و در خانه مطبوعات به دنبال گمشده می گردند؟

۱۳۹۲/۱۰/۲۶

اخبار مرتبط
نظرات کاربران
نام :
پست الکترونیک:
نظر شما:
کد امنیتی:
 

آخرین اخبار...