به گزارش نما ، به نقل از نماینده ، جریان اصلاحات در هیچ زمانی دارای رهبر کاریزماتیک نبوده است. چه زمانی که عنوان جریان چپ داشتند و چه زمانی که در قالب دولت اصلاحات حیات دوباره یافتند. به همین دلیل حجاریان گفته بود: «اصلاحات بیسر است».
بی سری اصلاحات نتایج متفاوتی در سیر حرکت این جریان داشته است. به عبارتی در مراحلی این جریان دچار بحران رهبری، بحران تصمیم گیری ، بحران اتخاذ موضع و گاه بحران هویت شده است.
اگرچه گاهی سعی می شود خاتمی به عنوان رهبر اصلاحات معرفی شود ، این امر مشکل را حادتر می کند ، چرا که در آن صورت پیشینه اصلاحات محدود به دوم خرداد ۷۶ به بعد می شود و در آن صورت نمی توانند چهره هایی مثل موسوی خوئینی ها و کروبی و موسوی بجنوردی و امثالهم را جزو جریان اصلاحات معرفی کنند.
درحالی که خاتمی هم هیچ گاه نتوانسته است در قامت یک رهبر، اصلاحات را از گذرگاه های سیاسی عبور دهد.
زمانی که مجلس ششم به عنوان مجلس همراه دولت خاتمی برکوس خروج از حاکمیت دمید . خاتمی که در راس قوه مقننه در این نظام بود، نتوانست این افراطی گری طیف همراهان خود را ، مدیریت کند و نتیجه آن شد که مجلس بعدی ، در اختیار طیف مقابل وی قرار گرفت. شوراهای شهر به اصولگرایان رسید،در انتخابات ریاست جمهوری ۸۴ نماینده فکری وی شکست معناداری خورد. در آستانه انتخابات سال ۸۸ خاتمی در بازی "می آیم و نمی آیم " موسوی گرفتار شد و در نهایت خاتمی خنده رو و ملاحظه کار به نفع موسوی عصبانی و تند خو کنار کشید ونتیجه این واگذاری صحنه به موسوی، چنان برای این جریان غیر قابل تصور بود که ، چاره را در اسم رمز"تقلب" یافتند. بدین ترتیب بحران تصمیم گیری ،اصلاحات را از صحنه سیاسی حذف کرد
در یک بازه زمانی اصلاح طلبان ، با یک طراحی گسترده اقدام به حمله به هاشمی کردند، کار به جایی رسید که به وی" عالیجناب سرخپوش " لقب دادند. این در حالی بود که خاتمی بیش از هرکسی می دانست موفقیتش در انتخابات ۷۶ را مدیون هاشمی است ،اما این اندازه استقلال شخصیت و شاید جسارت مواجهه با تندروی اطرافیان و حامیان خود را نداشت که اجازه ندهد ، حامی پشت پرده اش این اندازه مورد حمله قرار نگیرد. این حملات و اتهامات بود که باعث شد هاشمی ازحضور در مجلس انصراف دهد و همانند مخالفان اصلاحات خارج از گود نظاره گر عمل دولت اصلاحات باشد. بدین ترتیب بحران اتخاذ موضع ، خاتمی را در مقابل هاشمی قرار داد.
اما بی تدبیری خاتمی بیش از همه در جریان فتنه ۸۸ رخ داد و نشان داد که خاتمی تا رسیدن به رهبری یک جریان سیاسی راه درازی در پیش دارد و جریان اصلاحات از بحران رهبری رنج می برد. زمانی که فتنه عمیقی رخ داد و طیف هم فکر خاتمی با اتهام تقلب کشور را به آشوب کشاندند و نظام را به مخاطره انداختند. خاتمی در یک دوراهی قرار گرفت، از یک سو بی میل نبود، فتنه گران به هدف خود در براندازی نظام جمهوری اسلامی دست یابند ، چنان که خود وی با طراحان براندازی مانند جرج سوروس تعامل و دیدار داشته و در جمع آوری کمک مالی به براندازان هم فعال بود ، از سوی دیگر شهامت اعلام موضع رسمی را نداشت وهمواره در خط میانه انتقاد ملایم از نظام و سکوت در مقابل براندازان حرکت کرد. خاتمی که در مقابل هتک حرمت عاشورا و شکستن ابهت روز قدس توسط فتنه گران ساکت بود ، به دیدار خانواده های فتنه گران می رفت ، با این حال هرگز خواسته اصلی فتنه گران یعنی براندازی را صراحتا مطرح نکرد. چرا که خاتمی مرد پرداخت هزینه نبود و نمی خواست هزینه اقداماتش را خود مستقیم پرداخت کند، در شرایطی که در همان حال موسوی و کروبی موضع رسمی اتخاذ کردند و هزینه پرداختند.
خاتمی مصداق فردی بود که "هم خدارا می خواست و هم خرما را" هم مایل بود براندازان به هدف برسند و هم مایل بود اگر نظام توانست براوضاع غلبه کند ، فرصت بازگشت داشته باشد. چنان که اکنون با مساعد دیدن فضا ، هوای بازگشت دارد.
اما رهبری سست و در عین حال دیکتاتور مآبانه خاتمی درانتخابات ۹۲ ،اصلاحات را دچار بحران هویت کرد.
درست درزمانی که جریان اصلاحات نماینده ای موجه در عرصه رقابت داشت. نماینده ای که هم از فیلتر های قانونی عبور کرده بود و هم توانسته بود نظر بدنه اجتماعی جریان اصلاحات را جلب کند ، خطای بینش مدیریتی خاتمی اصلاحات را در دوراهی قرار داد. خاتمی یا باید از عارف حمایت می کرد و بهای پیروزی و یا شکست وی را می پذیرفت و یا با چرخشی ایدئولوژیک به حمایت از گزینه ای دیگر می پرداخت. خاتمی باز در لحظه پرداخت هزینه کم آورد و از ترس اینکه اتفاق ۸۴ تکرار شود و عارف به سرنوشت مصطفی معین دچار شود ، عارف را با شیوه دیکتاتور مآبانه علی رغم میل باطنی وی و بخشی از اصلاح طلبان ، مجبور به کناره گیری کرد ، تا اصلاحات ناچارشود برای ادامه حیات در زیر ردای اعتدال پنهان شود.
بدین ترتیب ، این انتخابات نشان داد که خاتمی مرد میدان های سخت تصمیم گیری نیست و در شرایط بحرانی یا از اقدام و تصمیم باز می ماند و یا با تصمیم گیری های یک سویه ، کل جریان اصلاحات را مجبور به کنش در ساخت هویتی جدید می کند.
همیشه انعطاف پذیری بی اندازه یک رهبر و مدیر، سازمان و نهاد را در آستانه فروپاشی قرار می دهد ،حال باید دید جریان اصلاحات می تواند بر این بحران غلبه کند و از فروپاشی رها شود یا نه در زیر چرخهای اعتدال ، استحاله شده و ناچار در قامتی دیگر ظاهر می شود.
چه كسانی زیر چتر اعتدالیون رفتند؟
جریان اصلاحات در هیچ زمانی دارای رهبر كاریزماتیك نبوده است. چه زمانی كه عنوان جریان چپ داشتند و چه زمانی كه در قالب دولت اصلاحات حیات دوباره یافتند. به همین دلیل حجاریان گفته بود: «اصلاحات بیسر است».
۱۳۹۲/۱۲/۱۸