به گزارش نما، اوج علی دایی کجا بود؟ جام ملتهای 96 امارات یا انتخابی جام جهانی 98 فرانسه؟ جام ملتهای پکن یا انتخابی کره و ژاپن؟ بهترین روزهایی که شهریار تن هر دفاعی را میلرزاند در کجای تاریخ ثبت شده؟ بازهاش آنقدر عریض و طویل میشود که نتوان به صراحت سر یا تهش را بست. دایی در فوتبال ایران (حتی با عامیانهترین نگاه ممکن و سخیفترین تحلیل دمدست) با بازی مقابل مالدیو و نپال و بوتان و در کنارش با گل زدن به مصر و کره و عربستان و ژاپن، آقای گل جهان شد و رفت. وقتی رفت، جای خالیاش را حس کردیم، دنبال جانشینش هم گشتیم اما سر و صورت هر مهاجم گل نزنی را بهخاطر پر نکردن جایش نشکستیم اما یک نفر بود که وقتی رفت، عقل و چشم مردم ایران را هم برد. خودش نبود اما اسمش بود. اسمش هم اگر نبود، یادش بود، سایهاش بود، سنگینی خاطره و نوستالژیاش بود.
احمدرضا عابدزاده، سایه دو دهه دروازهبانی فوتبال ایران شد. وقتی بود، کسی نه به دنبال جانشینش میگشت نه حتی وقتی مثلا دو گل از قطر در دوحه خورد یا چهار گل از استقلال اهواز در خوزستان کسی در مخیلهاش سراغ یک جانشین برای او گشت. همین امروز وقتی به دهه هفتاد برمیگردیم و غلامپور را در روزهای مصدومیت عابدزاده، در انتخابی جام جهانی 94 میبینیم، گلهای خوردهاش به اندازه آن روزها نفرت انگیز و فاجعه به نظر نمیرسد. آن روزها، همه یک سوال مشترک داشتند: «اگر عابدزاده بود…» بعدها نیما نکیسا عمق فاجعه را در لباس ملی معنی کرد. در جام ملتها، مقابل کره و عربستان و تایلند بهترین نمایش ممکن را داشت. در جام جهانی مقابل یوگسلاوی هرچند روی گل سینیشا مقصر در جاگیری بود اما دستکم 10 موقعیت مسلم گلزنی پدراگ میاتوویچ و یارانش را گرفت. نکیسا هرگز رخساره یک متزلزل را در تیم ملی نداشت اما وقتی احمدرضا عابدزاده بود، او نبود. نیما یک عمر زیر سایه عابدزاده ماند. باز بهزاد غلامپور 10 اشتباه ماندگار و قابل بحث داشت، نکیسا چه؟
ما در خاطراتمان با احمدرضا عابدزاده ماندهایم. برومند خیلی زود دلسردمان کرد. میرزاپور هرگز در اندازه قیاس با عقاب نشد. کمی بعد رحمتی آمد که با همه درخشش و ثبات اولیهاش در تیم ملی، باز هم یک سوال درگوشی را به شکلی نجوا میشنید: «این هم عابدزاده نمیشود…» مگر دنیل داوری و رحمان احمدی و تک تک مدعوین و شماره یکهای سالیان اخیر، به سایهاش هم رسیدهاند؟
درد، همین قیاسهاست. احمدرضا عابدزاده از روزی که در پکن پنالتی کرهایها را گرفت و ما را قهرمان آسیا کرد، نه نجوایی ابهام آمیز را پشت خودش داشت نه با مرحوم حجازی قیاس میشد. عابدزاده را رسول کربکندی برای این فوتبال پرورش داد. یکی که هم دروازهبان بود، هم مربی. هم توان تفهیم داشت، هم قدرت استعدادیابی. هم میتوانست یک استعداد را کشف کند هم مانع از هرز رفتنش شود. بعد همین کشف گرانتر از نفتش را تحویل دهداری بدهد که داشت تیم ملیاش را متحول میکرد. درد، همین سیر کردن دایمی ما در گذشتههاست. در تمام سالهایی که عابدزاده را از دست دادیم سراغ کربکندیها را برای پیدا کردن یک عابدزاده دیگر نگرفتیم. برای داشتن یکی مثل عابدزاده، نه تلاشی کردیم، نه برنامهای نوشتیم و نه حتی کمترین عزمی داشتیم. هدف، فقط زندگی در فضای نوستالژی است و بس. از حسرت خوردن و به رخ کشیدن، همیشه میتوانیم بیشترین لذت را ببریم.
از آلمانی ها یاد بگیریم
آلمان و ایتالیا، مظاهر بیبدیل پرورش دروازهبان در سطح اول فوتبال اروپا میشوند. آلمان بدون حتی یک سال تاخیر یا بدون یک سال سر کردن در افسوس و حسرت بودو ایگنر، یکی مثل آندریاس کوپکه را رو کرد. کوپکه را کنار گذاشت، اولی کان را در بالاترین سطح فوتبال جهان و بهعنوان بهترین بازیکن سال نشاند. کان را کنار زد و ینس لمان را بهعنوان آمادهترین دروازهبان جهان در دروازهاش قرار داد. لمان رفت، آلمانیها حتی یک روز حسرت نخوردند. نویر آمد! ما اینجا، سیزده سال است در حسرت عابدزادهایم. شاید سیزده سال دیگر هم بمانیم چون رسول کربکندیها دیگر نه استعدادی را میبینند، نه فرصتی برای پرورش دادن یک دروازهبان دارند، نه موقعیتی برای معرفی کردن همان کشف جواهرشان به یکی مثل دهداری در تیم ملی. پس باید منتظر وقوع یک «اتفاق» ماند. سیستم و چرخه آموزش، اکتشاف و پرورش فوتبال ایران حتی از وضعیت دیمی دهههای قبل هم درآمده. پیشترها، دیم میکاشتیم و درو میکردیم، امروز همان بذر دیم را هم نکاشتهایم.
جام جهانی نزدیک است. 92 روز تا افتتاحیه مانده و 97 روز تا اولین بازی. برزیل بهترین فرصت برای افسوسهای دوباره و سیر کردن در نوستالژی احمدرضا است. از فرصت استفاده کنیم. یاد درخشش عابدزاده مقابل آمریکا در ژرلاند بیفتیم و حسرت بخوریم. فرصت را نباید از دست داد.
چرا سیزده سال است در حسرت عابدزاده ایم؟
۱۳۹۲/۱۲/۲۲