نسخه چاپی

كلاهت را بالاتر بگذار اسطوره!‌

فرزاد حاتمی با صراحت، بدون ملاحظه، بدون آنكه ذره‌ای شرم از قداست پیراهنی كه به تن می‌كند یا ناهنجاری كه براساس كلامش به شهر منتقل می‌كند، از «كم‌كاری» حرف می‌زند. كلاهت را بالا بینداز آقای دایی! آقای مربی! جناب شهریار! اسطوره، بزرگوار، آقای گل جهان!

به گزارش نما به نقل از ایران ورزشی: سراغ پرسپولیسی‌ها که می‌روی، خودشان حرف را می‌کشانند به بی‌پولی و مشکلات مالی. درست مثل فرزاد حاتمی که بی‌مقدمه می‌گوید: «متأسفانه هیچ کس جوابگو نیست. امیدوارم مسوولان از این مساله غافل نشوند و به فکر باشند تا بچه‌ها با فکر راحت‌تری به سه بازی آینده فکر کنند. هیچ بازیکنی دوست ندارد در بازی کم بگذارد اما حالت روانی این موضوع ناخودآگاه به ذهنت می‌آید و آن را به سمت و سوی دیگری می‌برد. اینگونه مشکلات تأثیرات بدی روی تیم می‌گذارد و قطعا تیم نمی‌تواند با صلابت بازی کند. خود من تا الان تنها 20 درصد از قراردادم را گرفته‌ام و امیدوارم تا دیر نشده وزارت ورزش مشکلات را برطرف کند تا بتوانیم تمرکزمان را بگذاریم روی سه بازی باقیمانده.»

فرزاد حاتمی با صراحت، بدون ملاحظه، بدون آنکه ذره‌ای شرم از قداست پیراهنی که به تن می‌کند یا ناهنجاری که براساس کلامش به شهر منتقل می‌کند، از «کم‌کاری» حرف می‌زند. کلاهت را بالا بینداز آقای دایی! آقای مربی! جناب شهریار! اسطوره، بزرگوار، آقای گل جهان!

چنین شاهکارهایی تحویل مملکت داده‌ای؟ چنین شاهکاری را کجای موزه فرهنگ و ادب مملکت بگذاریم آقای علی دایی؟! چنین گفتاری را کجای تاریخچه این فوتبال که یکی تربیت کرده شبیه به تو و تو یکی را در تیمت داری مثل فرزاد حاتمی، بنشانیم؟


چشم و دلت روشن علی دایی! سال 1993 و انتخابی جام جهانی آمریکا را یادت هست؟ برای هر تک گلی که می‌زدی طلب چند دلار و ریال داشتی؟ یادت هست طحالت را گذاشتی جلوی استوک‌های «جمعه»؟ یادت هست با همان طحال پاره در زمین بازی کردی و وقتی به بیمارستان رفتی، دکتر احتمال زنده ماندنت را در حد معجزه خوانده بود؟



یادت هست سرت در امارات و روز بازی با عربستان در جام ملت‌های 96 شکست؟ برای آن ابروی پاره، آن طحال ضرب خورده، برای مردن با پیراهن ملی چقدر می‌خواستی؟ چقدر گرفتی؟ حالا چون تویی که روزی مبدل شده بودی به نماد غیرت، بازیکنی را می‌پسندی و در نیم‌فصل به تیمت می‌آوری که حرف از «کم‌کاری» می‌زند؟ این را تو تربیت کرده‌ای؟!



شاگرد و دست پرورده خود توست؟ این کلام را از هم نشینی با «علی دایی» آموخته؟ در تیمی که «تو» مربی‌اش بودی یاد گرفته زنگ خطر را برای «کم‌کاری» بزند؟ حالا قرار است این شاگرد را در کدام بازی باقی مانده سرانجام به زمین بفرستی که «کم‌کاری ناخواسته‌اش» را ببینیم؟ آقای دایی! اسطوره! شهریار! آقای گل جهان! معلم! مربی! این حرف شخص فرزاد حاتمی بوده یا حرف دل تک تک دست سازهای تو در پرسپولیس که ناطقش حاتمی شده؟!

ادبیات این فوتبال، مشمئزکننده شده. در روزهایی که در همین شهرهای مملکت که بعضی سرپرست‌های خانوار بدون رسیدن حقوق و عیدی آخر سال، حتی نای کوبیدن سیلی و سرخ کردن صورت خود را ندارند، بازیکنان پرسپولیس از تریبون رسانه‌ها، حرف از ناتوانی در خرید آجیل شب عید می‌زنند. آجیل شب عید؟ برای شما؟ آقای دایی! بازیکنانت توان خریدن آجیل شب عید را ندارند؟

پول ندارند 200هزار تومان خرج خشکبار کنند و به خودروهای وارداتی‌شان هفته‌ای صد لیتر بنزین آزاد می‌زنند که خیابان‌های سعادت آباد را به حضور گرم خود مزین کنند؟ شب‌ها کجا هستی آقای دایی! دیده‌ای مانور خودروهای لوکس بازیکنانت را در خیابان دریا و بیست متری و بالا و پایین میدان کاج؟!

چه شب‌های پرستاره‌ای می‌سازند بازیکنانت آقای دایی.
همین بازیکنان مسکین که قدرت خرید آجیل شب عید را ندارند، چرا خودروی سواری‌شان را دو مدل پایین‌تر نمی‌آورند؟ پنجاه میلیون توفیر یک جابجا کردن ساده است. پنجاه میلیون!‌ پول عیدانه بازیکنان پرسپولیس با این پنجاه میلیون جور نمی‌شود؟

باید حتما وقاحت را با تمام وجود ببلعند و برسند به اینجا که رک و صریح و بی‌پرده حرف از «کم‌کاری» ‌بزنند؟ آقای دایی! این شاهکارها را خودت به تنهایی خلق کردی و پرورش دادی یا بقیه اهالی فوتبال هم یاورت بودند؟ آقای دایی! شاهکار کرده‌ای مرد... کلاهی به سر داری که بالا ببری یا کلاهت را هم باد برده؟! دستی به سرت بکش. دایی اگر کلاهی داشت که آن کلاه پشم داشت، دست پرورده‌هایش اینگونه بی‌پروا، شرم و حیا را قورت نمی‌دادند. کلاهت روزگاری پشم داشت آقای دایی! آقای مربی! جناب اسطوره!
عجیب ترین بخش از کلام بازیکنان پرسپولیس جایی است که منت می‌گذارند برسر جامعه‌ای که هر روز دارد برای جان کندن این بازیکنان حقش را از جیبش به شکلی ناخواسته وارد حلقوم آنها می‌کند. یا با مالیاتی که از حقوق ماهیانه‌شان کم می‌شود یا با درآمدهای نفتی و غیرنفتی که به دولت و وزارتخانه می‌رسد و بعد همین بازیکنان، وقتی حقوق چندصد میلیونی‌شان عقب می‌افتد، یا ادعا می‌کنند که ممکن است به زودی در زمین کم‌کاری کنند یا اگر هم لطف و مردانگی‌شان (!) مشتمل برحال مردم شود، در حق آنها لطف کرده‌اند.

حالا آن دبیری که دستمزد حق التدریسش چند ماه یک بار به تاخیر می‌افتد یا شب عید مشمول عیدی کارکنان دولت نمی‌شود، باید چگونه از خجالت این بزرگواران درآید؟ راننده تاکسی‌های خطی و بین شهری که نه بیمه هستند و نه عیدی سالیانه دارند و فقط باید در اسفندماه تا پاسی از شب در خیابان‌ها و یا جاده‌ها بمانند تا مازاد هزینه‌های اسفند و فروردین را جبران کنند چگونه به دست‌بوسی این غیورمردان بروند؟
ادبیات این فوتبال، شرم‌آور شده است. حرف زدن از «کم‌کاری» آن هم در مجموعه‌ای که نماد غیرت فوتبال ملی ایران مربی امروزش شده، پریشانی اوضاع و چرخیدن روزها را نشان می‌دهد. میلیاردرها حرف از کم‌کاری می‌زنند. حرف از نداشتن توان در خرید آجیل شب عید. حرف از گرانی‌ها، حرف از خانه خرابی‌ها، حرف از منت بر سر مردمی که دیگر حوصله تحمل کردن چنین ستاره‌هایی را ندارند. ادبیات فوتبال شرم‌آور شده است.

۱۳۹۲/۱۲/۲۶

اخبار مرتبط
نظرات کاربران
نام :
پست الکترونیک:
نظر شما:
کد امنیتی:
 

آخرین اخبار...