اختصاصی/به گزارش نما ،خیلی سخت است مجرم باشی، خوابیدن کف خیابان را تجربه کرده باشی، هزار حرف و حدیث پشت سرت باشد و در نهایت بتوانی بدرخشی. در میان همه کسانی که تا امروز دیدهام 7 زن را میشناسم که 3 ماه پیش جای خوابشان پارکهای تهران بود و روزها برای بهدست آوردن یک لقمه نان، کوچههای شهر را پرسه میزدند؛ اما امروز روی صحنه تئاتر با اجرای نمایشنامهای عرفانی همه را مبهوت میکنند و در این بین باید تمام قد به احترام مردی که به آنان برای رسیدن به این مرحله کم کرده است ایستاد، در ادامه با اعضای این گروه بیشتر آشن می شوید.
تالار حافظ میزبان گروه سیمرغ
داستان از روزی شروع شد که «میرکمال میرنصیری» کارگردان نمایشنامهها ی تئاتر تصمیم گرفت با کمک این هنر، به داد انسان های رهاشده و آسیبدیده برسد. او برای اولین بار در سال 71، با گروهی از نابینایان، کار تئاتر را شروع کرد و بعد از آن در سال 79 کاری با عنوان «و اما انسان» را با معلولان کهریزک روی صحنه برد. او برای این که این کار به اجرا برسد، سه سال وقت گذاشت. بعد از زلزله بم نیز با افرادی که در این واقعه قطع نخاع شده بودند، دو سال کار کرد تا تئاتری را اجرا کنند. بعد از پایان آن نمایش نیز کاری را با معلولان و سالمندان کهریزک شروع کرد که «رستم و سهراب» نام داشت و 6 سال طول کشید تا به روی صحنه برود. این نمایش نیز در نهایت سال 88 اجرا شد. او همچنین نمایشی با کارتنخوابهای مرد به روی صحنه برد که شروع تا اجرایش دو سال طول کشید.
او دوست داشت ششمین کار تئاتر مددکارانه خود را با زنان آسیبدیده اجرا کند. برای همین پیشنهاد سازمان رفاه و خدمات شهرداری تهران را میپذیرد و با این که میداند کار با این زنان بسیار سخت است، تصمیم میگیرد بهترین کار خود را با آنان برای اجرا آماده کند. بنابراین نمایشنامهای عرفانی را به نام «خلیفه خدا» آماده میکند و برای اجرا از میان زنان آسیبدیده داوطلب هفت نفر تا انتهای مسیر با او همراه میشوند.
میرنصیری در مورد کارش میگوید: تئاتر خلیفه خدا، فقط یک تئاتر نیست، بلکه تئاتردرمانی است. تئاتردرمانی رشتهای بین روان شناسی و تئاتر است و به دو شکل صورت می گیرد؛ سایپودرام، که بداهه است و برای افرادی که تعادل روحی روانی ندارند، استفاده میشود و به آنان کمک میکند تخلیه روانی شوند و نوع دیگر آن، دراماتراپی است که مختص آسیبدیدگان اجتماعی مثل کارتن خوابها، زندانیها، بزهکاران و زنان و مردانی از این دست است. کار من با نوع دوم تئاتر درمانی، آغاز شد.
وی ادامه میدهد: نمایش خلیفه خدا از سوی مددجویان مرکز لویزان اجرا شد و هدف از اجرای این کار، تلاش برای بازتوانی زنان آسیبدیده بود. این افراد از نمایش کمک میگیرند تا بتوانند شخصیت خود را متحول کنند. کار من در سامانسرای لویزان، از حدود سه ماه پیش شروع شد. روزی که به سامانسرا رفتیم، دوربین را هم با خودمان بردیم تا فیلمهایی از روند کار تهیه کنیم و بعد از پایان کار نتیجه را ببینم. من در مورد اجرای نمایش با تک تک زنانی که در سامانسرا بودند صحبت کردم. از 100 نفر، 70 نفر قبول همکاری کردند اما این تعداد کمکم با شروع تمرینها، به 7 نفر رسید. تمرین های بدنی و تمرکز باعث شد تا تغییرات بسیار زیادی حتی در ظاهر این مددجویان بهوجود آید.
تئاتر این افراد که نام سیمرغ را بر خودشان گذاشتند در تالار وحدت اجرا شد. میرنصیری این اجرا را اجرای آزمایشی نمایش میخواند و میگوید: اکنون مرحله مقدماتی کار به شمار میرود و برنامه این است که در روزهای آینده اجراهای بزرگتری داشته باشیم. بعد از اینکه اجرای نمایش تمام شد، کار من با این افراد تمام میشود اما کار سازمان و شهرداری تمام نمیشود و پیشنهاد من این است که گروه سیمرغ به عنوان گروهی ثابت برای اجرا در برنامههای شهرداری در نظر گرفته شود. این کار منبع درآمدی برای این مددجویان میشود و به استمرار پاکی آنان کمک میکند. درخواستی که من از این مددجویان داشتم این بود که تحت هر شرایطی ادامه تحصیل دهند و روزی خودشان تبدیل شوند به کسی که به این مراکز میرود و به افراد آسیبدیده کمک میکند.
نتیجه دلخواه را گرفتیم
این کارگردان در مورد تصمیمش برای شروع تئاتردرمانی میگوید: به نظر من فاصله بین ما با انسانهای آسیبدیده خیلی کم است. بخشی از این افراد در وضعیتی بودند که اگر من تا به حال دچار آن نشدم، فقط لطف خداوند بوده است. به هیچوجه معلوم نیست که تا پایان عمر هم وضع به همین منوال پیش برود، شاید کارتن خواب نشوم اما معلول که میشوم. خیلی از معلولانی که من با آنان کار میکردم، تا یک ساعت قبل از اینکه معلول شوند، فکر میکردند تا پایان عمر سالم زندگی میکنند. من فکر میکردم اگر بشود که فرصتی برای این افراد به وجود آورد تا بتوانند تواناییهای خودشان را به دیگران نشان دهند، در بهبود آنان تاثیر زیادی دارد. با این کار، دیگران هم دست از نگاههای دلسوزانه خود بر میدارند و این افراد را از پایین صحنه نگاه میکنند. این کار باعث میشود تا عزت نفس و احساس خود ارزشی و احساس اینکه میتوانند دوست داشته شوند، برایشان به وجود آید که این احساسات برای همه انسانها لذتبخش است و کمک میکند تا کم کم راه خود را پیدا کنند. همین مسایل بود که باعث شد من فکر کنم روش نمایشدرمانی میتواند روش خوبی برای بازیابی زندگی ازدسترفته این افراد باشد. خدا را شکر میکنم که در همه پروژهها به خصوص در این پروژه با کمک سازمان رفاه و خدمات شهرداری تهران، نتیجه دلخواه را گرفتیم.
حادثه، فاصله بین توانمند و نیازمند
میرنصیری میگوید: حرفی هست که همیشه دوست دارم آن را بگویم؛ روزی از میکل آنژ پرسیدند چطور از یک سنگ بدترکیب مجسمه داوود را ساختی؟ گفت من داوود را نمیسازم، داوودی را که درون سنگ است، میبینم و بعد اضافههای آن را میتراشم. ما وقتی که به افراد آسیبدیده نگاه میکنیم، اگر به چشم انسان نگاهشان کنیم، بعد ببینیم که چه چیزهایی به وجودشان اضافه شده است و اضافهها را بگیریم، میتوانیم بگوییم که کار درست را انجام دادهایم. فراموش نکنیم که نگاه تحقیرآمیز ما بدترین چیزی است که به این افراد اضافه شده است و اگر ایشان بخواهند خودشان را بازیابی کنند، این ما هستیم که نمیگذاریم.
توصیه برادرانه من به مسئولان این است که یادتان باشد شما اولین یا آخرین فردی که این سمت را بهدست آورده است، نیستید. مدتی امضای آدم خریدار دارد و اگر فرصت را محترم نشمارید، آن فرصت را خداوند به مسئول دیگری و در زمان دیگری میسپارد. اگر اراده خدا این باشد که انسانی رشد کند، هیچ چیز و هیچ کس نمیتواند مانع شود. فاصله یک شخص توانمند با شخصی نیازمند فقط یک حادثه است. پس افراد همیشه باید سعی کنند از توانمندیشان برای کمک به دیگران استفاده کنند.
آمنه یکی از اعضای گروه سیمرغ و زن آسیبدیدهای است که 9 ماه در سامانسرای لویزان اسکان دارد. وی میگوید: 34 ساله هستم، یک بار ازدواج کردم که ناموفق بود و بعد از آن تنها زندگی میکردم و تنهایی مرا به سمت اعتیاد کشاند. اولین بار که به مرکز برده شدم، 6 ماه و دومین بار 9 ماه در آن جا ماندم. زمانی که به لویزان رفتم شیشه، الکل و حشیش، مصرف میکردم؛ اما در این 9 ماه ترک کردهام. تئاتردرمانی خیلی به من کمک کرد. خانواده و به خصوص مادرم که مرا ترک کرده بود، در زمان اجرای تئاتر به دیدنم آمدند و این بهترین هدیه زندگی من بود. آرزو دارم از این پس خداوند در تمام لحظه های زندگیام حضور داشته باشد. امیدوارم که خداوند زندگی دوبارهای را به من و کسانی که مثل من هستند، ببخشد.
همچنین مریم، مددجوی دیگری است که در گروه تئاتر سیمرغ بازی میکند، او در مورد خودش میگوید: 31 ساله هستم و دو فرزند دارم. من در زمان مجردی معلم بودم و تنها زندگی میکردم. شوهرم فروشنده مواد مخدر بود و من که برای تهیه مواد پیش او میرفتم کمکم وابستهاش شدم و با هم ازدواج کردیم. اما بعد از چند سال شوهرم دستگیر و خانهمان پلمپ شد. من و بچههایم هم آواره کوچه و خیابان شدیم. همین موضوع باعث شد تا به سامان سرای لویزان بیایم. تا قبل از اینکه میرنصیری به من پیشنهاد بازی در نمایش خلیفه خدا را بدهد، هیچ چیز نمیتوانست چنین انگیزه قوی برای ترک مواد مخدر به من بدهد. تئاتر زندگی مرا نجات داد. از خدا میخواهم که هرگز تنهایم نگذارد.
اختصاصی
تئاتر درمانی زنان آسیبدیده/بانوانی كه «سیمرغ» شدند
![عکس خبري -تئاتر درماني زنان آسيبديده/بانواني که «سيمرغ» شدند](https://www.namanews.com/Pictures/25538.jpg)
خیلی سخت است مجرم باشی، خوابیدن كف خیابان را تجربه كرده باشی، هزار حرف و حدیث پشت سرت باشد و در نهایت بتوانی بدرخشی.
۱۳۹۳/۱/۱۳
![اخبار مرتبط](/Images/RelatedNews.png)
![نظرات کاربران](/images/Comments.png)