به گزارش نما ، پایگاه اطلاعرسانی khamenei.ir، متن کامل بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار خانوادهی شهید آوینی را منتشر کرد.
بسم الله الرحمن الرحیم
خداوند إنشاءالله این شهید را با پیغمبر محشور كند. من حقیقتاً نمی دانم چطور میشود انسان احساساتش را در یك چنین مواقعی بیان و تعبیر كند؟ چون در دل انسان یكجور احساس نیست.
در حادثهی شهادتی مثل شهادت این شهید عزیز چندین احساس با هم هست. یكی احساس غم و تأسف است از نداشتن كسی مثل سیدمرتضی آوینی. اما چندین احساس دیگر هم با این همراه است كه تفكیك آنها از همدیگر و بازشناسی هریك و بیان كردن آنها كار بسیار مشكلی است.
به هر حال امیدواریم كه خداوند متعال خودش به بازماندگانش به شما پدرشان، مادرشان، خانمشان، فرزندانشان، همهی كسانشان به شما كه بیشترین غم و سنگین ترین غصه را دارید، تسلی ببخشد. چون جز با تسلی الهی دلی كه چنین گوهری را از خودش جدا میبیند، واقعا آرامش پیدا نمیكند. فقط خدای متعال باید تسلی بدهد و میدهد.
من با خانوادههای شهدا زیاد نشست و برخاست كردهام و میكنم و از شرایط روحی آنان آگاهم. گاهی فقدان یك عزیز مصیبتی است كه اگر مرگِ او شهادت نبود، تا ابد قابل تسلی نبود؛ اما خدای متعال در شهادت سرّی قرار داده كه هم زخم است و هم مرهم و یك حالت تسلی و روشنایی به بازماندگان میدهد.
من خانوادهی شهیدی را دیدم كه فقط همان یك پسر را داشتند و خدای متعال آن پسر را از آنان گرفته بود. البته از این قبیل زیاد دیدهام؛ این یك نمونهاش. وقتی انسان عكس آن جوان را هنگامی كه با پدرش خداحافظی میكرد كه به جبهه برود میدید، با خودش فكر میكرد كه «اگر این جوان كشته شود، پدر و مادرش تا ابد خون خواهند گریست». یعنی منظره این را نشان میداد. بستگی آن پدر و مادر به آن جوان از این منظره كاملاً مشخص بود. من آن عكس را دارم. آن را بعداً برای من آوردند. من هم آن عكس را قاب شده نگه داشتهام. این عكس حال مخصوصی دارد. اما خدای متعال به آن پدر و مادر آرامش و تسلایی بخشیده بود كه خود پدرش به من گفت: «من فكر میكردم اگر این بچه كشته شود، من خواهم مرد!»- یعنی همان احساسی را كه من از مشاهدهی آن عكس داشتم ایشان با اظهاراتش تأیید میكرد- میگفت: «ولی خدای متعال دل ما را آرام كرد!»
در این مورد هم همین است. یعنی وقتی شما میدانید كه فرزندتان در پیشگاه خدای متعال در درجات عالی دارد پرواز میكند، یعنی آن چیزی كه همهی عرفا و اهل سلوك و آن سرگشتههای وادیهای عشق و شور معنوی و عرفانی یك عمر به دنبالش گشتهاند و دویدهاند او با این فداكاری و این شهادت بهدست آورده و رضوان و قرب الهی را درك كرده است، خوشحال میشوید كه فرزندتان به اینجا رسیده است.
امیدواریم كه خداوند متعال درجات او را عالی كند. من با فرزند شما نشست و برخاست زیادی نداشتم. شاید سه جلسه كه در آن سه جلسه هم ایشان هیچ صحبتی نكرده بود. من با ایشان خیلی كم همصحبت شدم. منتها آن گفتارهای تلویزیونی را از سالها پیش میشنیدم و به آنها علاقه داشتم؛ هرچند نمیدانستم كه ایشان آنها را اجرا میكند لكن در ایشان همواره نوری مشاهده میكردم. ایشان دو سه مرتبه آمد اینجا و روبهروی من نشست. من یك نور و یك صفا و یك حالت روحانی در ایشان حس میكردم و همینجور هم بود. همینها هم موجب میشود كه انسان بتواند به این درجهی رفیع شهادت برسد.
خداوند إنشاءالله دلهای داغدیده و غمگین شما را خودش تسلی بدهد. اگر ما به حوزهی آن شهادت و شهید و خانوادهی شهید نزدیك میشویم برای خاطر خودمان است. بنده خودم احساس احتیاج میكنم. برای ما افتخار است كه هرچه میتوانیم به این حوزهی شهادت و این شهید خودمان را نزدیك بكنیم.
چند روز پیش توفیق زیارت مقبرهی این شهید را پیدا كردیم. پنجشنبهی گذشته رفتیم آنجا و قبر مطهر ایشان و آن همرزم و همراهشان- شهید یزدانپرست- را زیارت كردیم. إنشاءالله كه خداوند درجاتشان را عالی كند و روزبهروز بركات آن وجود با بركت را بیشتر كند.
كارهایی كه ایشان داشتند إنشاءالله نباید زمین بماند. إنشاءالله برای روایت فتح یك فكر درست و حسابی شده است كه ادامه پیدا كند. نباید بگذارند كه كارهای ایشان زمین بماند. این كارها، كارهای باارزشی بود. ایشان معلوم میشود ظرفیت خیلی بالایی داشتند كه اینقدر كار و اینهمه را بهخوبی انجام میدادند. مخصوصاً این روایت فتح چیز خیلی مهمی است. شبهایی كه پخش میشد من گوش میكردم. ظاهراً سه- چهار برنامه هم بیشتر اجرا نشد.
حالا یك مسئله این است كه آن كاری را كه ایشان كردهاند و حاضر و آماده است، چگونه از آن بهرهبرداری بشود. یك مسئله هم این است كه كار ادامه پیدا كند. آن روز كه ما از این آقایان خواهش میكردیم و من اصرار میكردم كه این روایت فتح ادامه پیدا كند، درست نمیدانستم چگونه ادامه پیدا كند. بعد كه برنامهها اجرا شد، دیدیم همین است. یعنی زنده كردن ارزشهای دفاع مقدس در خاطرها. آن خاطرهها را یكی یكی از زبانها بیرون كشیدن و آنها را به تصویر كشیدن و آن فضای جنگ را بازآفرینی كردن. این كاری بود كه ایشان داشت میكرد و هرچه هم پیش میرفت، بهتر میشد. یعنی پختهتر میشد. چون كار نشدهای بود. غیر از این بود كه بروند در میدان جنگ و با رزمنده حرف بزنند. آن كار خیلی آسانتر بود. این كار هنریتر و دشوارتر و محتاج تلاش فكری و هنری بیشتری بود. اول ایشان شروع كرد و بعد كمكم بهتر و پختهتر شد.
من حدس میزنم اگر ایشان زنده میماند و ادامه میداد، این كار خیلی اوج پیدا میكرد. حالا هم باید این برنامه دنبال شود. تازه در همین میدان هم منحصر نیست. یعنی بازآفرینی آن فضا از راه خاطرهها یكی از كارهاست. در باب جنگ و ادامهی "روایت فتح" كارهای دیگری هم شاید بشود انجام داد. حیف است كه این كار تعطیل شود.
من خیلی خوشحال شدم از این كه زیارتتان كردم.