به گزارش نما به نقل از فردا ، گابریل گارسیا مارکز رماننویس، نویسنده، روزنامهنگار، ناشر و فعال سیاسی کلمبیایی دو روز گذشته بر اثر ابتلا به بیماری سرطان که مدتها او را درگیر کرده بود، چشم از جهان فروبست. بیشتر مخاطبان آثار مارکز، او را به عنوان یک رماننویس چیره دست یاد میشناسند اما وی علاوه بر کار رماننویسی نگاهی نیز به عالم واقع داشته است و خلق برخی از داستانهای خود از وقایع روز استفاده می کرده است. مارکز در کتابی با عنوان «از اروپا و آمریکای لاتین» گزیدهای از رویدادهایی که در زمان او به وقوع پیوسته و مارکز توانسته است آنرا درک کند به نگارش در آورده که حاوی نکات جالبی از دیدگاه یک روزنامه نگار ادیب است. این کتاب خواندنی یادداشت های مارکز از سپتامبر 1955 تا آوریل 1960 را در بر می گیرد.
شب گذشته بر اثر ابتلا به بیماری سرطان که مدتها او را درگیر کرده بود، چشم از جهان فروبست. - See more at: http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13930129000143#sthash.yDLSB7rI.dpuf
در یادداشت مترجم که در ابتدای کتاب «از اروپا و آمریکای لاتین» آمده، عنوان شده است: «کتابی که در دست دارید، گزیدهای از نوشتهها و مقالات گابریل گارسیا مارکز در کتاب بسیار مفصل «از اروپا و آمریکای لاتین» است که طیف گستردهای از موضوعات روز را دربر میگیرد؛ از قضیه جنایتی معمایی در شهر رم گرفته تا جشنواره سینمایی ونیز و رقابت دو هنرپیشه معروف ایتالیایی ـ سوفیا لورن و جینا لولوبریجیدا ـ و ماجراهای سفر گارسیا مارکز به مجارستان و روسیه...نوشتههایی که در این مجموعه گرد آمدهاند، هرکدام به یک داستان کوتاه شباهت دارند و بر این اساس میتوان این کتاب را مثل مجموعه داستان خواند.»
در ادامه بخش هایی از یادداشت مارکز با عنوان «27 اکتبر تاریخ ناگواری برای این دو عاشق و معشوق» که به حوادث آن روزهای حکومت در ایران پرداخته را میخوانیم:
«زن زیبایی که دو هفته پیش پا به هتل پلازا - آنته پاریس گذاشته بود با وجود نام عوضی و عینک آفتابی به چشم، نمی توانست ناشناس باقی بماند. یک کت و دامن کریستیان دیور بر تن داشت. بسیار خوب هم فرانسه حرف می زد. بیست و هشت چمدان و دوازده جعبه کلاه هم همراه داشت. اتاق شماره 12 را به او داده بودند. با وجود مراقبت مدیر هتل، همه مطلع شدند که آن مسافر اسرار آمیز به محض اینکه در اتاق خود تنها مانده بود خواسته بود تلفنی با تهران، پایتخت ایران تماس بگیرد. طرف دیگر هم در آن سمت تلفن، شاه ایران بود...ملکه ثریا اغلب به پاریس می آمد اما ناشناس. این رفتار باعث شده بود همه فکر کنند حتما دلیل خاصی دارد که ملکه نمی خواهد با روزنامه نگاران روبرو شود. دلیل آن هم در این هفته، روز 27 اکتبر کشف شد. به احترام قرآن و قوانین خاص و بسیار دقیقی حکومت سلطنتی ایران.
ملکه ثریا طرد شده بود چون طی 5سال زناشویی نتوانسته صاحب فرزندی بشود که ولیعهد ایران باشد. البته راه حل دیگری هم داشت یعنی اینکه شاه ایران همسر دیگری بگیرد اما آن راه حل برای ثریا، که در اروپا بزرگ شده بود، امری محال به نظر می رسید. او نمی توانست شوهر خود را با زن دیگری قسمت کند. قبل از آن هم شاه ایران فوزیه را طلاق داده بود. خواهر فاروق، شاه سابق مصر. آن ازدواج برای ثریا نتیجه ناگواری داشت، یعنی اینکه خود شاه عقیم نبود. او از فوزیه صاحب دختری به اسم شهناز شده بود.
در واقع سالگرد ازدواج شاه و ثریا روز 12 فوریه بود. در آن تاریخ، موقعیت سیاسی کشور تماما به نفع شاه بود. دکتر مصدق در زندان بود. مجلس شورای ملی به شاه و ثریا هشت ماه مهلت داده بود. شاه و ثریا هم سری به آمریکا زدند. می خواستند با دولت آمریکا قراردادی نفتی ببندند، گرچه این بهانه ای بیش نبود. منظور اصلی سفر این بود که در آنجا ثریا را معالجه کنند که طبعا مثل معالجات گذشته بی ثمر بود. چندی بعدهم شاه و ملکه ایران سفری به شوروی کردند که تقریبا هیچکس متوجه آن نشد.
در روز عروسی، ثریا پالتوی پوستی به تن کرده بود که استالین به او هدیه کرده بود و ارزش آن 52 میلیون فرانک فرانسه بود. در شهر کیف پیش دو پزشک متخصص زنان رفتند و آن ها هم با پزشکان آمریکایی موافقت کرده بودند...روز 27 اکتبر، آرزوی سیاسی دکتر مصدق برآورده شد؛ یعنی خلع کردن ثریا از تخت سلطنت...شاه عکس ثریا را در آلبومی دیده و او را انتخاب کرده بود. ثریا در آن زمان در لندن زندگی می کرد و در 12 سپتامبر 1951 در 19 سالگی بدون آنکه متوجه شود دارد چه می کند، ملکه ایران شد.
در جشن عروسی 1636 میهمان را دعوت کرده بودند و گل ها را هم تماما با هواپیما از هلند وارد کرده بودند. از همان لحظه همگی آن ازدواج را سعادتمندترین ازدواج ها به شمار می آورند ولی از همان لحظه دکتر مصدق شروع کرد به ایراد گرفتن به حکومت «اروپایی» شاه...پنج ماه پس از ازدواج، ثریا به رم رفته بود و طی یک روز بعدازظهر 37 میلیون فرانک خرج خرید جواهر کرده بود. در همان زمانی که در خیابان های تهران خون جاری شده بود. ولی ثریا آن مرتبه به کاخ و آغوش شوهرش بازگشت، چیزی که مطبوعات اروپایی به خوبی از آن سوء استفاده کردند...»
متاركه محمدرضاشاه و ثریا به روایت «گابریل گارسیا ماركز»
شاه عكس ثریا را در آلبومی دیده و او را انتخاب كرده بود، ثریا در آن زمان در لندن زندگی می كرد و در 19 سالگی بدون آنكه متوجه شود دارد چه می كند، ملكه ایران شد، در جشن عروسی 1636 میهمان را دعوت كرده بودند و گل ها را هم تماما با هواپیما از هلند وارد كرده بودند.
۱۳۹۳/۱/۳۰