نسخه چاپی

شعر / اندر غم فراق آقازاده لندن نشین

این چشمان مردم ما به در فرودگاه خشک شد و خبری از آمدن جناب مهدی هاشمی از لندن نشد که نشد.

راستش غم و غصه فراق و دوری را شاید بتوان به یک نحوی تحمل کرد و یواشکی در خفا اشک ریخت و نگذاشت تا کسی متوجه شود اما نگرانی از حال و احوال ایشان را آدم نمی‌داند چه کند. این در حالی است که به‌گفته بعضی‌ها، وی رفته است آن طرف دنیا تا درس خوانده و دکترا بگیرد و بیاد و موجبات افتخار ما و شما شود. ای بی‌افتخار شوم که برای مفتخر شدنم باید یک انسان از خانه و کاشانه خود دور شده و برود آن طرف دنیا در دیار غربت و بین مشتی اجنبی، دکترا بخواند!

این ابیات دلنوشته یکی از میلیون‌ها هوادار و دوستدار ایشان است که نشان‌دهنده یک گوشه کوچک از خون دل خورده شده از سوی او در فراق آقازاده لندن‌نشین و خطاب به شخص ایشان می‌باشد:



ای که در شهر
فرنگی و زما هم دوری


مدتی البته از
دیده ما مستوری


***


رفته‌ای لندن
و القصه، که دکتر بشوی


زین‌جهت بین
تمامی جهان مشهوری


***


پرسش از شخص
تو البته زیاد است اما


 بی‌شک از
دادن پاسخ که شما معذوری


***


توی لندن که
دگر رحل اقامت داری


اندر آن
بادیه! البته بسی مسروری


***


شده آیا که کنی فکر دل ما را
هم؟


یا دلت سنگ و
کماکان اخوی  مغروری؟


***


ما کنون آن
نظر لطف تو را کم داریم


سخته آخر غم
هجران و غم مهجوری


***


کی شود روی تو
را داخل میهن بینیم


ای که د رحلقه
عشاق جهان محصوری!


***


سوی ما آی و
شب فرقت یار آخر کن


تا که ویرانه
ما هم بشود معموری!


***


سوی میهن رخ
خود را بنمایان آری


پس رها کن همه
ملت از این مخموری


***


حال اگر مُردم
و رفتم به فنا گردن توست


ترک غربت بکن
ای جان، تو مگر مجبوری؟


***


پس بدان بنده
دو غم را متحمل نشوم


تاب دوری شما،
طاقت این مستوری


۱۳۹۱/۲/۲۳

اخبار مرتبط
نظرات کاربران
نام :
پست الکترونیک:
نظر شما:
کد امنیتی:
 

آخرین اخبار...