ایران پی ان – هارون، سلطانی قدرتمند، زیرک، باهوش و نیز دیکتاتوری جلاد بود؛ اما مأمون ضمن برخورداری از صفات پدر، اهل دانش و فضلی بود که آن را در راه مقاصد شیطانی خود به کار میگرفت و طراح بسیار بزرگی در عرصهی «جنگ نرم» علیه اسلام ناب ولایی بود، مضافاً بر این که بسیار منافق هم بود و به رغم کفر آشکارش، دعوی مسلمانی و عشق به ولایتِ اهل بیت علیهمالسلام نیز مینمود و خود را کاملاً در خط امام مینامید و مدعی بود که امام عصر را به قصر آورده و تمامی کارهایش منطبق با منویت ولی امر زمان میباشد.
پدر و پسر، هر دو گمان میکردند که با به حبس کشیدنهای طولانی و بالاخره به شهادت رساندن امام عصر خود - حضرت موسی بن جعفر علیهالسلام - کار اسلام و این خاندان را یکسره کردهاند؛ اما با تمام هوش و زیرکی، نه تنها با وعدههای خدا در قرآن کریم آشنایی نداشتند، بلکه حتی نخواستند از تاریخ درسی بگیرند و بفهمند که حتی با ترور حضرت امیرالمؤمنین، امام حسن مجتبی، امام حسین و سایر ائمه نیز - به دامن کبریاییش ننشست گرد - و اسلام ولایی روز به روز محبوبتر و قویتر و پر نفوذتر گردید.
در هر حال مأمون، این صاحب انواع دکترینها در جنگ نرم و تهاجم فرهنگی علیه اسلام ناب ولایی و امامان عصر خود (حضرات امام رضا و امام جواد علیهماالسلام)، ترفندهای فکری و فرهنگی و تبلیغاتی بسیاری به کار برد که از جمله آنها برقراری جلسات مباحثه بین امام رضا علیهالسلام با مذاهب و فرق گوناگون اسلامی و سپس گسترش دامنهی این مباحثات با اندیشمندان و رجال ادیان دیگر و سپس گستردهتر نمودن دامنهی عملیات با دانشمندان و رجال دینی اغلب ادیان الهی و غیر الهی خارجی بود.
بدیهی است که فقط یکی از مقاصد یا بهتر بگوییم آرزوهای مأمون این بود که امام (ع) در یکی از این مباحثات شکست بخورد و یا دست کم کار به مجادله کشیده شود، هر چند که میدانست چنین نخواهد شد، اما هدف اصلی او باز کردن مرزها برای سهولت در تهاجم فرهنگی دشمنان بود.
از جمله ترفندهای او، رواج فلسفه یونان و سایر اندیشههای فرهنگساز غیر اسلامی در عرصههای متفاوت بود و بهانه میآورد که ما اسلام، قرآن و امام رضا علیه السلام داریم، پس چرا باید بترسیم؟ و با این شعار دکترین «گفتگوی بین تمدنها» و «گفتگو بین ادیان» را رقم زد.
بازار کتاب و ترجمه که در دوران امویها و به ویژه هارون رونقی نداشت، به شدت فعال شد؛ نه شورای نظارتی بود و نه شورای کتابی و نه ارشادی؛ هر گونه ممنوعیت و سدی به امر حکومتی برداشته شد؛ مترجمان به جنب و جوش افتادند و بازار ناشران رونق یافت و بیش از همه شک، شبهه، دروغ، تهمت، تفسیر به رأی، جعل حدیث، قرائت جدید و اداهای روشنفکری بود که بین مسئولین و مردم رواج یافت.
به ناگاه، نه تنها مباحث فلسفی یونان به درون حِکمت اسلامی راه یافت، بلکه شعر، ادبیات، رومان، نحوهی تعاملات، حتی شکل تشریفات و لباس نیز متغیر شد. دیگر اذهان عمومیِ مردم نیز به قصههای اساطیر یونان باستان، یا بافتههای خیالی هندو، یا عرفانهای کاذب نشأت گرفته از بودیسم، یا حتی نقاشیهای چینی و ظروف خارجی، رغبت بیشتری نسبت به قصص واقعی و حکیمانه و پند آموز کلام وحی (قرآن) یا تاریخ عبرتآموز انبیا، اولیا و عاقبت اقوام مؤمن یا ملحد نشان میدادند.
و این همه روشنفکری، فریاد آزادی عقیده، آزادی قلم و بیان،، ادای علم، رویکرد به گفتگو و ...، آن هم تحت پوشش هیبت مسلمانی و جایگاه خلافت اسلامی در حالی بود که نه تنها اجازه نمیدادند علوم و معارف و احکام حقه اسلامی در منابر یا کتب ترویج و تبلیغ گردد، بلکه دانشمندان و اندیشمندان شیعه و سنی و به ویژه محبان اهل بیت علیهم السلام و مروجین اسلام ناب ولایی، قتل عام شده و یا دست کم در زندانهای بسیار مخوف و توأم با شکنجه، محبوس میشدند و ردههای پایینتر نیز به انزوا کشانده میشدند.
و باید اذعان داشت که «مأمونیسم» قرنهاست که در بلاد اسلامی، به شدت تمام ادامه دارد و هر از چند گاهی نیز به اشکال متفاوت ظهور و بروز پر رنگتری از خود نشان میدهد.
حکومت و دولتمردانی این اداهای دموکراسی به ویژه در عرصه نشر کتاب را در میآوردند که حتی طاقت یک خطبهی امام عصر خود را نداشتند و به محض این که دیدند به رغم تمامی این ترفندها، هنوز مردم معتقد به اسلام ولایی و عاشق ولایت هستند، ایشان را از بین راه برگردانده و به قتل رساندند.
و باید اذعان داشت که «مأمونیسم» قرنهاست که در بلاد اسلامی، به شدت تمام ادامه دارد و هر از چند گاهی نیز به اشکال متفاوت ظهور و بروز پر رنگتری از خود نشان میدهد.
دكترینهای مأمون در تهاجم فرهنگی علیه اسلام
۱۳۹۳/۲/۱۸