«تظاهرات خیابانی در شرایط هیجانی و حضور دشمن بسیار خطرناک است. چون خیابان که در و دروازه ندارد! هر کسی وارد میشود، هر که میخواهد شعار میدهد، هر که میخواهد سنگ میزند مگر این که یک انضباط آهنین باشد... که چنین چیزی نیست. چطور یک گروه میتواند مردم را دعوت کند و بگوید به ما بپیوندید!؟ این «الواتی» که آمدند و این همه خسارت وارد کردند،... ریشه اینها را اگر بخواهیم پیدا کنیم در نفوس خودمان، میبینیم که مسئله اصلی خودخواهی است، باندپرستی و جناحپرستی است، اگر خدا و انقلاب و کشور و جامعه را اصل قرار بدهیم و منافع خودمان و باند و گروه خودمان را در مرحله بعد قرار بدهیم، این اتفاقات نمیافتد. یعنی هر انسان منصف و فهمیدهای اگر حساب بکند و ببیند این حرکتش به ضرر نظام است، حرکتش به اقتصاد کشور، به آبروی کشور، به مقدسات کشور، به روحیات مردم آسیب وارد میکند، اگر اخلاق و «دین اسلامی» داشته باشد، خوب نمیکند! اشکال کار الان این است که خیلیها برای خودشان یک دکانی مقابل اسلام باز کردهاند».
این روزها یادآور اوجگیری جریان کودتای تمامعیار فتنهگران علیه نظام است. کودتایی که از حمایت همهجانبه عوامل داخلی و خارجی دشمنان قسمخورده نظام برخوردار بود و برای چند ماهی، امنیت و آسایش مردم را نشانه رفت. خرداد 88 کودتا علیه جمهوریت نظام به دست مدعیانی بود که اتفاقا بیش از همه از رأی مردم و احترام به آراء عمومی دم میزدند اما خیلی زود دروغ آنها هویدا شد و تا آنجا پیش رفتند که از ریختن خون مردم برای رسیدن به مقاصد شوم خود هیچ ابایی نداشتند! آنچه در ابتدای این نوشتار خواندید سخنرانی انقلابی یکی از مخالفین فتنه 88 نیست! یک نطق آتشین در ایام اوجگیری آشوبها و توهین به همه مقدسات دین و انقلابمان نیست، یک فریاد دردمندانه از جانب بیداردلان آن روزگار نیست، نه! اینها سخنان آقای هاشمی رفسنجانی است که چند سال قبل از فتنه، در خطبههای نماز جمعه، به درستی و از سر فهم ضرورت حفظ انقلاب بیان شده و در سینه تاریخ برای مقایسه باقی مانده است.
این که آن روزها چه گذشت و چه اتفاقاتی افتاد، ماجرای بارها گفته شده- و البته شنیدنی و خواندنی- است که فعلا موضوع این نوشتار نیست. اما اینکه چه میشود زمامداران و سیاسیون تغییراتی تا این حد شگرف میکنند و تا این حد معارض و مخالف سخنان و در اصل عقاید دیروز خود سخن میگویند، موضوع مهمی است که نباید و نمیتوان از کنار آن به سادگی گذشت. این که به تعبیر آقای هاشمی رفسنجانی خودبینی و خودخواهی آن قدر بر آدمی اثر بگذارد که در مقابل رأی یک ملت خود را برتر و بالاتر ببیند، چیز کم اهمیتی نیست که بتوان به سادگی از کنار آن گذشت. این که سخنگوی دولت در چشم یک ملت نگاه کند و بی هیچ پروایی بعد از سالها بگوید «دل ما هیچ وقت با منتخب سال 84 صاف نشد و هیچ گاه نتوانستیم وی را به عنوان «مظهر جمهوریت نظام» بپذیریم» از چه چیزی حکایت دارد؟! یقیناً جابجایی موضوعات حائز اهمیت در قاموس فکری برخی سیاسیون، دلیل مهمی است که میتوان آن را سرمنشأ فتنه 88 و مسائل پس از آن دانست. در گذشته مهمترین موضوع حائز اهمیت برای رجال سیاسی ما، خدا محوری و خدمت به مردم بود. همین دو گزاره مهم- که بارها در سخنان امام راحل و امام حاضر به جدیت و تاکید گوشزد شده- سبب میشد که در تصمیمگیریها، شاهد کنار رفتن نفسانیات و اولویت دادن به حفظ نظام و اسلام باشیم.
حتی اگر گله و شکایتی در ذهن مقام مسئولی نقش میبست با در نظر گرفتن اصلیترین مصالح مردم و شرایط نظام، موضوع دوستانه و عاقلانه دنبال میشد. این روش نیکو بخصوص در طول سالیان جنگ، برکات و خیرات فراوانی برای مردم و جامعه داشت. مردم باور میکردند که مسئولان از خودشانند و دغدغه اصلی آنها، دغدغه و درد مردم است. اما به تدریج تمایلات نفسانی و دنیایی در دل و جان عدهای - هرچند قلیل- جا باز کرد. برای آنها اگر تا دیروز رای مردم مهم و ترازوی نظام بود، امروز برای حفظ منافع حزب و گروه خود آن را لگدمال کرده و زیر پا میگذارند! اگر تا دیروز دشمنان بیرونی نظام، دشمن مشترک ملیت و هویت دینی و اسلامی ما بودند، امروز میتوان برای حفظ منافع باندی و جناحی خود با آنها زدوبند کرد، به دیدارشان رفت و حتی کمک مالی از آنها گرفت! در مقابل که؟ در مقابل یک ارتش تا دندان مسلح!؟ نه! در مقابل مردمی که فقط و فقط یک کار کرده بودند، به نامزد دیگری غیر از نامزد یک جریان سیاسی مدعی و زیادهخواه رأی داده بودند. همین جا باید گفت اساسا مراد این نوشتار بررسی عملکرد منتخب آن روز مردم نبوده و نیست بلکه مراد، تکریم رأی مردم است، صرف نظر از این که چه کسی و در چه دورهای واجد اکثریت میشود.
بار سنگینی که گناه و خیانت این عده به نظام و جامعه تحمیل کرد، چیزی نیست که بتوان به سادگی از کنار آن گذشت و یا آن گونه که امروز بعضیها میگویند مرور زمان آن را کهنه کند. آن واقعه، سند مظلومیت یک ملت و خیانت عدهای است که با توسل به دروغ و هیاهوی تبلیغاتی، جشن پیروزی یک ملت نه در برابر رقیب، که در برابر دشمنان قسمخورده را به ماهها التهاب و بحران تبدیل کردند. خیانت کسانی که جوانان وطن را به کشتن دادند، کشتهسازی کردند، تخریب و غارت و آتشسوزی کردند و بعد آمدند و گفتند، دروغ گفتیم! هیچ تقلبی در کار نبود! تقلب اسم رمز آشوب بود! مروری بر سخنان و اقاریر صریح افرادی مثل ابطحی، عطریانفر، حجاریان و... از یک سو از عمق خیانت و خباثت این جریان پرده برمیدارد و از دیگر سو از بیپایه و اساس بودن مدعیان آنها حکایت میکند.
اگر ماجرا به همین جا ختم میشد، جای حرف چندانی باقی نمیماند! میتوانستیم بگوئیم عدهای به مردم خیانت کردند، مردم مقاومت کردند، سرشان به سنگ خورد، پشیمان شدند، توبه کردند و مردم کریمانه آنها را بخشیدند. اما آیا واقعا چنین شد؟! از هر طرف که به موضوع نگاه کنیم واقعیت غیر از این است. امروز در عراق و سوریه، سربازان آمریکا در جنگی نیابتی در قالب گروهی به اسم «داعش» گردهم آمدهاند و بدون فروگذاری از هر جنایتی حتی قتل کودک معصوم چند ماهه، در صدد سرنگونی دولتهای منتخب مردم و برپایی حاکمیت مطیع و منقاد آمریکا هستند. در سال 88 هم همین سربازان نیابتی آمریکا، همین راه را رفتند، آنها هم آدم کشتند، آتش زدند و به مقدسات حمله کردند آنها در سال 88 تا آخرین فشنگ اسلحهشان را شلیک کردند و وقتی با سیل بنیانکن مردم در 9 دی مواجه شدند به سوراخی خزیدند و ساکت شدند! ساکت شدند، اما توبه نکردند نه سرانشان و نه برخی از تهماندههایشان!
عدهای میگویند نظام در مجازات آنها -همه آنها- با این همه جنایت آشکار کوتاهی کرد! عدهای دیگر میگویند که نه! نظام رأفت به خرج داد و خواست آغوشش برای بازگشت آنها باز باشد. اما هر چه بود کسی مجازات نشد جز عدهای قلیل. این رفتار- صرفنظر از علت آن و صرفنظر از درستی یا نادرستی آن- سبب تجری و گستاخی عدهای شده است! اکنون آنها طلبکارانه با مردم و نظام روبرو میشوند و مواضع خود در گذشته را برای مردم و بخاطر مردم اعلام میکنند! و یادشان رفته که رفقایشان از «دروغ تقلب» سخن گفتهاند یادشان رفته که نتانیاهو آنها را بزرگترین سرمایه اسرائیل در ایران میدانست. جالبتر آنکه عدهای برای تطهیر و تبرئه سران فتنه، به تحریف تاریخ دست میزنند و میگویند که بله پیامبر اعظم(ص) هم ابوسفیان را بخشید اما نظام، حاضر به بخشش سران فتنه نیست! آنها یادشان رفته یا تا این اندازه مطالعه ندارند که ابوسفیان پس از اسلام آوردن و اقرار به اسلام بخشیده شد و تا قبل از آن پیامبر رحمتللعالمین جانانه با او قتال و جهاد میکرد. و اکنون آیا سران فتنه حاضرند به زبان، همچون ابوسفیان، اقرار کنند؟ تاکنون که نکردهاند! ابوسفیان خود راس کفر بود و توبه و اسلام آوردن او، عمود خیمه کفر را به زمین انداخت در حالی که سران داخلی فتنه و همراهان آنها، چیزی نیستند جز عوامل دست چندم شیطان بزرگ که عملاً جادهصافکن آنها برای بازگشت به حاکمیت در ایران اسلامی بودند.
تطبیق تاریخی رفتار سران و عوامل فتنه با واقعیتهای تاریخ اسلام، بسیار عبرتآموز است که خود فرصت و مجالی دیگر میطلبد اما در پایان سخن بار دیگر به ابتدای این نوشتار و نقل سخنان آقای هاشمی باز گردیم و از قول وی یادآور میشویم که به راستی اگر هر انسان منصف و فهمیدهای محاسبه کند که حرکتی که میکند به ضرر نظام و اسلام و انقلاب است، اگر اخلاق و دین اسلامی داشته باشد چنین نمیکند. با معیار درستی که از سخنان ایشان بدست میآوریم پرسشی که باقی میماند اینست که آیا آنها که در تنور فتنه دمیدند و آنها که هنوز هم بر همان سیاق و روش شیطانی اصرار دارند، اخلاق و دین اسلامی دارند!؟
رأی مردم و بازی فتنهگران
بار سنگینی كه گناه و خیانت این عده به نظام و جامعه تحمیل كرد، چیزی نیست كه بتوان به سادگی از كنار آن گذشت و یا آن گونه كه امروز بعضیها میگویند مرور زمان آن را كهنه كند.
۱۳۹۳/۴/۱