نسخه چاپی

ادعای لاجوردی درباره منافقین انقلاب در 88 اثبات شد

شهید لاجوردی وصیت‌نامه را نوشت كه پس از شهادت ایشان وصیت‌نامه منتشر شد. ده، پانزده، بیست سال بعد از آن، عده زیادی از دست‌اندركاران به عمق انحراف سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی پی بردند. دیدیم در قضیه 88 مطالبی كه آقای لاجوردی می‌گفت تبلور عینی پیدا كرد.

به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس، خاطرات حسین همدانی از شهید لاجوردی، با وسواسی قابل تحسین برایمان روایت شد. وسواسی که تلاش داشت علاقه به آن شهید موجب غلو نشود. در این گفتگو به سراغ زاویه های کمتر بیان شده شهید لاجوردی رفتیم.


چهره سیاسی شهید لاجوردی کمتر شناخته شده است. گویا بعضی از مسائل تشکیلاتی را به صورت خصوصی با شما را مطرح می‌کردند، لطفا برخی از این موارد را بفرمائید.
با جناب آقای لاجوردی در تشکیلات مؤتلفه اسلامی هم ارتباطاتی داشتیم. در مقطعی بحث کار تشکیلاتی، حزبی و گروهی زیر سئوال بود. آنچه که بین مردم ما هم رایج است که در گروه، حزب یا سیستم تشکیلاتی کار بکنیم یا نکنیم؟ یادم هست مراسمی در مسجد جامع خیابان جمهوری بود و من، شهید بزرگوار لاجوردی و دکتر علیرضا اسلامی داشتیم با رنوی آقای اسلامی از این مراسم برمی‌گشتیم. گفتگو بر سر این بود که در تشکیلات کار بکنیم یا نکنیم؟ و به چه صورت این کار انجام شود؟ می‌خواستیم از سوزنبانمان ـ با توجه به شناختی که از ایشان داشتیم ـ سئوال کنیم که آیا داریم در مسیر درستی قدم برمی‌داریم یا خیر؟ با رفاقتی که با هم داشتیم، به شهید لاجوردی گفتم: «حاج اسدالله! در جلسات کمتر می‌آیی یا نمی‌آیی. در همین جمع خصوصی و سه نفره‌مان اولاً بفرمایید اصلاً کار تشکیلاتی انجام بدهیم یا ندهیم؟ ثانیاً با توجه به این که اعتقاد داریم شناخت جنابعالی عمیق است، نظر شما در این باره که با این دوستان در مؤتلفه اسلامی کار می‌کنیم، چیست؟» ایشان در دو فاز این مطلب خصوصی را بیان کردند. یکی این که فرمودند معتقد به کار تشکیلاتی هستم و نظرم این است که اگر جمعی از برادران دینی هم‌جهت، هم‌فکر و همراه وجود نداشته باشند، نمی‌توانند کار را جلو ببرند، بنابراین اعتقاد به کارهای تشکیلاتی و جمعی دارم. برای همین به مؤتلفه آمدم و عضو شورای مرکزی آن شدم تا فعالیت کنیم. عقلانی‌اش هم همین است که برای اداره یک کشور، شهر، استان و مجموعه عده‌ای هم‌فکر، هم‌هدف و همراه لازم است. البته ایشان اشاره کرد نقطه انحراف آنجایی است که خود تشکیلات برای فرد هدف شود. تشکیلات ظرفی است برای رسیدن به مقصد، بنابراین معتقد به کار تشکیلاتی هستم.
دیگر این که در باره همکاری با مؤتلفه اسلامی ایشان گفت از بین همه گروه‌های سیاسی، احزاب، جمعیت‌ها و سازمان‌ها امتحان پس داده‌ترین و سالم‌ترین افراد در مؤتلفه اسلامی حضور دارند. ایشان احزاب و گروه‌های دیگری مد نظرش بود که هر کدام در مقطعی حضور داشتند، ولی رفوزه شدند یا نتوانستند یا انحرافاتی داشتند. ایشان گفت گروه برتر، بهتر و شناخته‌شده‌تر را ـ البته شاید اشتباهاتی داشته باشند، چون انسان‌ها مبرا از اشتباه نیستند ـ مؤتلفه اسلامی می‌بینم که واقعاً پاکباخته و بسیار خوب در خدمت روحانیت، مرجعیت و انقلاب اقدام کردند و جلو آمدند.

درباره مسئولیت شما در بخش جوانان هم توصیه هایی داشتند؟
تأکید ایشان بر ازدواج جوان‌ها بود و اعتقاد داشت ازدواج آسان و در سطح دختران و پسران متدین و علاقمند سپری برای این است که دچار فساد و انحراف اخلاقی نشوند، چون خود ایشان خیلی به کانون خانواده معتقد بود. یک‌سری مباحث خصوصی داشتیم و با توجه به این که با جوان‌ها ارتباط داشتم، ایشان به من توصیه‌های مؤکدی می‌کرد و می‌گفت حاج حسین! تو که با جوان‌ها ارتباط و جلساتی داری، چرا برای تشکیل خانواده اینها کم‌کاری می‌کنی؟ دخترها، پسرها و خانواده‌ها را با همدیگر آشنا کنید و ازدواج آسان را شکل بدهید. ایشان محسناتی را برای این قضیه قائل بودند. آن زمان برای رفع مشکلاتی از قبیل جلوگیری از تحمیل مخارج سنگین ازدواج به دوش پسران طرحی ریخت. کنار اوین باغی بود مربوط به سید ضیاء که الان مجتمع بزرگی به نام دشت بهشت شده است. آنجا را که کلید زد و ساخت، رؤیاهای زیادی برای آن داشت و گفت سالنی درست کنیم که در وسط آب باشد و انگیزه زیادی داشت تا اینجا مرکزی شود که به صورت رایگان در اختیار بچه‌های متدین قرار بگیرد و در آنجا مراسم ازدواجشان برگزار شود. بخشی از گفتگوهای خصوصی‌مان با ایشان با همه گرفتاری‌هایشان راجع به ازدواج و تشکیل خانواده دختران و پسران متدین بود.

در بخش اول اشاره ای کردید که ایشان در یک برنامه تئاتر هم از انحراف دیدگاه گذشت نمی کردند؛ اگر ممکن است این ویژگی را بیشتر توضیح دهید.
ایشان استاد شناخت خطوط انحرافی بود، هم در مورد باورهای دینی و هم راجع به خط امام و اصول انقلاب. قهرمان یا اولین اسطوره شناخت انحراف سازمان مجاهدین خلق در زمانی که عزیزان بزرگواری مثل آقای طالقانی، آقای منتظری، آقای ربانی شیرازی، انحراف سازمان را کشف نکرده بودند، آقای عسگراولادی خاطره‌ای را نقل کردند که وقتی در زندان مشهد بودیم، آقای لاجوردی به من گفت سازمان منحرف شده و این هم دلایل انحرافش است. آن موقع زاویه خیلی کمرنگ بود و محسوس نبود. آقای عسگراولادی فرمودند من نکاتی را گفتم و اشاره کردم نه بابا! اینها پاکباخته و زحمت کشیده هستند و هنوز علما و بزرگان به این مطلب نرسیده‌اند و بعضی از تأییدات را آوردم. ایشان فرمودند آقای لاجوردی به شانه‌ام زد و گفت: «حاج‌آقا حبیب‌الله! خیلی ساده‌ای». به نظر من آقای لاجوردی توانسته بود عمق انحراف فکری مجاهدین خلق را دریابد.

این شناخت چگونه رخ می داد؟
در شناخت انحرافات عقیدتی و سیاسی کم‌نظیر بود که در این زمینه قبلاً به نکاتی اشاره کردم. ایشان با موارد بسیار ساده‌ای به انحرافات بسیار بزرگی پی می‌برد. مثلاً در باره التقاط و رسوب تفکرات مارکسیستی در تفکرات اسلامی تجزیه و تحلیل‌‌ها و پیش‌بینی‌های درخشانی داشت.
چون قبل از هر چیز اول تحلیل فرد غلط می‌شود و انحراف فکری است که منجر به انحراف عملی می‌شود. در کوفه تحلیل و تفکرشان عوض شد که بعد عملشان تغییر کرد. حضرت امام(ره) اول فکر مردم را عوض کرد و بعد عملشان درست شد. امسال که آقا فرهنگ و اقتصاد را مطرح و تأکید فرمودند فرهنگ مهم است، مقصد این است که اگر فرهنگ فرد یا جامعه تغییر کند، عمل او هم تغییر می‌کند.

خود شما هم تذکری در این چارچوب از ایشان دریافت کرده بودید؟
سال 59 یا 60 بود که خدمت آقای لاجوردی رفتم. با بعضی از دوستان مجاهدین انقلاب اسلامی ارتباطات داشتم، علاقمند بودم و در بعضی از جلسات آنها شرکت کنم و جزواتی را مطالعه می‌کردم. در آن زمان محبوبیت سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در اوج خودش بود. در خدمت ایشان تفکراتم را عرضه کردم. در سال‌های 59، 60 مباحثی از طرف مجاهدین انقلاب اسلامی مطرح و جزوات اقتصادی‌شان منتشر شده بود و در واقع ته فکر آنها تفکرات مارکسیست ـ لنینیستی و چپی بود. آقای لاجوردی پرسیدند: «تفکرت چیست؟ می‌خواهی برای اسلام فعالیت کنی یا آب، خاک و وطن؟» جواب دادم: «شما که می‌دانید همه علاقمندی‌مان این است که فدایی راه اسلام و خدا شویم. برای ما اصل این است». گفت: «اگر به دنبال یک تفکر اسلامی هستی، اینها آن نیستند». یادم هست بعضی از تفکرات اقتصادی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را مطرح کرد و گفت: «این تلقی‌ها و تفکرات نشان دهنده این است که این طرز فکر اشکال دارد» سپس ایشان وصیت‌نامه را نوشت که پس از شهادت ایشان وصیت‌نامه منتشر شد. ده، پانزده، بیست سال بعد از آن، عده زیادی از دست‌اندرکاران به عمق انحراف سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی پی بردند. دیدیم در قضیه 88 مطالبی که آقای لاجوردی می‌گفت تبلور عینی پیدا کرد. خود ایشان حضور نداشت، ولی وصیت‌نامه و مطالب ایشان گویای این بود که چنین اتفاقاتی افتاده است.

از روزهای آخر حیاتشان هم خاطره ای در این خصوص دارد؟
وقتی مباحث و بعضی از موضوعات سیاسی و جناحی در کشور بالا می‌گرفت، در دیدارهای مختلف چندین بار این نکته را عنوان کرد که نفهمی یک نعمت است. پرسیدم: «حاج اسدالله! یعنی چی؟ یعنی نفهم باشیم...» جواب داد: «نه! منظورم این که شخصی به دیگری می‌گوید نفهم هستی، نیست. اگر انسان خیلی چیزها را نداند، بسیار راحت است و به همان اندازه هم که نمی‌داند بار مسئولیتش کمتر است. به همان اندازه هم که می‌فهمد دردش بیشتر و مسئولیتش سنگین‌تر می‌شود. بنابراین این که نداند و نفهمد، خودش یک نعمت است که باعث می‌شود مسئولیت‌ها و تکالیف شرعی‌ انسان کمتر می‌شود، ولی وقتی دانستی شاید به عافیت‌طلبی بیفتی و نخواهی اظهار کنی» و می‌گفت: «مسیر فهمیدن و عمل کردن بسیار سخت و سنگلاخ است که خیلی‌ها در آن سقوط کرده‌اند».

۱۳۹۳/۶/۲۴

اخبار مرتبط
نظرات کاربران
نام :
پست الکترونیک:
نظر شما:
کد امنیتی:
 

آخرین اخبار...