اشاره: با هماهنگي يكي از فضلا فرصتي براي مصاحبه با آيت الله سيد احمد خاتمي دست داد و به واسطه اين لطف در فرصت تفصيلي كه در اختيار داشتيم، مطالب گوناگوني از خطبه جمعه تا انتخابات و نظام آموزش حوزه و ... مورد بررسي قرار گرفت كه بخشي از آن در ادامه تقديم مي گردد. آيت الله خاتمي امام جمعۀ موقت تهران، عضو هيأت رئيسۀ مجلس خبرگان رهبري و عضو جامعۀ مدرسين حوزۀ علميۀ قم؛ در سال 1339 دروس حوزوي خود را در حوزه سمنان آغاز و در محضر بزرگاني چون حضرات آيات تبريزي، فاضل لنكراني، خزعلي، محقق داماد، حسن زاده آملي و جوادي آملي تلمذ نمود و از سال 1375 تدريس خارج فقه و اصول و تفسير را در حوزه علميه آغاز كرد. از جمله آثار تاليفي توسط ايشان عبارتند از ، شايعه از نظر قرآن و حديث، ابعاد جنگ در فرهنگ اسلام، سيماي نفاق در قرآن، رسالت خواص، عبرتهاي عاشورا، مديريت از نگاه قرآن و حديث، در سايهسار حكمت علوي و ... علاوه بر كتب نامبرده ، مقالات متعددي از ايشان تحت عناوين درآستان امامان و سيري در سيره امامان شيعه(ع) در طي ساليان گذشته به چاپ رسيده است .
* ابتدا علاقهمنديم از تريبون نماز جمعه آغاز بفرماييد، جنابعالي چند هفته یکبار ،امامت نماز جمعۀ تهران را بر عهده داريد، در اين باره توضيح بفرماييد كه از كجا شروع و چگونه هر خطبه را آماده ميفرماييد؟
بسم الله الرحمن الرحيم، ضمن خير مقدم به شما عزيزان بايد عرض كنم كه ماجرا از آن جايي آغاز شد كه آقاي يزدي «حفظهالله» از خطابه جمعه كنار رفتند.
* به علت كسالتي كه داشتند؟
بله، من از همان روزها شنيدم كه كساني دارند پيش آقا ميروند و بنده را معرفي ميكنند. بنده به آقا پيام دادم كه من نميخواهم امام جمعه باشم. ميخواهم به درس و بحثم بپردازم. ممنون شما هستم، اگر صلاح ميدانيد، اين بار را به دوش بنده نگذاريد. دو سال طول كشيد. جناب آقاي محمدي زنگ زدند كه ميخواهيم بياييم خانه شما. تشريف آوردند و فرمودند: «آقا ميل دارند شما خطيب جمعه تهران باشيد». بنده عرض كردم: «اگر آقا دستور بدهند و حتي بگويند در نماز جمعه، كفشهاي نمازگزاران را جفت كن، ميگويم چشم.»
جمعهاي كه ميخواستيم اولين خطابه را بخوانيم، به نظر ميرسد حدود 4 سال پيش بود. آقا در اول هفته ما را پذيرفتند و بيانات مبسوطي ايراد فرمودند. عمده رهنمود ايشان، بيان مواضع شفاف بود. فرمودند دنیا روي بيانات و خطابههای ائمۀ جمعه حساب ميكند، چون در رسانهها هستيد، مصاحبه داريد. بعد هم سيري از ماجراي جريان اسلامستيزي در كشور را بعد از انقلاب بيان فرمودند.
اجمالاً عرض ميكنم يقيناً وقتي را كه براي خطبهها ميگذارم، از همه درسهايي كه تدريس ميكنم، بيشتر است. براي درس معمولاً يكي دو ساعت وقت ميگذارم، اما براي خطبههاي جمعه ميانگين 20 ساعت وقت ميگذارم. خطبهها در دو بعد تنظیم میشوند: يكي در عرصه خطبه اول که معتقدم بايد جوري خطبه خواند كه مستمعي كه نشسته، بعد از خطبهها ايمانش و عشقش به خدا بيشتر شود و تا كنون از مايههاي معنوي بيرون نيامدهام. مدتي بحث امارت بر نفس و اسارت نفس را مطرح كردم كه خوشبختانه روي مجموعه خطبهها هم دارد كار ميشود و حدود 1000 صفحه است. بعد وارد انس با خدا شدم، بحث ذكرالله و دعا را مطرح كردم. هفته قبل هم ايمان به وعدههاي خداوند را مطرح كردم.
نميدانم از عهده برميآيم يا نه، ولي معتقدم خطبه اول بايد خطبه معنوي باشد، یعنی جوري باشد كه مستمع ما بهرهاي در عرصه معنوي ببرد. اين خطبه نياز به كار دارد و فقط محتوا هم نيست. محتوا در روايات ما فراوانند. انتخاب محتوای مورد نياز روز است که يك مقدار كار ميبرد.
بعد ميرسيم به خطبه دوم كه حساس هم هست، چون خطبه سياسي است. از آنجا که نماز جمعه تهران، تريبون غيررسمي نظام است، خطيب جمعه نميتواند هرچه را که دلش خواست يا هرچه را که تحليلش بود، بگويد. من برای ایراد این خطبه، حداقل با 5 نفر از چهرههاي سیاسی شاخص و اهل فكر مشورت ميكنم و مباحثي را كه به شكلي مقطعي مطرح هستند، قهراً از مسئول مربوطهاش ميپرسم.
دوستان گرامي ما در حوزه بازتابهاي خارجي و داخلي حرفهاي ما را ميگيرند. اين بازتابهاي داخلي هم براي خودش حكايتي است. حدود بيش از 40 روزنامه هست. اين حرفها را چگونه منعكس ميكنند؟ خبرگزاريهاي جهاني چگونه منعكس ميكنند؟ بعضي از خطبهها را بيش از 40 خبرگزاري جهاني منعكس كردهاند. ما همه اينها را يك جا جمع كردهايم. این بازتابها گوياي آن است كه خطبهها برايشان مهم هستند و به آنها بها ميدهند.
* شيوه سخنراني ها و خطابه هاي جنابعالي چگونه است؟
من دو جور خطابه دارم. يكي خطابههاي مهم است، مثل خطابهاي پخش مستقيم تلويزيوني است و خطابه جمعه. همه اينها را مينويسم و اين توصيه مقام معظم رهبري است. در سال 70 من به آقا عرض كردم: «برنامههاي راديو تلويزيوني ما را گوش ميدهيد يا نه؟» آقا فرمودند: «گوش ميدهم». گفتم: «افتخار ميكنم كه بهترين نقاد سخن ما شما باشيد. هر عيب و ايرادي هست بفرماييد». آقا فرمودند:« دو تجربه را براي كساني كه خطابه ايراد ميكنند و براي عزيزاني كه رسانهاي هستند، بیان میکنم. يكي اينكه خطابههاي مهم را بنويسید. ميخواهيد در تلويزيون يا راديو صحبت كنيد، همه خطابه را بنويسید. دوم اينكه رسانه جاي تكرار نيست. مستمع يك سخنراني، چندين ميليون هستند». حتي يادم هست مثال زدند كه اگر ميخواهيد بگوئید دانش یا علم، فقط یکی را بگوئید و از آوردن لغات مترادف حتی الامکان پرهیز کنید.
بنابراين بنده همه سخنرانيهاي مهم را مينويسم و خطبه جمعه را هم 40 صفحه a4مينويسم و از اين 40 صفحه حدود 30 صفحهاش خطبه در ميآيد. بعد اين 30 صفحه را در 5 صفحه خلاصه ميكنم. فقط آدرسها را براي گفتن در ميآورم و بقيه را بحمدالله خدا يك مقدار حافظه داده و تا جايي كه ميشود از بَر ميخوانم. البته آدرس و متن را دارم كه اگر وسط گفتارم يادم رفت، از رو بخوانم.
مبناي سبكي كه در سخنراني دارم اين است كه وقتي را كه مستمع در اختيار من قرار داده، امانت است و من بايد در اين يك ساعت يا سه ربع وقت، بر دين او بيفزايم يا بر علم او يا بر بينش سياسي او.
* ظاهراً جنابعالي نقدي بر نحوه رتبهبندي در حوزه داريد.
چطور؟
* مثلاً در دانشگاه رتبههاي ليسانس و فوقليسانس و... داريم و شما نقد داشتيد كه چرا نبايد در حوزه، چنين رتبههايي رعايت شوند؟
بحمدالله الان ديگر اين نقد وجود ندارد، چون اصلاح شده. در سالهاي 61، 62 تا سال 70 احساس ميكرديم كه در حوزه ما گرايش به دانشگاه هست. در پي علم بودن فی نفسه ارزش است و نبايد نهي كنيم و بگوييم فقط علوم حوزوي. جواني مستعد است و ميتواند هم علوم حوزوي را بخواند و هم علوم دانشگاهي را، لكن معتقدم اگر قرار است طلبهاي در دانشگاه نقشآفرين باشد، نبايد تأثيرپذير باشد، بلکه بايد تأثيرگذار باشد. شهيد مفتح دكتر شد، اما دكتر مفتح از دانشگاه تأثير نگرفت، بر دانشگاه تأثير گذاشت. شهيد مطهري به دانشگاه رفت، منتهي تأثير گذاشت. شهيد باهنر و شهيد بهشتي در عرصه آموزش و پرورش، حتي آموزش و پرورش طاغوت وارد شدند و عليالتحقيق تأثير گذاشتند. كتابهاي ديني كه شهيد بهشتي و شهيد باهنر نوشتند، در دادن تفكر انقلابي به دانشآموزان تأثيرگذار بود، بنابراين بنده با ورود عزيزان طلبه به دانشگاه با اين خصوصيت، مخالف نبودهام و نيستم، اما معمولاً طلبه پايه 6 ما ـ ما 11 پايه داريم ـ به دانشگاه ميرفت. حوزه فكر كرد جاذبه آنجا چيست كه طلبه به دانشگاه ميرود؟ عنوان ليسانس، فوقليسانس، دكترا؟ و بحمدالله نشست و بررسي كرد كه علومي كه ما ميخوانيم كم نيستند. چرا ما خودمان ليسانس و فوقليسانس و دكترا ندهيم؟ قبل از آنكه بنده عضو شورايعالي بشوم، بحمدالله شوراي مديريت حوزه رسماً اعلام کرد طلبهاي كه سطح را تمام ميكند، ليسانس است، نه معادل. يعني چه؟ يعني كفايه را که تمام كرد، ميتواند در امتحان فوقليسانس شركت كند. بعد ميرسيم به سطح 3، رساله و پاياننامه مينويسد در فقه، اصول، تفسير، فلسفه و حكمت. پاياننامهنويسي هم كه در دانشگاه مشخص است كه استاد راهنما و استاد مشاور ميخواهد و در نهايت هم داوري ميشود. وقتي اگر طلبهای در سطح 3 موفق شد، ما او را فوقليسانس ميدانيم. وزارت علوم و آموزشعالي و شوراي انقلاب فرهنگي هم او را فوقليسانس ميداند، نه معادل.
بعد از فوقليسانس، سطح 4 را داريم که همان دكتراست و نه معادل دکترا. در سطح 4، ما از پژوهشگرمان ميخواهيم تحقيق كند و نظر بدهد و نقد كند. بنده در سطح 3 و 4 استاد راهنما و مشاور و داور هستم.
نقدي كه بنده داشتم اين بود كه علوم خودمان را كم نبينيم. الان هم ميگويم كه عنوان حجتالاسلام والمسلمين از دكتر چه كم دارد؟ اينها اصطلاحاتي هستند كه همهشان در جاي خودشان محترمند. من معتقدم حتي طلبهاي كه دكترا هم گرفته، اگر بنا بر باليدن هست، بايد به حوزوي بودنش ببالد. نقد من اين است. حوزه را كم نگيريم، علوم حوزوي را كم نگيريم، اما هيچ نقدي بر تحصيل علوم دانشگاهي ندارم، البته با قيدي كه گفتم، يعني قيد تأثيرگذاري. اگر طلبهاي به دانشگاه برود و تاثیر بگذراد، اين يكي از گامهاي ارزشمند وحدت حوزه و دانشگاه است.
* يكي از نقدهايي كه در داخل حوزه مطرح است، اين است كه دروسي كه ما ميخوانيم بيش از دروسي است كه در دانشگاهها ميخوانند و معادل دوره دكتر تلقي شده و يا دروس خارج هم خيلي قابل ارزيابي نيستند و مثلاً كسي هست كه 24 سال است كه دارد درس خارج كار ميكند و اين با مدارك دانشگاهي قابل ارزيابي نيست. نقدشان اين است كه چرا خود حوزه عناوين حوزوي براي سطوح مختلف ندارد. مثلاً ميگويند در قديم مثلاً ميگفتند ميرزاي شيرازي يا آخوند خراساني يا ملاي... يا ثقةالاسلام. ميپرسند چرا اين دستهبندي ساماندهي نميشود كه مثلاً بدانيم به چه كسي بايد بگوييم حجتالاسلام، به چه كسي بايد بگوييم آيتالله كه ارزش علمي و تحقيقي آن شايد از دكترا هم بالاتر باشد.
اينكه ميفرماييد دروس ليسانس ما بيش از اندازهاي است كه در دانشگاه ميخوانند و ليسانس ميگيرند، درست است. يعني يك ديپلم ميآيد و طلبه ميشود. اين طلبه اگر به دانشگاه ميرفت، چند سال بعد ليسانس ميگرفت؟ اما اين طلبه بايد 11 سال درس بخواند تا ليسانس بگيرد. قس علي ذلك فوقليسانس و دكترايي كه ميدهيم. معناي آن چيست؟ معناي آن اين است كه ليسانسهاي ما فلّهاي نيست. بنده به عنوان استاد راهنما، مشاور و داور اين سخن را ميگويم. آقايي 50 جلد كتاب نوشته بود. با توجه به اين نكته، وقتي ايشان از من خواست استاد راهنمایش باشم، قبول كردم. بعد مطلب او را مطالعه كردم، ديدم در سطح 3 نيست. در جلسه داوري، معمولاً نقد را داور مطرح ميكند و استاد راهنما در حقيقت كمككار دانشپژوه است. من در جلسه داوري گفتم در اينجا برعكس است. من به عنوان استاد راهنما به كتابهايي كه ايشان نوشته، اعتماد كردم، ولي اين رساله در حد سطح 3 نيست. از دوستان ما هم بود. گفتم اينجا جاي احساسات و عاطفه نيست. 50 يا 100 سال آينده، تاريخ حوزه را بخواهند بنويسند، بخشي از تاريخ حوزه را همين پاياننامهها رقم ميزند. ما بايد آبروي حوزه را در نظر بگيريم و در مقايسه با دانشگاه نبايد رساله فوقليسانس ما از آنها كمتر باشد. من معتقدم اين عيب حوزه ما نيست که تحصیل در آن طول میکشد، بلکه حسن آن است. گرچه در بازنگري سطح 1، 2 و 3 در شورايعالي، طرحهاي همساني هست كه وضع مناسبي پيدا كند، ولي اگر ما تحصيل بيشتري داريم، نشانه ضعف نيست، بلكه نشانه اين است كه وقتی به فلان دانشمندمان ميگوييم دكتر، فلّهاي و بيحساب و كتاب نيست و بيشتر از آقاي دكتر در ديگر رشتهها درس خوانده است.
اگر حوزهها فردی را به سمت مرجعیت بشناسند و او هم رساله را كار كرده باشد، به او آیت الله یا آیت الله العظمی می گویند. نه اينكه رونويسي كرده باشد. آقايي پس از ارتحال امام، بهسرعت رسالهاش را منتشر كرد. همه تعجب كردند كه چطوري؟ گاهي يك مسئله 6 ماه وقت ميبرد. بعد معلوم شد اين آقا حتي فرصت نكرده رساله امام را مطالعه كند. همان رساله را فتوكپي گرفته و منتشر كرده! نشانهاش هم اين است كه در آنجا آمده "آنچنان كه در تحريرالوسيله گفتهايم..." او حتي اين را هم حذف نكرده! پس كسي كه به سطح مرجعيت برسد، آيتاللهالعظمي است. اينها همه ميزان خودش را دارد. امام در اين القاب بسيار دقيق بود. مقام معظم رهبري در القاب بسيار دقيق هستند، اما اینكه ساماندهي و بخشنامه شده، بهگونهاي كه همه نهادهاي رسمي بشناسند، این طور نيست. اين حرف درستی است که بايد يك چهارچوب مشخص شود. در اين آشفته بازار هم بعضيها سوءاستفاده ميكنند. آقايي از دنيا رفته و در زمان حياتش به او حجتالاسلام هم نميگفتند، حالا بچههايش برميدارند و اعلامیه فوت میزنند و مينويسند ارتحال جانگداز آيتاللهالعظمي! اين را نميشود كاري كرد. عليهذا در حوزه عنوان خاص وجود دارند. در حوزه نميگوييم ليسانس، ميگوييم پايه 11. نميگوييم فوقليسانس ميگوييم سطح 3. نميگوييم دكترا، ميگوييم سطح 4، پس ما براي خودمان عناوين خاص خودمان را داريم.
* گاهي ميبينيم شبكه 1 به كسي ميگويد حجتالاسلام، شبكه 2 حجتالاسلام والمسلمين و شبكه 3 آيتالله. اين را منباب مثال عرض كردم. پس به گفته شما اين تشتت ناشي از عدم صدور بخشنامه است.
بله، متأسفانه اين عناوين استاندارد نشدهاند. البته چون استاندار نشده، توجيهي براي اين نيست كه هر كسي هرچه خواست بگويد. حتماً در صدا و سيما اين دقت را دارند، منتهي بعضي از موارد از دست در ميرود.
* يكي از شئوني كه امام در فرآيند انقلاب براي حوزه قائل بودند، پاسداري از انقلاب بود. در سفر سال گذشته مقام معظم رهبري به قم هم ايشان تأكيد ويژهاي روي اين موضوع داشتند. ايشان دو تا شأن را مورد توجه قرار دادند. شأن اول توليد علوم اسلامي بود و شأن دوم ورود در عرصههاي سياسي ، جمعبندي جنابعالي از فضاي سياسي كشور چگونه است؟ متأسفانه اينگونه تلقي ميشود كه آن وحدتي كه از سال 89 مورد نظر جامعه مدرسين بوده، محقق نشده و گويا با تشتتي روبرو هستيم. اين را چگونه ارزيابي ميكنيد؟
حضرتعالي اشاره داشتيد كه آقا بر دو بعد تكيه داشتند: يكي توليد علم و ديگري مسائل سياسي. محورهاي فرمايشهاي آقا حدود 60 عنوان است كه ما به دليل اجابت دستور ايشان، اينها را جمعبندي كرديم، ولي روي توليد علم عنايت داشتند. بحمدالله در اين زمينه حوزه سخت در تلاش است، هم در عرصه تأليف، هم در عرصه تدريس، در عرصههاي فقهي، اصولي، فلسفه سياسي، مشخصاً در مجلات فقهي كه در حوزه منتشر ميشود، مباحث جديدي مطرح ميشوند، پژوهشهاي اصولي نشريهاي است كه در حوزه منتشر ميشود. با تأكيد مقام معظم رهبري احساس ميشود كه بحمدالله آن تحول بايسته در عرصههاي علمي شكل گرفته و اين پاياننامهها هم خودشان مشوقي در اين عرصه هستند.
مرحله دوم مسئله سياسي است. خدمتي كه امام به حوزهها كرد، اين بود كه تز جدايي دين از سياست را شكست. واقعيت انكارناپذير اين است كه تا قبل از ورود امام در اين عرصه، در حوزههاي ما اگر آخوند سياسي نگوييم ضدارزش بود، ارزش هم حساب نميشد، ولي امام بحمدالله با ورود در اين ميدان كه دين ما عين سياست ماست، اين مسئله را جا انداخت. در ميان علماي پيشين، ببينيد امام چه تأكيدي بر مرحوم مدرس دارد. مدرس نماينده مجلس شد و با حفظ اصالت آخوندي، وارد سياست شد و در مقابل رژيم حاكم موضع گرفت. بعد هم امام دستور داد براي ايشان در كاشمر مقبره بسازند. قبلاً يك قبر معمولي بود. الان مقبره مرحوم مدرس در كاشمر چشم و چراغ است. چرا امام اين همه از مرحوم مدرس تجليل ميكرد؟ ميخواست نمونه عيني عينيت دين با سياست را نشان بدهد. به نظر من حوزههاي علميه بايد بر اين تلاش امام مراقبت كنند و نگذارند خداي ناكرده كساني مرموزانه دو باره تز رضاخاني جدايي دين از سياست را تكرار كنند. الحمدلله در حوزه اين بينش شكل نگرفته، لكن ضد انقلاب، بخصوص ضد انقلاب فراري، سخت در اين حوزه ميدمد كه چنين وانمود كند كه حوزه دين يك حوزه است و حوزه سياست حوزه ديگري است و ميخواهند در ذهن مردم جا بيندازند كه آخوند خوب آخوندي است كه كاري به سياست نداشته باشد. مقام معظم رهبري در اولين جلسهاي كه در قم داشتند، بحث حكومت آخوندي و آخوند حكومتي را مطرح كردند و اين مطلب مهمي بود. قبل از انقلاب آخوند حكومتي لكه ننگ بود. حكومت، حكومت طاغوت بود. بعضيها با مشوش جلوه دادن چهره نظام ميخواهند روحانيت حامي نظام اسلامي را به همان شكل جلوه بدهند، يعني همان منفور بودن آخوند حكومتي زمان طاغوت را بر آخوند حكومتي حالا كه از حكومت ديني حمايت ميكند، تطبيق كنند. ضد انقلاب دارد به اين شكل عمل ميكند و گاه وقتي ميخواهند يك چهره را معرفي كنند، چهرهاي را معرفي ميكنند كه بريده از سياست است. اينها بار منفي خودش را دارد و بايد ما حوزويان بدانيم انقلاب ما دين را زنده كرد، مكتب را زنده كرد، حوزه را زنده كرد. اين گستردگي كه امروز در حوزههاي كشور هست، هرگز در زمان طاغوت نبود. با يك انسجام و برنامهريزي منظم. انقلاب و نظام اسلامي به گردن ما حق دارند.
* حضرت امام بحثي تحت عنوان «كشف حقيقت تفقّه» را مطرح كردند. بعد فرمودند: «حكومت، فلسفه عملي فقه است».حكومت، فلسفه عملي توحيد است. و بعد فرمودند فقه در تمام زواياي زندگي بشري حضور دارد و پاسخگوي تمام مسائل اجتماعي، سياسي، نظامي و فرهنگي است. طبق فرمايش حضرت امام، این وظیفه بر عهده حوزه گذاشته شده كه بايد اين سخن امام را کاربردی كند، يعني «كشف حقيقت تفقّه» كند. حوزه در اين باره چه كرده و در چه مرحلهاي است و تا كجا پيش رفته است؟
امام فقه را بهدرستي تبيين كردند و اين تعبير زيبايي است كه فقه، فلسفه عملي توحيد است؛ يعني توحيد در اعتقاد، اگر به فقه وصل شد، ميشود توحيد عملي در صحنه. امام باورشان را در باره فقه در آغاز كتاب «ولايتفقيه» يا «حكومت اسلامي» بهصراحت فرمودند كه چهار كتاب ما، كتابهاي عبادي است: طهارت، صلوة، صوم و حج. باقي كتابها كتاب زندگي است.
آن گونه كه به نظر ميرسد، امام بر اين باورند كه جدايي دين از سياست، كار دشمنان جامعه است. بر اين اساس، نگاه امام به فقه، نگاه برنامه زندگي است. در يك جا امام ميفرمايند: «فقه، تئوري زندگي از ولادت تا وفات است». البته اين نگاه مبناي قرآني و روايي دارد: «إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يِهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ» قرآن انسانها را به بهترين راه هدايت ميكند. اين اطلاق دارد، يعني در همه عرصهها ميتوانيد از قرآن الهام بگيريد. البته اينكه ميگوييم در همه عرصهها، يعني در استراتژي و راهبرد ميتوان از آن بهره برد. مثالي ميزنم. قرآن ميگويد، شما بايد از نظر توان نظامي تا آنجا كه ميتوانيد توانمند شويد، اما راهبرد چيست؟ تجاوز است؟ هرگز! راهبرد «تُرْهِبُونَ بِهِ عَدْوَّ اللّهِ وَ عَدُوَّكُمْ» است. بايستي اقتدار نظامي در مسير بازدارندگي باشد. اين استراتژي و راهبرد است. قرآن نميگويد با كدام كشور رابطه داشته باشيد، با چين رابطه داشته باشيد يا نداشته باشيد؛ با روسيه رابطه داشته باشيد يا نداشته باشيد، اين شأن قرآن نيست، اما قرآن ميگويد: «وَ لَن يَجْعَلَ اللّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً»، نبايد كافران هيچ سلطهاي بر مؤمنان داشته باشند، يعني روابط بايد روابط منصفانه و متعادل باشد، روابط دوسويه باشد، اما سلطه هرگز! اين يك راهبرد است. مثال فراوان است و به همين دو مثال اكتفا ميكنم.
و اما در روايات؛ در اصول كافي بابي هست تحت عنوان «ما من شيءٍ الا و فيه كتابٌ او سنةٌ». چندين روايت بيان كرده كه هر آنچه بخواهيد در كتاب و سنت هست. امام با اين مباني معتقدند فقه، تئوري زندگي از ولادت تا وفات است و برنامه عرضه ميكند. سئوال شما اين است كه حوزه در اين باره چه كرده است؟ اولاً كتابهايي كه در حوزه، قبل از انقلاب بهكلي متروك بود و خوانده نميشد، چون مبتلا به نبود؛ پس از انقلاب، نهتنها اين كتابها مطرح شدند، بلكه تحليلي هم مطرح شدند. ميتوانم بگويم تقریباً عده كثيري از اساتيد بزرگ درس خارج، كتابهای قضا، حدود و ديات را تدريس كردند. اينها كتابهايي بودند كه به استناد اينكه اينها مبتلا به نيستند و اجرا نميشوند، تدریسشان در قبل از انقلاب بازارِ گرمي نداشت.
ثانياً در باره مسائل روز مؤسسات فراواني در قم هستند و در عرصه مسائل اقتصادي و فرهنگي كار تخصصي ميكنند. در اين زمينه، هم مجلات تخصصي داريم، هم كتابهاي فني، لكن سخن اين است كه ما از فقيه چه ميخواهيم؟ فقه، كليشهاي نيست و نميشود به فقيه بگوييم به آن برس كه من رسيدهام. نميشود به فقيه بگوييم آنگونه استنباط كن كه نتيجه و خروجياش آني باشد كه من ميخواهم. اين معقول نيست.
فقه و اجتهاد آزاد است. گاه ممكن است به آنچه درخواست ميشود، برسند و گاه ممكن است نرسند؛ بنابراين حوزه در اين زمينهها كار كرده و به فضل خداوند، در اين عرصه، تحولی رخ داده است كه حوزه وارد مسائل مورد نياز شود. البته طرح مسائل مستحدثه حتي قبل از انقلاب هم مطرح بود، اما با انقلاب بزرگ اسلامي ما مسائل مستحدثه فراوان شدند و در اين عرصه، كار هم ميشود، اما امسال بهخصوص مقام معظم رهبري از حوزه درخواست كردند كه وارد مسائل مبتلا به فقهي سياسي شوند. از حوزههاي علميه انتظار بيشتري هست. انتظار ميرود حوزههاي علميه در اين عرصه، فعالتر وارد شوند و این سیره سلف صالح ماست.
فقهاي گذشته ما هر گاه كمترين قدرتي پيدا ميكردند، بهخصوص به مسائل فقهي حكومت ميپرداختند. فقهايي كه در عصر صفويه بودند، بسياري از كتابهاي فقهي در مسائل سياسي را در آن عصر نوشتند. خراجيات، كتابهايي كه مربوط به خراج و ماليات است، در عصر آنها نوشته شدهاند. ما حوزويان بايد تشكيل جمهوري اسلامي را یک موهبت الهي بدانيم و در اين مسير آنچه را كه مايه رشد و شكوفايي نظام است، انجام بدهيم؛ از جمله پرداختن به مسائل مبتلا به فقهي است كه حكومت به آن نيازمند است، بايد در اين باره بحث و حاصل بحثشان را هر چه كه هست، عرضه كنند.
* همان طور كه شما فرموديد ما بايد نعمت انقلاب را قدر بدانيم. حضرت امام در پيام معروفشان كه به «منشور روحانيت» معروف شد، به اين نکته اشاره داشتند كه همۀ توطئه جهانخواران عليه ما اين است كه بگويند اسلام جوابگوي جامعه نيست. ايشان در همان پيام تأكيد ميكنند كه: «حكومت در نظر مجتهد واقعي، فلسفه عملي تمامي فقه در تمامي زواياي زندگي بشر است». مطالبي كه فرموديد درست است و واقعاً حوزه ما بعد از انقلاب كاملاً در اين جهت حركت كرده است، اما با وجود اين، حضرت امام دو نکته را ميبينند: يكي داخلي است كه از نظر مجتهد واقعي، حكومت، فلسفه عملي تمام فقه در تمام زواياي زندگي است و دوم اينكه دشمن تلاش ميكند اجازه ندهد ما نشان بدهيم اسلام، جوابگوي تمام مسائل جامعه است. يعني ما بايد از دو طرف كار كنيم. به نظر ميرسد ما در اين جهت، كند حركت ميكنيم. درحالي كه اتقان فقه جواهري هم سر جايش باشد، چگونه سرعتمان بيشتر كنيم؟
سرعت اين حركت، همان تحولي است كه مقام معظم رهبري طي چند سفر مباركشان به قم، بهخصوص در سفر اخير فرمودند. مجموعه رهنمودهاي ايشان كمككننده است تا چنین حوزهای كه مورد نظر امام راحل و عظيمالشأن هست، شكل بگيرد، اما در اينكه دشمنان دارند تلاش ميكنند، نبايد شك كرد. آنها گاه مسائلي را كه در حوزه ما به صورت علني مطرح نيستند، تحليل ميكنند و در باره آنها جلسه ميگذارند. ما بايد توجه داشته باشيم كه بدخواهان نظام از نواحي مختلف عمل ميكنند. آنهايي كه توانش را دارند، در عرصه سياسي ذرهبين هستند؛ آنهايي كه توانش را دارند در عرصه اقتصادي ذرهبين هستند. حوزه علميه نبايد بگذارد دشمن در عرصه فرهنگي، به نظام اسلامي ضربه بزند. اين با باوري كه امام نسبت به فقه و نگاهي كه به مسائل اسلامي داشتند، ممكن هست. بينش امام در باره مسائل فقهي و مسائل جهاني، زنده و تحولآفرين بود و من بر اين باورم بحمدالله مقام معظم رهبري هم عيناً همين راه را دنبال ميكنند.
* مقام معظم رهبري در سالهای 79 تا 85 و در سال 90 بحثي را عنوان كردند كه براي تحقق اهداف اسلامي بايد فرآيندي طي شود. ايشان فرمودند اين فرآيند پنج مرحله دارد. 1) انقلاب اسلامي، 2) نظام اسلامي كه ما اين دو ايستگاه و مرحله را طي كردهايم، 3) دولت اسلامي كه در اين مرحله هستيم، 4) كشور و جامعه اسلامي و در نهايت 5) بينالملل و تمدن اسلامي. ايشان تأكيد فراواني دارند كه ما در مرحله سوم هستيم.
جاي تعجب و تاسف است كه با توجه به تأكيد مقام معظم رهبري، هيچ اهتمام جدي از سوي انديشمندان، صدا و سيما، رسانهها، نمازجمعه و دولت در اين باره به چشم نمي خورد ايشان تأكيد ميكنند ما بايد به اين سمت برويم و نيازش فهم كارساز از دولت و تحول روحي در مسئولان نظام است. نياز است كه مسئولين نظام و كارگزاران بر الگوي مبتني بر اميرالمؤمنين(ع) زندگي كنند. در واقع ايشان دارند نظامي را براي ما ترسيم ميكنند و بايد به اين سمت برويم، اما اينكه بيايند تشريح كنند و به قول امروزيها به راهبرد و برنامههاي كاربردي تبديل كنند، متأسفانه در دولت نميبينيم و در جاهاي ديگر هم كمتر ديدهايم که روي اين مسائل كار جدي شود.
مظلوميتي را كه امام داشتند، در برخي موارد در مقام معظم رهبري هم ميبينيم. اين بخشي از رهنمودهاي مقام معظم رهبري است كه زمين مانده و آن چنان كه بايد بدان پرداخته نشده است. بخشهاي ديگر هم هست، ولي من بر اين باورم كه مرحله سوم متوقف نمانده است و مقام معظم رهبري دارند به صورت عملي پي ميگيرند، بهخصوص در عرصه بينالملل مسئله بيداري اسلامي را دست کم نگيريد. بحمدالله تفكر بينالملل اسلامي شكل گرفته است و كيست كه نداند تنها كشوري كه در عرصه بيداري اسلامي، با هدايت و ارشادهاي مقام معظم رهبري وارد صحنه شد و در حقيقت تلاش ميكند كه بيداري اسلامي در جهت خودش هدايت شود، ایران اسلامی است؟
چرا اين واقعيت را انكار كنيم كه دنياي استكبار تمام تلاشش اين است كه بيداري اسلامي به نتيجه نرسد و در هر مرحلهاي كه ميتواند متوقفش كند؟ چرا ما در مقابل تحرك دنياي استكبار آرام و ساكت باشيم و برنامهريزي نداشته باشيم؟ خدا را شاكرم بر اين بينش مقام معظم رهبري و تدبير ايشان كه كنفرانس بيداري اسلامي را تشكيل دادند و بيانات بسيار جامع و دقيقي را در اين كنفرانس عرضه كردند. همچنان كه مقام معظم رهبري در خطبه دوم جمعه 14 بهمن 90 در اين عرصه وارد شدند. من اعتقاد ندارم که ما در مرحلهاي در جا زده باشيم، بلکه بر اين باورم که حركتمان كند و تند داشته است، ولي چشم بيدار امت و مقام معظم رهبري، راهبردهاي اصلي را مراقبت ميكنند كه متوقف نشود.
لكن فرمايش درستي در بيانات شما بود كه باید كار فرهنگي بشود و جامعه حالت انتظار پيدا كند. هر وقت هر موضوعي گفتمان جامعه شد، آن باور به منصه ظهور ميرسد. قرآن ميگويد: «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَ أَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَ الْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»، ما انبيا را فرستاديم و كتاب و ميزان را هم همراهشان كرديم تا خود مردم قائل به قسط شوند. «لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» با «لِيُقِيمُ النَّاسَ بِالْقِسْطِ» فرق دارد. «لِيَقُومَ النَّاسُ» يعني گفتمان عدالت گفتمان رايج شود و اين يكي از رسالتهاي انبيا بوده است. چرا؟ البته فرق قسط و عدل اين است كه قسط عدالت اجتماعي در عرصههاي اقتصادي، اجتماعي و... است، درحالي كه عدل معناي عام است. وقتي گفتمان عدالت در جامعه جان گرفت، مقدمه شكلگيري عدالت است. سخن اين است كه بايد گفتمان امام راحل و گفتمان مقام معظم رهبري در حوزهها، دانشگاهها و مجامع فرهنگي به عنوان گفتمان انقلاب مطرح شود.
و اما در باره مسائل سياسي روز كه حضرتعالي روي آنها تكيه فرموديد. تقاضايي كه در اينجا از دوستان خودي دارم اين است كه اختلاف سليقه طبيعي است، منتهي اختلاف سليقه را به تفرقه نكشانند. دايره اصولگرايي را تنگ نگيريم. تنگ گرفتن دايره اصولگرايي ضد خط مقام معظم رهبري است. آقا بارها به صراحت سخن از سعه صدر داشتند. هيچ مشكلي نيست كه دو سليقه باشد، ولي دو سليقهاي كه در هدف يكي باشند. نگذاريم هدف دو تا بشود. آقا كه فرمود جذب حداكثري، شعار كه نبود، دستور بود. از ما خواستند جذب حداكثري داشته باشيم، البته در چهارچوب، هيچكس نميگويد چهارچوبها را بشكنيد تا جذب حداكثري داشته باشيد. انتظار از همه گروههاي اصولگرا اين است كه رشدشان را با اين نشان بدهند كه ميشود اختلاف سليقه داشت، ميشود رقابت كرد، ميشود رقابت جدي كرد و در اصول با همديگر برادر بود. بايد كاري كرد رقابت، رقابتي جدي باشد، منتهي رقابت اخلاقي. يعني خوبي خودشان را بگويند و توانمندي خودشان را بيان كنند و به مردم بگويند ما اينچنينيم.
در اینجا باید اشاره کرد كه كساني که فكر میكنند خطر از سر انقلاب گذشته و میتوان راحت و آسوده بود، سخت در اشتباهند. «مَنْ نَامَ لَمْ يُنَمْ عَنْه»، كسي كه بخوابد و فكر نكند كه دشمن خوابيده است، قطعاً دشمن برنامه دارد و نبايد خوشخيال بود. دوستان اصولگرا سست و شل نشوند و كار را خاتمهيافته تلقي نكنند. عين دورههاي اول كه با نشاط در صحنه بودند، در صحنه باشند.
* در روزهاي پاياني سال هستيم و بد نيست با نقل خاطره اي از امام راحل ياد ايشان را گرامي بداريم. اگر خاطراتي از امام و رهبري مد نظرتان هست سپاسگذار ميشويم.
20 خرداد 60 ، روز شهادت شهيد آيتالله سعيدي، امام(ره) عقد ما را با دختر شهيد سعيدي خواندند و از شهيد سعيدي تجليل كردند. دقيقاً همان روزهايي بود كه بنيصدر را از فرماندهي كل قوا عزل كرده بودند و قصه عدم صلاحيتش مطرح بود، بعد هم عدم كفايتش.
امام معمولاً وكيل دختر ميشدند و شخص ديگر وكيل پسر ميشد. آقا بسيار ساده گفتند و يادم هست كه گفتند: «اَنْكَحْتُ مُوَكِّلَتِي لِ «اين آقا» عَلَي الْمَهْرِ الْمُعَيَّنِ الْمَعْلُوم...»
* «لِ اين آقا» كه نگفتند؟
به من اشاره كردند، اسم نگفتند.
گفتند: «لِ اين آقا». بعد هم گفتند: «انشاءالله مبارك باشد». بعد رو كردند به زوجه، گفتند: «انشاءالله با هم بسازيد» و رو به زوج كردند و گفتند: «انشاءالله با هم بسازيد». يك كلمه بود، ولي انصافاً سازگاري روح زندگي است كه امام به آن سفارش كردند. خاطره عقد ما خاطرهاي است كه از يادم نميرود. بعد هم امضا كردند و مثل همه كساني كه شرفياب حضورشان ميشدند قرآني را هدیه دادند.
و اما مقام معظم رهبري ،در محضر آقا نشسته بوديم. آقا فرمودند: «بعيد نيست اگر كسي تمام زندگيش از طريق هدايا ميگذرد، بگوييم بايد خمس بدهد». آقايي آنجا نشسته بود و پرسيد: «مگر ميشود همه زندگيش از هديه بگذرد؟» آقا فرمود: «ميشود». دو باره گفت: «نميشود آقا! چطور؟ كيست كه اينقدر هديه بگيرد؟» باز آقا لبخند زدند. من ميدانستم زندگي خود آقا از هدايا ميگذرد. آقا از سهم امام يك ريال مصرف نميكنند، از بودجههاي دولتي هم استفاده نميكنند. مثل امام زندگيشان از طريق هدايايي ميگذرد كه نذر ميكنند. مواردي را خود من شاهد بودم كه کسی نذر كرده بود که اگر مشكلم حل شود، اين مبلغ را تقديم آقا میكنم و حل شده بود. بنده واسطه بودم كه اين مبلغ را به مقام معظم رهبري تقديم كنم. زندگيشان اينچنين ميگذرد و واقعاً گاهي وقتها مقروض ميشوند و قرض ميكنند تا هديه ديگري برسد. مقام معظم رهبري در سادهزيستي حتي پيش دشمنان ضربالمثل هستند. حتي آنهايي كه آقا را قبول ندارند، سخت بر اين باورند كه در بين روحانيون كشور، اگر بخواهند كسي را به عنوان ضربالمثل براي سادهزيستي و احتياط در بيتالمال مثال بزنند ،آقا هستند. يكي از نمايندگان وليفقيه در يكي از نهادها گفت، به آقا گفتم: «ما كه نماينده شما هستيم، مجازيم چقدر از بيتالمال استفاده كنيم؟» آقا فرمودند: «در حد ناچيز اشكال ندارد، مثلاً با خودكار بيتالمال ميخواهيد يك سطر بنويسيد. اشكالي ندارد، گرچه من اين مقدار هم استفاده نميكنم».
شاكر خداوند هستيم بر نعمت رهبري اينچنين.