به گزارش نما به نقل از خبرآنلاین؛ با اینکه قرار است با «آیدا» صحبت کنیم اما «آرمان» هم به میان صحبتهایمان میآید و از روزهای شیرین خواهر و برادریشان میگوید. گاهی در گوش هم صحبت میکنند و در نهایت از کیف مادرشان دو نقاشی زیبا در میآورند که روی آن نوشته شده «دوستتون دارم». آیدا آن را به دستم میدهد و میگوید: «این نقاشی کشیدن را از اتاق بازی یاد گرفتم». در طول مصاحبه آرمان شیطنت میکند و آیدا ریز ریز میخندد و نگاه مهربانش را بر برادر میدوزد.
با خانوادهای به گفتگو نشستیم که پشت یکدیگر ایستادهاند تا سرطان را شکست دهند و قهرمان این مبارزه شوند. مادر آیدا کم حرف میزند. آرام است. اما وقتی از بهبودی فرزندش میگوید برق چشمانش نشان میدهد سلامتی فرزندش از پس چه مسیر سختی به دست آمده است.
امروز هزاران مادر و پدر در حال سختترین کار دنیا هستند؛ جنگیدن برای سلامتی فرزندشان. و ما میتوانیم در سختترین کار دنیا همراهیشان کنیم تا پیروز مبارزه با سرطان شوند و سالهای بعد در 7 دی ماه، روز کودکان بهبودیافته محک داستانهای بیشتری از کودکان بهبودیافته بخوانیم.
در تمام مصاحبه آیدا سکوت میکند و آرمان بازیگوشی و آنچه در ادامه میخوانید، صحبتهایی است که مادر آنها در گفتگو با خبرآنلاین بر زبان آورده؛
از بیماری آیدا برایم بگویید. چه زمانی متوجه شدید که آیدا بیمار است؟
آیدا 2 ساله بود كه متوجه شديم نميتواند راه برود و پاهايش ورم کرده است. به خاطر همین موضوع 2 ماه در بیمارستان امام خمینی(ره) بستری بود. پزشکان تشخیص سرطان نداده بودند. تا اینکه آیدا بعد از 2 ماه دچار عفونت شد. نمونه مغز استخوان گرفتند. مشخص شد در صورت و زیر گردن آیدا توموری وجود دارد که باعث شده عفونت به مغز استخوان برسد. آیدا دو سال درمان میشد تا اینکه گفتند باید پیوند مغز استخوان شود، هر چند که بعد از مدتی آیدا به درمان پاسخ مثبت داد و در نهایت سال 89 قطع درمان شد و خدا را هزار بار شکر که تا الان به مشکلی برنخوردیم.
از روزی بگویید که در جریان بیماری آیدا قرار گرفتید.
پذیرش این موضوع برای من خیلی سخت بود. ما آن زمان شمال زندگی میکردیم. باید به خاطر درمان آیدا به تهران میآمدیم. در نتیجه ناچار شدیم که کل زندگی را به تهران بیاوریم. رفت و آمد برایمان خیلی سخت بود. در ورامین ساکن شدیم و از آنجا درمان آیدا را دنبال میکردیم. تصور کنید در چنین شرایطی همسرم مجبور به تغییر شغل شده بود و من همیشه فکر میکردم چطور میتوانیم هزینههای درمان آیدا را پرداخت کنیم. شرایط خیلی سخت بود. آنقدر که گاهی فراموش میکردم که امروز چند شنبه است یا چه ساعتی است. تا اینکه با محک آشنا شدیم و محک هزینهها را پرداخت کرد.
با محک چطور آشنا شدید.
وقتی آیدا را در بیمارستان امام خمینی(ره) بستری کردیم، مددکار محک سراغمان آمد و برای آیدا پرونده تشکیل داد. بعضی از مراحل درمان آیدا را در بیمارستان محک انجام میدادیم. آنجا نیازی نبود که هزینهای بپردازیم. اما برای هزینههایی که در بیمارستانهای دیگر پرداخت میکردیم، قبض به مددکار محک ارائه میکردیم و محک پول قبض را به ما پرداخت میکرد.
فکر میکنم مدیریت زندگی برای شما وقتی آرمان به دنیا آمد، سختتر شده بود. نگهداری از یک نوزاد و پیگیری درمان یک فرزند مبتلا به سرطان را چه طور مدیریت میکردید؟
برای من سخت بود. همسرم سر کار بود و به دلیل شرایط کاری امکان اینکه مرخصی بگیرد و همراهم باشد را نداشت. تقریباً من تنها بودم. چون همه اقوام هم شهرستان زندگی میکردند. حتی در آخرین روزهای بارداری هم به تنهایی آیدا را به بیمارستان میبردم.
اما شما و آیدا ثابت کردید که قهرمانید و توانستید سرطان را شکست بدهید. این اتفاق بسیار بزرگی است. روزي كه شنيديد آيدا قطع درمان شده، چه حالي داشتيد؟
اولش باورمان نشد. شوکه شده بودیم. من فکر میکردم دوباره باید مراحل جدیدی از درمان را شروع کنیم. اما پزشک آیدا گفت که آیدا حالش خوب است و حتی به دارو هم نیازی ندارد. فقط ماهی یک بار باید معاینات دورهای انجام شود و به تدریج فاصله زمانی افزایش یافت.
به پدر و مادر افرادی که کودک مبتلا به سرطان دارند، چه میگویید.
میگویم امیدشان را از دست ندهند. حتما فرزندشان خوب میشود.