به گزارش نما به نقل از پایگاه اطلاعرسانی ارتش، برابر تصویب «شورای عالی نشانها» در ارتش، بهپاس فرماندهی و مدیریت جهادی در صحنهها و برهههای سرنوشت ساز دوران پیروزی انقلاب تا عملیاتهای مختلف دفاع مقدس و ایثار و بذل جان در اعتلای ایران سربلند اسلامی، نشان فداکاری به شهید والامقام ارتش اسلام؛ «سرلشکر جواد فکوری» که سرسختانه در خط مقدم دفاع از استقلال، تمامیت ارضی و نظام مقدس جمهوری اسلامی ایستادهاند تعلق گرفت و توسط فرمانده کل ارتش به خانواده این شهید معزز اهدا شد.
نشان فداکاری که اعطایی مقام معظم رهبری (مدظلهالعالی) به ارتش جمهوری اسلامی ایران است، نماد ایثار و از خودگذشتگی دانشجویان و دانشآموختگان دانشگاه افسری امام علی(ع) ارتش است که در راه پاسداری از استقلال و تمامیت ارضی کشور و نظام جمهوری اسلامی ایران مردانه ایستاده و دفاع کردهاند.
شهید سرلشکر جواد فکوری، دی ماه ۱۳۱۷ در تبریز به دنیا آمد. بعد از اخذ دیپلم متوسطه وارد دانشکده افسری شد و پس از فراغت از تحصیل به نیروی هوایی پیوست. به مدت سه سال از مهر ماه ۱۳۳۹ دورههای تکمیلی خلبانی (F۴) و فرماندهی گردان هوایی را در آمریکا سپری کرد.
اولین محل خدمت او پایگاه هوایی تهران بوده و در سال ۱۳۴۲ به دزفول منتقل شد. ۶ ماه بعد به پایگاه مهرآباد تهران و سه ماه بعد به پایگاه شاهرخی (شهید نوژه) همدان انتقال یافت.
او در این زمان به مدت یک ماه برای یک ماموریت یک ماهه به کشور پاکستان رفت.
در سال ۱۳۴۶ پس از سه سال خدمت در همدان به شیراز منتقل شد و پس از چند ماهی برای مامور یت ۶ ماهه به آمریکا رفت.
در پایان ۸ سال خدمت در شیراز در شهریور ماه ۱۳۵۴ به تهران انتقال یافت و در خرداد ماه ۱۳۵۶ با درجه سرهنگ دومی جهت گذراندن دوره «ستاد و فرماندهی» به آمریکا- پایگاه نیوجرسی و آلاباما- اعزام شد.
سرلشکر فکوری، همراه خانواده ۲۱ ماه در نیویورک اقامت داشت و در اسفندماه ۱۳۵۷ پس از پیروزی انقلاب اسلامی علیرغم چندین پیشنهاد از طرف ارتش آمریکا مبنی بر ماندن در آنجا به وطن بازگشت (به عشق ایران، انقلاب و امام).
فکوری پس از پائین آمدن از هواپیما به همسرش گفت: «این همان ایران است که برایش آن همه رنج بردم. من ایران را این طور میخواستم».
پایگاه هوایی تبریز در سال ۵۸ شاهد حضور فرمانده متفکر و کاردانی چون جواد فکوری بود. در همین ایام توسط ضد انقلاب (خلق مسلمان) ربوده شد و با رشادت نجات یافت و پایگاه را آماده دفاع همه جانبه هوایی از خاک وطن کرد.
مسئولیتهای عمده او در دوران پس از پیروزی انقلاب عبارتند از: فرماندهی پشتیبانی پایگاه دوم شکاری، فرماندهی پایگاه دوم شکاری، فرماندهی پایگاه یکم شکاری، معاون عملیاتی نیروی هوایی و فرماندهی نیروی هوایی.
شهید فکوری پس از تشکیل کابینه شهید رجایی با حفظ سمت به عنوان وزیر دفاع برگزیده شد و پس از اینکه سرهنگ معینیپور به فرماندهی نیروی هوایی گمارده شد، مورد تشویق قرار گرفت و به عنوان مشاور رئیس ستاد مشترک ارتش انتخاب شد.
با شروع جنگ تحمیلی و حمله همه جانبه رژیم بعث عراق به خاک و آسمان جمهوری اسلامی در سی و یکم شهریور ماه ۵۹، شهید فکوری طرح کمان ۹۹ را که در واقع حمله سراسری به پایگاه های نیروی هوایی عراق و مراکز حساس نظامی و اقتصادی رژیم بعث بود، به اجرا در آورد.
از دیگر عملیاتهای موفق که شهید فکوری مستقیم در طرح و اجرایش شرکت داشت، عملیات پیروزمندانه اچ ۳ بود. این عملیات که در واقع حمله به پایگاههای نیروی هوایی عراق در جوار مرز اردن بود، از پیچیدهترین و دقیقترین عملیاتهای هوایی در دنیا به حساب میآمد که خلبانان دلاور نیروی هوایی توانستند با چهار بار سوخت گیری و طی مسافتی بالغ بر هزار کیلومتر حدود پنج ساعت در آسمان پرواز کنند و حماسهای بیافرینند که کارشناسان غربی را انگشت به دهان بگذارند.
سرانجام در روز ۷/۷/۱۳۶۰ شهید سرلشکر فکوری پس از پایان عملیات ثامنالائمه همراه با فرماندهان شهیدنامجوی، فلاحی کلاهدوز و جهان آرا در حال بازگشت به تهران در حوالی کهریزک در پی سانحه هوایی به فیض شهادت نایل آمد.
توصیفی از شهید فکوری در بیان همسر شهید: «چهار، پنج سال مطالعات گسترده بر ادیان مختلف، باعث گرایش شدید او به اسلام شد. نماز به موقع، قرآن و روزه اش ترک نمیشد.
آن موقع کسی به اسم تیمسار ربیعی فرمانده پایگاه شیراز بود. وی در ماه رمضان ساعت ۱۰ صبح جواد را برای صرف نوشیدنی به دفترش دعوت کرده بود. می دانست جواد اهل روزه است. جواد هم نرفت. به او گفتم امسال، سال درجهات است. با ربیعی سر ناسازگاری نگذار. اما جواد تأکید کرد: «دینم را به درجه و دوره نمیفروشم».
تیمسار ربیعی هم مرا دید و گفت: شوهر تو شب و روز من را گذاشته و به دینش میرسد. اغلب اوقات عادت داشتیم برای ناهار روز جمعه به باشگاه افسران در پایگاه برویم. پایگاه سه رستوران داشت که هر کدام مخصوص یک گروه بود. باشگاه افسران، باشگاه همافرها و باشگاه درجهدارها. آخرین باری که به باشگاه رفتیم یک همافر به دلیل اینکه غذای رستورانهای دیگر تمام شده بود، به باشگاه افسران آمد.
تیمسار ربیعی قبل از اینکه همافر شروع به خوردن کند ضمن اینکه از او می پرسید چرا به این باشگاه آمده، او را بلند کرد و سیلی محکمی به او زد. غذای ما به نیمه رسیده بود. جواد ما را بلند کرد و به خانه رفتیم و از آن به بعد دیگر به باشگاه نرفتیم.
جواد میگفت: تحمل این زورگوییها را ندارم. در این مواقع به خاطر اینکه خجالت آن فرد را بیشتر نکند سکوت میکرد.
زیر دست نواز بود. بعد از شهادتش فهمیدیم که سرپرستی ۵، ۶ خانواده را بر عهده داشت. در پایگاه شیراز معماری به نام قبادی بود که برای نجات یک مقنی از چاه، خفه شد. جواد از آشپز رستوران خواسته بود از همان غذایی که تیمسار و افسران میخورند به خانواده قبادی هم بدهند و خودش پول آن را حساب می کرد. البته هیچ وقت به من نمیگفت. یک روز خانم قبادی به منزل ما آمد و موضوع را به من گفت و تأکید کرد: می خواهم شما هم راضی باشید، گفتم: آنچه سرهنگ فکوری می کند مورد قبول و رضایت من است...»