به گزارش نما، خانواده هاشمی پنج سال بعد از درگذشت آیتالله هاشمی رفسنجانی، هنوز بر طبل مشکوک بودن فوت او میکوبند، بی آنکه هیچ سندی یا حتی قرینه محکمهپسندی ارائه دهند.
سخنانی که اخیراً محسن هاشمی گفته، آن قدر از فضای اغلب چارچوبدار او به دور است که اگر بدون اسم گوینده و صرفاً با عنوان «فرزند هاشمی رفسنجانی» منتشر شود، کسی گمان نمیبرد این سخنان محسن، فرزند ارشد مرحوم هاشمی باشد و ذهنها سمت دیگر فرزندان او خواهد رفت.
محسن هاشمی، از ناگهانی و شوکآور بودن فوت پدرش برای خانواده و جامعه گفته و ضمن «سخت» توصیف کردن آن برای ملت ایران، مدعی شده که «در دو دهه گذشته-، چون فوت این قدر ناگهانی بود- مردم ایران چنین فوتی را تجربه نکرده بودند و میتوان گفت در آن زمان شوکی به جامعه وارد شد.».
اما روال بحثی که او طرح میکند، عجیب است. میگوید آیتالله هاشمی «سرحال» بودند و همان روز فوت هم هیچ «حال نامساعدی نداشتند.» او حتی از قول خاطرات مکتوب عفت مرعشی هم نقل میکند که «[آیتالله]سرحال بودند و صبحانه خوردند و رفتند و هیچ موردی [نبود]و حتی از مجمع هم چند بار به من زنگ زدند.»یا از ملاقات همان روز دکتر قاضیزادههاشمی با ایشان میگوید و اینکه «آقای قاضیزاده هاشمی هم کسالتی را درباره ایشان مطرح نکردند که بعد از آنجا [برای شنا]تشریف میبرند.»
همه این موارد درباره تأکید بر حال مناسب هاشمی در روز فوتش گفته میشود تا خبرنگار شبهه اصلی را کلید بزند: «موضوع شکی است که بعضی از اعضای خانواده درباره مرگ ایشان داشتند...»
محسن هاشمی موضوع را «حساس» میخواند و در توضیحات بعدی، ضمن اشاره به سابقه ترور هاشمی، به موضوع «ورود مشکوک به دفتر مجمع» اشاره میکند: «این فرد به اتاق منشیها رفته بود و آنجا آتشسوزی ایجاد کرده بود که یکی از منشیها هم در آن حادثه زخمی شد.» و بعد موضوع تغییر تیم محافظان هاشمی در سال ۹۳ را طرح میکند که هاشمی از این تغییرات رضایت نداشته است و به طور مفصل ماجرای عدم دستگیری فرد وارد شده به دفتر منشیها در مجمع را طرح میکند و اینکه هاشمی نوشته «خبر دادند که پرونده آتشسوزی مجمع از سپاه به وزارت منتقل شده. گفتم پیگیری کنند مشکوک است و ریشه دارد.»
گفتنی است که وزارت اطلاعات در سال ۹۳ دست دولت روحانی بود. جالب آنکه خبرنگار چندین بار میخواهد وارد موضوع روز فوت شود، ولی محسن هاشمی اصرار بر ذکر جزئیات این پرونده دارد.
خودش هم میگوید: «از این حوادث مشکوک، البته برای چهرههای مشهور پیش میآید، اما اینکه اینها به هم ربط دارد من مسئلهای ندارم، ولی مطرح شدن آن خوب است.»
محسن هاشمی موضوع دیر رسیدن آمبولانس را طرح میکند: «یکی از ایرادهای اساسی این است که همیشه باید آمبولانس با تجهیزات کامل همراه تیم باشد که نبوده... خود این موضوع اجازه دهید نگوییم مشکوک، اما اهمال تیم حفاظت است.» و بعد نکاتی که چندان نکته هم نیستند: «محافظان داخل استخر نمیرفتند در زمانی که ایشان تنها شنا میکردند، ولی پشت در حضور داشتند. نکته دوم این بود که این تنها جایی است که ایشان تنها بودند؛ ما در تمام رسیدگیهایی که انجام شده هنوز نمیتوانیم بگوییم که نه دلیلی بر کشته شدن ایشان داریم و نه دلیلی بر عدم کشته شدن ایشان داریم؛ یعنی خودمان هم در وسط هوا و زمین قرار داریم؛ لذا نمیتوانیم با استدلال قوی بگوییم که ایشان توسط یک گروهی کشته شدند یا توسط گروهی کشته نشدند.»
و بخش بعدی: «یکی از محافظان گفته- اینجا ضد و نقیض است- پزشکان میگویند آب در ریه ایشان نبوده. شاید هم ضد و نقیض نباشد، چون پاسدارها میگویند که ایشان کمی نبض داشته است و فوراً ایشان را به بیمارستان شهدای تجریش آوردهاند.» بعد نکات بی اهمیتی همچون کدام پزشکان معاینه کردند، نبض کجا قطع شده و این جمله که بعد از کمیسیون پزشکی «مشخص شد که سیاست نظام و حاکمیت این است که این فوت طبیعی است و هنوز هم این سیاست ادامه دارد.»
این مشکوک جلوه دادنها برای چیست وقتی نتیجه کمیسیون پزشکی فوت بر اثر ایست قلبی بوده؟ این همه جوان در صحت و سلامت دچار ایست قلبی ناگهانی میشوند، فقط برای هاشمی مشکوک است؟! خانواده هاشمی در این کشور دارای قدرت بودند و هستند، جزیی از حاکمیت هستند، چه کسی میخواهد فوت هاشمی را طور دیگر جلوه دهد؟ این مدل تشکیک و تشویش اذهان عمومی چه سودی دارد؟
منبع: روزنامه جوان