به گزارش نما به نقل از باشگاه خبرنگاران، تصمیم دولت آمریکا برای مداخله مستقیم در سوریه با واکنش منفی بسیاری از سیاسیون این کشور روبرو شد، چرا که 148 نماینده مجلس نمایندگان ایالات متحده مخالفت خود را با حمله به سوریه اعلام کردند، البته در این بین بسیاری از صاحبنظران این کشور که در گذشته مناصب مهمی از جمله تصدی بر وزارت امور خارجه آمریکا را تجربه و هماکنون در دوران بازنشستگی بهعنوان تئوریسین و استاد دانشگاه مطرح هستند هم مخالفتهای خود را با دلایل واقعگرایانه مطرح کردهاند.
اشتباه اوباما در سوریه از نگاه برژیسنکی
زبیگنو برژینسکی مشاور سابق امنیت ملی کاخ سفید در زمان ریاست جمهوری کارتر در مصاحبه با شبکه تلویزیونی CNN دراینباره میگوید تاکید اوباما بر برکناری اسد بدون تدوین راهبردی برای این کار یک اشتباه بود و اکنون تاوان این اشتباه را پس می دهد.
برژینسکی درباره اینکه آیا میتوان به روسیه در خصوص همپوشانی منافعش با منافع آمریکا اعتماد کرد یا نه گفت: ما منافع مشترکی با روسیه نداریم ولی در برخی موارد، منافع ما با روسها همخوانی دارد. به نظر من روسها نیز این نگرانی را دارند که منطقه از هم بپاشد و این امر بر موضع روسیه نیز تاثیر دارد.
وی میافزاید همچنین ممکن است روسیه فرصت را غنیمت بشمارد تا به یکهتازی آمریکا بهعنوان قدرت برتر در منطقه پایان دهد و حقیقت این است که سلطه ما در منطقه در حال افول است و روسها میخواهند از فرصت استفاده کنند تا با چینش برخی موارد که باعث تغییرات عمده در منطقه میشود و افزایش نفوذ روسیه را در پی دارد، با سوریها، ایرانیان و حتی دیگر کشورها، نقشآفرین عمده در این بازی باشند و به همین خاطر شاهد دیدار مقامات بلند پایهای از کشورهای مختلف حتی عربستان سعودی از روسیه هستیم.
این استاد دانشگاه جانز هاپکینز اعتقاد دارد البته این بدان معنا نیست که عربستان سعودی بخواهد به مسکو رو کند ولی روسیه را به چشم یک نقشآفرین عمده میبیند.
وی میگوید این محاسباتی است که پوتین دارد ولی به هر روی میتواند با منافع ما نیز همخوانی داشته باشد زیرا به باور من مداخله ما در امور سوریه موضوعی بسیار بد و غیر ضروری است و گمان نمیکنم که حمله به تاسیسات شیمیایی سوریه نیز ثمر چندانی برای ما به بار آورد و نه تنها مشکل را حل نمیکند بلکه ممکن است به انفجاری منطقهای بینجامد از اینرو برخی همخوانیها از نظر تاکتیکی و حتی راهبردی بین روسیه و ما در حال حاضر وجود دارد.
برژینسکی ادامه میدهد رئیسجمهوری آمریکا بدون اینکه راهبردی برای برکناری اسد داشته باشد، خواستار برکناری وی شد و حال ما پیامدهای آن را می بینیم. به باور من احتمالا فرمولی برای حل و فصل این وضعیت بغرنج وجود دارد برای مثال، دوره ریاست جمهوری اسد سال آینده پایان میگیرد، این موضوع به این زودیها تمام نمیشود و اگر تحرکی در گفتگوهای ایران و آمریکا ایجاد شود میتوان گفت این جنبه از مساله میتواند مهار، منفعل و احتمالا شکلی از تفاهم را در پی داشته باشد.
مشاور سابق امنیت ملی کاخ سفید درباره اینکه آیا دولت آمریکا در تفاهم اخیر با روسیه پیروز شده است یا نه اظهار داشته است به نظر من هیچکدام از طرفین (آمریکا و روسیه) را نمیتوان پیروز این مساله دانست. روسها نیز از برخی از چیزها که مایل نیستند شاهد روی دادنش در منطقه باشند، پرهیز میکنند ما هم از اجرای برخی اقدامات که به همان اندازه برای منطقه آسیبرسان بود جلوگیری کردیم ولی بدترین گزینه در عین حال یک حمله نظامی بیهدف بود که ورود چشمگیر آمریکا به جنگ را باعث میشد.
نباید به سوریه حمله کرد
هنری کیسینجر وزیر خارجه دولت ریچارد نیکسون که پس از رسوایی واتر گیت تبدیل به تنها رئیسجمهوری شد که از سمت خود استعفا کرده است در مصاحبه با CNN درباره حمله به سوریه میگوید اصرار آمریکا در برکناری اسد اشتباه است زیرا این مساله سوریه را به هرج و مرج میکشاند.
کیسینجر درباره انگیزه روسها در توافق اخیر با آمریکا بر سر سوریه تصریح کرده است به باور من پوتین نمیخواهد آمریکا به صورت یکجانبه تعیینکننده روند تحولات در منطقه باشد از اینرو زمانی که دولت آمریکا خود را در وضع دشوار و احتمالا شرمآور در امتناع از حمله نظامی دید، فرصتی یافت تا گامی برای کاستن از دشواریهای آمریکا و حل یک مشکل عمومی بردارد.
کیسینجر درباره حمله به سوریه اظهار داشته است به نظر من توصیف اوضاع سوریه با برکناری یک رهبر در این کشور کار اشتباهی است. به نظر من بهترین موضع برای آمریکا این است که روی دولتی انتقالی کار کند و روی برکناری رئیسجمهوری سوریه بهخصوص در مراحل آغازین این فرایند تمرکز نکند.
برکناری اسد در همان آغاز کار باعث هرج و مرج می شود و احتمالا این قضاوت، قضاوتی درست باشد.
البته هنری کیسینجر چندی قبل در مقالهای با عنوان آمریکا نباید به سوریه حمله کند گفته است فروپاشي دولت ميتواند آن سرزمين را به گهوارهاي براي تروريسم يا بكارگيري سلاح عليه همسايگاني تبديل كند كه در فقدان دولت مركزي هيچ ابزاري براي بيتاثير كردن آنها نيست.
در قلب دنیای اسلام، سوریه در دوران بشار اسد به استراتژی ایران در شرق و در مدیترانه کمک کرده و این کشور از حماس که موجودیت اسراییل را نفی میکند حمایت کرده و مدافع حزب الله لبنان هم هست.
ایالات متحده هم دلایل بشر دوستانهای برای حمایت از سقوط اسد و تشویق دیپلماسی بینالمللی برای رسیدن به این هدف دارد از سوی دیگر، هر نفع استراتژیکی نباید دلیلی برای جنگ باشد در غیر اين صورت هیچ جایی برای دیپلماسی باقی نخواهد ماند.
وقتی نیروی نظامی مدنظر قرار بگیرد، چندین مسأله مهم دیگر هم باید مورد ملاحظه قرار گیرد چرا كه وقتی ایالات متحده عقبنشینی خود از عراق و افغانستان را تسریع کرده، چگونه تعهد نظامی دیگر در همان منطقه قابل توجیه خواهد بود بهویژه که این تعهد نظامی احتمالا چالشهای مشابهی در پی خواهد داشت؟
آیا این رویکرد جدید (که آشکارا کمتر نظامی و استراتژیک است و بیشتر به سوی دیپلماسی و مسائل اخلاقی میل دارد) آن معماهایی که تلاشهای اولیه در عراق و افغانستان را با مشکل مواجه کرد و منجر به عقبنشینی و شکاف در آمریکا شد را حل خواهد کرد؟ یا آیا رویکرد مذکور با قمار بر سر پرستیژ و اعتبار آمریکا در تحولات داخلی (که آمریکا ابزارهای کمتر و اهرمهای کمتری برای شکل دادن به تحولات دارد) این دشواری را افزایش نخواهد داد؟ چه کسی جایگزین رهبر ساقط شده خواهد شد و درباره او چه میدانیم؟ آیا نتیجه آن بهبود شرایط انسانی و وضعیت امنیتی خواهد بود؟ یا آیا ما خطر تکرار تجربهطلبان را انجام میدهیم که برای مبارزه با مهاجمان شوروی از سوی ما تجهیز اما در آخر به چالشی امنیتی برای خود ما تبدیل شدند؟
تفاوت میان مداخله "استراتژیک" و "بشردوستانه" در اینجا به هم نزدیکتر میشود. جامعه بینالمللی مداخله بشر دوستانه را با "اجماع" تعریف میکند و دستیابی به آن آنقدر دشوار است که عموما تلاشها را محدود میکند از سوی دیگر، مداخلهای که یکجانبه است یا مبتنی بر ائتلاف ارادهها است، مقاومت کشورهایی (مثل روسیه و چین) که از کاربست این سیاست در سرزمینهای خود بیم دارند را برمیانگیزد بنابراین دستیابی به حمایت داخلی برای آن دشوار است.
دکترین مداخله بشردوستانه در معرض تعلیق میان قواعد کلی و اصول آن و ظرفیت اجرای آن قرار گرفته است در مقابل، مداخله یکجانبه به قیمت حمایت بینالمللی و داخلی تمام میشود.
مداخله نظامی_بشردوستانه یا استراتژیک_ دو پیش شرط دارد: اول، اجماع بر «طرز حکومت» پس از نابودی وضع موجود ضروری است. اگر هدف محدود باشد با کنار زدن حاکمی خاص، احتمال وقوع جنگ داخلی جدیدی در نتیجهی خلأ پدید آمده میرود چرا که گروههای مسلح برای جانشینی به رقابت میپردازند و کشورهای خارجی هم جانب طرفهای مختلف را میگیرند و دوم اينكه اهداف سیاسی باید روشن بوده و به لحاظ داخلی و در مدتی مشخص قابل دستیابی باشد.
تردید دارم که مسأله سوریه تمام این موارد را در خود داشته باشد. ما نمیتوانیم و نباید «مصلحت» را کنار بگذاریم و به مداخله نظامی تعریف نشدهای وارد شویم که هر چه بیشتر و بیشتر زمان سپری می شود رنگ و بوی فرقهای به خود میگیرد.
در واکنش به یک تراژدی انسانی باید دقیق و محتاط باشیم تا شرایط را برای تراژدی دیگری مهیا نسازیم. در فقدان يك مفهوم استراتژيك روشن، «نظم جهاني» كه مرزها را از بين ميبرد و جنگهای داخلی و بینالمللی را در هم ادغام میکند، نمیتواند نفس را حبس کرده و نظاره گر باشد.
یک حس ظریفی مورد نیاز است تا چشمانداز خاصی به «بیانیههای صرف» بدهد. این مسألهای حزبی نیست و در بحثهای ملی که وارد آن میشویم هم باید به آن شیوه حل و فصل شوند.