گزیده ای از سرمقاله روزنامه های امروز

تمركز نیروهای موسوم به «داعش» در الانبار نشانه واضح ناامیدی این گروه از تحول در سوریه است و به بیان دیگر از پیروزی مطلق ارتش سوریه علیه این گروه و كشورهای غربی عربی حامی آن حكایت می‌كند.

به گزارش نما؛ سعد الله زارعی در مطلبی که با عنوان«قوس نزولی جبهه تروریزم»در ستون یادداشت روز،روزنامه کیهان به چاپ رساند اینگونه نوشت:
فوران «القاعده» در استان الانبار از تغییر معادله در سطح منطقه حکایت می‌کند. سه روز پیش، «المنار» چاپ فلسطین فاش کرد که یک هیأت امنیتی آمریکا به سرعت خود را به ریاض رسانده و با مقامات سعودی دیدار کرده است. ساعتی پس از این دیدار آمریکایی‌ها اعلام کردند که از عملیات ارتش عراق علیه عناصر مسلح القاعده در الانبار حمایت می‌نمایند. حمایت تعجیلی آمریکا بیانگر تبعیت این کشور از شرایط به وجود آمده می‌باشد اما این شرایط چیست؟

۱- تمرکز نیروهای موسوم به «داعش» در الانبار نشانه واضح ناامیدی این گروه از تحول در سوریه است و به بیان دیگر از پیروزی مطلق ارتش سوریه علیه این گروه و کشورهای غربی عربی حامی آن حکایت می‌کند. این در حالی است که این گروه در سال ۲۰۰۹ عراق را به مقصد لبنان ترک کرده و عامل درگیری‌های «فتح‌الاسلام» در اردوگاه نهرالبارد واقع در طرابلس شد. این جریان از حدود یک سال و نیم پیش با اسم جدید «دولت اسلامی عراق و شام» با هدف اسقاط نظام بشار اسد در سوریه و جایگزین کردن یک دولت فرقه‌گرا و بی‌خطر برای اسرائیل، شروع به فعالیت کرد و در یک مقطع به دستاوردهایی در دو استان شرقی «دیرالزور» و «رقه» نایل گردید.پس از آن، این گروه از «جبهه‌النصره» که عمدتاً در استان ریف دمشق و استان حلب و شمال استان حمص مستقر بود خواست که با «ابوبکر البغدادی» به عنوان امیر دولت اسلامی عراق و شام بیعت نماید که البته این درخواست از سوی «محمد الجولانی» فرمانده النصره رد شد.

وی گفت که در بیعت «ایمن الظواهری» است و ایمن‌الظواهری هم طی بیانیه‌ای از ابوبکر خواست که در محدوده الجولانی یعنی سوریه ورود نکند. این موضوع کشمکش‌هایی را میان اجزاء القاعده پدید آورد ولی در عین حال گروه داعش در سوریه از قدرت بیشتری برخوردار بود و سه استان حلب، رقه و دیرالزور جزء قلمرو این گروه به حساب می‌آمد و به این دلیل ارتش سوریه روی متلاشی کردن این گروه تمرکز کرد و طی ۷ ماه گذشته به مرور قلمرو آنان را به محاصره درآورده و ارتباطات بین استانی آنان را قطع کرد. بر این اساس گروه تروریستی داعش وقتی از به ثمر رساندن درگیری در سوریه نومید شد به استان الانبار بازگشت و در صدد برآمد تا با اعلام پیروزی در الانبار و اعلام فلوجه بعنوان پایتخت موقت امارت اسلامی، موقعیت از هم گسیخته خود را بازسازی نماید.

اسناد فراوانی بیانگر آن است که شعبه عراقی القاعده -یعنی گروه ابوبکر البغدادی- از اوائل سال ۱۳۹۱ که فعالیت دوباره خود را در الانبار عراق از سر گرفت از حمایت جدی عربستان سعودی، قطر و ترکیه برخوردار بود کما اینکه به نحوی از پوشش اطلاعاتی و حفاظتی آمریکا و فرانسه نیز بهره می‌برد. عربستان از یک سو از این گروه برای اسقاط دولت نوری‌مالکی و از سوی دیگر برای اسقاط نظام سوریه استفاده می‌کرد. یک سال پیش در ماه نوامبر، «بندر بن سلطان» رئیس دستگاه امنیتی عربستان با صراحت اعلام کرد که کشورش از هر گروه مسلح که در پی اسقاط اسد و مالکی باشد حمایت مالی، سیاسی و تسلیحاتی می‌کند. این اعلام از یک سو بیانگر آن بود که برای عربستان اسقاط این دو دولت چقدر اهمیت دارد و از سوی دیگر نشان می‌داد که نیروهای القاعده از عربستان تضمین خواسته‌اند و اعلام رسمی حمایت تسلیحاتی آنان بخشی از این تضمین بوده است. دولت آل سعود از آن زمان تاکنون مبالغ بسیار زیادی که بعضی آن را تا ۲۰۰ میلیارد دلار هم ذکر کرده‌اند، هزینه کرده است بدون آنکه کمترین دستاوردی داشته باشد.

۲- تمرکز دوباره القاعده در الانبار و بخصوص در فلوجه یک خطای فوق استراتژیک به حساب می‌آید. آنان اگرچه از اول به دلیل فاصله بسیار کم این شهر با پایتخت عراق، فلوجه را یک موقعیت ویژه به حساب می‌آوردند ولی نیروهای آنان در کل عراق پراکنده بودند از این رو برخورد با آنان در فاصله سالهای ۱۳۸۳ تا پیش از این بسیار دشوار بود. آنان وقتی تصمیم به اعلام شهر کوچک فلوجه بعنوان پایتخت موقت خود گرفتند ناچار شدند هزاران نیروی پراکنده خود را به این شهر بکشانند. آنان با این نیروها بر بخش‌های مهمی از شهر فلوجه شامل حی‌الضباط و حی‌الملعب مسلط شدند و حالا باید این بخش‌ها را نگه دارند. در واقع در این ماجرا سقوط یا عدم سقوط فلوجه بدون آنکه بطور واقعی تعیین‌کننده وضعیتی باشد، برای القاعده تبدیل به یک هدف استراتژیک شده است! و از این منظر ناچار است هزاران تن از نیروهای خود را برای نگهداری این شهر به حالت آماده باش و درگیری دائمی درآورد و قدرت تحرک و عملیات در سایر مناطق را تا حد زیادی از دست بدهد. اینک نیروهای عراقی القاعده تبدیل به یک هدف آسان برای دولت نوری‌مالکی و ارتش عراق شده‌اند. دولت و ارتش عراق برای اینکه ۱۰۰ نفر از این‌‌ها را به دام اندازند، باید ماهها تلاش می‌کردند.

حالا هزاران نفر از این نیروها در یک منطقه متمرکز شده و به یک هدف آسان تبدیل شده‌اند با این وصف کاملا پیداست که نوری مالکی بدون آنکه به کمک نیاز داشته باشد می‌تواند به راحتی این نیروها را تار و مار کند. اما در این میان آمریکا و اروپا که تا پیش از این از هیچ کمک و حمایتی از این جریانات اجتناب نمی‌کردند، اعلام کرده‌اند که با عملیات ارتش عراق موافق بوده و حتی برای سرکوب آنان کمک‌های تسلیحاتی خود را در اختیار ارتش عراق قرار می‌دهند! و حال آنکه تا همین چند هفته قبل غربی‌ها حتی اطلاعات خود از تروریست‌ها را در اختیار دولت و ارتش عراق قرار نمی‌دادند و البته، اکنون نیز بلوف می‌زنند و فقط تظاهر به حمایت از ارتش عراق می‌کنند.

حدود یک ماه و نیم پیش دبیرکل حزب‌الله لبنان در سخنرانی علنی خود به القاعده گفت که «شما با پول و برنامه کسانی می‌جنگید که به راحتی و در زمانی که اوضاع تغییر کند شما را می‌فروشند و حتی خود به جنگ شما می‌آیند.» امروز همان روزی است که سید از آن سخن گفته بود. دو روز قبل از آنکه ارتش عراق به سمت الانبار و با هدف انهدام تروریست‌های القاعده در فلوجه گسیل شود، یک هیات آمریکایی با سراسیمگی به ریاض رفته و به سران عربستان یادآور شده‌اند که همین حالا باید از حمایت از «داعش» دست بکشید چرا که این گروه در آستانه انهدام کامل در سوریه و عراق قرار گرفته‌اند. حدود دو ماه پیش هم جان‌کری در جریان ملاقات با مقامات ارشد سعودی در ریاض گفته بود که سیاست نظامی ما و شما در منطقه با شکست مواجه شده و لذا نمی‌توان به سیاست تسلیح مخالفان بشار اسد ادامه داد.

آمریکایی‌ها در این صحنه می‌خواهند جلوی افتضاح شکست فاحش در برابر جبهه مقاومت را بگیرند اما چه کسی فراموش می‌کند که در همین شهریورماه گذشته آمریکایی‌ها نه تنها از تسلیح گروههای وابسته به القاعده در سوریه حمایت علنی می‌کردند بلکه خود نیز حتی ساعت حمله به سوریه را تعیین کرده بودند و تنها زمانی سلاح را زمین گذاشتند که در تصاویر ماهواره‌ای و اخبار جاسوسان خود دریافتند ایران و حزب‌الله در پای قبضه‌های موشک خود آماده شلیک به سمت اهداف آمریکایی و اسرائیلی هستند.

در آن مقطع آمریکا به طرح روسیه پناه آورد و وانمود کرد که تهدیدات جدی او روسیه را به ارائه طرحی برای خلع سلاح سوریه سوق داده و این خلع‌سلاح شرایط داخلی سوریه را برای سقوط اسد فراهم می‌کند! حالا سه ماه از آن تحلیل‌ها گذشته و مهمترین گروههای مسلح معارض اسد از سوریه متواری شده‌اند و حلب در آستانه آزادی کامل قرار گرفته است!

۳- جبهه مقاومت به زودی بطور همزمان در عراق و سوریه به یک پیروزی بزرگ بر ضد تروریزم و جبهه غربی-عربی پشتیبان آن دست پیدا می‌کند، این پیروزی بزرگ بسیاری از توطئه‌ها و طراحی‌ها و فتنه‌ها را خنثی می‌کند. همین امروز درگیری در فلوجه و رمادی در درجه اول درگیری تروریست‌های القاعده علیه نیروهای سنی عراق می‌باشد. درگیری‌ گروههای سنی نظیر «صحوه‌ها» و عشایر با نیروهای القاعده که داعیه تأسیس امارت سنی دارند، نشان می‌دهد که ترفند و توطئه شیعی- سنی بدون درگیری در کشورهایی که از شیعه و سنی ترکیب شده‌اند، رو به پایان است. امروز دولت مالکی که ترکیبی از شیعیان، اهل سنت و اکراد عراقی است، برای نجات اهل سنت در الانبار مشغول فعالیت می‌باشد و این، موقعیت دولت نوری مالکی را در عراق تحکیم می‌بخشد و از این روست که بعضی از رقبای نوری المالکی، عملیات ارتش در الانبار را یک اقدام انتخاباتی با هدف در اکثریت قرار گرفتن دوباره فهرست مالکی تلقی کرده‌اند. مسلما ختم غائله فلوجه و رمادی که زمان آن بسیار نزدیک شده است تاثیر مضاعفی بر سوریه گذاشته و شرایط داخل لبنان را نیز بهبود می‌بخشد. بعد از خاتمه این ماجرا، آمریکا، عربستان و... می‌مانند و یک شکست بزرگ که فهرست سنگینی از هزینه‌های به هدر رفته آن را همراهی می‌کند.

عربستان سعودی همین الان هم از سوی اکثریت اهل سنت منطقه به عنوان عامل اصلی ناامنی در جهان اسلام شناخته می‌شود به همین دلیل طی یک ماه اخیر شاهد اقداماتی از سوی وهابیون با هدف ترمیم چهره خشن سعودی بودیم که یکی از آنها «میثاق مکه» بود که در آن هرگونه اقدام تروریستی علیه مذاهب اسلامی تقبیح شده بود. جالب این است که در همان روز که «عبدالرحمن آل‌ شیخ» مفتی اعظم سعودی پای این میثاق مودت را امضا می‌کرد، بندر بن‌سلطان رسما اعلام کرد که «حتی اگر به صرف ۲۰۰ میلیارد دلار و سال‌ها جنگیدن در سوریه و عراق برای اسقاط اسد و مالکی احتیاج باشد، عربستان از آن رویگردان نخواهد بود»! این تحولات به خوبی شکست سیاست مشترک آمریکا، اسرائیل و عربستان را بر ضد جبهه مقاومت برملا می‌کند و حتما زمینه حرکت جدید جبهه مقاومت در منطقه را فراهم می‌نماید.

۴- امروز حمایت از ارتش عراق در اقدام علیه تروریست‌های وهابی- تکفیری با جرأت از سوی طیف‌های مختلف مطرح می‌شود. در سطح بین‌المللی آمریکایی‌ها از تحویل چندین فروند هواپیمای جنگی حساس خبر داده و روس‌ها می‌گویند ۱۵ فروند هلی‌کوپتر ویژه نظامی را به ارتش عراق تحویل داده‌اند. همزمان گروه‌های مختلف عرب اهل سنت در عراق، آشکارا حمایت خود را از عملیات ارتش در الانبار بر ضد گروه‌های تروریستی اعلام کرده‌اند و در سطح ملی هم یک حمایت عمومی از سوی اهل سنت، شیعیان و اکراد از دولت و ارتش عراق مشاهده می‌شود. این موضوع هرچند در بخش‌هایی نظیر اعلام حمایت نظامی آمریکا از دولت عراق غیرواقعی و ظاهرسازی است اما در عین حال جدید و دارای آثار جدید می‌باشد. امروز نه فقط در عراق بلکه در هر کشور اسلامی این احساس جدی وجود دارد که باید با تروریزم و کشورهای حامی آن مبارزه کرد و در این میان از نظر آنان دولت‌ها و ارتش‌های جبهه مقاومت از صداقت بیشتری برخوردارند. این مسئله خود یک جبهه‌بندی گسترده در جهان اسلام نه فقط علیه القاعده بلکه علیه عربستان، آمریکا، انگلیس، اسرائیل و فرانسه نیز محسوب می‌شود و در آینده آثار مهمی بر جای می‌گذارد.

روزنامه خراسان مطلبی را با عنوان«۲۰۰۰ ميهمان ناخوانده و يک دنيا برخورداري»در ستون سرمقاله خود اندکی در رابطه با حاج عليرضا برخورداري به چاپ رساند:
دو هزار ميهمان ناخوانده ۳۰ سال است که در جاي جاي بدن عليرضا جا خوش کرده است. تا جوان بود جراحان ۹ بار او را در حالت بيهوشي کامل مورد عمل جراحي قرار دادند و چند ده تا از اين ترکش هاي کوچک اما تيز و برنده را از قسمت هاي حساس بدنش خارج کردند. حالا که او ۵۲ ساله شده ديگر بدنش تحمل اعمال جراحي سنگين و چند ساعته را ندارد. برخي از عمل هاي قبلي او ۸ تا ۹ ساعت طول کشيده تا جراحان تعدادي از آن ترکش هاي بمب هاي خوشه اي را از نزديک اعصاب و ديگر نقاط حساس بدن او بيرون بکشند اما حالا ديگر حاج عليرضا طاقت آن جراحي هاي سنگين را ندارد. گاه روزي چند قرص مسکن قوي مي خورد تا کمي از دردهاي جانکاه را بتواند تحمل کند او همچنان که رکورددار تعداد ترکش در بدنش است رکورددار و بلکه الگوي صبر و مقاومت و ايثار نيز هست. اولين بار که براي دفاع از دين و ميهن در مقابل صداميان و خصم متجاوز به جبهه هاي نبرد حق عليه باطل رفت ۲۲ سال بيشتر نداشت.

همسرش باردار بود و نزديک وضع حملش بود اما عليرضا به عشق دفاع از اسلام و ايران حتي منتظر به دنيا آمدن فرزندش نشد و دوباره عازم جبهه ها شد. اين بار وقتي برگشت دخترکش سه ماهه شده بود. حاج عليرضا از بچه هاي تعاون بود. يک روز در منطقه متوجه پرواز سه فروند هواپيماي جنگي صدام برفراز منطقه شد و چند لحظه بعد راکت هايي از هواپيماهاي جنگنده صدام شليک شد و قيامت به پا کرد، راکت هايي که حامل بمب هاي خوشه اي بود که هر کدام در آسمان به حدود ۳ تا ۲۰۰ بمب تقسيم مي شود و بعد از اصابت با زمين هر بمب به صدها و بلکه چند هزار ترکش مبدل مي شود و هزاران هزار ترکش اين بمب ها در زميني به مساحت ۳ برابر زمين فوتبال با سرعت و حرارت فراوان هر چه را پيش رو داشته باشد متلاشي مي کند.

آن روز، آن هزاران هزار ترکش سوزان و برنده خيلي ها را به شهادت رساند. حدود دو هزار قطعه از آن ترکش ها سهم عليرضا شد. امدادگران و همرزمانش پيکر او را با پيکر تعدادي از شهدا در يک وانت گذاشتند، اما يک منفذ مشرف به کناره وانت راهي براي نفس هاي به شماره افتاده عليرضا شده بود. دو ساعتي طول کشيد تا وانت به سردخانه بيمارستان برسد در آن گير و دار و شلوغي و هياهو پيکر او نيز مانند شهداي همرزمش به سردخانه منتقل شد و حدود يک ساعت طول کشيد تا عليرضا به هوش آمد و احساس سرما کرد. او اين لحظات را اين چنين توصيف مي کند و مي گويد: پس از احساس سرما و باز شدن چشم هايم همان اول فکر کردم که داخل بهشت شده ام اما کمي که اين طرف و آن طرف را نگاه کردم پيکرهاي بي دست و بي سر و بي پا را ديدم. گفتم که آدم ها در بهشت که اينطور نيستند و بعد متوجه ديوارها شدم و با خودم گفتم بهشت که نبايد اين طور ديوارهايي داشته باشد. چند دقيقه اي بيشتر نگذشت که متوجه شدم در بهشت نيستم بلکه در سردخانه ام، تقلايي کردم و دستم را تکان دادم، چند دقيقه بعد گويا پرستاري که به آن محل رفت و آمد داشت متوجه تکان دست هاي من شده بود بلافاصله او و تعدادي از پرستاران و پزشکان بالاي سرم حاضر شدند و مراقبت هاي پزشکي آغاز شد و...

گر چه هنوز و همچنان در اين ۳۰ سال دردهاي جانسوز آن ترکش هاي تيز و برنده تا مغز استخوانش را مي گدازد اما همچون کوه به عشق معامله با خداي هستي همه دردها و رنج ها را تحمل مي کند. او از خدا راضي است که او را مفتخر به جانبازي در راه دين و ميهن کرده است.او از فرزندانش که حالا بزرگ شده اند و دخترش که حالا دانشجوي دکترا شده نيز راضي است. از همسرش بيش از همه رضايت دارد و درباره اين خانم بزرگوار مي گويد: او در تمام شش ماهي که نمي توانستم بدنم را هيچ حرکتي بدهم و در بستر افتاده بودم وظيفه سنگين پرستاري را از من با عشق و فداکاري تمام بي هيچ منتي انجام داد. همه کارهاي مرا او با صبر و عشق و فداکاري برايم انجام مي داد، او بي هيچ منتي يک دنيا به من محبت کرده است و از هيچ کس جز خداوند اجري انتظار ندارد. او يک فرشته است مثل همسران ديگر جانبازان. پس از آن دوره سنگين نقاهت، همسرم دوران ويلچرنشيني مرا نيز با کمک هاي بي دريغش بر من آسان کرد و هنوز هم او همچنان براي من فداکاري و ايثارگري مي کند.

کلمات و جملات ساده و دلنشين و بي پيرايه حاج عليرضا برخورداري در گفت وگو با برنامه مقاومت که همين ديروز دوشنبه ساعت ۱۲:۳۰ از راديو پخش مي شد از عشق و مهرباني ميان او، همسر و فرزندانش حکايت مي کرد. حاج عليرضا برخورداري در پاسخ به سوالي در آن مصاحبه گفت: آري حالا هم اگر چند قدم پياده روي کنم يکي از آن ترکش ها که در تمام بدنم از سر گرفته تا انگشت هاي پايم جا خوش کرده اند سري به بيرون از گوشت و پوستم مي زند و همراه با درد و خونريزي هر از گاهي يکي از اين ترکش ها که به اندازه يک عدس اما دردشان شديد و جانگداز است، بيرون مي زند. بعضي وقت ها در دفتر کارم و در هنگام برگزاري جلسات اداري احساس مي کنم پايم داغ مي شود و باز بساط خونريزي و درد شديد مهيا مي شود.

و چه با اخلاص و متواضع و بي ريا هستند اين جانبازان که نمي خواهند حتي همکارانشان متوجه اين زخم ها و دردهايشان بشوند. حاج عليرضا برخورداري اين جور مواقع بي سر و صدا چند دقيقه اي جلسه را ترک مي کند تا ترکش بيرون زده از پايش را خارج کند و خون ها را پاک کند و دستمال و پارچه اي به پايش ببندد و هر طور شده کفش هايش را بپوشد و جلسه را ادامه دهد. چه بزرگوارند اين ايثارگران و انسان هاي بزرگ و فدايي دين و ميهن، چه دلاور، پرمايه، بي ريا، خدمتگزار، بي ادعا و سزاوار هر بزرگداشتي هستند اين رزمندگان و ايثارگران و جانبازان دين و ميهن، از چه مناعت طبعي و چه روحيه حماسي و جوانمردي بي بديلي برخوردارند اين «برخورداري»ها که از همه خوبي ها و بزرگي ها و بزرگواري ها برخوردارند. هر چند برخورداري امثال اين آدم ها از اين دنيا حالا در سن ۵۲ سالگي و بعد از ۳۰ سال زندگي با دو هزار ترکش جانسوز فقط يک آپارتمان ۱۱۰ متري و يک زندگي ساده در گوشه شهر است اما فقط خدا مي داند که امثال اين دلاورمردان غيرتمند و سرافراز امروز و فردا، فردايي که ابدي است و بي منتها از چه کرامات و نعمت هاي الهي تا ابد برخوردارند. اين برخورداري از نعمت هاي الهي گوارايتان باد اي دلاورمردان ايراني که دست و پايتان بوسيدني است.

حامد حاجی حیدری ستون سرمقاله روزنامه رسالت را به مطلبی با عنوان«پيش‌هشدار امواجي در آينده نزديک»اختصاص داده که در ادامه میخوانید:
قضیه

•‏در دگرگوني‌هاي ناگهاني اقتصاد و اجتماع و سياست، ميزان توان و شانس افراد مختلف جامعه در همراهي و واکنش مناسب به دگرگوني‌ها برابر نيست. اغلب، بخش عمده‌اي از جامعه جا مي‌افتند، و آن‌ها پتانسيل‌هاي آتي نارضايتي‌هاي ويرانگر اجتماعي خواهند بود.
•‏ مهم نيست که مقصر بروز اين دگرگوني‌هاي ناگهاني کيست و چيست؛ چه قصور از بي‌ثبات ذات اقتصاد سرمايه‌داري باشد، خواه مقصر بحران آغاز شده از سال ۲۰۰۸ ميلادي باشد، چه ناشي از فلج‌کننده‌ترين تحريم‌هاي تاريخ باشد که از دي‌ماه ۱۳۹۰/۲۰۱۲ گلوي ما را فشرده است، و چه سرزنش‌ها به دولت پيشين نثار شود که اين روزها ديوارش از هر آنچه ديوار عالم است کوتاه‌تر گرديده، قدرت‌هاي اقتصادي خصوصي خارج از دولت که اين روزها ديگر کسي منکر عظمت‌شان نيست، يا دست‌هاي پشت پرده، يا هر مقصر ديگر،...

•‏ ...مقصر دگرگوني‌ها، هر که باشد، يک چيز مسلم است؛ متمولان و قدرت‌مندان، کساني که در وضع و حال مطلوب‌تري هستند، اغلب، مي‌توانند حواس خود را جمع کنند، اطلاعات و مشاوره‌هاي لازم را تدارک ببينند، و پس از تشخيص فرصت‌ها، امکان استفاده از فرصت‌ها را هم بيابند.

•‏ ولي فقرا و فرودست‌ها، در چرخ‌دنده‌ها و گردونه‌هايي گرفتارند که هر روز از روز قبل، وضعي دشوارتر مي‌يابند. و مباد، اگر دگرگوني‌هاي ناگهاني و ويرانگر اقتصادي، از آن نوع که از سال ۱۳۹۰ تا کنون شاهدش بوديم، گريبان آنان را بگيرد. آن‌ها هستند که ضربات اصلي را دريافت مي‌کنند و بر نخبگان اين جامعه است که فکري به حال آنان بکنند.

•‏ بعد از نوسانات شديد ارزي و سقوط ارزش پول، اندک ريالي که در پس‌انداز فقرا بود و نبود، بخش قابل ملاحظه‌اي از ارزش خود را از دست داد، و طي اين دو سال، به کمتر از نصف ارزش قبلي خود سقوط کرد. نيز، توان کم چانه‌زني آن‌ها، ارزش دريافتي‌هاي قليل آن‌ها را به کمتر از نصف کاهش داده است، و صداي خرد شدن استخوان‌هايشان بوضوح شنيده مي‌شود. قدرت خريد آنان هم نزول کرده، سوء تغذيه و بيماري هم گريبان فقرا را گرفته است.

•‏ در سوي ديگر، صعود رؤيايي بورس که حاصل اجراي قانون سياست‌هاي ذيل اصل چهل و چهار بود، به کمک آمد تا متمولاني که پس‌انداز قابل ذکري داشتند، آن را در بورس به کار اندازند، و بازدهي بيش از بازده سال‌هاي پيش مسکن و مستغلات از آن خود نمايند.

•‏ شاکله اين وضع و حال، نشانگر تعميق عظيم شکاف اجتماعي در اين جامعه است.

•‏ نکته وخيم‌تر قابل توجه اين که دولت ما، رو به کوچک شدن است، و اين دولت کوچک شده، توان برقراري تأمين اجتماعي لازم جهت تضمين سطح اقل زيست فقرا را ندارد، و گاه و بي گاه از زير بار آن شانه خالي مي‌کند.
•‏ اين‌ها، علايم هولناکي هستند که ضرورت تجديد نظر در سياست‌هاي تعديل و خصوصي‌سازي را گوشزد مي‌کند. حال که اقتصاد اين کشور به دليل توجه خصمانه قدرت‌هاي زورگو، ناگزير از پذيرش ضربات و بي‌ثباتي‌هاي هر از گاه است، تنها راه، استمرار دولت و سازمان‌هاي غيردولتي مددکار با همه هزينه‌هاي محتمل آن است، تا ان شاء الله کشور از اين گردنه عبور کند و به شرايطي برتر و با ثبات دست يابد.

‏‏ برهان

‏•‏ فقرا، اغلب، فقير به تقصير نيستند. به عبارت ديگر، نمي‌توان گفت که اغنيا خرمن عُرضه و جنم و بنيه خويش مي‌دروند، و فقرا، پاسوز کاهلي و تن‌آسايي خويش مي‌شوند.
•‏ فقرا، اغلب، فرزندان پدران و برآمده از گروه‌هاي فقيري هستند که از تدارک اقل حمايت‌ها براي توانمند ساختن فرزندان خويش ناتوان بوده‌اند. همچنان که آقازاده‌ها، گاه، بدون کوشش، فتح‌الفتوح مي‌کنند. آقازاده‌ها، بايد بسيار نالايق باشند که وضع و حال‌شان از حال و احوال نوابغ فقيرزاده فروتر شود، که نمي‌شود.
•‏ پس، فقرا، اغلب، فقر را به ارث مي‌برند. ولي سئوال اين گفتار آن است که چه مي‌شود که فقرا فقيرتر و اغنيا غني‌تر مي‌شوند؟
‏•‏ (۱) در فضاي سرمايه‌داري امروز که "سرمايه‌داري مالي" در آن، بر "سرمايه‌داري کارآفرين" غلبه يافته است، اولين چيزي که باعث مضاعف شدن فقر فقرا مي‌شود، بي‌مالي و بي‌پولي است. پول، کنسروي از فرصت‌هاي اجتماعي است که در قالب اسکناس مبادله مي‌شود. کسي که پول ندارد، نمي‌تواند از فرصت‌هاي عمومي جامعه براي بهبود وضع خود استفاده کند.

•‏ در خيز و تکان اقتصادي سال نود به بعد، کساني که پول نداشتند، نتوانستند خود را به فرصت‌هاي قابل توجه سرمايه‌گذاري در بورس و ارز و سکه برسانند. آن‌ها در مقايسه با اقليت متمول جمعيت فقيرتر شدند. در عوض، اقليت ثروتمند دخيل در بورس که پول در بساط داشتند، ثروت خود را در مواردي به بيست برابر افزايش دادند.

•‏ جنبه بدتر موضوع اين است که اين ثروتمندان بيست برابري، خريد مي‌کنند، و کشش قيمت کالاها را افزايش مي‌دهند، و بدين طرق، يعني با مصرف گران‌تر خود، سطح قيمت‌ها را بالاتر مي‌برند و وضع را براي فقرا دشوارتر مي‌کنند. فقرا به حاشيه بازار رانده مي‌شوند.

‏‏•‏ (۲) در نتيجه نکته اول، دومين چرخ‌دنده مضاعف که به فرسايش بيشتر فقراي اين جامعه کمک مي‌کند، انزواي اجتماعي است. فقرا، به دليل فقر، نمي‌توانند در بسياري از موقعيت‌ها که موجد فرصت ثروت هستند حضور يابند. اساساً فقر، مانع تحرک فضايي افراد مي‌شود. فقرا نمي‌توانند هزينه حضور در موقعيت‌هاي پربازده را تحمل کنند. آن‌ها نمي‌توانند سفرهاي کاري داشته باشند که به آن‌ها امکان شناسايي اوضاع بهتر را بدهد. از اين گذشته، فرزندان خانوارهاي فقير هم نمي‌توانند در آموزشگاه‌هايي حاضر شوند که توان آن‌ها را در مقايسه با افراد طبقه مياني افزايش دهد. بسياري از مردم من، امکان برقراري ارتباطات همه جانبه و خصوصاً مالي و تجاري با خارج از مرزها را ندارند. آن‌ها، اغلب، حيطه عملکرد مالي و اقتصادي خود را در شهر محل سکونت خود برنامه‌ريزي مي‌کنند. بنابراين، با نوسان و حول و تکان بازار محلي، متحمل ضرباتي مي‌شوند که نمي‌توانند آن را به بازارهاي ديگر منتقل نمايند.

‏‏•‏ (۳) سومين چيزي که باعث مي‌شود، فقراي جامعه من، فقيرتر شوند، ضعف و زوال جسماني خانوارهاي کمتر برخوردار است. يک نمونه اين دشواري را مي‌توان در کاهش سرانه مصرف شير و لبنيات ديد که مستقيماً بر هزينه‌هاي بهداشتي و کارآيي افراد تأثير مي‌گذارد. فقرا، بيش از اغنيا، اسير بيماري‌هاي مزمن مي‌شوند، و صرف‌نظر از ناتواني حاصل از بيماري، هزينه‌هاي کمرشکن بيماري را هم در اين کشور متحمل مي‌شوند.

•‏ متناسب با اين عامل، انزواي تکنولوژيک فقراست. اغنيا از طريق دسترسي به تکنولوژي، شانس خود براي افزايش بازدهي را تکثير مي‌کنند. امروزه تأثير تکنولوژي بر کارآيي با تصاعد بالايي صورت مي‌پذيرد. با استفاده از يک تکنولوژي جديد، کارآيي فرد در آن حيطه، چندين برابر مي‌شود، و اگر بخشي از جمعيت، امکان بهره‌وري از تکنولوژي‌هاي جديد را نيابند، به سرعت مزيت‌هاي خود را از دست خواهند داد.

‏‏•‏ (۴) چهارمين عامل تشديد کننده فقر فقرا، حضور آن‌ها در موقعيت‌هاي پر ريسک است. همان طور که جامعه‌شناس مشهور آلماني، اولريک بِک، بدرستي برآورد کرده است، توزيع ريسک در جامعه جديد، بر وفق هرمي صورت مي‌پذيرد که کم و بيش، با هرم توزيع ثروت همساز و همراه است. رأس هرم، مدام مخاطرات را به سمت قاعده هرم مي‌غلتاند. اين نظريه مفهوم وسيع و متنوعي دارد. هم به لحاظ مکان جغرافيايي سکناي فقرا، پرمخاطره است، و هم به لحاظ حقوقي بهتر آماج اتهام قرار مي‌گيرند، و هم به لحاظ اقتصادي در موقعيت‌هاي پرمخاطره قرار دارند، و هم به لحاظ سياسي و... . فقرا، بناچار، در موقعيت‌هايي مستقر مي‌شوند که آماج سوء استفاده‌ها و استثمارهاست. فقرا در معرض انحرافات اجتماعي هستند، در حالي که اغنيا توجهات و حمايت‌ها را به سمت خود جلب مي‌کنند.‏

مطلبی که وطن امروز در ستون یادداشت روز،روزنامه وطن امروز با عنوان«خشم مادر شيرودي از فتنه‌گران»به چاپ رساند به شرح زیر است:
این کنگره شهدای مازندران بویژه سخنان حضرت آقا در جمع اعضای این حرکت نیک، مرا یک سر برد به ۱۰ سال پیش، به یک روز از روزهای فصل خزان که با امین چیذری شال و کلاه کرده بودیم برویم مصاحبه با اصحاب شهادت دیار طبرستان. از آن سفر برایتان حرف‌ها دارم بگویم هنوز. از دیدارمان با حاجیه خانم شهربانو ثمنی، همسر شهید نوروزعلی یزدانخواه شروع می‌کنم که با حفظ سمت همسر شهیدی، از سوی خدا منصوب شده بود مادر ۴ شهید هم باشد. مادر شهیدان خدیجه، طوبی، قربانعلی و رحیم. خدیجه و طوبی در روزهای منتهی به انقلاب، جلوی چشم همین شیرزن، با گلوله مستقیم سربازان دژخیم پهلوی به شهادت می‌رسند.

هنوز جنگ نشده بود، اصلا هنوز انقلاب به ثمر نرسیده بود که شهربانو شده بود مادر شهید. دقیق‌تر بنویسم؛ مادر ۲ شهیده نوجوان. قربانعلی پسر بزرگ شهربانو اما عضو سپاه بود و در حال اعزام به جبهه، هنوز خاک گرم جنوب را زیارت نکرده، تصادف می‌کند و جان به جان آفرین تسلیم. کاملا موثق است که رزمنده عازم به میدان جنگ، اگر در طول راه دچار سانحه شود و جان ببازد، نزد خدای شهادت، «شهید» محسوب می‌شود، لیکن شیرزن شمالی ما، خود می‌گفت: «۲ سال بعد از انقلاب، من مادر ۳ شهید بودم اما دوست داشتم همسر و دیگر فرزندم در میدان جنگی رسمی‌تر از این حرف‌ها به شهادت برسند. واقعا به آن ۳ شهید راضی نبودم.

غبطه می‌خوردم، بلکه حتی حسادت می‌کردم به مادران شهدایی که بچه‌هایشان در خط مقدم جبهه به شهادت رسیده بودند. بازگشت همه ما به سوی خداست، چه بهتر که با شهادت باشد. هنوز اربعین شهادت قربانعلی نرسیده بود که یک شب همسرم به من گفت: «اگر من هم بخواهم با رحیم عازم جبهه شوم، رضایت می‌دهی؟» جواب دادم: «مراسم چهلم قربانعلی با من، تنهایی از پس همه کارها برمی‌آیم، تو و رحیم با خیال راحت بروید منطقه.» و رفتند. خوب یادم هست عملیات الی بیت‌المقدس بود. چند روز بعد از فتح خرمشهر، یک شب در خانه به صدا درآمد. رفتم در را باز کردم. دیدم همسرم نوروزعلی است. گفتم: «پس رحیم کو؟» گفت: «در خرمشهر، کار زیاد بود، ماند همانجا، اما برایت نامه‌ای نوشته، بیا بخوان». نامه رحیم را باز نکرده، اشک در چشمانم حلقه زد. نوشته بود: «مادر عزیز! دلم خیلی برای شما تنگ شده، اینقدر که گاهی از دوری‌ات، شب‌ها در خفا گریه می‌کنم اما خونین‌شهر تازه آزاد شده، کارهایش خیلی بیشتر از زمان اسارت است.

باورت می‌شود رحیم ۲ ماه بعد از فتح خرمشهر آمد مرخصی؟!» حرف‌های حاجیه خانم شهربانو ثمنی را مو به مو در خاطر دارم. فی‌الحال دی‌ماه است. همین چند روز پیش یعنی سوم دی، سالگرد عملیات کربلای ۴ بود. نوروزعلی و رحیم، پدر و پسر، هر دو با هم در آغوش هم، در همین عملیات کربلای ۴ به شهادت رسیدند. «عملیات کربلای ۴» متشکل از چند حرف و یک عدد بیشتر نیست اما در باطن خود، معانی بس بلندبالایی مستتر دارد. از این پس هر وقت نام «عملیات کربلای ۴» را شنیدی، یا هر وقت چیزی از «جزیره مینو» خواندی، اندکی تأنی کن… «ایمان من از کربلای ۴ به بعد راسخ‌تر شد. از آن شب بارانی که خبر شهادت نوروزعلی و رحیم را آوردند. من خدا را شاکرم بابت این همه افتخار. تازه حضرت آقا، رهبر شده بودند. ما رفتیم خدمتشان، همراه تعدادی دیگر از مادران شهدا. مادر شهید شیرودی هم بود. خیلی‌ها بودند. من همانجا میکروفن را گرفتم و به ایشان گفتم: «برای انقلاب و ولایت فقیه، هنوز یک پسر دیگر هم دارم، تازه خودم هم هستم». این را که گفتم، مادر شیرودی با یک لهجه غلیظ مازنی و خیلی بلند گفت: «من هم هستم تا چشم دشمن شما کور شود». بعد، دیگر مادران شهدا هم همین جمله را تکرار کردند».

سخن از مادر شهید شیرودی شد.‌ ای جانم از این قهرمان. شیرودمحله در خانه‌ای به غایت روستایی، همان خانه‌ای که علی‌اکبرش را به دنیا آورده بود، دیدیمش. ابتدا به درختان پربار حیاط خانه‌اش اشاره کرد و گفت: «تا از این پرتقال‌ها چند تایی نخورید، مصاحبه، بی‌مصاحبه!» آن زمان هنوز روپا بود. ما را راهنمایی کرد برویم اتاقی که درست کرده بود به عشق علی‌اکبرش. پر از عکس شیرودی. پر از بریده جراید. در میان همه عکس‌ها و نوشته‌ها، چشمم افتاد به فرازی از سخنان سرتیپ ۲ خلبان شهید شیرودی ۲ هفته قبل از شهادت: «در حال حاضر اگر تعریف از خود نباشد، فکر می‌کنم بالاترین ساعت پرواز جنگ در دنیا را داشته‌ام. تا به حال ۳۶۰ بار از خطر گلوله‌های دشمن، جان سالم به دربرده‌ام و در حدود بیش از ۴۰ هلیکوپتر که من خلبان آن بوده‌ام تیر خورده که البته همه آنها قابل تعمیر بوده که هم‌اکنون قابل استفاده‌اند. در حال حاضر فکر می‌کنم بیش از ۲۰۰۰۰ ماموریت انجام داده باشم و آنچه مسلم است قدرت خداست که من تا به حال زنده‌ام و امیدوارم تا روزی که اسلام به پیروزی می‌رسد، زنده بمانم». مادر شهید شیرودی نشسته بود روی یک صندلی قدیمی و می‌گفت: «این اتاق را خودم درست کرده‌ام. اینجا قبلا اتاق علی‌اکبر بود. برای نماز، قامت که می‌بست، می‌آمدم بهش اقتدا می‌کردم.

دوست داشتم نماز خواندنش را. جوری نماز می‌خواند که همه نماز خواندنش را دوست می‌داشتند. اصلا شما ببینید «آقا» درباره علی‌اکبر چه گفته؟ گفته: «شیرودی نخستین نظامی بود که به او اقتدا کردم و نماز خواندم». در این اتاق، اغلب رؤسای جمهور آمده‌اند تا مردم عادی. یادداشت رؤسای جمهور را ببینید! در این خانه همیشه باز است. یک بار، ما را صدا زدند که امام خمینی می‌خواهد شما را ببیند. آن زمان هنوز پدر علی‌اکبر زنده بود. رفتیم جماران. عکسش هست.

ما را بردند اتاق خود امام. امام به من گفتند: «شما مادر شهید شیرودی هستی؟» گفتم: «بله!» دوباره گفتند: «من به مقام شما غبطه می‌خورم» و بعد سکوت کردند. حاج‌آقامان به امام گفتند: «ما آمده‌ایم از نصایح شما بهره ببریم». امام جواب دادند: «من دوست دارم ساکت باشم و شما حرف بزنید. من هیچ ندارم در برابر شما که بخواهم بگویم. من در برابر آن همه شجاعت فرزند شما، زبانم قاصر است». من به امام گفتم: «اگر هزار بار دیگر هم خدا، علی‌اکبر را به من برگرداند، باز هم در همین راه تربیتش می‌کنم». حالا هم همین حرف را به «آقا» می‌گویم. اگر «آقا» یک بار به فرزند من در نماز اقتدا کرده، من همه زندگی‌ام وقف راه ولایت است». شگفتا! زمانه گذشت و گذشت تا رسیدیم به فتنه ۸۸ که مادر شهید شیرودی بارها و بارها موضع جانانه گرفت علیه فتنه‌گران. خدا رحمت کند این شیرزن را. بعد از آن دیدار، یک بار هم در نوروز سال ۸۹ رفتم شیرودمحله، دیدارش. خوب که به دیوار اتاق یادشده نگاه کردم، دیدم دستخط یادگاری بعضی از این رؤسای جمهور را برداشته. گفتم: «چرا؟» گفت: «اینها دیگر لیاقت علی‌اکبر مرا ندارند» و بعد انگار که از سوالم بدش آمده باشد، همچین خیلی تند ادامه داد: «بروند گم شوند، نامردها». یک چیزهای دیگری هم گفت که من درز می‌گیرم حالا، اما برگردیم به همان سفر ماضی که شبی میهمان پدر شهید علمدار بودیم. پیرمرد باصفا، باورتان می‌شود شب، ما را در خانه نگه داشت: «حالا می‌خواهید کدام مقر بروید؟ اینجا هم مقر است دیگر!»

و صبح ما را برد گلزار شهدا. بر سنگ مزار فرزند شهیدش نوشته بودند: «بسم رب الحسین/ مداح اهل بیت، جانباز شهید، حاج سیدمجتبی علمدار/ طلوع: ۱۱ دی ۴۵/ عروج: ۱۱ دی ۷۵.»آری، زیباست طلوع و عروج آدمی در یک روز باشد، لیکن از این مظاهر زیبا، فراوان پیدا می‌شود در میان شهدای لشکر ۲۵ کربلا. شهید سیدعلی دوامی، جانشین گردان مسلم همین لشکر نیز تاریخ ولادت و شهادتش یکی است؛ ۲۱ ماه رمضان.سنگ مزار شهدا، کتیبه انقلاب اسلامی است. و اساسی‌ترین قانون این دیار را شهدای ما در وصیتنامه‌شان نوشته‌اند. جمهوری اسلامی «دولت شهدا»ست، نه دولت‌هایی که می‌آیند و می‌روند. مازندران، یکی هم رفتیم روستای کوتنا که حوزه علمیه معروفی دارد با ۵۳ شهید. رئیس این حوزه علمیه می‌گفت: «اغلب شهدای ما، مال عملیات‌های کربلای ۴ و کربلای ۵ اند»، یعنی دی‌ماه ماندگار ۶۵ یعنی شلمچه، موانع ۵ ضلعی، سه‌راهی شهادت، یعنی طلبه‌هایی که یک پایشان حوزه بود، یک پایشان جبهه، یعنی هم درس و هم جهاد.

در آن ۱۰ روز به یاد ماندنی، خیلی جاها رفتیم و خیلی چیزها یاد گرفتیم که بماند برای مجالي دیگر! آخرین مقصد ما، روستای گیجان بود و زیارت مادر شهید داوود درخشیده. چون از مادر شهید درخشیده هیچ تلفنی نداشتیم، کمی هماهنگی سخت شده بود. اواسط جاده چالوس، در تندترین سربالایی ممکن، رفتیم فرعی الیردلیت و بعد از ۲ ساعت راه، حدود ساعت ۲۱ که کمی هم دیر شده بود، به گیجان رسیدیم. هم باران می‌بارید، هم برف و با چه شدتی! و زور برف بیشتر! لاستیک لگن ما هم حکم آینه! با کلی دعا و التماس رسیدیم گیجان و در خانه‌ای را زدیم: «لطفا خانه شهید درخشیده را به ما نشان دهید». پیرمردی گفت: «اینجا یعنی گیجان در حکم ییلاق است و مادر شهید درخشیده رفته روستای واسپول، قشلاق!» گفتیم: «حالا این واسپول کجاست؟!» گفت: «همان فرعی که از جاده چالوس آمدید، الکی بالا آمدید! واسپول اول جاده بود!» برف اما زمین را کاملا سفیدپوش کرده بود و برگشتن ما صلاح نبود. چه کنیم، چه نکنیم، پیرمرد درآمد: «از بنیاد شهید هستید؟! صلاح نیست برگردید توی این هوا. ما اینجا یک اتاق اضافی داریم، شب را همینجا بخوابید، تا صبح پروردگار عالمیان بزرگ است».

خلاصه ما آن شب تلپ شدیم خانه همسایه شهید درخشیده و چه شبی بود دیدنی! دیدن مردمانی که تا به حال ندیده بودیم! مردمان زلالی که هیچ نمی‌دانستند آلودگی هوا، دود و ترافیک یعنی چه؟! القصه، صبح ماشین را سراندیم سمت پایین، بدین امید که ماشین و پیچ‌های تاریخی آن جاده پیچاپیچ، ان‌شاءالله با هم بپیچند! ساعاتی بعد، راحت‌تر از آنکه فکرش را می‌کردیم مادر شهید درخشیده را دیدیم در خانه‌ای بسیار محقر و کوچک. من آنجا از دهانم در رفت و از این مادر پرسیدم؛ «شما مطالبه‌ای از مسؤولان ندارید؟!»

این مادر گفت: «مطالبه یعنی چه؟!» گفتم: «یعنی خواسته!!» گفت: «معنایش را می‌دانم، اما مطالبه یعنی چه؟! ما اگر از نظام، مطالبه داشتیم که خودمان، تنها بچه‌مان را عازم جبهه نمی‌کردیم! ما آمده‌ایم باری از دوش این انقلاب برداریم، نه اینکه باری اضافه کنیم بر دوش انقلاب. ما مطالبه‌ای نداریم، طلبی نداریم. اینجا هم که می‌بینی خانه من است. یک خانه هم دارم در گیجان، کوچک‌تر از اینجا. زیاد داریم که کم نداریم. خدا را شکر... از جنگ، یک ماه نگذشته بود که داوود رفت جبهه. همیشه می‌گفت: «انقلاب، مال ما روستایی‌ها هم هست، ولی‌فقیه، مال ما هم هست. اگر صندوق رای را حتی در روستای ما هم آورده‌اند، اگر انقلاب، حتی صدای ما را هم می‌شنود، ما هم در عوض باید صدای انقلاب را بشنویم، ما هم باید کمک کنیم به جبهه‌ها». اصلا چرا من بگویم، بیا خودت بخوان. این وصیتنامه‌اش… نگاه کن! صفحه دومش نوشته؛ «اصلا شمال یعنی شهیدآباد».

ما با بزرگان هم‌عقیده‌ایم. فتنه علیه رای و راه شهیدآباد، «نابخشودنی» است. قسم به نماز «سرتیپ ۲ خلبان شهید شیرودی» اینها دیگر به دیوار اتاق «بالاترین ساعت پرواز جنگ در دنیا» برنمی‌گردند.

«مجلس بايد مدرس پرور باشد»عنوانی است که روزنامه جمهوری اسلامی در ستون سرمقاله روزنامه خود به چاپ رسانده است:
اصل ۸۶ قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران مقرر مي‌دارد:

"نمايندگان مجلس، در مقام ايفاي وظايف نمايندگي در اظهارنظر و رأي خود،‌ كاملاً آزادند و نمي‌توان آنها را به سبب نظراتي كه در مجلس اظهار كرده‌اند يا آرائي كه در مقام ايفاي وظايف نمايندگي خود داده‌اند، تعقيب يا توقيف كرد."به استناد اين اصل قانون اساسي كه بسيار مترقي است و با شفافيت كامل، جايگاه نمايندگي مردم در مجلس شوراي اسلامي را مشخص مي‌كند، نمايندگان مي‌توانند در مورد تمام مسائل جاري كشور اظهارنظر كنند و در مورد لوايح و طرح‌ها نيز براساس تشخيص خود رأي بدهند. قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران در اين اصل مي‌گويد كسي نمي‌تواند مانع اظهارنظر نمايندگان در مقام ايفاي وظايف نمايندگي شود و يا به خاطر رأيي كه مي‌دهند آنها را تعقيب قضائي يا توقيف كند.

نكته مهم در تفسير اين اصل اينست كه عبارت "در مقام ايفاي وظايف نمايندگي" به چه معني است و آيا شامل اظهارنظر در مورد موضوعاتي غير از لوايح و طرح‌ها نيز مي‌شود يا نه؟مثلاً اگر نماينده‌اي در مورد قوه مجريه و عملكرد رئيس‌جمهور يا وزرا اظهارنظر كند و يا درباره قوه قضائيه و رئيس و مسئولان آن و عملكرد آنها نظر بدهد، اين اظهارنظرها از مصاديق "در مقام ايفاي وظايف نمايندگي" كه اصل ۸۶ قانون اساسي به آن تصريح دارد هست يا نه؟پاسخ اين سؤال را بهتر است از خود قانون اساسي بخواهيم. اصل ۸۴ قانون اساسي مي‌گويد:

"هر نماينده در برابر تمام ملت مسئول است و حق دارد در همه مسائل داخلي و خارجي كشور اظهارنظر نمايد."عبارت "همه مسائل داخلي و خارجي كشور" هيچ ترديدي در اين زمينه باقي نمي‌گذارد كه نمايندگان مجلس در اظهارنظرهايشان در مقام نمايندگي مردم، محدود به طرح‌ها و لوايح مطروحه و يا موضوعات خاصي نيستند و مي‌توانند در تمام مسائل اعم از داخلي و خارجي اظهارنظر نمايند. نكته مهم‌تر اينست كه همين اصل بر مسئوليت نمايندگان مجلس در برابر "تمام ملت" تأكيد دارد و اين وظيفه را به مكان خاص يا جمع خاصي محدود نمي‌كند. به عبارت روشن‌تر، اينطور نيست كه يك نماينده فقط در برابر مردم محل نمايندگي خود مسئول باشد و حق اظهارنظر درباره مسائل ساير مناطق كشور را نداشته باشد. اين اصل، با كلان نگري، وظايف نمايندگان را در سطح ملي مطرح مي‌كند و اين وظيفه را با عنوان "مسئوليت" مطرح مي‌نمايد.

علاوه بر اين، اصل ۷۶ قانون اساسي مي‌گويد: "مجلس شوراي اسلامي، حق تحقيق و تفحص در تمام امور كشور را دارد."روشن است كه تحقيق و تفحص فقط براي اين نيست كه اطلاعاتي به دست بيايد، بلكه با اين هدف صورت مي‌گيرد كه نمايندگان در جريان امور قرار بگيرند و به وظيفه نظارتي خود كه اصول ۸۸ تا ۹۰ قانون اساسي آن را مقرر كرده‌اند عمل نمايند. در جريان اعمال اين حق قانوني، نمايندگان مجلس مي‌توانند مراحل مختلفي را طي كنند كه عبارتند از كسب اطلاع، بررسي، اظهارنظر، اعلام نتيجه به مردم و اعلام شكايت به مراجع قضائي.

همانگونه كه از اطلاق تعبيرات و عبارات اصول ۷۶، ۸۴ و ۸۶ قانون اساسي فهميده مي‌شود، حقوقي كه براي نمايندگان مجلس در نظر گرفته شده محدود به يك قوه نيست و شامل قوه مجريه و قضائيه مي‌شود كما اينكه ساير بخش‌ها و موضوعات و مسائل را نيز در بر مي‌گيرد. بنابر اين، كسي نمي‌تواند بگويد چرا فلان نماينده به قوه قضائيه ايراد گرفته و عملكرد مسئولان آن را زير سؤال برده است. اين، از مصاديق اظهارنظر است و اظهارنظر درباره هر چيزي مي‌تواند منفي يا مثبت و يا با سؤال و اعتراض همراه باشد.

آنچه اين روزها درباره دكتر علي مطهري نماينده مردم تهران در مجلس شوراي اسلامي مطرح است، از مصاديق "ايفاي وظايف نمايندگي" است كه براساس آنچه قانون اساسي مقرر داشته از حق نمايندگي خود استفاده كرده و به وظيفه قانوني خود عمل نموده است. سخنان اين نماينده مجلس بهيچوجه به مفهوم ناصالح بودن كليه قضات و كاركنان قوه قضائيه نيست ولي اين واقعيت را به روشني و با صراحت در بردارد كه بعضي از مسئولان اين قوه به جاي آنكه به وظيفه خود عمل كنند، به سخنراني كردن و شعار دادن مشغولند و بسياري از پرونده‌ها بلاتكليف مانده‌اند.

مسئولان قوه قضائيه اگر بخواهند به قانون اساسي عمل نمايند بايد از سخنان دكتر علي مطهري استقبال كنند و با صدور بيانيه‌اي ضمن تشكر از وي بر تعهد خود نسبت به انجام وظايف قانوني و جبران قصورها تأكيد نمايند. قطعاً تحت تعقيب قرار دادن اين نماينده مجلس بهيچوجه وجهه قانوني ندارد و جامعه را دچار التهاب خواهد كرد. اگر مسئولان قوه قضائيه معتقدند بخشي از مطالب اين نماينده مجلس صحيح نيست مي‌توانند با انتشار بيانيه‌هاي توضيحي افكار عمومي را در جريان واقعيت‌ها قرار دهند بدون آنكه او را به تعقيب قضائي تهديد نمايند. آنها حتي بايد از اينكه يك نماينده مجلس درباره عملكردشان اظهارنظر مي‌كند از او تشكر نمايند و از ديگر نمايندگان هم بخواهند به مسئوليتي كه قانون اساسي برعهده آنان قرار داده عمل نمايند.رئيس، اعضاء هيأت رئيسه و ساير نمايندگان مجلس شوراي اسلامي نيز بايد از همكار شجاع خود حمايت نمايند و راه را براي مدرس گونه عمل كردن باز كنند. مدرس پرور بودن مجلس به نفع همه است. كشور ما به نمايندگان شجاع، صريح و دلسوز بشدت نيازمند است.

روزنامه دنیای اقتصاد در مطلبی که با عنوان«ضرورت شکل‌گیری جنبش مبارزه با فساد اقتصادی»به قلم دکتر علینقی مشایخی در ستون سرمقاله خود به چاپ رساند اینگونه نوشت:
با کمال تاسف، فساد اقتصادی و اداری در کشور به طور بی‌سابقه‌ای گسترده شده و قبح آن ریخته است. دولت یازدهم فقط اقتصادی با رشد منفی پنج درصد و تورم ۴۰ درصد را تحویل نگرفت؛ بلکه عارضه‌ای بس مهلک‌تر و مخرب‌تر از تحریم به ارث گرفته است و آن فساد گسترده اقتصادی، از بین رفتن قبح رشوه خواهی و از بین رفتن اخلاق انجام وظیفه براساس قانون است. باعث شرمندگی ایران و ایرانی است که کشور در زمینه فساد اداری و اقتصادی بین ۱۷۷ کشور جهان، رتبه ۱۴۴ را دارد. کشورهایی نظیر دانمارک، فنلاند، سوئد و نروژ پاک‌ترین کشورها هستند که رتبه‌های یک تا پنج را حائز شده‌اند. گستردگی فساد اداری و اقتصادی مانند بندی طویل عمل می‌کند که افراد جامعه به پای یکدیگر می‌بندند و در نتیجه آن جامعه از حرکت می‌ایستد. هر کس بند را به پای دیگری می‌بندد و جامعه به صورت مجموعه افرادی درمی‌آید که پاهایشان با بند فساد به هم بسته شده و در نتیجه از پیشرفت بازمی‌مانند. در یک جامعه با فساد گسترده افراد جیب‌های همدیگر را خالی می‌کنند و تولید ثروت در جامعه متوقف یا بسیار کند می‌شود.

در حال حاضر، گستردگی و عمق فساد اقتصادی و اداری به‌قدری زیاد شده است که در کمتر مجلسی است که عده‌ای دور هم جمع شوند و از شدت و گستردگی فساد و مصادیق آن سخن نگویند. اگرچه در همه سازمان‌هایی که در این یادداشت نام برده می‌شوند افراد مومنی با شرافتمندی، درستی و صداقت زحمت می‌کشند و وظایف خود را با پاکی و مطابق قانون انجام می‌دهند، ولی موارد خلاف زیادی هم مشاهده و تجربه می‌شود. از افراد موثق می‌شنوید که ثبت یک شرکت چهار ماه به طول می‌انجامید و گاه برای انتخاب نام شرکت و ثبت موضوع فعالیت شرکت، رشوه طلب شده و اجبارا پرداخت می‌شود. یا مدیری نقل می‌کرد که ممیز مالیاتی دفاتر یک شرکت وابسته به یک نهاد عمومی را با بهانه‌گیری غیر‌موجه، قبول نمی‌کند و ۱۵۰ میلیون تومان مالیات علی الراس تعیین می‌کند. وقتی با اعتراض مدیر مالی شرکت مواجه می‌شود، پیشنهاد می‌کند با دریافت ۵۰میلیون تومان رشوه، مساله را حل می‌کند. مدیران شرکت از پرداخت امتناع می‌کنند و می‌گویند نمی‌توانند پرداخت کنند. ممیز با مدیر مالی شرکت نزد سرممیز می‌رود و از او می‌خواهد که با اخذ ۱۵ میلیون تومان برای حل مساله توافق کند که البته شرکت از پرداخت آن امتناع می‌کند.

به‌رغم آنکه در قوه‌قضائیه قضات شریف و متدینی هم خدمت می‌کنند و به‌رغم آنکه قوه‌قضائیه باید محل احقاق حق و جلوگیری از فساد باشد، ولی با کمال تاسف از وضع دادگاه‌ها داستان‌های غم انگیزی توسط مردم تعریف می‌شود! باز افراد موثقی اظهار می‌دارند که در برخي شعب بانک‌ها بسیاری اوقات برای اخذ اعتبار رشوه طلب می‌شود. نمونه‌های بارز آن در پرونده سه هزار میلیارد تومانی ظاهر شد. این نمونه‌ها و نمونه‌های زیاد دیگری که از همه سازمان‌ها شنیده می‌شود داستان‌های واقعی و غم‌انگیزی است که کشور را زمین‌گیر کرده و آن را عقب می‌اندازد. نگفتن و پنهان کردن آن نیز مساله را حل نکرده و نمی‌کند.

چرخه‌های شومی در جهت توسعه و تعمیق فساد می‌توانند فعال شوند، زمانی که فساد زیاد می‌شود، قبح فساد از بین می‌رود و با از بین رفتن قبح فساد، فساد افزایش می‌یابد و عمیق‌تر، گسترده‌تر و بزرگ‌تر می‌شود. با گسترش فساد انجام کارها به طریق قانونی کمتر ممکن می‌شود؛ ‌بنابراین برای انجام کارها ضرورت پرداخت رشوه پیش می‌آید و فساد بیشتر می‌شود. وقتی فساد زیاد می‌شود و انجام کارها به طریق قانونی مشکل می‌شود، نخبگان و افراد سالم جامعه میدان کار را ترک می‌کنند و برخی به خارج مهاجرت می‌کنند و با کنار کشیدن افراد نخبه سالم، توسعه اقتصادی کند می‌شود، رشد اقتصادی و درآمدهای واقعی افزایش نمی‌یابد و کفاف هزینه‌ها را نمی‌دهد؛ ‌بنابراین زمینه توسعه فساد بیشتر می‌شود. وقتی فساد اداری عمیق می‌شود و افرادی که با جریانات مالی بزرگ نزدیکند از طریق فساد و رانت ثروت‌های زیاد و بادآورده‌ای را به دست می‌آورند، اختلاف طبقاتی مبتنی بر رانت خواری و فساد ایجاد می‌شود. ثروتمندان نو کیسه‌ای در جامعه پیدا می‌شوند که مشخص نیست چه قابلیت و فعالیت ارزش آفرینی داشته‌اند که به ثروت رسیده‌اند، در نتیجه این نو کیسه‌ها الگوهایی می‌شوند که بقیه را به فساد و رانت خواری می‌کشانند به خصوص اگر این افراد نو کیسه به افراد با نفوذ و صاحب منصبان مدعی اخلاق و دیانت وابسته باشند. کشیده شدن افراد بیشتری به ورطه فساد و رانت طلبی و رانت خواری موجب تنزل بیشتر اخلاقیات و ریخته شدن بیشتر قبح فساد می‌شود.

توسعه فساد و نهادینه شدن آن و سقوط اخلاقی جامعه در این زمینه فاجعه‌آمیز است. هیچ جامعه‌ای نبوده است که با وجود فساد گسترده اداری و اقتصادی پیشرفت کرده باشد. جمهوری اسلامی ایران نیز استثنا نخواهد بود. فساد اداری و اقتصادی نه تنها دستیابی به چشم‌انداز ۱۴۰۴ را غیرممکن می‌سازد، (همان‌طور که عملکرد واقعی جامعه در مقایسه با آنچه باید تاکنون رخ می‌داد ناممکن بودن این امر را نشان می‌دهد،) بلکه موجب عقب افتادن کشور از سایر کشورها و جوامع حتی جوامع اطراف خودمان در منطقه می‌شود. در واقع نهادینه شدن فساد به‌مراتب بدتر از تحریم کار می‌کند و آینده کشور و فرزندان این آب و خاک را به تباهی می‌کشد. برای رهایی و نجات کشور از این آفت مخرب باید جنبش ضد فساد اداری و اقتصادی به‌وجود آید. در جنبش ضد فساد اداری و اقتصادی همه کسانی که دلسوز کشور و آینده آن هستند، همه آنهایی که دوست دارند خود و فرزندانشان در یک جامعه پاک و با اخلاق زندگی کنند، همه آنهایی که خواهان پیشرفت ایران زمین هستند، باید شرکت کنند تا با شناسایی علل و ریشه‌های شکل‌گیری فساد و مبارزه با آن، کشور را از بند این آفت خانمان سوز نجات دهند.

در مبارزه با فساد، مجازات مفسدین کلان برای نشان دادن جدیت نظام در مبارزه با فساد لازم است. به خصوص اگر مفسدین به افراد با نفوذ و صاحب منصبی وابسته باشند یا خدای ناکرده خود جزو صاحب منصبان و افراد با نفوذ باشند. اگرچه مجازات افراد فاسد لازم است؛ ولی به هیچ وجه کافی نیست. باید ریشه‌های فساد اداری و اقتصادی را در ساختارها و نهادهای اداره جامعه جست‌وجو کرد. منظور از نهاد‌ها مجموعه قوانین، قواعد، روش‌ها، اختیارات، شیوه‌های پایش کنترل صاحبان قدرت، تصمیم‌گیری و پاسخگویی آنها برای اداره یک جامعه است.نهادها یا ساز و کارهای مدیریت یک جامعه در همه حوزه‌های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی می‌توانند در ایجاد و توسعه فساد و پرورش فاسد یا جلوگیری از آن نقش اصلی را داشته باشند. اگر افراد فاسدی مجازات شوند، که باید بشوند، ولی ساز و کارها و نهادهای اداره کشور اصلاح نشود، افراد فاسد دیگری پدید می‌آیند و توسعه فساد راه خود را می‌پیماید.

در جمهوری اسلامی ایران هیچ‌کس نمی‌تواند در سلامت، خیر اندیشی و دلسوزی رهبران و مدیران ارشد نظام تردیدی داشته باشد. ولی چرا به‌رغم پاکی و دلسوزی بی‌چون و چرای مدیران ارشد نظام در جمهوری اسلامی، فساد اداری و اقتصادی چنین گسترده و مهلک شده است؟ چرا به‌رغم داشتن مدیران و رهبران پاک و دلسوز، رتبه ایران در بین ۱۷۷ کشور از نظر پاکی و قانون‌مداری در نظام اداری و اقتصادی باید ۱۴۴ باشد؟ چرا نظامی که باید بر پایه تعالیم اسلامی همه را به صداقت، پاکدامنی و رعایت حقوق مردم فرا می‌خواند این چنین دچار فساد اداری و اقتصادی شود، چرا افراد زیر ۵۰ سال که پرورش‌یافتگان جمهوری اسلامی هستند تا این حد گسترده مرتکب خطا و خلاف می‌شوند؟ چرا در نظام اسلامی، نخبگان و فرزانگان زیادی هر ساله راه غربت پیش می‌گیرند و به کشورهای دیگر مهاجرت می‌کنند به طوری که ایران بین ۹۱ کشور در حال توسعه و توسعه یافته جهان از نظر فرار مغزها رتبه اول را حائز می‌شود؟

چرا فضای جامعه برای فعالیت این فرزندان نخبه و مغزهای پرورش‌یافته چنان تنگ می‌شود که راه مهاجرت از کشور و فعالیت در جوامع دیگر را برمی‌گزینند؟ چرا با وجود تدوین و ابلاغ چشم‌انداز ۲۰ ساله در سال ۸۴، که طبق آن باید رشد اقتصادی مستمر هشت درصد داشته باشیم، در سال گذشته به رشد منفی پنج درصد رسیدیم و هر روز وضعیت کشور، حداقل به لحاظ رشد اقتصادی و توسعه و رشد اخلاقی از مسیر رسیدن به چشم‌انداز فاصله بیشتری می‌گیرد؟ رهبران و مدیران ارشد جامعه که با صمیمیت تحقق چشم‌انداز را طالبند. به طور جد پاسخ این سوالات را باید در ساختار و نهادهای (به معنای قانونمندی‌ها، قواعد و روش‌ها) سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جست‌وجو کرد. بدون اصلاح و تجدیدنظر در این ساختارها و تنها با آرزوی پیشرفت و اعتلای اخلاقی جامعه یا با توصیه و نصیحت به همگان، اگرچه نصیحت و توصیه هم لازم است، مسیر توسعه فساد و عقب‌ماندن کشور ادامه می‌یابد و عوامل شوم گسترش فساد را با قوت به پیش می‌رانند.

با پشتیبانی و حمایت رهبران و مدیران ارشد جامعه باید در جنبشی همگانی فرهیختگان و نخبگان جامعه به بررسی نارسایی‌ها و اشکالات ساختارها و نهادهای مدیریت سیاسی، اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی جامعه بپردازند. باید با نقد دلسوزانه و بدون غرض‌ورزی‌های سیاسی یا قدرت‌طلبی، نارسایی‌های ساختارهای فعلی تبیین شوند و راه‌های اصلاح آن به رهبران و کل جامعه ارائه شود. کیفیت و عملکرد نهادها و ساختار‌ها در هر یک از حوزه‌های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی بر عملکرد حوزه‌های دیگر اثر می‌گذارد. اصلاح ساختار‌ها و نهادها باید در همه حوزه‌ها مورد توجه قرار گیرد. چنین بررسی‌هایی وقتی می‌تواند ثمربخش و مفید باشد که در فضایی امن و آزاد و با پشتیبانی رهبری و با جسارت و شجاعت بدون توهین به شخصیتی یا تعیین مقصری انجام شود. در واقع وقتی ساختارها و سازکارها اشکال دارد به دنبال مقصر گشتن امری باطل و بی‌ثمر است. اگر افراد نالایق یا ناشایسته‌ای بر سر کار بیایند و موجب تخریب‌های وحشتناک شوند،. بر سر او کوبیدن و ساختار را رها کردن دردی را دوا نمی‌کند. باشد که با اصلاح ساختارها، آینده‌ای روشن‌تر برای جمهوری اسلامی که ثمره خون فرزندان با ایمان، صادق و صمیمی ایران است و نیز برای فرزندان آینده ایران زمین رقم بخورد. امیدوارم با بهبود ساختارها نگذاریم خون‌هایی که به پای این انقلاب ریخته شده و مصیبت‌هایی که برای به ثمر رسیدن آن تحمل شده است هدر رود و امیدهایی که بر این انقلاب بسته شد نقش بر آب شود.

علاوه بر اصلاح ساختارها که کاری اساسی و اصلی است در جنبش ضدفساد اداری و اقتصادی انجام دو کار دیگر به طور همزمان می‌تواند کمک کند. یکی تعیین تکلیف سریع و شفاف قضایی پرونده‌های فساد بزرگی که مطرح شده‌اند مانند پرونده معروف به ۳۰۰۰ میلیارد تومانی یا پرونده بیمه و برخورد قاطع با خاطیان و مفسدین بزرگ به‌خصوص در دستگاه‌های اداری و دولتی. همچنین همان‌طوری که رئیس‌جمهوری محترم گفتند کشف ویژه خواران، به خصوص با اولویت انواع کلان آن و برخورد با فسادهای کلان اداری و اقتصادی صرفنظر از اینکه افراد درگیر با آن موارد به چه کسانی یا احتمالا مقاماتی وابسته هستند. تعیین تکلیف قضایی این پرونده‌ها و برخورد با خاطیان باور عمومی را در مورد برخورد نظام با فساد ایجاد و تقویت می‌کند.

کار دیگری که لازم است انجام شود، ایجاد یک پایگاه اطلاعاتی و دعوت از مردم است تا اگر شاهد فساد اداری و اقتصادی بودند مراتب را به آن پایگاه اطلاع دهند. اطلاعات جمع شده در آن پایگاه پردازش شود و توسط کمیته‌های ضد فساد که در همه شهرها متشکل از نمایندگانی که قوه‌قضائیه، شوراهای شهر و استانداران تعیین می‌کنند به ترتیب اهمیت یا به‌صورت تصادفی رسیدگی شوند و پرونده‌های موارد تخلف را به قوه‌قضائیه ارسال کنند تا به سرعت رسیدگی و حکم قضایی صادر شود. وجود این پایگاه اطلاع‌رسانی که نظارت مردمی را بر مفاسد اداری و اقتصادی امکان‌پذیر می‌کند، اگر به درستی انجام شود، خود مانعی برای وقوع مفاسد خواهد شد. این اقدام زمانی مفید خواهد بود که با اصلاح نهادها همراه شود.

حسن هانی زاده ستون یادداشت روز،روزنامه تهران امروز را به مطلبی با عنوان«عربستان به‌دنبال جبران شكست»اختصاص داد که در ادامه میخوانید:
پيشروي ارتش سوريه در مناطق مختلف دمشق، حلب، حمس و درعا، به تغيير موازنه قدرت به سود نظام بشار اسد منجر شد. ارتش سوريه طي يك سال گذشته با اتخاذ شيوه‌هاي جديد و مردمي‌كردن جنگ توانست بخش وسيعي از اراضي سوريه را از وجود گروه‌هاي تروريستي پاكسازي كند. فرار گروه‌هاي تروريستي داعش، القاعده و جبهه النصره به عراق و لبنان بحران سوريه را به همسايگان اين دو كشور منتقل كرد.

عناصر القاعده و داعش با تمركز بر استان الانبار به‌ويژه شهر فلوجه نا امني‌ها را در عراق در سطح گسترده‌اي دامن زده‌اند. به دليل بافت اجتماعي و مذهبي سه استان موصل، صلاح‌الدين و الانبار در شمال و غرب عراق، گروه‌هاي تروريستي توانستند پايگاه‌هاي خود را از سوريه به اين مناطق منتقل كنند. به نظر مي‌رسد كه اين گروه‌هاي تروريستي قصد دارند با هدف قرار دادن شيعيان عراق و مراكز حزب‌الله در لبنان، فاز جديد جنگ مذهبي را در منطقه كليد بزنند.

پشتيباني برخي جريان‌هاي سياسي عراق از جمله فهرست العراقيه، به رهبري اياد علاوي و جبهه متحدون به رهبري اسامه النجيفي رئيس پارلمان و صالح مطلق معاون نخست‌وزير به گسترش موج نا امني‌ها كمك كرد. فرار طارق الهاشمي معاون سابق رئيس‌جمهور عراق به عربستان موجب شد كه گروه‌هاي تروريستي با ايجاد رابطه سيستماتيك با سازمان امنيت عربستان موج عمليات خود را به سمت شهرهاي شيعه‌نشين عراق گسترش دادند. اكنون گروه‌هاي تروريستي كه در سوريه با شكست‌هاي متعددي مواجه شده‌اند، تلاش مي‌كنند تا به ساختار اجتماعي و مذهبي عراق و لبنان آسيب برسانند و اين امر با سياست‌هاي عربستان همسويي دارد.عربستان سعي دارد به هر ترتيب ممكن شكست‌هاي خود در جبهه سوريه را با انجام عمليات تروريستي در ساير كشورهاي شيعه‌نشين مانند عراق و لبنان و لطمه زدن به منافع ايران در منطقه جبران كند.

رژيم آل‌سعود كه با هزينه كردن ده‌ها ميليارد دلار در سوريه نتوانست محور تهران - دمشق - بيروت را قطع و نظام سوريه را سرنگون سازد، اكنون تلاش دارد تا يك جنگ مذهبي را بر عراق و لبنان تحميل كند. رويكرد عربستان به‌طور طبيعي با اهداف آمريكا و رژيم صهيونيستي همسويي دارد زيرا عربستان سعودي اخيرا يك جبهه عبري - عربي را براي ضربه زدن به مقاومت اسلامي لبنان تشكيل داده است اما برايند گزارش‌هاي ميداني در عراق نشان مي‌دهد كه دولت نوري المالكي به‌طور جدي در صدد سركوب گروه‌هاي تروريستي برآمده و طي روزهاي اخير توانسته با كمك عشاير الانبار بخش وسيعي از استان الانبار را از وجود گروه‌هاي تروريستي پاكسازي كند كه اين امر آرامش و ثبات را براي عراق به‌دنبال خواهد داشت و در عوض ناکامی دیگری را برای سیاست‌های به‌شدت اشتباه عربستان در منطقه بر جای می‌گذارد.

ستون سرمقاله روزنامه ابتکار را میخوانید که به مطلبی با عنوان«بمب و بندر»نوشته شده توسط سید علی محقق اختصاص یافت:
خاورميانه سال‌هاي ۲۰۱۱ و ۲۰۱۲ عرصه آشوب‌هاي ناشي از قيام عمومي مردمان عرب عليه حاكمان مستبد و سكولار بود، در سالي كه گذشت و روزهاي پيش رو هم اين نقطه از جهان همچنان در آشوب است. اما آن آشوب‌ها كجا و اين آشوب‌ها كجا؟ آن روزها پايتخت‌ها و شهرهاي عربي شاهد خيزش ملت‌ها عليه ديكتاتورها بود و اين روزها همان جغرافيا به عرصه تاخت و تازهاي مرگبار تكفيريون و سلفيون بدل شده است.جوانان آزاديخواه عرب چندي است كه سرخورده از به يغما رفتن حاصل انقلاب هايشان ازخيابان‌ها به خانه‌ها بازگشته اند. مصر، ليبي تونس، يمن و حتي در بحرين و سوريه، ديگر در هيچ كجا اعتراض به حكام مستبد اولويت اول ملت‌ها نيست، چون معادلات در منطقه به گونه اي ديگر برهم خورده است و بهار عرب رنگ و بوي خزان دارد. درجريان بي‌ثباتي‌هاي سالهاي اخير، تروريست‌هاي متعدد منشعب ازالقاعده با يارگيري از بين جوانان مسلمان از منتهي اليه قفقاز و جمهوري‌هاي مسلمان نشين روسيه تا قلب آفريقا و جنوب آسيا و شبه جزيره عربستان روز به روز تكثير و فربه تر شده اند.

نسل جديد تروريست‌هاي جهادي، گروه گروه در شهرهاي كوچك و بزرگ كشورهاي منطقه با پرچم‌ها و نشان‌هاي متنوع اما با ادعاها و عقبه‌هاي يكسان مثل قارچ سبز شده و به خيابان آمده اند. حالا ديگر فرقي نمي‌كند، سخن از ليبي و تونس باشد يا عراق و سوريه و لبنان و يا حتي يك شهر دورافتاده در قلب روسيه. هرجا كه انفجاري روي مي‌دهد يا عملياتي انتحاري انجام مي‌شود و كسي ترور مي‌گردد، ردپاي يكساني از تكفيري‌هاي متعصب به جاي مي‌ماند. در اين بين شمال و غرب تا مركزعراق، از شمال تا غرب و شرق سوريه و نقطه به نقطه لبنان اصلي ترين جولانگاه اين گروه‌هاي تروريستي شده است. گروهي با پرچم «جبهه النصره» در سوريه و لبنان علم جنگ با حكومت مركزي دمشق و همه گروهها و طوايف و مذاهب غيرهمسو با خود را بر دوش مي‌كشند. گروهي ديگر داعيه الحاق عراق و شام و تشكيل امارت اسلامي از بغداد تا دمشق را يدك مي‌كشند و با نام اختصاري داعش از همسايگي ايران تا شرق درياي مديترانه را به حيات خلوتي براي تحركات مرگبار خود بدل كرده اند. در كنار اين دو گروه محوري اقدامات گردان‌هاي عبدالله عزام، ظهور روحاني تكفيري و آشوب طلبي به نام الاسير در لبنان، تحركات مشابه در ليبي و تونس و مصر همه و همه نشان مي‌دهد كه طي ماههاي اخير تحولات امنيتي منطقه وارد مرحله جديدي شده است. مرحله اي كه بودن يا نبودن بشار اسد در راس قدرت و رياست يا حبس محمد مرسي در مصر را درسايه تحركات افراطيون مرگ انديش به حاشيه برده و ديگر مهم ترين مسائل خاورميانه محسوب نمي‌شوند.

حجم عمليات‌هاي انتحاري توسط اين گروه‌ها روز به روز رو به افزايش است. آنها معمولا هم با جريان القاعده قرابت دارند و هم در پشت پرده، عقبه آنان به برخي حكام قدرتمند منطقه و به ويژه آل سعود در عربستان مي‌رسد. حكامي كه به عنوان بازيگران مهم منطقه، ايجاد فضاي بي ثباتي ازعراق تا سوريه و لبنان با سوابق و رويکرد گذشته و حال آنان تطابق دارد و آشوب در پايتخت‌هاي عربي و اسلامي منافع آنان را بيش از ثبات تامين مي‌کند.القاعده بن لادن و عربستان آل‌سعود طي ۱۰ سال گذشته و در ظاهر امر از هم فاصله گرفته بودند. اما اين روزها در دوران زعامت الظواهري برالقاعده و در غياب اسامه عربستاني بسياري از معادلات در منطقه و جهان بر هم خورده است. نه درعراق و نه در سوريه و لبنان و نه در شمال آفريقا و حوالي رود نيل هيچ جا اوضاع بر وفق مراد حكام سعودي نيست و دلارهاي نفتي- عربي و ديپلماسي به شيوه سعودالفيصل هم نتوانست راه به جايي ببرد.

از اين رو خاندان پادشاهي رياض چاره كار را در بردن اتاق فرمان از وزارت خارجه به دستگاه امنيتي كشور و واگذاري سكان امور به بندر بن سلطان ديده اند. دلارهاي نفتي زماني قرار بود براي توسعه اقتصاد و آباداني كشورهاي آشوب زده دراختيارقاهره و تونس و دمشق و صنعا و ديگر پايتخت‌ها قرار گيرد. اين اين دلارها اما اكنون از زيرزمين‌ها و انبارهاي اسلحه و تجمعات افراطيون تكفيري سر درآورده تا خاورميانه به جاي ثبات در آتش آشوب بيشتر غرق شود، بلكه اوضاع به نفع پدرخوانده‌هاي خودخوانده تغيير كند. از اين رو است كه به يكباره نام گروه تروريستي داعش (دولت اسلامي عراق و شام) که فقط چند صباحي از اعلام موجوديت آنان مي‌گذرد، عالم گير مي‌شود. در اکثر اقدامات تروريستي در سوريه و عراق و لبنان و شمال آفريقا ردپاي آنها به چشم مي‌خورد و بخش وسيعي از سوريه و دو استان مهم عراق را تسخير مي‌كنند و همه جا بر سر زبان‌ها مي‌افتند. جبهه النصره در سوريه از نفس نمي‌افتد و با وجود هلاكت هزاران نفر از آنان در جنگ با ارتش سوريه همچنان به مدد دلارهاي عربي با نيروي انساني تازه نفس از چچن تا يمن و از پاكستان تا تونس و مراكش تقويت مي‌شوند.

در لبنان ردپاي ماجدالماجد عربستاني در انفجار سفارت ايران پيدا مي‌شود و جاسوس‌هاي سعودي به تكاپو مي‌افتند تا مبادا اسرار مگوي تروريست عربستاني و رابطه پيچيده بمب و بندر! فاش گردد. هزاران كيلومتر آن سو تر از خاورميانه و رياض انفجاري مهيب ولگوگراد روسيه را تكان مي‌دهد و ماموران امنيتي روسيه بلافاصله در تحقيقات خود به تكفيريهاي چچني و عربي مي‌رسند و ولاديمير پوتين مستقيما به عربستان هشدار مي‌دهد و رياض را تروريست مي‌خواند. پوتين گفته است كه اگر ردپاي پايتخت‌هاي عربي در انفجارهاي روسيه تاييد شود، كاري خواهد كرد كه نقشه خاورميانه عوض شود...اين همه درحالي است كه هنوز اولين ماه از سال جديد ميلادي به نيمه هم نرسيده است. بايد منتظر ماند و ديد كه جهان و خاورميانه در سال جديد با تكفيري‌ها و عقبه‌هاي حكومتي آنان چه خواهد كرد؟ يا برعكس، اگر كسي براي توقف اين ماشين ترور كاري نكند و اوضاع به همين وضع پيش برود، بايد ديد كه تروريست‌هاي تكفيري به پشتوانه دلارهاي نفتي با خاورميانه چه خواهند كرد؟

روزنامه ی حمایت مطلبی را با عنوان«رویه های بین المللی مبارزه با تروریسم وحقوق ملت ایران»در ستون یادداشت خود به چاپ رساند که به شرح زیر است:
در جهان بیش از سیزده معاهده شناخته شده بین‌المللی در زمینه مبارزه با تروریسم وجود دارد و مبتنی بر همین موازین الزام آور و ده‌ها سند دیگر حقوقی از جمله قطعنامه‌های شورای امنیت، سال‌هاست که تعهد حقوقی تثبیت شده‌ای برای همه کشورها وجود دارد مبنی بر اینکه در روند مبارزه با تروریسم با یکدیگر همکاری داشته باشند و این همکاری‌ها را به صورت موثر در همه مراحل ذی‌ربط اعم از پیشگیری از تروریسم یا دستگیری و رسیدگی قضایی به اقدامات تروریست‌ها و اجرای مجازات‌ها در این حوزه انجام دهند. تعهد مزبور هم چنین الحاقیه‌ای بر اساس معاهدات بین المللی حقوق بشر دارد و آن اینکه همه کشورها موظفند در همکاری‌های خود مربوط به فرایند مبارزه با تروریسم، موازین حقوق بشر را رعایت کنند و در پیگیری‌های محرمانه ذی‌ربط مراقب باشند که حق و حقوق متهمان مزبور و بهره‌مندی آنان از دادرسی عادلانه تضییع نشود یا متهم یا متهمان در محل بازداشتگاه‌ها مورد شکنجه و بدرفتاری قرار نگیرند یا اتهاماتی فراتر از اقدامات مستند آنها اضافه بر پرونده‌شان نشود.

با لحاظ این چارچوب حقوقی مشخص و شناخته شده جهانی، طی روزهای اخیر دو مورد در جهان به‎‌وقوع پیوست که هر دو در حیطه حقوق ملت ایران قابل توجه بود و شایسته مطالباتی دقیق از منظر حقوقی و بین المللی است. مورد نخست مربوط به لبنان می‌شود که سرکرده تروریست‌های بمب‌گذار و حمله کننده به سفارت ایران در این کشور دستگیر شد و پیرو آن مذاکراتی بین وزرای امور خارجه دو کشور ایران و لبنان صورت گرفت تا در فرایند تحقیقات پرونده ذی‌ربط تشریک مساعی صورت گیرد. هم چنین وزیر دادگستری ایران نامه‌ای به همتای لبنانی خود فرستاد تا در تحقیقات قضایی مزبور تیم حقوقی از ایران نیز مشارکت کنند. متاسفانه پیرو این اقدامات، خبر رسید که تروریست دستگیر شده فوت کرد و بدین‌سان امکان تحقیقات جدی از وی و شناسایی گردانندگان اصلی تیم‌های ترور و خرابکاری از بین رفت.

همین موضوع عاملی بوده که در همکاری‌های بین‌المللی کشورها با یکدیگر در خصوص مصادیق مبارزه با تروریسم همواره سعی می‌شود که به محض دستگیری یک یا چند تروریست که به منافع کشوری دیگر لطمه زده‌اند، کشور دستگیر کننده تروریست مزبور فوری به کشور ذی‌نفع اطلاع می‌دهد تا تیم تحقیقی خود را روانه سازند و از نزدیک در فرآیند پیگیری مشارکت داشته باشند تا مبادا طرف‌های ثالث نفوذ کرده و منبع دستگیر شده را سر به نیست کنند یا احتمال تبانی بین کشور دستگیر کننده فرد تروریست با کشورهای دیگر مطرح شود. هم چنین ممکن است تقاضای استرداد فرد متهم از سوی کشور ذی‌نفع مطرح شود که اگر بین دو کشور توافقنامه استرداد مجرمان وجود داشته باشد برابر آن اقدام می‌شود یا در هر صورت، دو کشور در این زمینه به توافق می‌رسند.

در موضوع اخیر در لبنان نیز همین انتظار را ملت ایران می‌توانند از مسئولان محترم لبنان داشته باشند که آیا به رویه بین‌المللی یاد شده عمل کرده‌اند یا خیر؟ آیا به محض دستگیری متهم معدوم که مرتکب جنایتی بزرگ علیه شهروندان ایران شده بود، مسئولان امنیتی، قضایی و خارجه ایران در جریان قرار گرفته و در فرایند مربوطه تشریک مساعی داشته‌اند تا طرف‌های ثالث نتوانند عامل خود را سر به نیست کنند یا چنین اقدامی نشده و عملا حقوق و منافع کشور ما رعایت نشده است؟

در هر صورت حقوق و منافع کشورمان چه رعایت شده باشد و چه نشده باشد، این موضوع تجربه مهمی شد تا در فرایند تحقیقات بعدی پرونده مبارزه با تروریسم همکاری نزدیک و صمیمانه‌ای بین دو کشور انجام شود تا با شناسایی ریشه‌های اصلی این گونه جنایات، از وقوع مجدد این اقدامات غیر انسانی جلوگیری شود بخصوص که به نظر می‌رسد منابع تصمیم گیرنده و سفارش دهنده خرابکاری‌ها هم چنان به جنایات خود در لبنان ادامه می‌دهند چنانچه چند روز پیش دوباره در ضاحیه لبنان اقدام انتحاری خرابکارانه‌ای را مرتکب شدند.

مورد دومی که در روزهای اخیر به‌وقوع پیوست و از منظر رویه‌های مبارزه با تروریسم حایز اهمیت است تا مصالح ملت ایران رعایت شود به مصاحبه سفیر اسبق رژیم صهیونیستی در آرژانتین مربوط می‌شود که به‌صراحت در مصاحبه‌ای گفت: تمامی عناصر دست‌اندرکار در انفجار ساختمان آمیا در آرژانتین که متعلق به یهودیان بود از سوی تیم‌های ترور رژیم صهیونیستی به قتل رسیده‌اند. این اظهار نظر از این جهت حایز اهمیت بود که سال‌هاست جنایتکاران صهیونیستی، جمهوری اسلامی ایران و حزب الله لبنان را متهم به انفجار ساختمان یاد شده کرده بودند و در محاکم قضایی کشور مزبور نیز فسادهای زیادی را شکل داده بودند که خوشبختانه بخشی از فسادها بر ملا شد و در نهایت در سال‌های اخیر و بخصوص در ماه‌های گذشته دولت آرژانتین با مسئولان وزارت امور خارجه ایران به توافق رسیدند که این موضوع را جمع کنند و اجازه ندهند که بیش‌تر از این در روابط دو جانبه اخلال ایجاد شود.

متعاقب اظهار نظر اخیر سفیر اسبق رژیم صهیونیستی در آرژانتین، بسیاری از مسئولان آرژانتینی تازه بیدار شدند که سال‌‎ها عجب کلاهی بر سر آنان گذاشته شده و تا چه میزان پنهان کاری در اقدامات صهیونیست‌ها بوده است.سخن آخر اینکه در دنیای امروز به همان میزان که ملت‌ها خواهان رعایت حقوق بشر و اجرای عدالت هستند، برخی بازیگران بین المللی به شدت در تلاشند تا منافع نامشروع خود را دور از چشم ملت‌ها با روش‌های غیر قانونی و گاه تروریستی به دست آورند. این واقعیت تلخ ایجاب می‌کند که همواره هم نسبت به اقدامات پنهان این بازیگران حساسیت وجود داشته باشد و نهادهای امنیتی مراقب حرکت‌های خرابکارانه باشند و هم اینکه از حیث حقوقی این اطلاعات و آمادگی وجود داشته باشد که دایم مطالبات ملی با زبان مناسب حقوقی و با استنادات به رویه‌های تثبیت شده حقوقی بین المللی و در زمان لازم ومناسب، در سطح بین المللی پیگیری شود تا بازیگران خرابکار که نمونه برجسته آن رژیم صهیونیستی است نتوانند با صحنه سازی، اقدامات خود را پنهان و کشورهای دیگر را متهم جلوه دهند.

و در آخر ستون سرمقاله روزنامه مردم سالاری را مرور می کنیم که مطلبی با عنوان«حق مسلّم ما، از هست‌ها تا بايدها»به قلم سینا خسروی به چاپ رساند:
توسعه يافتگي مفهوم جديدي از تکامل بشري است که از ابتداي خلقت در تکاپوهاي انسان نمود داشته و امروزه آنچه به عنوان تمدنِ جوامع توسعه يافته شناخته مي‌شود، مجموعه‌اي است از شرايطي که در سايه پيشرفت‌هاي تکنولوژيکي و با پيمودن يک مسير مشخص، آسوده‌تر زيستن ذهني و عيني انسان ها را رقم زده است. اينکه در برخي جوامع، تلاش‌هايي که در راستاي دست يافتن به تکامل اتفاق افتاده است آنچنان هدفمند و قاعده‌مند رخ داده که آنها را سريعتر به سمت و سوي ترقي، پيشرفت، رشد و در يک کلام توسعه رهنمون ساخته قطعا بايستي مورد توجه قرار گيرد و قواعد ايشان در ابتدا مورد بررسي و شناخت واقع شده و در نهايت سرمشقي شود براي جوامع ديگري که يا مسير را نيافته‌اند و يا سرعتشان پايين بوده و به هر دليل از قافله توسعه يافتگي عقب مانده‌اند.

اگر سيري تاريخي در پيشينه کشورهاي توسعه يافته امروزي داشته باشيم، در مي‌يابيم که قواعد و قوانين مشترکي، ميان تجارب ايشان وجود داشته و آنان همواره از اصول تقريبا مشابهي پيروي نموده‌اند. بي‌شک آنانکه در مسير توسعه گام نهاده‌اند، يا فرهنگ آماده‌اي براي نيل به اين مهم داشته و يا اين آمادگي فرهنگي را در خود ايجاد نموده‌اند. اين جوامع از يک دوره مشخص زماني به بعد از تخيل‌گرايي دوري کرده و برداشت‌هاي غيرعلمي را به کناري نهادند. بغض‌هاي در گلو مانده خويش را يا بلعيدند و يا به کنترل درآوردند. کمتر ديده شده که در يکي از اين کشورها با هر پس زمينه تاريخي، به صفحه فيس بوک يک فوتباليست مشهور حملات آنچناني شده باشد و يا مجري يک برنامه تلويزيوني متعلق به کشوري با فرهنگ ديگر را به باد فحاشي گرفته باشند. آنها علاوه بر افکار نو، شخصيت مدرن را هم سرلوحه امور قرار داده‌اند. به ملايم‌ترين نقدها عکس‌العمل‌هاي سخت نشان ندادند، از تملق و چاپلوسي گريختند، زيادتر فکر کردند و کمتر حرف زدند، حوصله ورزيدند و براي رسيدن به برخي جواب‌ها ساليان سال صبر نموده و افراط و تفريط را به کناري نهادند. به طور کلي آنها فرهنگي را پايه‌ريزي کردند که قابليت طراحي پايه هاي توسعه بر خود را داشته باشد.

از تالس که ۶۰۰ سال قبل از ميلاد مسيح، اولين جرقه هاي فلسفه عقلاني را در يونان زد، تا فيثاغورث و هراکليت حکماي دوره سوفسطايي وسرانجام تا فلسفه نخبه گرايانه افلاطون، همگي گرايش‌هاي ريشه‌دار علم‌گرايي و نخبه دوستيِ توسعه يافتگان امروز را تائيد مي‌کند. گرايش‌هايي که اگرچه ممکن است زماني منجر به کشتن امثال حسنک وزير، اميرکبير، قائم مقام فراهاني، بي‌نظير بوتو، احمدشاه مسعود و... در جغرافياي آنان نيز شده باشد اما برآيندِ اقدامات انجام شده در آن حوالي نهايتا به سمت و سويي ميل پيدا نموده که زمينه ساز بروز مدرن انديشان تازه‌اي در عرصه علم و سياست ايشان گرديده است. بي‌گمان آنان که روزي گاليله را به خاطر بيان حقايق علمي پاي ميز محاکمه نشانده‌اند، خودشان را به گذشته نچسبانده و در باد و غرورِ نبوغ امثال ابن سينا، خيام، ابوريحان، خوارزمي و فارابي عمري را تباه ننموده‌اند.

آنها با تکيه بر سلسله مراتب خط‌کشي شده و اختيارات تعريف شده براي هر فرد، مسير ترقي مبتني بر شايستگي را به روشني تعريف نموده و از اين طريق شيوه هاي بوروکراتيک را دور زده و با پرهيز از اعمال هرگونه قوانين دست و پاگير موجبات شکوفايي استعدادهاي انساني- سرمايه‌اي همچون وارن بافِت (warren baffet)، بيل گيتس (Bill Gates) استيو جابز (steven jobs)، لري پيج (Larry Page) و... را فراهم آورده‌اند و قطعا بسترِ کسب و کار را براي ظهور امثال مه‌آفريد اميرخسروي، شهرام جزايري، بابک زنجاني و رضا ضراب آنچنان نامناسب تعريف کرده‌اند که اين پديده‌هاي اقتصاديِ نوظهور فرصت ابراز وجود پيدا نکنند. ايشان قطعا نخستين منشور حقوق بشر را نداشته‌اند، و همه مي‌دانند «بني‌آدم اعضاي يک پيکرند» را از شاعر ما به عاريت گرفته و بر سردرِ مهمترين سازمان بين‌المللي‌شان نصب نموده‌اند، اما بدانگونه دقيق براي سلامت ديگران برنامه‌ريزي مي‌کنند که انگار براي خانواده خودشان تصميم‌سازي مي‌نمايند و همّ و غمّ‌شان بر اين است تا حادثه‌اي نظير شين‌آباد براي مردمانشان اتفاق نيفتد و اگر هم رخ داد، بسان اعضاي يک پيکر در اندوهشان شريک شده و براي رفع مشکلشان تشريک مساعي مي‌کنند.

در بلاد ايشان پرندگاني آزاد، در پارک‌ها و ميادين بر دستان عابرين نشسته و از ايشان غذا مي‌گيرند، برخلاف اين اطراف که پرندگان و سگ‌ها و گربه‌ها همواره کودکاني را به دنبال خود مي‌بينند که چوب به دست، آزارشان را طلب مي‌کنند. اين ها مصاديقي از تفاوتهاي ما و آنان بود. آناني که مدارج توسعه يافتگي را بي وقفه پيمودند و مايي که هنوز در شش و بش پرداخت يا عدم پرداخت يارانه نقدي مانده‌ايم. آنهايي که رفتند و مايي که مسيري نيافتيم، آنهايي که تاريخي ندارند اما، آينده خود را مي‌سازند و مايي که در تاريخ درخشان خود گم شده‌ايم و هنوز از اکسيژن نياکانمان نفس مي‌گيريم و آينده را... اما به نظر مي‌رسد برخي مصاديق در حال شکل‌گيري براي ما هم هست.

پرهيز از افراط و تفريط با شعار اعتدال و به کارگيري مشاورين نخبه از جمله اقداماتي است که دولت تدبير در همين اوان کار عيان نموده و به عبارتي صحيح مسير را يافته تا در سايه رهنمودهاي مقام عظماي ولايت –که البته اين فاکتور مهم را ما داريم و آنان ندارند- توسعه را براي مردمي که از لحاظ پيشينه، لياقتش را دارند مهيّا سازد. مي‌ماند آمادگي فرهنگي که آن هم البته سالها وقت مي‌برد و به آموزش و پرورش اصولي و هدفمند نيازمند است تا آن روز که پرندگان آسمانِ اين حوالي هم، بر دست‌هاي مشتاق مردمان ما نشسته و بي‌واهمه از سنگ و چوب، نگاه محبت بارشان را به نظاره بنشينند. ديدن اين چنين روزي بي شک حق مسلم همه ماست.

۱۳۹۲/۱۰/۱۷

اخبار مرتبط