به گزارش نما؛ هفتمین شماره هفته نامه خبری - تحلیلی «سام» با پروندهای درباره ادبیات انقلاب و لیست پیشنهادی مطالعه درباره انقلاب در کتاب فروشی های معتبر تهران توزیع شد.
در این شماره علاوه بر گفتگویی خواندنی با نویسنده رمان «شاه بی شین» و ارتباط میان غنی سازی و نوشتن درباره شاه(!)، یادداشت ها، گفتارها و پیشنهادهایی از حمیدرضا پگاه، فرزاد فرزین، نیکی کریمی، میترا حجار، محمد حنیف، حبیب احمدزاده و...به چشم می خورد. همچنین یک گفتگوی متفاوت با آلکس فرگوسن درباره کتاب جدید و حواشی تازه انتشار خاطراتش دیده می شود.
هموطنان شهرستانی و فارسی زبانان سایر کشورها می توانند شماره جدید سام و همچنین شماره های قبلی را با قیمت هزار تومان به صورت الکترونیک از اینـــــــجا خرید کنند.
در بخشی از ویژه نامه این شماره و مرور روزهای پایانی محمدرضا شاه به روایت حسنین هیکل می خوانیم:
هواپیمایش که وارد آسمان ایالات متحده شد، در فرودگاهی غیر از فرودگاه اصلی نیویورک فرود آمد، وقتی علت را پرسید گفتند که تشریفات گذرنامه و گمرک باید پیش از ورود به نیویورک انجام شود زیرا احتمالا فرودگاه نیویورک پر از خبرنگار است و ممکن است فرصت نباشد که این بررسی ضروری انجام شود. او در سفرهای سابقش به ایالات متحده چیزی دربارۀ این بررسیهای ضروری نشنیده بود.
پس از عمل جراحی در نیویورک هنوز دوره نقاهت بعد از عمل را نگذرانده بود که از او خواستند از آمریکا خارج شود چون فضا در ایران به سبب ورود او به بیمارستانی در ایالات متحده به شدت ضد آمریکایی شده است. وقتی اعلام کرد که حاضر است ظرف ۴۸ ساعت از آمریکا خارج شود گفتند که خروجش نباید بیش از ۲۴ ساعت بعد باشد و پناهگاهی دیگر در پاناما برایش تهیه کردند چون مکزیک استقبال از او را رد کرده بود. او را در بیمارستان، به بخش بیماران روانی منتقل کردند تا به نظر بیاید که از بیمارستان خارج شده است. روز بعد از در پشتی بیمارستان، در ورودی کالاها و خروج پسماندها، خارج شد!
وقتی به پاناما میرفت فقط یک خواهش داشت: خانهای که در اختیارش میگذارند تلفن داشته باشد زیرا ملکه «اگر نتواند با دوستانش در تماس باشد دیوانه خواهد شد». به او قول مثبت دادند و وعده دادند که موضوع را با ژنرال عمر توریخوس، دیکتاتور پاناما در آن زمان، در میان بگذارند.
همراه آمریکایی او، که وکیلی بود که خواهرش اشرف برایش استخدام کرده بود، وقاحت را به جایی رساند که در بحثی بر سر یک موضوع فرعی گفت: «ظاهرا اعلیحضرت عقلشان را از دست دادهاند!» و شاه با ترشرویی به او نگاه کرد و هیچ نگفت.
وقتی در پاناما مستقر شد، آمریکاییها پشت سر مشغول مذاکره برای تحویل دادن او به ایران بودند. در عمل، دادگاهی دستور بازداشت سریع و شبانه او را صادر کرد. او خیلی زود از این تصمیم باخبر شد و با هواپیما به قاهره رفت. یکی از مشاوران کارتر پیشنهاد کرد که هر جا، در میان راه، هواپیمایش فرود آمد آن را نگه دارند تا همچنان بتوان بر سر آن در موضوع گروگانها مذاکره کرد.
شاه در هواپیما اتفاقی فهمید که امور مربوط به او در پروندههای دوایر آمریکا با اسم رمز مطرح میشود که به محض خروجش از تهران این اسم رمز تعیین شده بود: عملیات سیخ! وقتی به فرودگاه قاهره رسید، اولین چیزی که با چشمان گریان به سادات گفت این بود: «میدانی آنها در طول این مدت سیخ صدایم میکردند؟»
شاه پیش از خروجش از ایران، بسیار به وضعیت مالی خود اهمیت میداد. قدرت ثروت به جای قدرت حکومت. او با ثروتی هنگفت از ایران خارج شد که حدس و گمانهای بسیار درباره آن زده شد: از پنج میلیارد تا بیست میلیارد دلار. شاه با شنیدن این حرفها، هوا را از دهانش بیرون میداد ـ مثل هر بار که حرفی میشنید که نمیپسندید ـ و میگفت: «کسانی که این حرفها را میزنند میفهمند میلیارد دلار یعنی چه؟ یعنی یک کوه اسکناس.»