به گزارش نما ،سعید حجاریان یکی از تئوریستین اصلاحات هست که بعد از فتنه88 دستگیر و در دادگاه محاکمه و سپس مجرم شناخته شده و روانه زندان شد.وی چند وقتی است که از زندان آزاد شده و دوباره به جریان اصلاحات بازگشته است.وی دوره ریاست جمهوری روحانی را یک فرصت برای تشکیلات خود میداند که باید به نحوی عمل کنند که آن را از دست ندهند.مصاحبه سعید حجاریان با مجله اندیشه میتوانید به شرح زیر بخوانبد:
در فضای بعد از جنگ و زمان دولت آقای هاشمی که توسعه اقتصادی در دستور کار دولت قرار گرفته بود، شما و دیگر دوستانتان در مرکز تحقیقات استراتژیک ایده توسعه سیاسی و ضرورت نوسازی سیاسی را مطرح کردید. گفتیدکه در غیاب توسعه سیاسی، توسعة اقتصادی و بهبود اقتصاد صحبت میکنند شما سخنی در ضرورت توسعة سیاسی نمیزنید. علتش چیست؟ آیا امروز توسعه سیاسی و گسترش مشارکت سیاسی مسئله شما نیست یا مسئله مردم نیست و برای همین هم شما این مطالبه را تبدیل به گفتمان نمیکنید؟
توسعه سیاسی یا دقیقتر بگویم دموکراسیخواهی مطالبه همیشگی ما بوده، هنوز هم است و کماکان خواهد بود. دموکراسی هنوز فوریت دارد و اتفاقاً عاجل هم هست. اما در شرایط فعلی اوضاعی پیش آمده که تصحیح عملکرد و جبران خسارات هشت سال گذشته که میراث دولت قبلی است. از همه موضوعات دیگر سبقت گرفته. آثار دولت قبلی هنوز «بلوپرینت» است. در این میان در بین مشکلات به خصوص مشکلاتی که در عرصه اقتصاد و سیاست خارجی پیش آمده مهمتر است و دولت مجبور است برای رفع آنها آستین بالا بزند. شرایط فعلی هم چون یک خانه آتش گرفته است و اول از همه باید آتش را خاموش کرد و سروسامانی به خانه داد و بعد به مسائل بعدی رسید. اصلا منظورم این نیست که دموکراسی خواهی یک مسئله فانتزی است بلکه تأکید دارم مطالبهای جدی است اما قبل از پرداختن به مطالابت دموکراسی خواهانه لازم است مشکلات موجود حل شود. در واقع ریلگذاری کند. برای این هدف باید به دولت کمک کرد ممکن است معتقد باشیم که باید برای کارها تقدم و تأخر قائل شویم. مثلا عدهای از اقتصاددانان نگاه رتبی دارند و میگویند که اول باید درآمد سرانه به سه هزار دلار برسد و بعد کم کم میشود توسعه سیاسی را مطرح کرد، مثلا مکتب پرینستون این نگاه را دارد.
یعنی معتقدید که ما در شرایط پیشانوسازی سیاسی قرار داریم و بنابر این گسترش مشارکت سیاسی مسئله امروز نیست؟
نه! من این نگاه را قبول ندارم. مگر شرایط ما از هند بدتر است؟ ما که مشروطه داشتیم، جنبش ملی شدن نفت داشتیم. انقلاب اسلامی 57 و بعد هم دوم خرداد داشتیم. پس نمیتوان گفت که باید صبر کرد تا درآمد سرانه به نقطهای خاص برسد و بعد تازه شروع کرد و در باره دموکراسی حرف زد ولی اولویت دولت آقای روحانی این است که آتشی را که در خانه افتاده خاموش کند و بعد از خوابیدن گرد و غبار بتوان در باره آینده و پیشبینی آن صحبت کرد.
یعنی میگویید که اکنون نمیتوان در باره آینده سیاسی کشور صحبت کرد؟
در شرایط فعلی اوضاع پیشبینی ناپذیر است. در ماجرای هستهای اوضاع خیلی گنگ است. ارز نوسان دارد و همین نوسان ارز علامت گنگ بودن دورنما در قصه هستهای است. این نوسان ارز روز قیمت اجاره خانه، کرایه حمل و نقل، هزینه خورد و خوراک و هزینههای زندگی اثر میگذارد. در کشورداری ثبات بسیار مهم است و برای ایجاد ثبات باید تورم مهار شود.
و فکر میکنید در چارچوب اصلاحات از بالا و بدون ارتباط با بدنه اجتماعی، آقای روحانی میتواند این شرایط اولیه را مهیا و آماده کند؟
آقای روحانی شخصا با صحبتهای مسلسلواری که میکند دارد سعی میکند با «پایین» حرف بزند. حدود دو ماه است که روحانی حرفهای حساسی میزند و مخاطب این سخنانش بدنه اجتماع است. اما پایین هنوز جواب درخوری به او نداده و آن طور که باید و شاید در پایین شور و شعفی ایجاد نشده است. روحانی انگار دارد به نمد مشت میزند و صدایی در نمیآید. اما وی گویا دست بردار نیست و امید دارد که سری از روزنی بیرون آید. به قول مولانا: گفت پیغامبر که چون کویی دری/ عاقبت زان در برون آید سری .
خاتمی مشتهایش سبکتر بود اما به طشت میزد. مشکل روحانی این است که سازمان ندارد. همراهان او یک گروه کوچک بودند. آنها بر خلاف خاتمی سازمان ندارند. در زمان خاتمی، اصلاحات جلوتر از خاتمی شروع شده بود. روزنامه سلام چند سال بود که منتشر میشد. جنبش دانشجویی پیش از خاتمی فعال بود. جنبش مدنی جلوتر از اصلاحات بود و لذا حرفهای خاتمی میتوانست برد و پژواک داشته باشد و همه را بسیج میکرد. این را هم باید بگویم که طبع دکتر روحانی نخبهگر است. بنابر این طبیعی است که دنبال بسیج سیاسی یا تقویت گستش مشارکت تودهای نباشد.
اما شما اشاره کردید که روحانی هم میخواهد با سخنانش «پایین» را متوجه خود کند.
اما آقای خاتمی سازمان داشت و بعد رئیس جمهور شد. اما روحانی رئیس جمهور شده و بعد میخواهد سازمان درست کند.
اگر آقای روحانی اعتقادی به گسترش مشارکت سیاسی نداشته باشد، سخنان مسلسلوار او – به قول شما – هم نمیتوند معنایی داشته باشد؛ چون لزوم معنادار شدن حساسیت در پایین، گسترش مشارکت سیاسی است.
روحانی نخبهگر است اما شرایط او را مجبور میکند که سازمان داشته باشد. مشکل او گرفتاری روزمره دراداره قوه مجریه است. آقای هاشمی هم ابتدا نخبهگر بوداما کم کم به نقطهای رسید که بلندگو را جلوی دهان دانشجویان گرفت. هیچ وقت تا پیش از این حاضر نبود این طور کاری کند. اصلاً چنین اخلاقی نداشت اما شرایط او را متحول کرد. روحانی هم اگر سازماندهی نکند. جناح مقابل با فشارهایش او را به عقب میراند. حرفهایی که آقای روحانی میزند نیم نگاهی به پایین دارد. روحانی میخواهد آن قدر حرف بزند تا بلکه بشود و نتیجه بدهد. میخواهد آن قدر بگوید تا گوش شنوایی پیدا کند. چارهای هم جز این ندارد. روحانی به صورت بالقوه و خفته در برابر جریان مقابل سازمان دارد اما فعلاً این سازمان مانند یک پرچم خوابیده و موتور خاموش است و به فعالیت رساندن آن زمان میبرد. روحانی خودش هم نمیخواهد جنجال کند. میگوید هدفش هم بیشتر از آن که سیاسی باشد فرهنگی و اقتصادی و سیاست خارجی است؛ مثل دولت آقای هاشمی. اما این را هم درک کرده که بدیلی در برابر او در ساختار سیاسی وجود ندارد. برای چهار سال دیگر چه بدیلی برای روحانی در صحنه موجود است؟ مثلاً از میان کاندیداهای سال قبل کدام بدیل او هستند؟ هیچ کدام بدیل او نیستند.
در چارچوب نخبهگرایی آقای روحانی، آیا صحبتهای ایشان مثلاً در باره اینترنت و انتقاد از فشار به جامعه مدنی باعث نمیشود طرف مقابل هم مخالفتهایش بیشتر شود؟
مخاطب این حرفها جامعه است و نه نیروهای سیاسی مخاطب حرفهای روحانی همین جوانها هستند. این حرفها هیچ نگرانیای در ساختار سیاسی ایجاد نمیکند. ساختار سیاسی از هپیها بترسد؟ مشکل جریان مقابل فضای مجازی و این حرفها نیست.
فکر میکنید این گفتار درمانی که آقای روحانی آغاز کرده و حتی در صحبتهای خود با مردم کمی هم فراتر از انتظار حرکت میکند میتواند راه او را هموارتر کند؟
روحانی نمیخواهد با سازماندهی تودهای، حزبی برای خودش دست و پا کند و آدم حزبی هم هیچ وقت نبوده. حتی عضو جامعه روحانیت هم نماند و اصلا به جلسات آنها نمیرفت. او صرفاً میخواهد به مردم بگوید به وعدههایم پایبند هستم و وعدههایم را فراموش نکردهام. فعلاً هم اوضاع به گونهای است که همه منتظرند و نظارهگرند تا ببینند چه میشود ضمنا این نکته را هم باید اضافه کنم که ما با دو پروژه مواجهیم. یک پروژه فشار از بیرون و چانهزنی در بالاست. این پروژه اوباماست. آنها میخواهند با تحریمها به ایران فشار آورند و بعد وارد دیپلماسی و چانهزنی شوند. در این میان مسئله آنها هم اصلاً مسئله دموکراسی نیست. پروژه اصلاحطلبان اما، پروژه فشار افکار عمومی و مطبوعات و احزاب در جهت چانهزنی در بالا برای باز کردن فضای سیاسی است. آقای هاشمی و آقای خاتمی این نگاه را داشتند.
اما به دلیل همین تحلیل جناح راست میگوید که این دو بازی مکمل هم هستند و اصلاحطلبان عامل خارجی هستند؟
نه! آن پروژه اول، یک پروژه ضد ملی است. ما نامه دادیم و خواستیم که تحریمها را بردارند. پروژه ما یک پروژه ملی است. پروژه ملی یعنی پروژهع مشروطه خواهی که در جریان ملی شدن نفت هم ادامه یافت. ما حتی معتقدیم که برخی رفتارهای دولت احمدی نژاد هم در راستای پروژه ضد ملی بود. شاید یک خارجی در راستای دموکراسی حرکت بکند مثل کارتر اما ما به اوباما چنین اعتقاد و اعتمادی نداریم. اما جناح مقابل به پروژه ضد ملی تن میدهد، در حالی که به یک پروژه ملی تن نمیدهد با خارجی مذاکره میکند، با داخلی نه. امریکا را قبول میکند اما ما را نه.
حالا در این میان پروژه روحانی چیست و چه باید باشد؟
ما باید آقای روحانی را به سمت پروژه خودمان متمایل کنیم. روحانی اگر میخواهد مذاکرات با غرب را هم پیش ببرد، بهتر است اول ازداخل شروع کند و بعد به تبعش به مذاکره با خارج بپردازد. به اعتقاد ما، متغیر مستقل مذاکره در داخل است و متغیر وابسته، مذاکره با خارجی. اول باید پشتوانه مردمی داشت و بعد برای مذاکره رفت. آقای روحانی با رأیی که آورد توانست این مذاکرات را آغاز کند و حالا هم مجبور است که این رأی را سازمان بدهد و حفظ کند.
اما سئوال این است که کم توجهی آقای روحانی به ساختار حزبی و نوسازی سیاسی آیا میتواند یک جایی تبدیل به پاشنه آشیل ایشان شود؟ آیا گسترش مشارکت سیاسی یکی از ترجمههای شعار «امید» که ایشان داده بود نیست؟ و فراتر از این به لحاظ کارکردگرایانه نیز به نتیجه رسیدن ایشان معطوف به چنین توجه و الزامی در زمینه سیاست نیست؟
من فکر میکنم که آقای روحانی به دنبال شناخته شدن در جهان است. برایش مهم است که دنیا و جامعه جهانی بفهمد که او برای حل مشکلات موجود اراده کرده است و مثل رئیس جمهور قبلی ایران نیست و میشود با او تعامل کرد. او همه جهان راهم هدف گرفته و الزاماً نگاهش به غرب نیست بلکه چین و روسیه هم مدنظرش است. یک مثال میزنم فرض کنید فرداروزی در اوکراین انتخابات برگزار و کریمه یک کشور مستقل شود. این کشور تازه را چه کسی به رسمیت میشناسد؟ احتمالا ابتدا روسیه و بعد از مدتی چین. کم کم لتونی و بلاروس هم به رسمیتش میشناسند و اگرتعداد کشورها بیشتر شود دیگر به معنای شناسایی آن کشور درعرصه جهانی است و نتیجه این میشود که اروپاییها هم وسط میآیند و این کشور تازه جا میافتد. روحانی دنبال این هدف است؛ به رسمیت شناخته شدن موضع ایران در دنیا.
ایران را احیا کند؟
بله! روحانی میخواهد موضع ما به رسمیت شناخته شود. اگر این اتفاق بیفتد نتیجه این میشود که در داخل کشور هم او را به رسمیت میشناسد.مشابه همین رویکرد را او در اقتصاد هم دارد. سرمایه داخلی وقتی به میدان میآید که بداند امنیت اقتصادی برای سرمایهگذاری وجود دارد. این مسئله که این قدر تلاش وجود دارد که قرضهامان به بانک جهانی بازپرداخت شود برای وصول به همین هدف است تا سرمایهگذار به ایران بیاید. اگر چهار تا سرمایهگذار خارجی بیاید سرمایه داخلی هم به میدان میآید. اما اگر سرمایهگذار خارجی نباید، سرمایهگذار داخلی هم درک نمیکند که امنیت ایجاد شده است. میخواهم بگویم که شرایط امروز با زمان خاتمی فرق دارد. در وضعیت فعلی اگر طرف خارجی موضع ما را به رسمیت شناخت بعد از آن داخل هم متوجه میشود و میفهمد. مردم اگر ببینند روحانی را در سازمان ملل تحویل میگیرند یا سفارتها باز شده و ترتیبات اخذ ویزا درست شده، کم کم شرایط به حالت عادی باز میگردد.
پس معتقدید که شرایط امروز از شرایط زمان خاتمی عقبتر است و آن زمان احتیاج به اعتمادسازی برای داخل کشور نبود؟
بله! آن زمان، خاتمی داخل کشور با رأی بالا پیروز شده بود و بعد خارجی ها آمدند. الان باید اول سرمایه خارجی بیاید بعد داخلیها وارد صحنه شوند. دیدگاه من این است.
یعنی مثل شرایط دوران ریاست جمهوری آقای هاشمی؛ که باید اول توسعه اقتصادی به جایی میرسید تا شما توسعه سیاسی را مطرح کنید.
توسعه الان مدنظر نیست. همین که آنها بیایند و سرمایهای برای سرمایهگذاری و پیشرفت تکنولوژی بیاورند کافی است. آقای روحانی همین که بتواند توجه جهانی را جلب کند در داخل هم به تبع مردم دنبالش میروند.
مسئله این است که آقای روحانی صحبتهایی میکنداما شرایط به گونهای است که او نمیتواند مثلاً اینترنت را آزادتر کند و یا فیلترینگ را کمتر کند. گفتاردرمانی انجام میشود. مثلاً میگوید چرا دانشگاهیهای ما ساکت هستند و بیسوادها حرف میزنند اما نمیتواند فضایی ایجاد کند که استادان اخراج شده باز گردند و فضای دانشگاه آزادتر شود. در این شرایط که نمیتوان فضای دانشگاه را آزادتر کرد یا برخی محدودیتهای احزاب سیاسی را برداشت. گفتار درمانی چقدر فایده دارد؟ شما میگویید که مشکل روحانی این است که به نمد میکوبد. اما غلتش این نیست که میخواهد راه را با گفتار درمانی باز کند و نمیتواند اقدامات عملی برایگسترش مشارکت سیاسی انجام دهد؟ روحانی آیا کمک کرده که جنبش اجتماعیای که به او رأی داد. بتواند رسمیت یابد و برای مشارکت سیاسی یک چارچوب قانونی پیدا کند؟
نگاه من این است که اگر روحانی کاری کند که میزان سفر توریستها به ایران بیشتر شود کافی است. همین داستان هپیها که روحانی به بازداشت آنها اعتراض کرد مهم بود. روحانی میتواند در فضای داخلی به تبع اعتمادسازی خارجی گشودگی ایجاد کند نمیگویم توسعه سیاسی، میگویم گشودگی در خارج که ایجاد شد در داخل هم تحرک ایجاد میشود. اما شما میتوانی اسمش را بگذاری توسعه سیاسی. اگر روحانی بتواند فضایی را فراهم کند که جوانانی که از ایران خارج شدند به داخل ایران برگردند خیلی مهم است. روحانی دنبال همین هدف است و این تلاشها فضا را در نهایت باز میکند.
آیا دولت روحانی فقط به فکر برگرداندن سرمایههای فراری است یا به فکر برگرداندن مغزهای فرار کرده هم هست؟
نه دنبال فرار مغزها هم هست که نخبگان را بازگرداند.هنوز زود است و تازه دارد رؤسای دانشگاهها تغییر میکند. دانشگاه پلیتکنیک هم انتخاباتی شده است و کم کم میتوانند از استادان دعوت کنند که یک یا دو ترم در ایران درس بدهند.
ترمیم سیاست خارجی و مثلاً از سر گرفته شدن شرایط فروش نفت آیا نمیتواند کارکرد روحانی را هم به پایان برساند و بعد ما دوباره به شرایط پیش از روحانی باز گردیم؟
شرایط قبل برای همه کابوس است و همه میدانند که وضعیت سابق ممکن است کشور را ته دره ببرد شنیدید که می گویند علت مبقیه همان علت محدثه است. در واقع علت حدوث شیء باعث بقایش هم هست. چه چیزی باعث شد روحانی رأی بیاورد؟ بقای روحانی در همان خواهد بود.
اما در دوران اصلاحات هم این تصور وجود داشت که اصلاحات بازگشتناپذیر است؟
در زمان اصلاحات هم علت محدثه از بین رفت. اواخر دوران خاتمی، او هم مشت به نمد میزد مردم دیدند که جریان مقابل جلو آمده است و سنگرهای خاتمی را فتح کرد. مجلس و شوراها را گرفت. من ترور شدم. 18 تیر اتفاق افتاد. زوال اصلاحات رخ داد. همان زمان بود که من مقاله «اصلاحات مرد – زنده باد اصلاحات» را نوشتم. باید تجدیدنظر میشد. در اصلاحات. آقای روحانی هم مدام باید در شرایط تجدید نظر بکند و نقاط ضعف کارش را برطرف کند و قدرت خودانتقادیاش را بالا ببرد.
آقای روحانی چطور؟ او هم معتقد است که «اصلاحات مرد – زنده باد اصلاحات»؟
مدل من با مدل روحانی فرق میکند. اصلاحاتی که من میگویم بناش دموکراسی است. ممکن است اصلاحات آقای روحانی هم به تبع دموکراسی بیاورد اما بناش دموکراسی نیست. خودش هم چنین ادعایی ندارد. نمیگوید که من اصلاحطلبم.
یعنی معتقدید که آقای روحانی شرایط کلی را تغییر میدهد اما نهایتاً نمیتواند کارگزار تغییر به شرایط بعدی باشد؟
احتمالاً نه! فعلاً آتش را خاموش کند و ریل بگذارد کافی است همین که کم و بیش دنیا را با ما آشتی بدهد کافی است. بالاخره روحانی الان دارد ریلها را کار میگذارد.
آقای حجاریان! هنوز یک سال از انتخابات نگذشته عدهای معتقدند که ماه عسل دولت تمام شده و آقای روحانی به دیوار مخالفان خورده است. این که آقای روحانی زودتر از آقای خاتمی به دیوار مخالفان خورده به این علت نیست که بدنه اجتماعی ندارد؟ آقای خاتمی حتی به رغم وجود بدنه اجتماعی به دلیل برخی اشتباهات و شرایط نتوانست به نتیجه مطلوب برسد و نهایتاً دولت تحویل چهرهای با مشخصات آقای احمدی نژاد شد. حالا چه تضمینی وجوددارد که همین مسیر با شتاب بیشتری طی نشود؟
دقت کنید که مخالفتها علیه دولت روحانی تا حدودی بزرگنمایی شده است. مثلاً مجلسیهایی که ضد روحانی و دلواپس هستند تا مدتی دیگر کنار میروندو فعلاً دنبال رأی آوردن دور بعد خودشان هستند و کاری نمیکنند. این را هم بگویم که آقای خاتمی که هیچ، هنوز خیلی مانده تا آقای روحانی به آقای هاشمی برسد. هاشمی زودتر مسئله را متوجه شد. اوایل روی مسئله توسعه سیاسی دقت نداشت اما بعداً قصه را گرفت. روحانی هم هنوز قصه را نگرفته و باید زمان بگذرد تا قصه را بگیرد.
منظورتان کدام قصه است؟
قصه که زیاد است. مثلا زمانی که میخواستند اتوبوس نویسندگان را داخل دره بیندازند به هاشمی گفتیم حواستان هست یا نیست. آقای هاشمی توجهی نداشت به اتفاقاتی که داشت میافتاد. تازه از اول دولت احمدی نژاد بود که آقای هاشمی قصه را گرفت. روحانی آدم باهوشی است اما هنوز حدت و شدت ماجرا را نگرفته است. البته ابزار هم ندارد. نمیخواهم بگویم که به مسیرش اعتقاد ندارد اما خیلی محافظهکار است. کابینهاش هم میتوانست بهتر انتخاب شود که نشد کابینهاش از خودش محافظهکارتر است.
به هر حال به لحاظ سیاسی یک نکته مهم را باید متوجه بود. و آن این که در شرایط بعد از احمدی نژاد به نظر میرسد که عموم نیروهای سیاسی به ضرورت یک سیاست اصلاحی برای تغییر شرایط اعتقاد پیدا کردهاند. اما سال 76 چنین اجماعی برای اصلاحات در میان نیروهای سیاسی وجود نداشت. برای همین هم امروز فاصله اصلاح طلبان و اصولگرایان این قدرکم شده است. به یک معنی عجیب نیست. اگر امروز آقای روحانی را اصلاحطلب بخوانیم. اما آنچه بعد از این میتواند متمایز کننده باشد یک سری ویژگیهای دیگر است که آقای روحانی را در هدف گذاری اصلاحیاش متمایز میکند.
نه! الان دو کار مهم و جدی برای روحانی باقی مانده که باید اول در آنها به نتیجه برسد. اول حل کردن پرونده هستهای و دوم هم بهبود وضعیت اقتصادی هنوز هیچ کدام از اینها حل نشدهاند و لذا هنوز اولویت با رفع اینهاست و خیلی هم کار میبرد.
اگرنهایتاً مذاکرات به دلیل فشار از داخل کشور و یا فشار از خارج به بنبست برسد. مترادف با این اتفاق، چه اتفاقی در حوزه سیاست و اقتصاد در داخل کشور میافتد؟ آیا این که آقای روحانی همه انتخابهایشان را در یک سبد گذاشته باشند. در صورت چپه شدن این سبد، نمیتواند کار برای ایشان سخت شود؟
چنان که گفتم، آقای روحانی میخواهد مسائل داخلی را از طریق حل مسائل خارج حل کند. موقعیت آقای خاتمی کاملا بر عکس بود. گیر کار روحانی همین است. اگر آن جا به بن بست بخورد. روحانی به گمان من به تنها راهی که فکر کرده فقط حل مسئله هستهای است. منتهی مقامات نظام را قانع کرده است. روحانی با اطلاعات و آمار حرف میزند و میتواند همه را قانع کند.
در چنین شرایطی نیروهای سیاسی اصلاح طلب باید چه مسیری را به اعتقاد شما طی کنند؟
سکوت کنند «الیوم زمن السکوت و لزوم البیوت» «امروز روز سکوت و خانه نشینی است» باید بگذاریم دولت کارش را بکند. نیروهای سیاسی اصلاحطلب نباید دردسری ایجاد کنند و مخالفان دولت را حساس کنند تا روحانی بتواند پروژه خودش را جلو ببرد آقای روحانی تا جایی که لازم داشته از نیروهای اصلاحطلب استفاده کرده و عناصر بی خطر را سیر کار گذاشته و همین برایش کافی است.
استراتژی «سکوت و خانه نشینی» که شما آن را ترویج میکنید مثل همان سیاست صبر و انتظار خلیل ملکی و جبهه ملی است در دوره امینی؟
بله! همین است اما خلیل ملکی آن سیاست را برای شرایط خفقان اتخاذ کرد و الان شرایط دیگری است. امروز جوانان دنبال کار و معیشت خود هستند و آن قدر گرفتاری و بدبختی دارند که به مسائل سیاسی کمتر توجه میکنند. به هر حال بالا بردن بیشتر مطالبات در شرایط فعلی میتواند معادلات را به هم بزند وعجله کردن احتمالاً نتیجهای درکوتاه مدت نداشته باشد.
استراتژی سکوت و خانهنشینی در صحنههای انتخابات آینده هم به نظر شما باید ادامه یابد؟
من معتقدم از میان نیروهای اصلاحطلب کسی تأیید صلاحیت نمیشود نمیگویم که نباید کاری کرد. آقای خاتمی گروهی را جمع کرده و کاندیدا میدهند. اما من امیدی ندارم و حسابی روی انتخابات باز نکردهام. فعلاً باید ببینیم که شرایطی که پیش میآید برای مردم خوب است یا بد. مطالبات مردم عادی با مطالبات نخبگان فرق دارد. مسئله مهم اجرا و تحقق مطالبات مردم است. دموکراسی برای ما ارجح است، برای توده مردم که ارجح نیست. برای مردم نان و آب مهم است. آقای ملکیان حرف خوبی زده که میگوید وظیفه ما تقریر حقیقت و تقلیل مرارت است. ایشان بر تقریر حقیقت اولویت میدهد اما من به تقلیل مرارت اولویت میدهم. تقریر حقیقت به دموکراسی و توسعه سیاسی میرسد اما تقلیل مرارت به سمت پروژهروحانی میرود. روحانی باید اول مرارت را تقلیل دهد و آلام مردم را کم کند. قبل از انتخابات به همه دوستان سیاسی گفتم که به دنبال راههایی برای تقلیل آلام مردم بگردید. فعلا باید سیاست این باشد این را باید بفهمیم که روحانی کارش چیز دیگری است. اصل کارش تقلیل مرارت است.
برای سیاست سکوت و خانهنشینی پایانی هم میتوان مشخص کرد؟
بله پایان دارد و همیشه همین طور نمیماند. صبر و انتظار پایان دارد. و بر اثر صبر نوبت ظفر آید.