ايشان نهايتاً گفتند: «شما نگران نباشيد. من خودم با آقا صحبت ميكنم و موضوع را حل ميكنيم.» گفتم: «چگونه حل ميكني؟» گفت: «نهايتا منتهي ميشود به اينكه آقاي مصلحي استعفا ميكند و نفر ديگري مي آيد و بالاخره به شكلي كنار ميآييم.» من واقعاً مايوس شده بودم از اين صحبتها. زيرا ميديدم به جايي نميرسد.