اختصاصی نما:
اینك وقت سپردن پیكر فاطمه در خاك است، دستانی از درون خاك بیرون می آید و از علی امانت خود را می خواهد ؛ زهرای من جوان بود چگونه او را به پیری چند ساله مبدل كردند . امان ،امان از بی وفایی مردمان این شهر شوم كه فاطمه را نشناختند و صراط جنت اعلی را بر خود بستند .