گفتوگوی با همسر شهید محمدحسن قربانیان به مناسبت ۴ دی ماه سالروز شهادتش
ما نمیدانستیم همسرم شهید شده یا اسیر و كسی هم چیزی نمیدانست. پدر همسرم بسیار پیگیر شد، اما خبری نبود. سالهای چشمانتظاری برای من و پنج فرزندم سخت گذشت. هر بار كه صدای در را میشنیدیم من و بچهها به طرف در میدویدیم كه شاید همسرم باشد یا كسی كه خبری از او برایمان آورده باشد. بعضی از روزها كه رزمندهها از جبهه میآمدند میرفتیم جلوی اتوبوس تا شاید خبری از همسرم بگیریم. روزهایی كه تا رسیدن خبر شهادت بر ما خیلی سخت گذشت