نسخه چاپی

راز ماموریت طولانی مدت جان كری در وین

آمریكا می خواهد از خاورمیانه حداحافظی كند؛ نه آنچنان كه بریتانیا در دهه 1970 میلادی از منطقه خداحافظی كرد. این خداحافظی كجا و آن خداحافظی كجا. خروج بریتانیا از خلیج فارس و خاورمیانه نشانه ای بود از افول هژمونی روباه پیر. دیگر نه مقدمات ماندن فراهم بود و نه اسباب و لوازم حضور نظامی و همه جانبه.

به گزارش نما به نقل از هفته نامه صدا - هادی خسروشاهین: آمریکا می خواهد از خاورمیانه حداحافظی کند؛ نه آنچنان که بریتانیا در دهه 1970 میلادی از منطقه خداحافظی کرد. این خداحافظی کجا و آن خداحافظی کجا. خروج بریتانیا از خلیج فارس و خاورمیانه نشانه ای بود از افول هژمونی روباه پیر. دیگر نه مقدمات ماندن فراهم بود و نه اسباب و لوازم حضور نظامی و همه جانبه. هژمون می خواست به اوضاع داخلی اش سروسامان دهد و این مستلزم جا به جایی در اولویت ها و کاهش هزینه ها بود. بریتانیایی ها می خواستند با خروج از خاورمیانه به خیال شان امپراتوری در حال زوال را از نو و در سرزمین اروپا دوباره احیا کنند.

به همین دلیل هم ویلسون، نخست وزیر و کریستوفر می هیو، فرمانده نیروی دریایی سلطنتی پروژه کاستن از بودجه 3 میلیارد پوندی بریتانیا را در حوزه نظامی آغاز کردند. این حداحافظی برای بریتانیا گران بود و دشوار، چرا که به قول جمیز اتکینس، استاد دانشگاه جرج تاون، امنیت خاورمیانه به مدت بیشتر از یک قرن مدیون حضور تمام عیار انگلستان بود. همین عملکرد هم باعث انعکاس تصویری مقتدرانه از امپراتوری در سراسر جان می شد؛ اما از نیمه دوم دهه 1960 این تصویر خدشه دار شد و دیواره شوکت و ابهت بین المللی این کشور ترک برداشت.

خروج بریتانیا از منطقه در سال 1971 دفعتی و ناگهانی نبود. امپراتوری سلطنتی در اروپا از سال 1965 پروسه خروج و مقدمات و موخرات آن را فراهم کرده بود. با وجود فرایند تدریجی و گام به گام بریتانیا، منطقه درسال 1971 در شوک فرو رفت و آمریکا به عنوان قدرت آلترناتیو مجبور شد خلاء قدرت در منطقه را با سیاست هایی همچون دکترین دوستونی پر کند. غرب نگران بود در نبود یک قدرت موثر خارجی این خلاء را شوروی سوسیالیستی و ایدئولوژی چپ پر کند. پس آمریکا خیلی زود دست به کار شد و با طرح های نیابتی خود جای خالی بریتانیا را پر کرد.

اما وقوع انقلاب اسلامی و جنگ اول خلیج فارس آمریکا را وارد دومین دوره از حضورش در خاورمیانه و خلیج فارس کرد. واشنگتن از یک طرف به ساماندهی نهادهای امنیتی در سطح منطقه همچون شورای همکاری خلیج فارس دست زد و از طرف دیگر به حضور مستقیم نظامی خود جنبه ای عیان تر و رسمی تر داد. اما فروپاشی شوروی و جنگ دوم خلیج فارس زمینه های لازم را برای حضور بی واسطه و عیان ناوها و هواپیماهای پیشرفته آمریکایی فراهم کرد.

ایالات متحده با عبور نظام بین الملل از وضعیت دوقطبی و تثبیت آن در وضعیت تک قطبی آسوده تر از پیش به تاسیس پایگاه های دائمی خود در کشورهای منطقه دست زد. ایالات متحده می خواست با این کار به پروژه مهار دوجانبه ایران و عراق جنبه عملیاتی بدهد این حضور با وجود گذشت 25 سال همچنان به صورت مستمر و دائمی باقی مانده است. اما اوباما می خواهد برای این حضور پرخرج و بی ثمر تاریخ انقضاء تعریف کند. او دیگر نمی خواهد از جیب مالیات دهندگان هزینه پروژه تامین امنیت و ثبات متحدان خود در خاورمیانه و خلیج فارس را بپردازد.

به همین دلیل هم مقدمات خروج را بی سروصدا آغاز کرده است. اما خداحافظی آمریکا برخلاف دهه 1970 نشانه ای از افول هژمونی ندارد. هژمون می خواهد زمین بازی را تغییر دهد. پیتر سینگر استراتژیست مشهور آمریکا در هفته های اخیر از به صدا درآمدن آژیر جنگ در راهروهای پنتاگون خبر داده است و اینکه آمریکا در حال آماده شدن برای رویارویی با اژدهای زرد است. پنتاگون هم با رونمایی از استراتژی جدید نظامی آمریکا در هفته گذشته پیش بینی کرده است که احتمال جنگ میان آمریکا با یک ابرقدرت دیگر بیشتر از هر زمان دیگری قوت گرفته است. کاخ سفید نیز ار تحرکات روزافزون پکن در دریای چین و اشغال بیشتر جزایر استراتژیک این منطقه به تنگ آمده است.

شی جین پینگ، رئیس جمهور چین هم برخلاف همه پیش بینی ها در حال مسدود کردن فضای تنفس داخلی است و در تقلای افزایش هزینه های نظامی امپراتوری زرد. اوباما و مشاورانش همه این تحولات را رصد می کنند و به همین دلیل می خواهند جا به جایی های در لیست اولویت های استراتژیک خود انجام دهند. پس اولین رئیس جمهور رنگین پوست آمریکا می خواهد قبل از پایان ریاست جمهوری اش این شیفت استراتژیک را اعلام کند. خداحافظی از خاورمیانه و چرخش به شرق آسیا در استراتژی های آتی ایالات متحده حتمی است.

اما این خداحافظی آمریکا از خلیج فارس و خاورمیانه برخلاف بریتانیا باشکوه خواهدبود و همراه با رویدادهای جنجالی. چرا که بدون مقدمه چینی هر خداحافظی دور از نزاکت دیپلماتیک است و دوراندیشی در حوزه مسائل استراتژیک. اوباما برای مقدمه چینی باید پروژه های نیمه تمام آمریکا در خاورمیانه را به مرحله پایان برساند و ایران در مرکز ثقل این برنامه های نیمه تمام قرار دارد. ماموریت بدون تاریخ جان کری در وین خود نشانه ای از عزم اوباما برای حل اولین پروژه نیمه تمام در خاورمیانه است.

شاید چنین حضور مدت دار وزیر خارجه ای در مذاکرات چندجانبه از کنگره وین تا به امروز بی سابقه باشد؛ اما نخبگان آمریکایی در براورد هزینه و فایده این اقدام دیپلماتیک به این فرجام نهایی رسیده اند که این حضور مدت دار ارزش اش را دارد. چرا که حل دیپلماتیک پرونده هسته ای ایران هم پیش درآمدی برای خروج بی دغدغه تر از خاورمیانه است و هم برگ برنده اوباما برای ماندگاری در تاریخ. امضای توافق در وین بدون فایده برای هم حزبی های رئیس جمهور رنگین پوست آمریکا هم نیست. هیلاری نامزد انتخابات 2016، با کارت طلایی ایران می تواند بازی با محافظه کاران را به پیش براند و آنها را بر لپه پرتگاه قرار دهد. سقوط آزاد جمهوری خواهان در نوامبر 2016 یعنی قطعی شدن حضور دموکرات ها در کاخ سفید برای 12 سال.

این دستاورد برای دموکرات ها می تواند تاریخ ساز باشد و آنها را به عصر طلایی شان بین سال های 1933 تا 1953 بازگرداند؛ دوره ای که روزولت و ترومن در سیاست و حکومت آمریکا یکه تازی می کردند. اما اوباما پس از ایران پروژه های نیمه تمام دیگر هم دارد که البته سرنوشت مذاکرات وین می تواند تاثیری دومینویی بر این پروژه ها داشته باشد. اول مهار داعش نه نابودی آن و در مرحله دوم سر و سامان دادن به شامات و عراق.

اوباما پس از وین به سوریه ای جدید شکل خواهد داد که در آن منافع عرب و عجم به صورت همزمان تامین شود، بدون آنکه ردپایی از بشار اسد هم باقی بماند. در عراق هم پروسه مشارکت بیشتر سنی ها و کردها در قدرت کلید زده می شود تا قلب خاورمیانه عربی به مرحله توازن و ثبات برسد. اگر اوباما بتواند در ماه های آینده به همه این پروژه ها جامه عمل بپوشاند، برقراری صلح خاورمیانه به گزینه قطعی و حتمی در سیاست خارجی آمریکا تبدیل می شود. البته میان ایده ها و آنچه در عمل اتفاق می افتد، همیشه همنوایی و یکسانی نیست.

شاید اوباما در همان گام ایران متوقف شود و اگر چنین روی دهد خاورمیانه همچنان سایه خود را بر استراتژی بازگشت به شرق آمریکا می گستراند. در آن زمان ایالات متحده مجبور است در دو جبهه به نبرد و رقابت سنگین ادامه دهد و این شاید سرآغاز افول هژمونی آمریکا باشد. این بار آمریکا همانند بریتانیا مجبور خواهدشد که به درون بنگرد تا برون. در آن هنگامه آمریکا می ماند و رجعت به دکترین سنتی و انزواگرایانه مونروئه. سال 1823 برای آمریکایی های محافظه کار نوستالژیک است و یادآور عصر کلاسیک ساخته شدن آمریکا.

۱۳۹۴/۴/۲۱

اخبار مرتبط
نظرات کاربران
نام :
پست الکترونیک:
نظر شما:
کد امنیتی:
 

آخرین اخبار...