مرتضی حاجی - من ايشان را قبل از زندان نديده بودم. در خبرهائي كه درباره ترور منصور در روزنامهها ميآمد، اسم ايشان را ديده بودم، اما آشنائي حضوري نداشتم. از گروه ما، عدهاي كه دو مرحله دادگاه و بازجوئي را گذراندند و باقي ماندند، تقريبا 55 نفر ميشدند. در مراحل قبل، مدتي در زندان پادگان جمشيديه بوديم و دادگاه نظامي ما هم در همانجا برگزار ميشد. بعد از اينكه محاكمه مرحله دوم و تجديدنظر تمام شد، به زندان قصر منتقل شديم. ورود ما در زندان قصر و قبل از اينكه جاهايمان مشخص شود، در يكي از اتاق ملاقاتهاي زندان قصر بود كه بهطور موقت، ما را آنجا جا دادند تا جابهجا شديم. ما در آنجا وضعيت نابساماني داشتيم، نه جايمان مشخص بود كه جيره غذايي داشته باشيم و نه جائي براي استراحت داشتيم. در آنجا مواجه شديم با پذيرائي با غذاي مطبوعي كه در آن اتاق ملاقات براي ما آوردند و مطلع شديم كه اين كار را دوستان زنداني ما از جمعيت مؤتلفه انجام داده بودند. ماندن ما در اتاق ملاقات خيلي طول نكشيد تا عصر كه ما را تقسيم كردند و تعدادي به زندان شماره 3 و عدهاي به زندان شماره 4 و بنده و يكي دو نفر ديگر، از جمله آقاي حسن طباطبائي را كه سنمان كمتر از 18 سال بود، براي فرستادن به دارالتأديب جدا كردند. اين كار مورد اعتراض ما واقع شد، چون دارالتأديب محيط نامناسبي بود. هم دوستان حزب ملل اسلامي به اين موضوع اعتراض كردند، هم با اينكه ما هنوز با دوستان مؤتلفه روبرو نشده بوديم، آنها هم آمدند و جوي درست شد كه مجبور شدند در اين تقسيمبندي تجديدنظر كنند و ما و دوستانمان در زندان شماره 3 باقي بمانيم و خطر رفتن به دارالتأديب كه محيط مناسبي نبود، رفع شود. در دارالتأديب افراد بزهكار و چاقوكش و امثال اينها بودند، اما زندان شماره 3 و 4 مملو بود از آدمهاي فرهنگي و مبارز و ما ميتوانستيم در كنار اينها زندگي سالم و رو به رشدي داشته باشيم. من فكر ميكنم حمايت دوستان مؤتلفه در نگهداشتن ما دو سه نفر در زندان قصر و نجاتمان از دارالتأديب نقش اساسي داشت
بعد هم تعدادي از دوستان ما را در بند زندانيان عادي نگه داشتند، ولي پس از چند روز اعتراض و تهديد به اعتصاب غذا، آنها را هم داخل زندان سياسي آوردند. عدهاي از دوستان مؤتلفه هم در بند شماره 3 بودند، از جمله حاج آقا هاشم اماني، شهيد عراقي، حاجآقا عسگراولادي، آقاي حاج ابوالفضل حيدري، آقاي شهاب و جمعِ زندانيان مسلمان، جمع اكثر و قويتري شد.
بچهها در زندان به ايشان ميگفتند امام. حاج هاشم بسيار انسان محجوب، محترم، آرام، با طمأنينهاي بود و چهره قشنگ و آرامش بخشي داشت. بسيار مورد احترام دوستان مؤتلفه و دوستان ما بود و در واقع ميشود گفت كه حضور ايشان در جمع ما وزانت و شخصيت برتري را براي مجموعه ما ايجاد ميكرد. كارهاي اجرائي دستش نبود، ولي پيدا بود كه نقش رهبري و گردانندگي فكري مؤتلفه را به عهده دارد و از او حرفشنوي داشتند و خودش هم كلاسهاي درس و بحث را دائر كرده بود و بيشتر وقتش به مطالعه و گفتگو و بحثهاي علمي ميگذشت. يادم هست وقتي روحانیون مثل آقاي حجتي كرماني حضور نداشتند، حاج هاشم اماني امام جماعت ميشدند و نماز خواندن پشت سر ايشان هم بسيار براي ما جالب بود.
از اعضای حزب ملل اسلامی و مدير موسسه باران