نسخه چاپی

علت نامزدنشدن آقا مجتبی در انتخابات

عکس خبري -علت نامزدنشدن در انتخابات

ما از نظر سیاسی اختلاف نظرهایی داشتیم ولی از نظر خانوادگی هیچ‎چیز بین ما نبوده است. رفیق‎ترین آدمها در كل مجموعه خانواده ما بودیم. رابطه‎ام بیش از حد برادری بود . آقا مجتبی حكم پدر را برای من داشتند.

به گزارش نما، یک روز مانده به اربعین حسینی(ع) بود که خبر ارتحال حضرت آیت الله مجتبی تهرانی بسیاری از مردم را در غم و اندوه فرو برد. در این چهل روزی که از عروج ملکوتی مرد اخلاق تهران می‌گذرد با برخی از نزدیکان ایشان گفتگو کردیم.

در این گفتگوها یکی از مهتمرین خصوصیت ایشان را پرهیز از شهرت و زندگی در گمنامی یافتیم. نزدیکان ایشان می گفتند حاج آقا مجتبی همیشه به این مهم توصیه داشتند و جمله‌ای از ایشان نقل می‌کردند که "این چیزها (شهرت) از محرکات است، در جوانی نمی‌گذاشتم در مورد من کار تبلیغاتی شود".

حال که ایشان عالم فانی را وداع گفته و به عالم باقی سفر کرده است، بر حسب وظیفه تلاش کردیم تنها گوشه‌ای از شخصیت بی‌بدیل و البته مغفول مانده ایشان را در غالب انتشار خاطرات برخی از دوستان و نزدیکان و شاگردانشان به محضر شما پیشکش کنیم.

مهدی کلهر یکی از برادران آیت الله مجتبی تهرانی در گفتگو با مشرق به بیان خاطراتی از زندگی خود با ایشان پرداختند که در ادامه از نظرتان می‌گذرد.

***پوشاندن کفن امام خمینی(ره) بر پدر حاج آقا مجتبی

ایشان بعد از تبعید امام(ره) حدود چهار سال به نجف رفت و آمد داشتند. مثلا دی ماه سال 1346 که پدر فوت کردند ایران بودند. پدر به ما گفته بودند که در ماه رمضان امسال و شب جمعه فوت می‌کنم و همه 9 فرزندشان حضور داشتند. از جمله حاج آقا مجتبی که آن زمان ساکن نجف بود و در مراسم ترحیم هم حضور داشت. جنازه را هم حاج آقا مجتبی همراه خانواده شان مشایعت کردند تا نجف. ما خبر دار شدیم که مرحوم امام(ره) از نجف آمدند به کربلا. در کربلا مجددا حضرت امام(ره) خودشان با آب فرات پدر من را غسل دادند و کفنی را که برای خودشان نگه داشته بودند به پدر من پوشاندند. در ورودی وادی‎السلام ظاهرا یک حوض خیلی قدیمی‎ای بود. شهردار نجف در زمان بعثی‎ها که به صورت پنهانی از مریدان حضرت امام(ره) بود این حوض را داد و یک مقبره‎ای شد برای مرحوم پدر ما.

حاج آقا مجتبی در تشییع جنازه پدر ما کار بسیار خطرناکی کرد. دست "سرهنگ طاهری" (فرد خون‎آشامی بود که در قضیه 15 خرداد هم خیلی خون گردنش بود) را چنان به دیوار نود سانتی خانه پدری کوبید که تمام دستش زخم شد. کار خیلی خطرناکی بود. این کار در آن ایام می توانست ایشان را تا مرگ پیش ببرد.

حدود سال های 48-49 بود که من استفتائاتی به ایشان دادم که می بردند نجف و پاسخ را برای من می آوردند. سال 49 بود که حاج آقا مجتبی آمد و دیگر ماند. این سال، سال خوبی برای ایشان نبود. چون ساواک او را تحت نظر داشت. بالاخره آن‎ موقع این‎طوری بود که آدم‎های مبارز را مثل جزامی‎ها نگاه می کردند. آن سال دوره تنهایی حاج آقا مجتبی بود. در آن دوران من بیشتر با حاج آقا مأنوس بودم.

***درخواست دکتر شریعتی از حاج آقا مجتبی تهرانی

قبل از انقلاب با حاج آقا مجتبی و آقای شبیری زنجانی (شوهر خواهرم) در قضایای سیاسی خیلی نزدیک بودم. مثلا بعد از قضیه نامه مرحوم مطهری و مهندس بازرگان راجع به دکتر شریعتی (فکر می‎کنم یک ماه قبل از فوت دکتر شریعتی بود). حاج آقا مجتبی به من گفت که دکتر شریعتی پیغامی به من داده است که "بیایید هرطور کتاب‎های من را که فکر می‎کنید در آن خطوط غیراسلامی هست در بیاورد و تصحیح کنید".

من چون ماجرای قبل را می‎دانستم، دلم نمی‎خواست که آن موقع کدورتی در بیرون از جریانات مذهبی مبارزه علیه رژیم دیده شود. گفتم که خیلی خوب است! حاج آقا مجتبی شما این کار را بکنید. بالاخره تقاضایی کرده است دیگر. ایشان گفت: نه من خیلی تجلیل کردم از دکتر گفتم این حرف‎ها چه هست. گفتم مگر نخوانده اید؟ گفتند "بله. بعضی‎ قسمت هایش دارد از این خطوط غیر اسلامی اما من چیزی نگفتم، فقط گفتم إنشاءالله خودتان هم نگاه می‎کنید و بعد عوض می‎کنید." که این اتفاق صورت نگرفت. یعنی با فاصله 20 یا 25 روز بعد دکتر شریعتی در لندن فوت کرد.

***ماجرای کاندیداتوری حاج آقا مجتبی در مجلس موسسان اول

آقا مجتبی در قضایای 17 شهریور و پیروزی انقلاب هم خیلی فعال بود. بارها توسط ساواک بازداشت شد. در سال 1357 عکس حاج آقا مجتبی و حاج آقا مرتضی را دوتایی کنار هم چاپ کردند به عنوان کاندیداهای تهران که بروند مجلس مؤسسان؛ اما هر دو انصراف دادند و اعلام شد در روزنامه‎ها که رأی ندهید به این‎ها! چون اصلا نیستند در خبرگان اول. من هم متاسفانه علت انصرافشان را نمی دانم. اما در خبرگان دوم اتفاقی افتاد که من فکر کنم این تعیین کننده است ‎که یک مرتبه شخصیت اجتماعی حاج آقا مجتبی یک سمت جدیدی پیدا کرد.

در همان سال 1357 که یک فردی بود به نام دکتر مصطفی رحیمی، رئیس اگزیستانسیالیست‎های ایران. او واقعا ذهن متدینین باسواد را تحت تأثیر قرار می‎داد آن کسانی که هم‎سن‎های من و بالاتر از من هستند حتماً یادشان می‎آید. ظاهراً آقای منتظری با حاج آقا مجتبی تماس گرفته و اصرار کرده بود که ایشان جواب وی را بدهد. خلاصه حاج آقا مجتبی در این مورد تردید داشت که بنده پیشنهاد دادم اگر مایل نیستید با نام خودتان پاسخ این فرد را بدهید با نام مستعار پاسخ دهید... الان یادم نیست که سرانجام ایشان پاسخ آن فرد را دادند یا خیر.

***چرا حاج اقا مجتبی در انتخابات مجلس خبرگان کاندیدا نشد

حاج آقا مجتبی از آن آدم هایی بود که همیشه در صحنه حضور داشت. البته آدم تکلیف‎گرایی بود. یعنی اگر امامش تکلیف می‎کرد شما برو به ایران، می‎آمد ایران. این نکته مهمی است. این‎ها نقاط عطف یک زندگی است. در ایام خبرگان اول خانه‎ ایشان بودم، ‌گفتند "آقای مهدوی کنی و برخی از دوستان به من فشار آورده‎اند که من در اولین خبرگان رهبری کاندید بشوم." بنظرم اگر کاندیدا می‌شدند، قطعا هم رأی می‎آوردند. در این مورد حاج آقا مجتبی خدمت امام(ره) رفته بودند و از ایشان سوال کرده بودند که "آقا اگر این‎ دوستان چیزی را برای آدم تکلیف کنند، این تکلیف ایجاد می‎شود" که امام(ره) فرموده بودند "خیر". حاج آقا مجتبی از این نقطه تعلیم و تحقیق و تدریس و تربیت را در اولویت اصلی قرار دادند.

حاج آقا مجتبی دنبال "علم لاینفع" نبود. چون علم لاینفع آفت است. اگر آفت نبود پیامبر نمی فرمودند که پناه می‎برم به خدا از علم لاینفع. آقا مجتبی در اخلاق نظری دنبال کاربرد و اخلاق عملی بود. ما افرادی مثل "بنتو کروچه" ایتالیایی (فیلسوف) را در آن طرف دنیا داریم که راجع به اخلاق کار کرده است. اما از داخل این آدم اخلاق در نمی‎آید. یعنی اخلاق باید کاربردی شود. حاج آقا مجتبی دقیقا دنبال همین بود.

***ماجرای انتخاب آیت الله گلپایگانی برای خوادن نماز بر پیکر مطهر امام(ره)

ماجرای انتخاب آیت الله گلپایگانی برای خوادن نماز بر پیکر مطهر امام(ره) نیز از آن دست مطالبی است که بنده شخصاً از حاج آقا مجتبی شنیدم. داستان از این قرار بود. اگر یادتان باشد صبح آن پنجشنبه آخر حال حضرت امام(ره) یک مقداری بهتر شده بود. عصر آن روز حاج احمد آقا زنگ می‎زند به حاج آقا مجتبی و می‎گوید: آقام( امام(ره) را می‎گفت آقام) رفتنی است. من در این شرایط نمی‎دانم چه‎کسی را دعوت کنیم برای نماز. بعد از آن اتفاقات برای آقای منتظری الان چه‎کسی را باید بگوییم." حاج آقا مجتبی هم سوال کرده بودند امام(ره) بعد از منتظری احتیاط‎های مستحب به چه‎کسی ارجاع می‎دادند، که مرحوم حاج احمد گفته بودند به آقای گلپایگانی. حاج اقا مجتبی هم گفته بودند به آقای گلپایگانی بگویید بیایند.

***روبروی صحن گوهر شاد می ایستادم و می گفتم گوشی را به آقا مجتبی بدهید

در این دو سالی که من مشهد هستم امکانش نبود که بتوانم هفته‎ای یک بار بیایم تهران و بروم بیمارستان ولی هفته‎ای یکی دو بار من حال ایشان را می‎پرسیدم. مثلا چون می‎دانستم ایشان خیلی علاقه داشت به امام رضا (علیه السلام) می‎رفتم بالای سر در صحن گوهرشاد و آن‎جایی که تلفنم آنتن می‎داد روبه‎روی ضریح می‎ایستادم و می‎گفتم گوشی را بدین به حاج آقا مجتبی و بگویید من الان روبه‎روی آقا هستم. جلساتشان را هم می‎رفتم نه این‎که مثل شاگردانش مرتب بروم. مثلا قدیم ترها در ماه رمضان و قبل از این که راجع به بنگاه پست یابی حرفی زده شود یک‎بار می‎رفتم.

***اعتراض حاج آقا به روزنامه رسالت

گاهی پیش می آمد که چیزهایی را به ایشان عرض می‌کردم. مثلا بخشی از صحبت هایشان را در روزنامه رسالت دیدم. نوار سخنرانی ایشان را گرفتم و متوجه شدم که اصلا جابه‎جا مونتاژ و منتشر کردند. به ایشان خبر دادم که ایشان اعتراض کردند به رسالت و اعتراضشان را روزنامه چاپ کرد. ایشان می‎گفت که آقا مهدی! ما آخوندها ساده هستیم و کلاه سرمان می‎رود. صادقانه این را می‎گفت. چون بالاخره یک شخصیتی مثل آقا مجتبی کم است. هرچه شما تمیزتر و پاک‎تر و درخشان‎تر باشید؛ به خصوص در علما که بالاخره عده‎ای از آن‎ها تأسی می‎کنند؛ خیلی باید مواظب باشید چون دشمن هم از همین سوءاستفاده می‎کند. نمی‎آید شما را منکوب کند. بهره‎کشی می‎کند. کنار شما آدم می‎گذارد. چون اتفاقا نمی‎آیند از طریق دشمن شما یک چیزی را القا کنند بلکه از طریق مرید شما می‎آیند این کار را می‎کنند.

آن‎هایی که مراقبه داشته‎اند کمتر آسیب می‎بینند. یک مقدار فکر کنید ببینید چرا آقا بچه‎هایش را با یک فامیل دیگری می‎فرستد به حوزه و کسی نمی داند این‎ها بچه‎های آقا هستند؟


***روزی که آقا مجتبی به خاطر نماز از قطار جا ماند

ما چند چیز در خانواده‎مان دیگر خارج از اندازه است. یکی‎ علاقه به اهل بیت و امام حسین علیه السلام است. از بچگی در خانه روضه داشتیم. یک‎ جورایی ما حسینی هستیم. می‎دانید که حاج آقا مجتبی این اواخر یکی از چیزهایی که در بی‎هوشی می‎گفت "یا حسین" (علیه السلام) بود. شب آخر زندگی ایشان هم هم خواهرم به من گفت که قبل از رفتن، "یا حسین" (علیه السلام) می‎گفت.

حاج آقا مجتبی تعریف کردند سال 58 با خانواده می‎رفتند مشهد با قطار. گفت که ایستگاه سمنان توقف داشتند برای نماز. رئیس قطار کمونیست بود و خوشش نمی‎آمد برای نماز خواندن بیست دقیقه بایستاد. دقیقه 15 سوت کشیده بود. حاج آقا مجتبی جلو ایستاده بود در سکو. حالا روی زمین داشتند نماز می‎خواندند. حدود صد نفری که پشت سرش بودند همه سوار قطار میشوند آقا مجتبی می مانند و ده دوازده نفر دیگر. بعدها گفت: "من فکر کردم در نماز، با وجودی که خانواده و اثاثیه ام در قطار هستند، بالاخره من باید واجب را برای این مستحب ترک کنم. زیارت امام رضا علیه السلام مستحب است. من نرفتم و قطار رفت. ما ماندیم با یازده نفر. قطار بعدی سه چهار ساعت بعد آمد و رفتیم."

۱۳۹۱/۱۱/۲۹

اخبار مرتبط
نظرات کاربران
نام :
پست الکترونیک:
نظر شما:
کد امنیتی:
 

آخرین اخبار...