همواره چگونگی نزول قرآن در ماه رمضان يكي از مباحث اختلافي بوده است. آنچه در پي مي آيد ديدگاه علامه جوادي آملي در اين خصوص است:
نزول قرآن در ماه رمضان
جريان نزول وحي و بحث از دفعي و تدريجي بودن نزول و ساير شئون آن جزو فنّ علوم قرآني است كه از فن تفسير معاني آن جداست. دأب مفسران پيشين (به استثناي بعضي از آنان) بر اين بود كه فن علوم قرآني را در طي مسائل تفسيري مطرح ميكردند، همانگونه كه بسياري از فقهاي گذشته مطالب اصولي را كه فنّ جدايي است در اثناي مسائل فقهي ارائه ميكردند، هرچند برخي تأليف مستقلّي در اين باره داشتند. با گسترش دامنه مطالب رشته علوم قرآني طرح آن به طور مستقل مناسبتر است، چنان كه فن اصول را از فن فقه جدا كردهاند.
به هر تقدير، درباره مقصود آيه مورد بحث از «نزول قرآن در ماه مبارك رمضان»: ﴿شَهرُ رَمَضانَ الَّذِي اُنزِلَ فيهِ القُرءان﴾ و نحوه اين نزول، وجوه و اقوالي مطرح شده است و در همين باره مطلب خاصّي است كه بعد از ارائه وجوه مزبور و نقد آنها، به آن عنايت ميشود. وجوه مخدوش و قابل نقد بدين قرار است:
1. مقصود، نزول همه قرآن است. روشن است كه چنين احتمالي نه با تاريخ مسلّم اسلامي و نه با شواهد قرآني سازگار است.
2. مقصود، نزول بخشي از قرآن است. برخي مفسّران برپايه اين احتمال، مقصود از «نزول قرآن در ماه رمضان» را چنين توجيه كردهاند:
بعثت پيامبر(صلّي الله عليه وآله وسلّم) با نزول اولين آيه قرآن مقارن بود و اين مسئله به شهادت آيات قرآن در شبي از شبهاي ماه مبارك رمضان اتفاق افتاد. همه قرآن در آن شب نازل نشد؛ ولي چون سوره «حمد» كه مشتمل بر بخش اعظمي از معارف قرآني است در آن شب فرود آمد، گويا تمام قرآن نازل شده است، بنابراين صحيح است گفته شود ﴿ اِنّا اَنزَلنهُ في لَيلَةٍ مُبرَكَةٍ﴾.[1][1]
اولين آيه، ﴿ اِقرَأ بِاسمِ رَبِّكَ الَّذي خَلَق﴾[2][2] بود كه شب بيست و پنجم ماه رمضان نازل شد؛ زماني كه پيامبر(صلّي الله عليه وآله وسلّم) عازم خانه خديجه بود، جبرئيل در بيابان او را ديد و بر وي چنين وحي فرستاد: ﴿اِقرَأ بِاسم... ﴾ و آن حضرت چون وحي را دريافت كرد، به خاطرش گذشت كه از جبرئيل بپرسد خدا را چگونه بخواند. جبرئيل سوره حمد و كيفيت نماز خواندن را به وي آموخت و از نظر غايب شد. پيامبر چون به حال عادي برگشت، جز رنجي از ناحيه فشار نزول جبرئيل بر خود چيزي نيافت و به راه خود ادامه داد و نميدانست كه مبعوث به رسالت و مأمور به هدايت مردم شده است. آن شب را از شدت درد در بستر آرميد. فردا باز فرشته وحي آمد و به او چنين خطاب كرد ﴿ياَيُّهَا المُدَّثِّر... ﴾.[3][3]
معناي نزول قرآن در ماه رمضان همين است و بعثت مصادف با شب قدر بود و خبري كه در بعضي از كتابهاي شيعه هست كه بعثت روز بيست و هفتم رجب بوده است، تنها در تعدادي از كتابهايي است كه تاريخ تدوين آنها از اوايل قرن چهارم هجرت پيشتر نميرود و نيز مخالف با قرآن است. روايات ديگري در تأييد اين اخبار وجود دارد كه طبق آنها معناي نزول قرآن در ماه رمضان اين است كه قبل از بعثت، از «لوح محفوظ» به «بيتمعمور» نازل شد و جبرئيل آن را بر فرشتگان املا كرد و پس از بعثت بر پيامبر نازل شد؛ ولي اينها اوهام و خرافاتي است كه در اخبار راه پيدا كرده است، زيرا اوّلاً با قرآن مخالف است و مردود. ثانياً مراد قرآن از لوحِ محفوظْ عالمِ طبيعت و مراد از بيتمعمورْ كره زمين است كه با سكونت انسان آباد شده است.[4][4]
استاد علامه طباطبايي(قدسسرّه) پس از نقل گفتار مزبور ميفرمايد:
از سخن اين شخص كه «لوح محفوظ» را عالم طبيعت و «بيتمعمور» را كره زمين و روايات منزه شيعه را افترا ميشمرد و مبعث را كه در بيست و هفتم رجب است از بافتههاي شيعه ميداند، پيداست كه گرفتار تعصّب است كه با عدل و انصاف هماهنگ نيست، و به تفكر مادي مبتلاست كه با بينش الهي سازگار نيست. پاسخ او چنين است:
أ. خداوند درباره لوح محفوظ فرموده است: ﴿بَل هُوَ قُرءانٌ مَجيد ٭ في لَوحٍ مَحفوظ﴾.[5][5] آيا عالم طبيعت كه سيّال، متحرك و متطوّر است و هر روز حالتي دارد و مرگ و حياتش درهم آميخته است، ميتواند محفوظ از حوادث و مصون از دگرگوني و زوال باشد؟
خداي سبحان ميفرمايد: ﴿ ما عِندَكُم يَنفَدُ وما عِندَ اللّهِ باق﴾.[6][6] وزانِ اين آيه وزانِ تقسيم هستي است كه «الموجود إمّا باقٍ أو فانٍ» يا «الموجود إمّا ماديّ أو مجرد» يا «الموجود إمّا متحرّك أو ثابت». مطلب مزبور گرچه به زبان وحي گفته شده است، نه اصطلاح فلسفي يا كلامي؛ ولي مقصود بيان همين تقسيم است؛ يعني آنچه نزد شماست از قسم زوالپذير و آنچه نزد خداست از قسم مصون از زوال است، پس در جهان هستي دو نشئه متغيّر و محفوظ هست؛ خداي سبحان و آنچه نزد وي است، مصون از دگرگوني، زوال و مرگ است و جز او و اسماي حسناي وي همه چيز فنا پذير و محكوم به زوال است: ﴿كُلُّ نَفسٍ ذائِقَةُ المَوت﴾[7][7]؛ ﴿كُلُّ مَن عَلَيها فانٍ ٭ ويَبقي وَجهُ رَبِّكَ ذوالجَللِ والاِكرام﴾.[8][8] اگر عالم طبيعت لوحِ محفوظ باشد، بايد زوال ناپذير باشد، در حالي كه دائماً در حال تطوّر و دگرگوني است، و اگر بيتمعمور كره زمين باشد، بايد همواره معمور باشد؛ نه اينكه تنها يكبار گوشهاي از آن با سكونت انسان معمور شده باشد كه آن نيز با ﴿ظَهَرَ الفَسادُ فِيالبَرِّ والبَحر... ﴾[9][9] و با ﴿اِنَّ المُلوكَ اِذا دَخلوا قَريةً اَفسَدوها... ﴾[10][10] و با ﴿واِذا تَوَلّي سَعي فِي الاَرضِ لِيُفسِدَ فيها ويُهلِكَ الحَرثَ والنَّسل... ﴾[11][11] روبهروست.
ب. گفته ديگر وي كه تاريخ تدوين حديث شيعه از قرن چهارم فراتر نميرود نيز سخني است ناصواب، زيرا تاريخ گوياست كه در قرنهاي اول و دوم، ديگران توفيق جمع آوري حديث را نداشتند و چه بسا از آن منع ميكردند[12][12]؛ ولي ضبط حديث به دست شيعه رواج داشت، چون شيعه پيرو كساني است كه همواره بر جمع و ضبط حديث تشويق ميكردهاند.[13][13]
ج. اين سخن كه ابتدا سوره «علق» ميانِ راه بر پيامبر(صلّي الله عليه وآله وسلّم) نازل شد، آنگاه سوره «حمد» و آموزش نماز و...، صرفاً خيالبافي و ادعاي بدون دليل است و آيه يا روايتي آن را تأييد نميكند. آري نشانه نزول ابتدايي در اين دو سوره وجود دارد؛ ولي تعيين آن بايد با تاريخ قطعي يا حديثِ معتبر مشخص شود و حديث اهل سنت پس از حديث شيعه تدوين شده است.
د. ايشان مسلم گرفته است كه بعثت و نزول قرآن و امر به تبليغ تقارن زماني دارند؛ نبوت با نزول قرآن آغاز شد و پيامبر يك شب نبي بود، بدون اينكه رسول باشد و در صبح همان شب با نزول سوره «مدثّر» رسالت را نيز دريافت داشت.
اين ادعا را از اخبار اهل سنت نميتوان اثبات كرد، زيرا ايشان مدعي است كه تدوين جوامع روايي شيعه پس از وقوع وقايع است و لازمِ اين سخن آن است كه بر هيچ يك از جوامع روايي نتوان اعتماد كرد، چون تدوين همه جوامع روايي شيعه و سنّي حداقل دو قرن پس از زمانِ رحلت پيامبر(صلّي الله عليه وآله وسلّم) بوده و احتمال دسّ و تحريفي كه وي داده است، متوجه منابع اهل سنت نيز هست.
از قرآن نيز نميتواند بر مدعاي خود شاهدي بياورد، بلكه قرآن بر خلاف گفته وي دلالت دارد؛ مثلاً سوره «علق» به شهادت تاريخ و پنج آيه اول آن، نخستين سورهاي است كه نازل شده و حاكي از اين است كه رسول خدا(صلّي الله عليه وآله وسلّم) آشكارا نماز ميخواند و بعضي وي را از نماز نهي ميكردند و جريان وي مورد گفتوگوي مجالس و محافل بود و...، پس رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) قبل از نزول سوره «علق» و «حمد» و پيش از امر به تبليغ، نماز ميخواند: ﴿اَرَءَيتَ اِن كانَ عَلَي الهُدي ٭ اَو اَمَرَ بِالتَّقوي﴾[14][14] و اين همان نبوّت است كه قبل از نزول قرآن براي پيامبر حاصل شده است.[15][15]
پاسخ كوتاه به كساني كه مقصود از نزول قرآن در ماه مبارك رمضان را نزول بخشي از قرآن دانستهاند اين است كه چنين مقصودي نيازي به گفتن ندارد، زيرا ديگر ماهها نيز ظرف نزول بعضي از آيات و سورههاي قرآن است، پس چرا خصوص ماه رمضان ذكر شد؟
3. مقصود اين است كه ابتدا و آغاز نزول قرآن ماه رمضان بوده است[16][16]، زيرا قرآن امري دامنهدار و ممتد است و چنين امري را با شروع آن تاريخگذاري ميكنند، پس نزول قرآن نيز با آغاز آن تاريخگذاري شده است و ميتوان گفت قرآن در ماه رمضان نازل شده است؛ به اعتبار اينكه آغاز نزول آن در اين ماه بوده است.
اين سخن نيز اشكالاتي دارد:
الف. ظاهر آيه شريفه اين است كه تمام قرآن در ماه رمضان نازل شده است؛ نه ابتداي آن.
ب. اين نظر براي كساني كه بعثت رسول خداا(صلّي الله عليه وآله وسلّم) را در ماه رمضان ميدانند و چنين ميپندارند كه رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) در كوه حِراء صائم بود و در هفدهم ماه رمضان مبعوث شد[17][17] شايد قانع كننده باشد؛ ولي به نظر محققان شيعه كه بعثت را بيست و هفتم رجب ميدانند، صحيح نيست، زيرا بين مبعث تا ماه مبارك رمضان بيش از يك ماه فاصله است و بعثت بدون وحي و نزول قرآن تحقق نمييابد، بلكه بيشك آيات اول سوره «علق» و بخشي از سورههاي «مزمّل» و «مدثّر» در آغاز بعثت نازل شده است، افزون بر اين قرآن كريم بعثت رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) را منّت، يعني نعمت سنگين[18][18] دانسته است: ﴿لَقَد مَنَّ اللّهُ عَلَيالمُؤمِنينَ اِذ بَعَثَ فيهِم رَسولاً مِن اَنفُسِهِم﴾[19][19]، در حالي كه نزول قرآن را با چنين وصفي نستوده است، پس اگر بعثت، نعمتي سنگين است و همزمان با آن، بخشي از آيات قرآن نازل شده است، مناسب بود كه نزول قرآن با ماه رجب كه ظرف بعثت پيامبر(صلّي الله عليه وآله وسلّم) است تاريخگذاري ميشد؛ نه با ماه رمضان.
شبيه اين نظر، احتمال كساني است كه ميگويند: مقصود از نزول قرآن در ماه رمضان، نزول بعض قرآن و جزء اول آن است.[20][20] بديهي است اشكالات نظر قبلي، متوجه اين احتمال نيز هست.
4. مقصود از «انزال» در اينجا خصوص نزولِ دفعي تفصيلي است.
چنين نزول تفصيلي نيز محتمل نيست، زيرا شواهد فراوان قرآني، روايي و تاريخي وجود دارد كه قرآن مفصّل و مبسوط به تدريج نازل شده است. اصولاً كتابي كه حاوي مجموعهاي از قوانين است و براي هر حادثهاي حكمي دارد، نظير الواح حضرت موسي(عليهالسلام) صرفاً مشتمل بر مواعظ و معارف نيست كه يكجا نازل شود.
نزول دفعي تفصيلي قرآن با تاريخ سازگار نيست، زيرا از امور مسلّم تاريخ است كه گاه صحابه رسول خدا(صلّي الله عليه وآله وسلّم) مطلبي را از آن حضرت(صلّي الله عليه وآله وسلّم) ميپرسيدند و در پي آن آيهاي نازل ميشد تا به سؤال مزبور پاسخ دهد يا آن حضرت ميفرمود: بايد منتظر وحي باشيم تا دستور برسد[21]؛[21] همچنين گاهي آيات، پس از وقوع حادثهاي نازل ميشد؛ مثلاً آنگاه كه نمازگزاران جمعه صداي طبل ورود كاروان تجاري از شام به مدينه را شنيدند و رسول خدا(صلّي الله عليه وآله وسلّم) را كه مشغول خطابه جمعه بود رها كرده و به دنبال لهو و تجارت رفتند آيه نازل شد كه ﴿واِذا رَاَوا تِجرَةً اَو لَهوًا انفَضّوا اِلَيها وتَرَكوكَ قآئِمًاً﴾.[22][22]
افزون بر ورود اشكال مزبور بر احتمال اخير، چنان كه اشاره شد آياتي از قرآن شاهد و بيانگر نزول تدريجي وجود تفصيلي آن است.
شواهد لفظي[23][23] و همچنین بررسي تاريخ نزول احكام نيز نشان ميدهد كه همه آيات تفصيلي قرآن يكجا نازل نشده است، چنان كه دستور وجوب نماز اوايل بعثت آمده است و دستور جهاد: ﴿اُذِنَ لِلَّذينَ يُقتَلونَ بِاَنَّهُم ظُلِموا﴾[24][24] سيزده سال پس از آن. غرض آنكه اگر تمام قرآن به وجود تفصيلي آن نظير الواح موساي كليم(عليهالسلام) يكجا نازل شده بود حتماً مورد اطلاع كاتبان وحي قرار ميگرفت و امت اسلامي از آن آگاه ميشد. تعبيرهاي متعددي كه در قرآن حكيم مطرح است و برخي از آنها بازگو شد با نزول دفعي وجود تفصيلي آن مناسب نيست. وجود تفصيلي قرآن فقط با نزول تدريجي آن مناسب است و هرگز با نزول دفعي آن هماهنگ نيست.
توهم تباين
قول به نزول بعض قرآن يا آغاز نزول آن در ماه رمضان، چنان كه توضيح داده شد، نميتواند مصحّح اين تعبير باشد كه قرآن در ماه رمضان نازل شده است. اكنون با توجه به اين مطلب نيز كه قرآن به وجود تفصيلي خود دفعتاً نازل نشده است، اين سؤال مطرح است كه چگونه ميتوان پذيرفت قرآن در ماه رمضان نازل شده باشد: ﴿شَهرُ رَمَضانَ الَّذِي اُنزِلَ فيهِ القُرءان﴾، در حالي كه طبق شواهد ديگر قرآني و تاريخي، قرآن تدريجاً نازل شده است؟ تباين بين اين دو دسته از آيات و تاريخِ مسلّم چگونه توجيه ميشود؟
برخي مفسران به عنوان پاسخ از اشكال مزبور، بحث را از مسير خود خارج كرده و گفتهاند: مقصود از اينكه ماه رمضان در آن قرآن نازل شد: ﴿اُنزِلَ فيهِ القُرءان... ﴾ اين است كه ماه رمضان ماهي است كه در فضيلت و شأن آن يا در وجوب روزه آن قرآن نازل شده است: «أُنزل فيفضله القرآن» يا «أُنزل في فرض صيامه القرآن»[25]؛[25] نه اينكه ماه رمضان، ظرف نزول خود قرآن باشد.
بر اين توجيه، اشكالاتي وارد است:
1. لازم اين نظريه تقدير گرفتن كلمه «فضل» يا «فرض صيام» است و گفتهاند كه تقدير برخلاف اصل است.
2. به فرض صحّتِ تقدير در آيه مزبور، هرگز در آيه سوره «دخان» و سوره «قدر» نميتوان تقدير گرفت، چون ظاهرِ آن آيات نزولِ خود قرآن در شب پُربركتِ قدر است.
3. اگر معناي آيه چنان باشد، كه البته با تقدير همراه است، ماه رمضان از اين جهت كه قرآن درباره آن نازل شده ويژگي خاصي نسبت به ديگر ماهها نخواهد داشت، زيرا در قرآن راجع به برخي از ماههاي ديگر و احكام و حرمت آن آياتي نازل شده است؛ مانند آنچه درباره ماههاي حرام و ماههاي مناسك حج به طور عموم نازل شده است.[26][26]
به سؤال و اشكال ياد شده، يعني تباين آيات در اين باره، پاسخهايي داده شده است، بدين شرح:
پاسخ علامه طباطبايي
استاد علامه طباطبايي(قدسسرّه) ميفرمايد:
از تدبّر در آيات چنين به دست ميآيد كه قرآن دو نزول، يكي دفعي و ديگري تدريجي داشته است. نزول دفعي و يكباره قرآن در ماه رمضان و شب قدر، و نزول تدريجي آن در طي بيست و سه سال بوده است. آياتي كه ميگويد «قرآن در شب قدر نازل شده» با واژه «انزال» آمده است، نه تنزيل، و تعبير «انزال» كه بر نزول يكباره دلالت دارد ميتواند به دو لحاظ باشد: 1. مجموع واحد گرفتن كل يا بخشي از قرآن. 2. دارابودن حقيقتي غير از آنچه فهم بشر عادي آن را ادراك كرده و به فصلفصل و تدريجي بودن آن حكم ميكند. اين ويژگي، يعني حقيقت واحد داشتن، قرآن را يكپارچه و غير تدريجي قرار داده و تعبير انزال را درباره آن روا ميدارد.[27][27]
استاد علّامه طباطبايي(قدسسرّه) براي اثبات مدعاي خود، آياتي را شاهدِ بر وجود جمعي و حقيقت واحد داشتن آوردهاند و سپس آيات ديگري را نيز براي شاهد جمع بين دفعي و تدريجي ذكر ميكنند كه جمع مزبور تبرّعي نباشد؛ امّا آياتي كه بر دو حيثيّت و دو رتبه وجودي داشتن قرآن دلالت ميكند:[28][28]
نقد نظريه علامه طباطبايي
1. درست است كه براساس شواهدي از آيات، قرآن دو نحوه وجود دارد؛ ليكن همان آياتي كه بر نزول دفعي قرآن دلالت دارد، تفصيل و كثرت را نيز ميرساند. خداي سبحان ميفرمايد: ما در شبي مبارك بر تو قرآن را فروفرستاديم كه در آن هر امرِ محكمي مفصل ميشود: ﴿اِنّا اَنزَلنهُ في لَيلَةٍ مُبرَكَةٍ... ٭ فيها يُفرَقُ كُلُّ اَمرٍ حَكيمٍ﴾.[29][29]
استاد علامه طباطبايي(قدسسرّه) در شرح آيه نخست سوره «هود» پذيرفتند كه مقام محكم قبل از مقام مفصّل است. از طرفي شبِ قدر شبِ تفصيل است، نه اِحكام، و نيز شب فرقان و تفريق است، نه شب قرآن و جمع، و نميتوان گفت در شبِ تفصيلْ امرِ محكم نازل شده است.
خداوند سبحان در سوره قدر ميفرمايد: ما در شب قدر كه شب اندازه و شبِ مهندسي[30][30] ماست، قرآن را نازل كرديم: ﴿اِنّا اَنزَلنهُ في لَيلَةِ القَدر﴾. اين قرآن قبل از رسيدن به قَدْر و اندازه، بسيط بوده است، چنان كه فرمود: هيچ چيز نيست جز اينكه گنجينههاي آن نزد ماست و به اندازه معيّن و حساب شده آن را فروميفرستيم: ﴿واِن مِن شيءٍ اِلاّعِندَنا خَزائنُهُ وما نُنَزِّلُهُ اِلاّبِقَدَرٍ مَعلومٍ﴾.[31][31]
مؤيد ديگر، تعبير ﴿كُلِّ اَمر﴾[32][32] است كه نشانه كثرت و تفصيل است؛ يعني ملائكه و روح براي تدبير هر امري از امور در اين شب نازل ميشوند، پس چگونه شب قدر ميتواند ظرف نزول وجود اجمالي و بسيط قرآن باشد، در حالي كه طبق برخي آيات شب تفريق و تفصيل است.
2. درست است كه قرآن دو وجود دارد، يكي مجرد و منزه از كثرت و ديگري مادي و تدريجي؛ ولي وجود بسيط قرآن با انزال و تنزيل به پيامبر(صلّي الله عليه وآله وسلّم) نميرسد، بلكه حضرت رسول(صلّي الله عليه وآله وسلّم) آن را با عروج و صعود تلقي ميكند، چون پايين آمدن از مخزنِ غيب با بساطت و ام الكتاب بودن سازگار نيست، هرچند نزول قرآن به صورت تجافي نيست؛ نظير باران كه جا خالي ميكند، اگر فرود آمد در بالا نيست و اگر بالا بود پايين نيامده، بلكه به نحو تجلّي است؛ مانند فقيه جامع الشرايطي كه مطلبِ فقهي را از ملكه اجتهاد خود تنزّل داده و در قالب الفاظ ميريزد تا به ديگران منتقل شود.
به همين سبب كه امّ الكتاب نازل كردني نيست، مرجعِ ضمير ﴿اِنّا اَنزَلنه﴾[33][33] را نميتوان «امّ الكتاب» دانست، بلكه وقتي پيامبر اسلام(صلّي الله عليه وآله وسلّم) به مقام ﴿قابَ قَوسَينِ اَو اَدني﴾ رسيد، در آن مقامْ ﴿فَاَوحي اِلي عَبدِهِ ما اَوحي﴾[34][34] صادق است، زيرا براي ادراك وجود بسيط بايد به حضورش رفت: ﴿و اِنَّكَ لَتُلَقَّي القُرءانَ مِن لَدُن حَكيمٍ عَليمٍ﴾[35][35]؛ اي پيامبر! تو بايد صعود كني تا به قرآن برسي؛ ما نيز آن را پايين ميآوريم و به عنوان فرقان بر قلب تو نازل ميكنيم، بنابراين، انسان كامل كه كون جامع است و بر اثر جامعيّت وجوديش هم در مقام عالي حضور دارد و هم در مقام داني، زيرا مظهر خداي سبحان است كه «في علوّه دانٍ و في دنوّه عالٍ»[36][36]، به لحاظ مقام عالي، وجود مجرد و بسيطِ كتاب الهي را تلقّي ميكند و به لحاظ مقام داني، وجود تفصيلي و تدريجي آنرا دريافت ميكند.
نكته: معناي انزال كتاب الهي كه به گونه تجلّي است، نه تجافي، در تفاوت بين انداختن باران و آويختن طناب روشن است. انزال باران كه به صورت تجافي است فاقد وحدت ارتباطي است و انزال كتاب خدا كه به صورت تجلّي است حافظ وحدت ارتباطي است و همين تفاوت در نهاد واژههاي انداختن و آويختن تعبيه شده است و اينكه درباره قرآن دستور اعتصام به حبل متين داده شد[37][37] ناظر به همين جامعيت و وحدت ارتباطي صدر و ساقه درجات وجودي كتاب خداست.
پاسخ دوم
برخي مفسران به استناد بعضي روايات گفتهاند: مقصود از نزول قرآن در شب قدر اين است كه خداي سبحان قرآن را از مقامِ بلندِ لوح محفوظ به بيتمعمور[38][38] يا آسمان چهارم، تنزّل داده و سپس طي بيست يا بيست و سه سال به تدريج بر پيغمبر اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) نازل كرده است.[39][39]
بايد توجه داشت كه احتمال مطرح در روايات مزبور، همانگونه كه توضيح داده خواهد شد، مخالف قرآن است و معصومان(عليهمالسلام) كه قرآن را ثقل اكبر و عترت طاهرين(عليهمالسلام) را ثقل اصغر ميدانند، فرمودهاند كه ديگران ميتوانند مانند ما سخن بگويند؛ ولي هيچ كس را ياراي سخن گفتن چون قرآن نيست، از اين رو هر چه را از ما نقل كردهاند، بر قرآن كه اصل و ميزان است عرضه كنيد و تنها در صورت عدم مخالفت با قرآن آن را بپذيريد و اگر روايت يا رواياتي با قرآن مخالفت تبايني داشت (نه به نحو عام و خاص يا اطلاق و تقييد و...) و به هيچوجه قابل توجيه نبود آن را طرد كنيد.[40][40]
ظاهر آيه مورد بحث، ذكر علت انزال است؛ نه وصف نازل شده؛ يعني ميگويد: ما قرآن را نازل كرديم براي هدايت مردم: ﴿هُدًي لِلنّاسِ وبَيِّنتٍ مِّنَالهُدي والفُرقانِ﴾.[41][41] روايتي كه دلالت كند قرآن در شب قدر از لوح محفوظ به آسمان چهارم تنزّل يافته است[42]،[42] با اين ظهور سازگار نيست، چون قرآن وقتي هدايتگري جامعه را برعهده دارد كه در دسترس مردم باشد؛ نه در آسمان چهارم. اگر قرآن براي هدايت مردم آمده، چرا به آسمان چهارم تنزل يافته است؟ وقتي در دسترس نباشد، خواه در آسمان هفتم بماند يا به آسمان چهارم تنزّل كند، مردم از آن طرفي نميبندند.
بعضي جواب دادهاند كه هدايتِ جامعه وصف بالقوه قرآن است[43]؛[43] يعني قرآن حكيم شأنيّت راهنمائي مردم را دارد و اين شأنيّت هماره براي قرآن حكيم ثابت است؛ خواه در فراز آسمان و خواه در فرود زمين.
اين پاسخ هرچند در حدّ خود صحيح است؛ ولي با ظاهر آيه مورد بحث تناسبي ندارد، زيرا در آيه شريفه، هدايت به عنوان علت غايي انزال ذكر شده است؛ نه صفتِ قرآن. اگر هدايتِ جامعه وصف بالقوه قرآن است، براي اتصاف به آن ضرورتي براي تنزل آن به آسمان چهارم نيست، چون در آسمان هفتم نيز اين وصف را دارد.
هدف از فرستادن قرآن اين است كه رهبر الهي به وسيله آن، امت را از تاريكيها به نور هدايت كند: ﴿ الر كِتبٌ اَنزَلنهُ اِلَيكَ لِتُخرِجَ النّاسَ مِنَالظُّلُمتِ اِلَي النّورِ بِاِذنِ رَبِّهِم﴾[44][44] و اين هدف آنگاه تحقق مييابد كه قرآن در دست مردم باشد؛ نه در آسمان، و اگر با نزول آن به بيت معمور پيامبر(صلّي الله عليه وآله وسلّم) ميتواند مردم را هدايت كند، معلوم ميشود كه پيامبر(صلّي الله عليه وآله وسلّم) حتماً با آن ارتباط برقرار كرد، يا با صعود خود به آن و يا با هبوط آن به زمين.
دقيقترين پاسخ و نظريه
برجستهترين پاسخ در ميان اقوال گذشته نظر استاد علامه طباطبايي(قدسسرّه) است كه اگر شبهات آن برطرف شود، از عميقترين نظرها خواهد بود.
شبهه اول: حمل نزول دفعي قرآن بر نزول وجود اجمالي و بسيط آن در شبقدر، با آياتي كه شب قدر را شب تفصيل و تفريقِ هر امر محكم و بستهاي ميداند ناسازگار است.
استاد علامه طباطبايي(قدسسرّه) ذيل آيه سوم سوره «دخان» به اين نكته توجه كرده و در مقام جواب ميفرمايد:
ممكن است خداي سبحان پيامبر خود را از رخدادهاي آينده و اينكه درباره هر يك از آنها آيه يا آياتي نازل ميشود نيز آگاه كرده باشد و از همينرو آن حضرت(صلّي الله عليه وآله وسلّم) در هر حادثه و پيشآمدي منتظر نزول وحي بود.[45][45]
در پاسخ اينكه شب قدر، ظرف تفصيل است، پس چگونه از نزول قرآن به انزال تعبير شده است نيز بايد گفت كه اجمال دو قسم است:
1. اجمال قبل از تفصيل؛ مانند استعداد طالب نوپاي علم و دانشجوي مبتدي و كوشا كه همه علوم رايج حوزه يا دانشگاه را به نحو اجمال داراست و استعداد اجمالي او طي چند سال شكوفا ميشود؛ يا مانند حبّه گردويي كه همه شاخهها، برگها و ميوههاي درخت آينده را در خود اجمالاً دارد و در طول چند سال بارور ميگردد.
2. اجمال بعد از تفصيل؛ مانند طالب دير پاي علم كه با جديّت به ملكه اجتهاد دست مييابد كه به صورت حقيقت نوري ظهور ميكند و اين اجمالْ همه آن تفاصيل را بي كم و كاست دربردارد؛ نيز مانند معارف فراواني كه رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) در لحظه رحلت به اميرمؤمنان(عليهالسلام) آموخت و آن حضرت فرمود: رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) كليد هزار در علم را در اختيار من گذارد كه از هر در آن هزار در ديگر منشعب ميشود: «وعلّمني مفتاح ألف باب من العلم يفتح كلّ باب ألف باب.... ».[46][46]
اجمال بعد از تفصيل، با تفصيل سازگار است و به تعبير فنّي، علم اجمالي است در عين كشف تفصيلي؛ نه علمي كه با استعداد همراه باشد؛ نظير علم اجمالي طالب مبتدي و نه علم اجمالي كه با جهل آميخته است؛ نظير علم اجمالي مصطلح در اصول كه مقابل علم تفصيلي است و حد اقل با دو جهل همراه است، بلكه علم اجمالي بسيط در علوم عقلي مراد است و نمونههاي آن در روايات فراوان است؛ نظير علوم و معارف انبوهي كه پيامبر اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) شب معراج دريافت كرد، با اينكه مجموعه اسراء و معراج، در زماني كوتاه انجام گرفت[47][47] و نيز مانند آنچه شيعه و سني نقل كردهاند كه روزي رسول خدا(صلّي الله عليه وآله وسلّم) هنگامِ خطبه خواندن، دست راست خود را در حالي كه مُشت كرده بود بلند كرد و پرسيد: آيا ميدانيد در دستم چيست؟ گفتند: خدا و رسولش ميدانند. آن حضرت(صلّي الله عليه وآله وسلّم) فرمود: در آن اسامي اهل بهشت و اسامي پدرانشان و قبايلشان تا قيامت. سپس دست چپ خود را مُشت و بلند كرد و پرسيد: آيا ميدانيد در دستم چيست؟ گفتند: خدا و رسولش داناترند. فرمود: اسامي اهل آتش و اسامي پدران و قبايلشان تا قيامت.[48][48]
حاصل اينكه ميتوان پذيرفت كه گاه خداي سبحان علوم و معارف فراواني را يكجا به انساني كامل كه از شرح صدر برخوردار است عطا ميكند.
شبهه دوم: اگر در شب قدر، هر امر حكيمي تفريق ميشود، چرا از نزول قرآن در اين شب به تنزيل ياد نشده و با «انزال» تعبير شده است، در حالي كه انزال مقابلِ تنزيل و به معناي نزول دفعي است؟
در جواب بايد گفت اولاً «راغب اصفهاني» نسبت انزال با تنزيل را عموم و خصوص مطلق ميداند و نه تضاد[49]؛[49] يعني انزال اعم از دفعي و تدريجي است و تنزيل مخصوص تدريج، بنابراين از امور متفرق و مفصّل ميتوان با عنوان «انزال» تعبير كرد.
ثانياً انزال، بر فرض تقابل آن با تنزيل، با كثرت سازگار است، هرچند با تدريج ناسازگار باشد و بين دفعي و كثرت فرق است؛ دفعي گاهي مقابل كثير و زماني در برابر تدريج است. انزال، به معناي نزول واحد نيست. ممكن است امور زيادي يكباره نازل شود و تعبير «انزال» درباره آن به كار رود؛ مثلاً از قطرات باران كه جداي از يكديگر قطره قطره و غربال وار ميريزند: ﴿فَتَرَي الوَدقَ يَخرُجُ مِن خِللِهِ﴾[50][50] گاه با صيغه «أنزلنا» تعبير شده: ﴿اِنَّما مَثَلُ الحَيوةِ الدُّنيا كَماءٍ اَنزَلنهُ... ﴾[51][51]، چون همه آن مجموعهاي واحد لحاظ شده است، و گاه به اعتبار تدريج و ترتيب نزولي قطراتش با تعبير تنزيل آمده است: ﴿ولَئِن سَاَلتَهُم مَن نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَاَحيا بِهِ الاَرضَ﴾.[52][52]
شبهه سوم: استاد علامه طباطبايي(قدسسرّه) آياتي را كه با لفظ انزال آمده، بر نزول دفعي قرآن، و آياتي را كه با لفظ تنزيل آمده، بر نزول تدريجي آن حمل كرده و شاهد جمع را آيه ﴿ولاتَعجَل بِالقُرءانِ مِن قَبلِ اَن يُقضي اِلَيكَ وَحيُهُ﴾[53][53] دانسته و نتيجه گرفتهاند كه رسول خدا(صلّي الله عليه وآله وسلّم) از اصلِ وحي با خبر بوده است، ازاينرو خدا ميفرمايد: در قرائت وحي عجله نكن. سؤال اين است كه به چه دليل و قرينهاي آيه ياد شده شاهد جمع مزبور است، در حالي كه در اين آيه طبق نقل و بيان امينالإسلام طبرسي(قدسسرّه) سه احتمال ديگر وجود دارد:
1. قبل از پايان دادن حضرت جبرئيل به تلاوت آيه، رسول خداا(صلّي الله عليه وآله وسلّم) كلمه كلمه به دنبال او تلاوت ميكرد تا فراموش نكند. خداي سبحان در اين آيه وي را از اين عمل برحذر داشت.
2. معناي ﴿ولاتَعجَل بِالقُرءان﴾ اين است كه قبل از روشن شدن معاني آيات، آن را براي مردم قرائت نكن.
3. گاهي رسول خداا(صلّي الله عليه وآله وسلّم) از دير رسيدن وحي نگران ميشد. پيام آيه يادشده اين است كه عجله نكن؛ وحي طبق مصلحت و هنگام نياز نازل خواهد شد.[54][54]
با بودن اين سه احتمال نميتوان معناي آيه را در آنچه علامه طباطبايي(قدسسرّه) فرمودهاند منحصر دانست و نتيجه گرفت كه نزولِ دفعي قرآن قبل از نزول تدريجي آن بوده است.
در جواب ميتوان گفت هيچ يك از سه احتمال ياد شده تام نيست، زيرا احتمال اول تلفيقي از روايت و درايت است؛ البته اگر سخن علي بن ابراهيم را روايت بدانيم. در تفسير علي بن ابراهيم چنين آمده است: «كان رسول الله(صلّي الله عليه وآله وسلّم) إذا نزل عليه القران بادر بقراءته قبل تمام نزول الآية والمعني».[55][55] ظاهرش آن است كه حضرت رسول(صلّي الله عليه وآله وسلّم)، قبل از تمام شدن خواندن جبرئيل(عليهالسلام) به خواندن ادامه آيه مبادرت ميكرد. درايت را امين الاسلام طبرسي ضميمه آن كردهاند كه حضرت رسول(صلّي الله عليه وآله وسلّم) كلمات را همراه جبرئيل(عليهالسلام) تكرار ميكرد تا فراموشش نشود.[56][56]
اين درايت، صحيح نيست، زيرا اوّلاً خداوند در سوره «أعلي» كه از عتايق سورهها و زمان نزول آن اوايل بعثت و قبل از نزول دو سوره «طه» و «قيامت» است كه دو آيه ﴿ولاتَعجَل... ﴾[57][57] و ﴿لاتُحَرِّك بِه... ﴾[58][58] در آنهاست، چنين ميفرمايد: ﴿سَنُقرِئُكَ فَلا تَنسي﴾.[59][59] اين جمله همراه با اعطاي ملكه عصمت است و نه وعده؛ نفي است و نه نهي؛ يعني ما تو را اِقراء ميكنيم، پس تو فراموش نميكني. ما تو را قارياي قرار ميدهيم كه هرگز فراموش نميكند. اين ملكه عصمت را خدا به حضرت رسول(صلّي الله عليه وآله وسلّم) داد و فرمود: تو فراموش نميكني، مگر ما بخواهيم: ﴿اِلاّما شاءَ اللّهُ اِنَّهُ يَعلَمُ الجَهرَ وما يَخفي﴾[60][60] و ما هم خواستيم كه فراموش نكني؛ تو منزه از فراموشي هستي؛ البته نه شبيه خدا كه ذاتاً و بالضرورة الازلية از نسيان منزّه است و فراموشي از صفات سلبي اوست: ﴿وما كانَ رَبُّكَ نَسيّاً﴾[61].[61]
لازم است عنايت شود كه چون جريان تأمين عصمت رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) با نزول ﴿سَنُقرِئُكَ فَلا تَنسي﴾، مقدّم بر آيه ﴿لاتَعجَل... ﴾ است، از اينرو انسان كامل معصومي چونان رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) به استناد جزم شهودي به اعتصام خويش، عزم ارادي به تأنّي و عدم شتاب داشت و حمل آيه بر معنايي كه اعتبار عقلي و عادي مساعد آن نيست روا نخواهد بود.
ثانياً خداي سبحان در سوره «قلم» كه قبل از سوره «اعلي» نازل شده، پيامبر(صلّي الله عليه وآله وسلّم) را به داشتن خصايل نيكو ستوده است: ﴿واِنَّكَ لَعَلي خُلُقٍ عَظيم﴾[62][62] و كسي كه متخلّق به خُلق عظيم است، صبر ميكند تا كلام گوينده پايان پذيرد و سپس تكرار ميكند. بيصبري و عجله براي ترس از فراموشي است كه خداي سبحان حضرت رسول(صلّي الله عليه وآله وسلّم) را از آن مبرّا قرار داده است: ﴿سَنُقرِئُكَ فَلاتَنسي﴾.[63][63]
در اينگونه موارد كه به دستورهاي متعدد محفوف است تأنّي خير است؛ نه شتاب، از اينرو دستور ﴿وسارِعوا اِلي مَغفِرَةٍ مِن رَبِّكُم﴾[64][64]، ﴿فَاستَبِقُوا الخَيرت﴾[65][65] و مانند آن مُصحّح مبادرت و شتابزدگي نخواهد بود.
احتمال دوم نيز با ظاهر آيه و سيره حضرت رسول(صلّي الله عليه وآله وسلّم) ناسازگار است، زيرا مضمون اين آيه با آيه ﴿لاتُحَرِّك بِهِ لِسانَكَ لِتَعجَلَ بِه... ﴾[66][66] يكي است و در آيه شاهدي بر اين احتمال نيست.
احتمال سوم نيز ناتمام است، چون دليلي بر اين معنا نداريم كه حضرت رسول(صلّي الله عليه وآله وسلّم) براي نزول وحي بيصبري ميكرده، به جز هنگام انقطاع وحي كه در آغاز رسالت بوده است.
خلاصه مباحث گذشته اينكه قرآن با وجود تفصيلي و ترتيب ويژهاي كه دارد فقط تدريجاً نازل شده و چنين وجودي نميتواند دفعي باشد، پس ناگزير براي وجود دفعي آن تصويري ديگر است كه با توجه به ناتمام بودن سه احتمال مزبور و نيز ساير اقوال پيرامون نزول دفعي و تدريجي، تنها نظر صائب دراينباره، چنان كه اشاره شد، نظر عميق استاد علامه طباطبايي(قدس سرّه) است. البته اگر عيبي در آن مقال باشد با طرح ارائه شده تصحيح ميشود و اگر نقصي در آن مشاهده شود با بيان گذشته تكميل ميشود.
عصاره آن نظر و طرح و بيان اين است كه شب قدرْ ظرف كثرت است و كثرت دوگونه است؛ قسمي از آن در برابر وحدت است؛ مانند وجود تفصيلي و تدريجي قرآن در برابر وجود محكم و دفعي آن، و قسمي از آن آميخته با وحدت است؛ يعني علم اجمالي آن در عين كشف تفصيلي است؛ مانند آنچه در اين ترسيم ذكر شد كه رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) در شب قدر عصاره وجود قرآن در امالكتاب را به طور وضوح تلقّي كرد.
تسنيم ج9، ص 327-370
[1] ـ سوره دخان، آيه 3.
[2] ـ سوره علق، آيه 1.
[3] ـ سوره مدّثر، آيه 1.
[4] ـ ر.ك: الميزان، ج2، ص20.
[5] ـ سوره بروج، آيات 21 22.
[6] ـ سوره نحل، آيه 96.
[7] ـ سوره انبياء، آيه 35.
[8] ـ سوره الرحمن، آيات 26 27.
[9] ـ سوره روم، آيه 41.
[10] ـ سوره نمل، آيه 34.
[11] ـ سوره بقره، آيه 205.
[12] ـ ر.ك: علم الحديث و دراية الحديث، ص26.
[13] ـ نخستين كتابِ حديث، طبق نوشته شيعه و بعضي از عامّه، از آنِ علي بن ابيطالب(عليهالسلام) و به املاي پيغمبر اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) است و اين كتاب نزد امام محمدباقر(عليهالسلام) بوده كه آن حضرت آن را به حكم بن عتيبه نشان داده است و نيز كتاب السنن و الاَحكام و القضاء از آنِ ابورافع آزاد كرده رسول خداا(صلّي الله عليه وآله وسلّم) و خزانه دار اميرمؤمنان(عليهالسلام) است كه شيخ نجاشي وي را از متقدمان شيعه شمرده و اسناد خود را به كتاب وي پيوسته است و هموست كه براي نخستين بار به تبويب اخبار پرداخت. ر.ك: علم الحديث و دراية الحديث، ص67 68، به نقل از تأسيس الشيعه، ص279 و رجال النجاشي، ص5.
[14] ـ سوره علق، آيات 11 12.
[15] ـ ر.ك: الميزان، ج2، ص20 23.
[16] ـ تفسير منهج الصادقين، ج1، ص480؛ روح المعاني، ج2، ص92؛ تفسير المنار، ج2، ص161، و بسياري از تفسيرهاي متقدمان و متأخران.
[17] ـ تفسير التحرير و التنوير، ج2، ص168.
[18] ـ مفردات، ص777، «م ن ن».
[19] ـ سوره آل عمران، آيه 164.
[20] ـ ر.ك: الميزان، ج20، ص330.
[21] ـ ر.ك: مجمع البيان، ج1 2، ص508، 547 و ج3 4، ص181 و 229 و ج5 6، ص697؛ اسباب النزول، ص148 و151.
[22] ـ سوره جمعه، آيه 11؛ مجمع البيان، ج9 10، ص433.
[23] - برای بررسی شواهد لفظي بر نزول تدريجي قرآنِ مفصّل و عدم نزول دفعي آن به كتاب ..... ص .... مراجعه نمایید.
[24] ـ سوره حجّ، آيه 39؛ اسباب نزول القرآن، ص318.
[25] ـ ر.ك: مجمع البيان، ج2 1، ص497؛ التفسير الكبير، مج3، ج5، ص92.
[26] ـ سوره بقره، آيات 194 و197؛ سوره توبه، آيه 36.
[27] ـ الميزان، ج2، ص16، با تلخيص.
[28] ـ براي مشاهده این آیات به تسنیم ج9 ص .... مراجعه نمایید.
[29] ـ سوره دخان، آيات 3 4.
[30] ـ لغت «هندسه» معرّب «اندزه» و آن مخفّف اندازه است (الصحاح، ج2، ص992، «هندس») و «مُهندس» اسم فاعل از «هَنْدَسَ» رباعي مجرد است. در روايتي، از خداي سبحان به عنوان مهندس ياد شده است (الكافي، ج1، ص158)، چون هر چيزي را به اندازه آفريد: «اِنّا كُلَّ شيءٍ خَلَقنهُ بِقَدَر» (سوره قمر، آيه 49). «قَدْر» و «قَدَر» به معناي مطلق اندازه يا اندازههاي مشخص است.
[31] ـ سوره حجر، آيه 21.
[32] ـ سوره قدر، آيه 4.
[33] ـ سوره قدر، آيه 1؛ سوره دخان، آيه 3.
[34] ـ سوره نجم، آيات 9 و 10.
[35] ـ سوره نمل، آيه 6.
[36] ـ بحار الاَنوار، ج87، ص190 و ج95، ص279.
[37] ـ سوره آل عمران، آيه 3.
[38] ـ «بيت معمور» يا «بيت العزّه»، بنابر اختلافي كه در روايات عامه و خاصه وجود دارد.
[39] ـ جامع البيان، مج2، ج2، ص191 192؛ تفسير بيان السعاده، ج1، ص172؛ النكت و العيون، ج1، ص240.
[40] ـ الكافي، ج1، ص62 68؛ وسائل الشيعه، ج27، ص106 123؛ بحار الاَنوار، ج2، ص165 و 234 و 242.
[41] ـ كلمه «هُدَي» خواه حال باشد و متعلق به نازل شده، يا مفعول له و متعلق به انزال؛ در هر صورت اشكال وارد است.
[42] ـ الدر المنثور، ج1، ص457.
[43] ـ ر.ك: الميزان، ج2، ص15.
[44] ـ سوره ابراهيم، آيه 1.
[45] ـ الميزان، ج18، ص133.
[46] ـ بحار الاَنوار، ج40، ص216.
[47] ـ روض الجنان، ج12، ص156. روايات معراج را در تفسير القمي، ج2، ص133 بنگريد.
[48] ـ الكافي ، ج1، ص444.
[49] ـ مفردات، ص799، «ن ز ل».
[50] ـ سوره روم، آيه 48.
[51] ـ سوره يونس، آيه 24.
[52] ـ سوره عنكبوت، آيه 63.
[53] ـ سوره طه، آيه 114.
[54] ـ مجمع البيان، ج7 8، ص51 52.
[55] ـ تفسير القمي، ج2، ص65.
[56] ـ مجمع البيان، ج7 8، ص52.
[57] ـ سوره طه، آيه 114.
[58] ـ سوره قيامت، آيه 16.
[59] ـ سوره اعلي، آيه 6.
[60] ـ سوره اعلي، آيه 7.
[61] ـ سوره مريم، آيه 64.
[62] ـ سوره قلم، آيه 4.
[63] ـ سوره اعلي، آيه 6.
[64] ـ سوره آل عمران، آيه 133.
[65] ـ سوره مائده، آيه 48.
[66] ـ سوره قيامت، آيه 16.
چگونگی نزول قرآن در ماه رمضان
آیت الله العظمی جوادی آملی می فرمایند كه برجستهترین پاسخ در میان اقوال گذشته نظر استاد علامه طباطبایی(قدسسرّه) است كه اگر شبهات آن برطرف شود، از عمیقترین نظرها خواهد بود.
۱۳۹۲/۴/۱۹