به گزارش نما، به نقل از هفته نامه آسمان (نزدیک به هاشمی رفسنجانی)گفتوگو با دکتر محمدعلی نجفی، روایت یک سال قمری است. روایت حرکتی مبارک و تاریخساز که از رمضان پارسال آغاز شد و در ابتدای رمضان امسال، به بازخوانی و بررسی آن نشستهایم. یک سال قبل، در گفتوگویی که با نجفی داشتیم او به روایت تجربه دوم خرداد 76 پرداخت. اینکه چطور کارگزاران سازندگی از راست به ائتلاف با چپ رسید و اینک او در مقام سخنگوی ائتلاف اصلاحطلبان به روایت تجربه 24 خرداد 92 میپردازد. آنگاه که طیف هایی با سابقه از راست سنتی و میانه در معیت دو عضو ارشد و البته منفصل جامعه روحانیت مبارز (اکبر هاشمی رفسنجانی و علیاکبر ناطقنوری) به ائتلاف با اصلاحطلبان رسیدند اصلاحطلبانی که به روایت نجفی، اغلب آنها از نامیدی کامل به انتخابات و موضع عدم مشارکت در رمضان 1433 قمری به ائتلاف و حمایت از یک کاندیدای میانه رو با سابقه راست رسیدند تا در رمضان 1334، برکت و کرامت و رحمت به سفره سیاست بازگردد. سفرهای که بر بستر سخاوت و عقلانیت و مجاهدت گسترده شد و در همین بستر، میتواند گستردهتر شود و مائدهای باشد برای جامعه ایران و مجموعه نیروهای سیاسی و اجتماعی.
آقای دکتر! برای آغاز بحث بد نیست برگردیم به یک سال قبل زمانی که بسیاری از نیروهای اصلاحطلب از اینکه بتوانند در انتخابات ریاستجمهوری فعالیتی را صورت دهند و حتی مشارکت غیر مستقیم داشته باشند، تقریبا ناامید بودند اما به تدریج و با محوریت آقایان خاتمی و هاشمی حرکتهایی شکل گرفت که هم امید به اردوی اصلاحطلبان برگشت و هم نهایتا منجر به پیروزی شد در این گفتوگو میخواهیم این روند را بازخوانی کنیم اصولا نقطه آغاز چه بود و با توجه به فضای پس از سال 88، با چه تحلیلی، بحث حضور در انتخابات بار دیگر میان اصلاحطلبان شکل گرفت؟
سال گذشته در همین ایام، وقتی ما به شرایط کشور نگاه میکردیم؛ خودمان را با دو مساله بسیار نگران کننده و آزار دهنده مواجه میدیدیم. یکی اینکه به نظر میرسید در عرصه سیاست کشور یک دو قطبی خسارتبار در حال شکلگیری است. از یک طرف، تندروهای اقتدارگرا قرار داشتند و در مقابل، گروهی به عنوان مخالفان نظام که تدریجا به براندازی نظام اعتقاد پیدا میکردند و البته بخش عمده آنها در خارج از کشور و بخش کوچکتری هم در داخل شکل گرفته بود. این دو قطبی ما را بسیار نگران میکرد که اگر ادامه پیدا کند، وضعیت آینده کشور به کجا خواهد رسید. نکته دوم نابسامانی تمام عیاری بود که بر اوضاع کشور حاکم بود و به نظر میآمد زیربناهای فکری و فیزیکی کشور در حال تخریب کامل است لذا هر کس که برای آینده ایران و نسل های آینده احساس نگرانی میکرد و در قبال اوضاع مسئولیتی برای خود قائل بود، باید فکر میکرد که چه باید کرد و چگونه میتوان کشور را از این وضعیت نجات داد. از این جهت بود که تلاش ها آغاز شد فضای عمومی هم همانطور که اشاره گردید یک فضای دل مرده و همراه با یاس و ناامیدی بود در همین ایام بود که مصاحبهای انجام دادم و گفتم که به نظر من، زیر پوست جامعه تحولاتی افتاق افتاده که خیلی شبیه تحولات قبل از دوم خرداد 76 است و اگر ما بتوانیم این شرایط را به خوبی تحلیل کنیم و گزینههای مناسبی برای پاسخ به مطالبات زیرپوستی جامعه ارائه دهیم احتمال تکرار موفقیت سال 76 کم نیست. بر این اساس بود که من در پاسخ به این سوال که "آیا اصلاحطلبان مکانیزمی برای اجماع دارند یا نه؟" عرض کردم که فضای امنیتی و سیاسی حاکم اجازه نمیدهد یک مکانیزم فراگیر برای اجماع اصلاحطلبان در ارتباط با انتخابات پیش رو طراحی شود. مکانیزمی از نوع "پارلمان اصلاحات" که سالها قبل مطرح کرده بودم لذا در آنجا گفتم باید مکانیزمی را طراحی کرد که بتوان در حجم محدودی مجموعه جریانهای اصلاحطلب و فعالان سیاسی این جناح را دور هم جمع کرد و بر اساس یک خرد جمعی محدود،کار را پیش برد.
همان شورای مشاوران آقای خاتمی ...
بله، بعد از آن مصاحبه من دو ملاقات با آقای خاتمی داشتم و با ایشان درباره تشکیل شورایی صحبت کردم که اولا در آن درباره شرایط حال و آینده کشور بحث و گفتوگو شود و اگر تصمیم گرفته شود متکی بر خرد جمعی باشد و ثانیا، فشار تصمیم گیری و مسئولیت از روی دوش یک نفر (یعنی ایشان) و حداکثر ایشان و آقای هاشمی برداشته شود ابتدا برای ایشان تشکیل این شورا سخت میآمد اما بعد از آنکه در جلسه دوم صحبت کردم، قبول کردند که برای شروع کار افرادی را دعوت کنند و یک جلسه مقدماتی بگذارند و ببینند چقدر با این ایده، همراهی وجود دارد.
دعوت افراد بر چه اساسی صورت گرفت؟
ما دعوت افراد را واقعا برعهده خود آقای خاتمی گذاشتیم تا آن بخش از فعالان اصلاحطلب را که فکر میکنند حضور آنها در این جلسه مفید است و آمادگی حضور و اختصاص وقت برای تجزیه و تحلیل مسائل کشور را دارند، دعوت کنند در واقع، ملاک خاصی برای انتخاب افرادی که قرار بود دعوت شوند در نظر گرفته نشد.
خاطرتان هست چه افرادی در جلسه اول حضور داشتند؟
اولین جلسه در ماه مبارک رمضان (مرداد ماه پارسال) برگزار شد ایشان جلسه اول را به عنوان اینکه جلسهای داشته باشیم و افطاری هم به بعضی دوستان داده باشند برگزار کردند. در آن جلسه حدود 30 نفر از دوستان حضور داشتند شخصیتهایی مثل آقایان دکتر جلاییپور، رضا خاتمی، سید صفدر حسینی، حسین والله، شکوری راد، مهندس نعیمی پور، خانم دکتر ابتکار، از جمله افرادی بودند که آنها را به خاطر دارم.
این سوال را از آن بابت پرسیدم که مشخص شود طیفهای مختلف در جلسه اول بودند و یا آنکه به یکی دو حزب اصلی محدود بود؟
شاید در ابتدای کار و 30 نفر اول، بیشتر از کارگزاران و دوستانی که سابقه کار در حزب مشارکت و مجاهدین انقلاب داشتند بود اما در طول زمان افراد دیگری اضافه شدند و تدریجا جمع مشاوران به حدود 50 نفر رسید که فکر میکنم در جمع این 50 نفر، تقریبا از همه جریانات موجود در طیف وسیع اصلاحطلبان افراد دعوت شدند و تا آخر کار هم بودند در آن جلسه اول و با صحبتهایی که شد تقریبا همه در دفاع از تداوم جلسات و بحث و گفتوگو دباره مسائل کشور (در وهله اول) و سپس مسائل انتخابات پرداخته شود سخن گفتند در آن جلسه قرار شد که چهار گروه تشکیل و در مورد چهار حوزه مهم کشور گزارشهایی تهیه شود. کارگروه اقتصادی که مسئولیت آن برعهده من بود و افرادی مثل دکتر سید صفدر حسینی، دکتر عادلی و دکتر ستاریفر در آن همکاری داشتند. کارگروه سیاست داخلی با مسئولیت آقای مبلغ که قرار شد افرادی مثل دکتر اطاعت با ایشان همکاری کنند. کارگروه سیاست خارجی و روابط بینالملل با مسئولیت دکتر محمد صدر و کارگروه مسائل اجتماعی و فرهنگی که مسئولیت آن برعهده دکتر جلاییپور بود و قرار شد آقای مسجد جامعی در رابطه با مسائل فرهنگی گزارشی تهیه کنند و در رابطه با مسائل اجتماعی، آقای دکتر جلاییپور با همکاری عدهای از نیروها مقرر شده بود که در کارگروه عده ای از همان جمع مشاوران حضور داشته باشند و عدهای هم از بیرون به عنوان صاحبنظران آن حوزه دعوت شوند وظیفه کارگروهها آن بود که یک بررسی از وضعیت جامعه در رابطه با هر بخش انجام دهند و بعد یک پیشبینی در این باره که تا زمان انتخابات چه تحولاتی ممکن است در آن بخش اتفاق بیفتد بنابراین کارگروهها کار خود را آغاز کردند اولین گزارش را ما درباره اقتصاد و شرایط اقتصادی دادیم. البته در تهیه گزارش از افرادی مثل دکتر نیلی، دکتر مشایخی و دوستان دیگر هم از بیرون شورا استفاده کردیم. گزارش دوم را دکتر جلایی پور درباره مسائل اجتماعی ارائه کردند و به همین ترتیب گزارشهای دکتر صدر و دکتر مبلغ در مجموع نتیجه گزارشها این بود که برداشت ما از به همریختگی و نابسامانی اوضاع کشور کاملا درست است در واقع، آن ارزیابی مبتنی شد بر یک سری اسناد، مدارک و بررسیهای دقیق تحلیلی و آماری بنابراین احساس می شد که مسئولیت جریان اصلاحطلب برای آنکه کاری برای کشور انجام دهد بسیار اهمیت دارد.
کاربرد این گزارشها فقط داخلی بود یا آنکه به مسئولان نظام هم ارائه شد؟
ما شاهد بودیم که اواخر سال گذشته، آقایان مجید انصاری، جهانگیری و موسویلاری با مقام معظم رهبری دیدار کردند و گزارش هایی از شرایط اقتصادی، سیاسی داخلی و خارجی ارائه دادند. آیا این گزارشها نسبتی با آنچه ارائه شد نداشت؟
اتفاقا هر سه نفری که شما ذکر کردید عضو شورای مشاوران بودند. حتما در گزارشی که خدمت مقام معظم رهبری دادند از آنچه در این جلسات ارائه شده بود استفاده کرده بودند اما قرار نبود مستقیما این گزارشها را در اختیار مقامات دولتی یا مقامهای بالاتر قرار دهیم. در واقع گزارشهایی درون گروهی بود برای آنکه شرایط کشور را به صورتی دقیقتر ترسیم و تحلیل کنیم.
محتوای گزارشها کمی بود یا صرفا توصیفی؟
هر دو بود. یعنی مثلا در بخش اقتصاد ما ضمانتی به گزارش ارائه کردیم که مسائل کمی در رابطه با شاخصهای اصلی اقتصاد را همراه داشت در بخش اجتماعی، گزارش ها بیشتر تحلیلی و توصیفی بود. به نظر من، گزارش های خوبی بود که در صورت تنظیم نهایی و انتشار میتواند برای قضاوت عمومی درباره شرایط کشور در سال گذشته بسیار مفید و سازنده باشد.
مرحله بعدی کار شورای مشاوران چه بود؟
بعد از ارائه گزارشها، این سوال شکل گرفت که ما چه میتوانیم بکنیم؟ سه هدف هم تعیین شد اول، نجات کشور از انحراف و سقوطی که احتمال وقوع آن میرفت دوم، طرح مجدد گفتمان اصلاحطلبی در جامعه و سوم احیای گفتمان اسلام معتدل و پیشرو در جامعه چرا که در همین گزارشها بویژه در بخش فرهنگی، نگرانی بزرگی که مطرح شده بود این بود که متاسفانه عملکرد دولت های نهم و دهم به گونهای بود که یک اسلام خرافهگرا و ارتجاعی را در جامعه اشاعه داده و همین باعث دینگریزی جوانان و بیاعتمادی آنها نسبت به کارکرد و توانایی اسلام شده است لذا موضوع سوم هم به عنوان یکی از اهداف مطرح شد در اینجا دو نظر اصلی وجود داشت که هر کدام از این نظرات شعباتی هم داشت. یک نظر آن بود که ما در ارتباط با انتخابات سال 92 اصلا نباید ورودی پیدا کنیم و بهتر است مسائل مورد نظر خود را در حوزه جریانات اجتماعی جامعه دنبال کنیم و راه اصلاح از طریق انتخابات و به دست گرفتن قدرت را در سال 92 از دستور کار خارج کنیم نظر دوم این بود که به هر حال انتخابات همواره در ایران و حتی همه جهان یک کارکرد امید آفرین دارد و چرا نباید ما از فرصتی که در عرض یکی دو ماه در انتخابات فراهم میشود، برای احیای دوباره امید در جامعه استفاده کنیم؟ نکته دوم آنکه انتخابات به ویژه در ایران همواره "یک جنبش اجتماعی موقت" تلقی شده است یعنی در یک فاصله یک ماهه تا دو ماهه، یک جریان اجتماعی به صحنه میآید و خواستههای خود را مطرح میکند مطالبات مردم را مورد نقد و تحلیل قرار میدهد باز گرفته میشد درست نیست که ما از این فرصت برای رسیدن به آن سه هدفی که اشاره شده استفاده بکنیم.
این دیدگاه اکثریت بود؟
نخیر، در ابتدای کار اقلیت بود.
ابتدا یعنی کی؟ تابستان 91؟
نه این حرف مربوط به بعد از تهیه گزارشهاست که تقریبا میشود آبان 91، آن زمان دیدگاه اکثریت عدم شرکت در انتخابات و بیتفاوتی اصلاحطلبان بود البته این به معنای توصیه و تشویق به بیرونق شدن انتخابات و عدم شرکت مردم نبود بلکه دوستان معتقد بودند چون حاکمیت برای اصلاحطلبان دو جریان اصلاحطلبی محلی از اعراب را قائل نیست بهتر است ما فعلا سال 92 را فراموش کنیم و برای زمان دورتری برنامهریزی کنیم و البته، هر سه هدف را پیگیر باشیم.
خود شما هم شاید از همین طیف بودید؟
نه.
بالاخره تا مدتها از شما برای نامزدی انتخابات دعوت میشد اما استنکاف کردید.
این دو مساله است در مورد کاندیداتوری، من خودم دلایلی عمدتا شخصی داشتم که نباید بیایم. اما اینکه باید در انتخابات شرکت کنیم و از آن به عنوان دوران جنبش اجتماعی موقت و دوران امیدآفرینی استفاده کنیم از اول پایبند به این نظریه بودم و اصلا صحبتهای من در تیرماه که خدمت آقای خاتمی رسیدم مبتنی بر این تز بود و تا آخر هم بر این تز ایستادم از شخصیتهای سیاسی افرادی مثل آقای عبدالله نوری، آقای کرباسچی و آقای محمدیگرگانی طرفدار همین دیدگاه بودند البته ما همیشه این مطلب را مطرح میکردیم که استراتژی ما باید شرکت در انتخابات باشد اما اینکه با چه تاکتیکی وارد شویم و نهایتا آیا کاندیدای حداکثری داشته باشیم یا روی کاندیدای دیگری توافق کنیم بحث بعدی خواهد بود بنابراین ما روی اصل شرکت در انتخابات تاکید داشتیم و دوستان دیگر عمدتا بر عدم شرکت.
اما اقلیت شما به تدریج اکثریت شد!
بله. البته این روند بیش از دو تا سه ماه طول کشید هر چه بحثها پیش میرفت گروه مخالف شرکت در انتخابات کمتر میشدند و گروه موافق شرکت بیشتر، تعداد اعضای شورا هم تدریجا اضافه شد و نهایتا به 50 تا 55 نفر رسید تا آنکه بحث شرکت در انتخابات مورد توافق نهایی قرار گرفت. البته این بحث هم بود که ما باید به نوعی وارد انتخابات شویم که منطقا احتمال موفقیت در انتخابات را بدهیم. یعنی اینکه از ابتدا خود را بازنده انتخابات فرض کنیم و بعد شرکت کنیم. کسی نمیپذیرفت اما در مقابل این مسئله هم مطرح میشد که ما احتمال موفقیت را میدهیم اما به شرط موفقیت نمیخواهیم شرکت کنیم. اصل وجود یک رقابت سالم و سازنده است امکان هم دارد که موفق نشویم اما تحلیل ما از جامعه این بود که اگر مسائل انتخابات خوب دنبال شود و مواضع اصلاحطلبان به خوبی تبیین شود، احتمال موفقیت خیلی زیاد است.
آقای دکتر! نظریهای که جنابعالی درباره کارکرد انتخابات در ایران گفتید از سالها قبل مورد تایید عموم اصلاحطلبان بوده و هست اما یکی از دلایل اصلی که باعث شد جریان عدم شرکت در انتخابات بین نیروهای سیاسی تقویت شود، حوادث سال 88 بود و بدبینی که نسبت به سلامت، آزادی و امنیت انتخابات بوجود آمد. در کنار این پالسهای منفی هم مدام میرسید که بدبینی را دامن میزد شما به عنوان طیف طرفدار شرکت، برای این مسائل چه پاسخی داشتید؟
قطعا کسانی که تحلیلشان این بود که نباید در انتخابات شرکت کنیم مبتنی بر یک سری اطلاعات و فکتهای جدی در جامعه این تحلیل را بیان میکردند یعنی عدم شرکت موضع بیپایه و اساسی نبود اما ما چند مطلب را مطرح میکردیم میگفتیم درست است که برخی علائم نشان میدهد جریان حاکم هیچ شانسی برای آنکه اصلاحطلبان بتوانند در یک رقابت سالم و عادلانه شرکت کنند، قائل نیست و همواره احتمال ناسالم شدن شرایط انتخابات وجود دارد اما در مورد این مسائل به هیچ وجه نمیتوان مطئن بود. ما نمیتوانیم به صرف احتمال سالم نبودن انتخابات، خودمان و جامعه را از شانس آزمایی در این انتخابات محروم کنیم. علاوه بر این در کنار پالسهای منفی پالسهای مثبتی هم وجود داشت. مثلا هزینه سنگینی که حوادث سال 88 بر کشور تحمیل کرده بود و تبعات منفی که حتی بخشهایی که در ایجاد آن جریان و شرایط دخیل بودند. دریافت کرده بودند از پالسهای مثبتی بود که دریافت میشد و ما احساس میکردیم اگر در چارچوبی که جمهوری اسلامی در نظر دارد، عمل کنیم؛ احتمالا از شانس کوچکی برای حمایت از کاندیدای خود و مطالبه رای مردم برخوردار خواهیم شد.
ضمن آنکه ما انتخابات را صرفا در روز انتخابات خلاصه نمیدیدیم. ما میگفتیم یک جنبش موقت دو ماهه قبل از انتخابات آغاز میشود و ما از این رویکرد که میخواهیم در این جنبش حضور داشته باشیم و حرفهایمان را بزنیم و به مردم درباره آینده کشور هشدار دهیم باید حضور فعال داشته باشیم و برنامهریزی کنیم اما آنچه در روز انتخابات رخ خواهد داد به شرایط سیاسی بر میگردد حتی ممکن است ما خودمان را از داشتن یک کاندیدا هم محروم کنیم اما هیچ دلیلی ندارد که خومان را از دوران قبل از آن هم محروم کنیم.
به خاطر همین شرایطی که وجود داشت و فضای ضد اصلاحاتی که از سوی بخش عمده حاکمیت بوجود آمده بود برخی ایدههایی حداقلیتر را پیشنهاد میکردند. مثلا آقایان هاشمی و ناطق بحث دولت وحدت ملی را مطرح میکردند یا حتی افرادی مثل دکتر زیباکلام پیشنهاد داشتند اصلاحطلبان به نامزدهای معتدل و کارآمد جناح راست (و به نامزدهای معتدل و کارآمد جناح راست او اصطلاح "کم ضررتر") مثل آقای قالیباف، رای دهند. آیا این بحثها هم در جلسات شورا مطرح شد و چه مواضعی وجود داشت؟
وقتی که مساله اصل شرکت در انتخابات قطعی شد، این سوال شکل گرفت که باید با چه کاندیدایی وارد انتخابات شویم؟ تعبیری که بعضی دوستان به کار میبردند تعبیر "نامزد حداکثری" بود. آنها میگفتند یا باید نامزد حداکثری داشته باشیم و یا آنکه دوباره به موضع عدم شرکت و یا نداشتن کاندیدا برگردیم. تعبیری هم که از نامزد حداکثری در ابتدا داشتند خود آقای خاتمی بود. البته خود آقای خاتمی مخالف این مساله بود که ایشان را تنها کاندیدای حداکثری اصلاحطلبان تلقی کنند. اما به هر حال، عدهای از دوستان بر این امر اصرار داشتند تدریجا با بحثهای بعدی، دوستان دایره کاندیدای حداکثری را مقداری وسعت بخشیدند و به آقای هاشمی هم تسری دادند. گفتند نامزد حداکثری از نظر ما یا آقای هاشمی است و یا آقای خاتمی البته گروهی از جمله من در اقلیت بودیم که اعتقاد داشتیم کاندیدای حداکثری منحصر به این دو نفر نمیشود. حتی در حاشیه یکی از جلسات آقای خاتمی به من گفتند شما بیایید و کاندیدا شوید من به شوخی گفتم که دوستان میگویند کاندیدای حداکثری این دو نفرند و من چون خودم را نامزد حداکثری میدانم کاندیدا نمیشوم! البته این جنبه شوخی داشت؛ ولی منظورم این بود که ما کاندیدای حداکثری را منحصر در این دو بزرگوار نمی دیدیم.
شاید بیشتر از این نظر عنوان میشد که اجماع بر این دو نفر قطعی بود.
بله هم بحث اجماع بود و هم شانس بسیار آنها برای رایآوری ما البته از باب مماشات در جلسه گفتیم که خیلی خوب؛ این دو بزرگوار کاندیدای حداکثری هستند اما ما معتقدیم که اگر به هر دلیل کاندیدای حداکثری ما نتوانستند ثبتنام کنند یا نخواستند ما باید سراغ یک کاندیدای حداقلی برویم یا کاندیدایی در مرحله بعد از نامزدهای حداکثری که الزاما نمیتوان نام آنها را حداقلی گذاشت روی این مسئله بحثهای خیلی طولانی انجام شد. یک عده مخالف داشتن نامزدی غیر از نامزدهای حداکثری بودند و عدهای موافق نهایتاً باز این مسئله مورد تایید قرار گرفت که اگر امکان حضور کاندیدای حداکثری فراهم نشد یا خود آنها حاضر به شرکت در انتخابات نشدند، ما سراغ نامزدهای رده بعدی برویم. بنابراین، این اصل هم به عنوان بخشی از استراتژی انتخاباتی مورد تایید قرار گفت در مورد کاندیداهای حداکثری آقای خاتمی بعد از مدتی و با مشورتهایی که انجام شد به این نتیجه رسیدند که به هیچ عنوان نباید وارد عرصه شوند لذا دوستان از گروههای مختلف اصلاحطلب جلسات متعددی را با آقای هاشمی آغاز کردند.
پیام خاصی به آقای خاتمی رسیده بود که از نامزدی خودداری کردند و یا صرفا تحلیل بود؟
به نظرم، برداشت خودشان بود. البته ملاقاتی هم آقای هاشمی با ایشان داشتند که شاید در آنجا مطالبی را مطرح کرده بودند که آقای خاتمی از این مطلب استنباط کردند نباید وارد انتخابات شوند ولی خود آقای هاشمی رفسنجانی هم نظرشان بر این بود که نباید نامزد شوند پیشنهاد آقای هاشمی این بود که آقای خاتمی وارد انتخابات شوند فعالیتهای انتخاباتی را تدریجا شروع کنند؛ اگر نهایتا به هر دلیلی رد صلاحیت شدند یا خودشان خواستند کنارهگیری کنند نفر دومی را که از قبل معلوم شده به جامعه معرفی کنند یعنی، تعبیری که به کارمیبردند آن بود که یک موج اجتماعی به نفع اصلاحطلبان از طرق طرح کاندیداتوری آقای خاتمی ایجاد کنیم اگر خود آقای خاتمی نتوانستند یا نخواستند در صحنه بمانند؛ آن موج را به سمت نفر بعدی منتقل کنیم.
اتفاقی که نهایتا برای خود آقای هاشمی افتاد.
بله دقیقا پیشنهاد آقای هاشمی از ابتدا این بود ما البته واقعا با این پیشنهاد موافق بودیم لذا میگفتیم آن نفر دومی که باید در کنار آقای خاتمی مطرح کنیم باید چه کسی باشد منتهی آقای خاتمی زیر بار این تاکتیک نرفتند به همین خاطر، میتوان گفت در آخرین جلسهای که ما قبل از ثبتنامها در جمع شورای مشاوران با حضور جناب آقای خاتمی داشتیم تقریبا از اینکه آقای خاتمی با آقای هاشمی وارد صحنه شوند، ناامید شدیم به همین خاطر یک پیشنهادی شد که از چهار کاندیدای بالقوهای که نهایتا میتوانند بعد از کاندیدای حداکثری نامزد اصلاحطلبان باشند بخواهیم تا ثبت نام کنند و با مکانیزمی، یکی از آنها مورد حمایت نهایی قرار گیرد.
قبل از آنکه وارد بحث این چهار نفر شویم، شما یک سوال را بیپاسخ گذاشتید و آن این بود که اصلا در مورد اینکه از یک نامزد کم ضرر جناح راست حمایت شود، تصمیمی گرفته شده بود؟
همه این پیشنهادها رد شد شاید 10 -12 گزینه مطرح شد که همگی رد شدند ما میگفتیم که اگر قرار باشد کاندیدایی داشته باشیم آن کاندیدا باید بتواند حداقلهایی از گفتمان اصلاحطلبی را تبیین کند بتواند از اصلاحات دفاع کند و در صورت پیروزی به آن متعهد بماند لذا داشتن یک کاندیدا از جناح راست رد شد با هر کدام از نامزدهای بالقوه جریان راست یا اصولگرا یا اقتدارگرا که در جمع مشاوران مطرح میشد مخالفت های جدی وجود داشت یعنی حتی اگر این تاکتیک را میپذیرفتیم قطعا با هیچکدام از این افراد به نتیجه نمیرسید لذا ما سه شرط برای کاندیدای بعد از دو نامزد حداکثری گذاشتیم اولا توان تبیین بخش عمدهای از گفتمان اصلاحات را داشته باشد ثانیا توان دفاع از این گفتمان را داشته باشد و ثالثا برای اجرای برنامهای که آن را برای نجات کشور لازم میدانستیم تعهد دهد لذا قرار شد از چهار نامزد بالقوه اصلاحطلبان دعوت به ثبتنام کنیم و با سازوکاری نهایتا یکی از آن چهار نفر را انتخاب کنیم.
یعنی آقایان عارف، جهانگیری، شریعتمداری و روحانی؟
نه آقای روحانی در آن مرحله نبودند. آقای مهرعلیزاده مطرح بود آقای مهرعلیزاده گفته بود احتمال نامزدی دارد. به شرط آنکه اصلاحطلبان از ایشان بخواهند آقای جهانگیری هم گفته بود به شرط آنکه اصلاح طلبان از من بخواهند و به من ماموریت دهند نامزد میشوم. آقای شریعتمداری گفته بود من ثبتنام میکنم و شرایطی را برای ماندن در صحنه مطرح کرده بود آقای دکتر عارف هم که عنوان کرده بود به هر حال ثبتنام خواهم کرد لذا دو نفر از این افراد قبل از آنکه درخواستی صورت بگیرد نامزدی خود را اعلام کرده بودند.
این مسئله محل ایراد نبود؟ مخصوصا درمورد دکتر عارف که گزینه جدیتری بودند گلایه نشد که ایشان چرا قبل از آنکه اصلاح طلبان درخواست کنند و یا بدون هماهنگی لازم وارد عرصه شدند؟ البته ایشان از همان ابتدا هم عنوان کرده بود که در صورت نامزدی آقایان هاشمی یا خاتمی و با وجود نامزدی مورد اجماع کنار خواهد رفت.
این انتقاد نسبت به ایشان بود که چرا قبل از آنکه نامزدی قطعی خود را اعلام کنند یا جمعی از اصلاح طلبان و یا با همین شورای مشاوران مسئله را مطرح نکردهاند حتی ایشان در یکی ازمصاحبههای قبل از ثبتنام گفته بود من میخواهم ثبتنام کنم تا فضای تحریم انتخابات را بشکنم گویا تحریم انتخابات مربوط به فضای فکری اصلاح طلبان است در حالیکه همانطور که اشاره شد فضایی که لااقل از چند ماه به این طرف در شورای اصلاح طلبان وجود داشت فضای شرکت در انتخابات و حضور فعال و موثر بود لذا این انتقادات و گلایهها نسبت به آقای عارف وجود داشت در عین حال دوستان اعتقاد داشتند اگر قرار باشد اصلاحطلبان یک نامزد نهایی و اجماعی را مطرح کنند آقای دکتر عارف هم میتواند یکی از آنها باشد بنابراین روی این چهار نفر توافق شده بود.
چرا با آقای روحانی صحبت نشده بود؟
حقیقت این است که جمعی از اصلاحطلبان اعتقاد داشتند که اگر ما فردی را که مواضع روشنتری در رابطه با گفتمان اصلاح طلبی داشته باشد انتخاب کنیم و او را در جامعه مطرح کنیم انتخاب بهتری است ولو آنکه شانس رای کمتری داشته باشد همانطور که عرض شد یکی از اهداف ما طرح مجدد گفتمان اصلاحطلبی در جامعه بود لذا فکر میکردند انتخاب فردی نزدیک تر به اصلاحطلبان بر آقای روحانی اولویت دارد لذا با آنکه آقای روحانی در جمع شورا به عنوان فردیکه میتوان بر روی ایشان به عنوان کاندیدای اصلاحطلب توافق کرد، مطرح شد اما در آن مرحله توافقی وجود نداشت.
این بحث مربوط به قبل از ثبتنامهاست؟
بله وقتی ثبتنامها انجام شد و آقای هاشمی در آخرین لحظات نامزد شدند هم معادلات را چه در اردوگاه اصلاح طلبان و چه اردوگاه اصولگرایان به هم ریختند ثبتنام ایشان باعث شد آقای جهانگیری هم منصرف شود آقای جهانگیری تا آخرین ثانیهها منتظر بود که آیا آقای هاشمی کاندیدا خواهند شد یا نه. آقای مهرعلیزاده هم شاید قبل از اطلاع از ثبتنام آقای هاشمی منصرف شده بودند. آقای عارف و شریعتمداری هم از قبل ثبتنام کرده بودند بعد از این اتفاق، طبیعتا همه اصلاحطلبان خوشحال بودند که یکی از دو کاندیدای حداکثری ثبت نام کرده است. موجی که در جامعه در اقبال به کاندیداتوری آقای هاشمی شکل گرفت واقعا برای همه ما غیر منتظره بود . اقبالی که حتی در سطح روستاها و شهرهای کوچک شکل گرفت.
گزارشهای مشخصی در این مورد میرسید؟
بله. گزارشهای زیادی از سرتاسر کشور داشتیم. در گزارشهای ابتدایی که به ما میرسید، تصور میکردیم موضوع به شهرهای بزرگ کشور منحصر است؛ اما بعد دیدیم در شهرهای کوچک و حتی روستاها این اقبال عمومی نسبت به کاندیداتوری آقای هاشمی وجود دارد. اصلاحطلبان در این مرحله تکلیف خود را روشن میدیدند و همه میخواستند بیایند پشت سر آقای هاشمی، بخشی از اصولگرایان هم بلافاصله به تیم ایشان ملحق شدند. ستادی که برای آقای هاشمی تشکیل شد، از دقایق و روز اول مملو از چهرهها و شخصیتهای سیاسی از دو جناح اصلاحطلب و اصولگرا بود.
و در این شرایط رد صلاحیت رخ داد...
با رد صلاحیت آقای هاشمی، حالت ناامیدی و دلسردی بین نیروها بوجود آمد. رد صلاحیت آقای هاشمی روز سهشنبه اتفاق افتاد و اولین جلسه شورای اصلاحطلبان شنبه هفته بعد 4 خرداد در حضور آقای خاتمی بود. البته، بنده به دلیل مسافرت در آن جلسه غایب بودم. ولی از دوستان که شرایط جلسه را سوال کردم یک ناامیدی کامل حاکم بود و تقریبا جمعبندی این بود که باید این رد صلاحیت را علامتی از حاکمیت تلقی کنیم مبنی بر اینکه اصلاحطلبان اصلا نباید در انتخابات شرکت کنند و انتخابات از قبل، مهندسی شده است. البته باز من مخالف این تحلیل بودم اما در آن جلسه حضور نداشتم.
برچه اساس مخالف بودید؟ وقتی آقای هاشمی رد صلاحیت میشود، حتما یک علامت جدی است.
من بیش از آنکه به جریان قدرت وحاکمیت نگاه کنم نگاهم به جامعه بود و احساس میکردم آن اقبالی که به آقای هاشمی شد در واقع اعلام آن است که جامعه دستخوش تحولی شده که شاید برای ما به راحتی قابل لمس و قابل مشاهده نباشد و این مطالبهای که در بطن جامعه وجود دارد باید به شکلی جواب داده شود بنابراین نباید ما به آسانی میدان را واگذار کنیم. بلکه باید صبر کنیم و ببینیم آیا میتوان به روشی دیگر به این مطالبه پاسخ دهیم یا نه؟ یک روز بعد از رد صلاحیت آقای هاشمی جلسهای با اعضای ستادهای استانی خود داشتند که از قبل برنامهریزی شده بود. ما پیشنهاد کردیم که آن جلسه برگزار شود چون دوستان در استانها زحمت کشیده بودند و جا داشت آقای هاشمی از آنها تشکر کند. درآن جلسه آقای مجید انصاری و چند تن از بزرگان سخنرانی کردند. آقای انصاری با حدت و قطعیت گفتند که اصلاحطلبان دیگر نامزدی نخواهند داشت. روز شنبه همانطور که اشاره کردم شورای مشاوران تشکیل شد با این تحلیل که بهتر است اصلاحطلبان کار را به اقتدارگرایان واگذار کنند و به نقشه و برنامهای که آنها برای اداره کشور در سالهای آینده دارند تن در دهند. اما به فاصله یک هفته و با ارتباطاتی که بین دوستان برقرار شد و رد و بدل شدن تحلیل ها در جلسه شنبه بعد (11 خرداد) مجددا این بحث مطرح شد که آیا اصلاحطلبان باید از جریان انتخابات کنار بکشند یا ادامه دهند؟
اصلا آن علاقه و انگیزهای که قبل از رد صلاحیت آقای هاشمی در شورای مشاوران وجود داشت بعد از آن هم تداوم پیدا کرد؟ آیا همه افراد همچنان در جلسات شورا حضور داشتند؟
خیلی جالب بود که روز بعد از ثبتنام آقای هاشمی همه اعضا آمدند و خیلی با نشاط در جلسه بعدی که بعد از رد صلاحیت ایشان بود، تعدادی از اعضا نبودند که شاید ناشی از دلسردی بود. البته دلیل غیبت من، مسافرت بود. اما در جلسه بعدی و با بررسی مجدد شرایط، تحلیل این شد که ما هنوز هم برای شرکت در انتخابات فرصت داریم و اگر با سیاست درستی کار را دنبال کنیم، شاید بتوانیم موثر واقع شویم و به خواست جامعه پاسخ مثبت دهیم. من در کل این مدت همواره معتقد بودم که تقاضای بخش عمده بدنه طرفدار اصلاحات و بخش عمدهای از جامعه که سیاسی نیستند اما به توسعه کشور اعتقاد دارند؛ از جریان اصلاحات این است که در انتخابات حضور داشته باشند. منتهی این حرکت، روش و مکانیزم خاص خود را میطلبد ضمن آنکه شما وارد مبارزهای شدید که بیشتر ابزارهای آن در اختیار رقیب است و همه حرکات ما را خنثی میکند. بنابراین باید دید آیا میتوان گام جدیدی برداشت که طرف مقابل را وادار به تن در دادن به قواعد و مقررات یک انتخابات رقابتی کنیم یا نه؟ پس از طرح این بحث، جمعبندی آن بود که الان ما دو نفر را در بین تایید صلاحیتشدگان داریم که میتوانند آن اهداف سهگانه ما را در قبال گفتمان اصلاحطلبی دنبال کنند. این دو نفر آقایان عارف و دکتر روحانی بودند که هر یک، موافقان و مخالفانی در شورا داشتند نهایتا جمع بندی این شد که ما از این دو نفر بخواهیم حرفهایشان را با جامعه در میان بگذارند.
قبل از آنکه وارد بحث اجماع نهایی شویم، آیا بعد از رد صلاحیت آقای هاشمی این درخواست با پیشنهاد به این دو کاندیدا وجود نداشت که در اعتراض به این قضیه از کاندیداتوری انصراف دهند؟
چرا. اتفاقا همان روز شنبه بعد از ماجرای رد صلاحیت، در جلسه شورای مشاوران چند نفر مطرح کرده بودند که این آقایان اگر واقعا در پایبندی به اصلاحات صادق هستند، باید الان کنارهگیری کنند. البته به نظر من، این پیشنهاد بیشتر در آن فضای هیجانی و احساسی دامن زده شد. پس از جلسات و گفتوگوهاییکه بین دوستان انجام شد، به فاصله یک هفته و در جلسه بعدی شورا تصمیم عوض شد. نظر جمع آن بود که ما هنوز به مرحله واگذاری میدان به رقیب نرسیدهایم و باید تلاش خود را ادامه دهیم. لذا از این دو نفر خواسته شد تبلیغات خود را چه در رادیو و تلویزیون، چه مطبوعات و چه سخنرانیها ادامه دهند و حرفهای خود را با جامعه طرح کنند، ما این مواضع را ارزیابی و رصد میکنیم که تا چه حد با گفتمان اصلاحطلبی تطبیق دارد. نهایتا ما تصمیم خود را در این باره که آیا حمایت خواهیم کرد یا نخواهیم کرد اعلام میکنیم. این حرف را هم آقای خاتمی و شورای اصلاحطلبان به دو نامزد گفته بودند و هم آقای هاشمی عینا این مطالب را از آنها خواسته بودند جمعبندی ما هم این بود که ممکن است از یکی از دو نفر حمایت کنیم یا حتی از هیچکدام حمایت نکنیم؛ اگر در تحلیل نهایی به این نتیجه برسیم که آنها نتوانستهاند حداقل خواست اصلاحطلبان را در رابطه با احیای گفتمان اصلاحطلبی تامین کنند. البته، به نظر میرسید جریان رقیب امیدوار بود که بخشی از اصلاحطلبان به رهبری آقای خاتمی از دکتر عارف و بخش دیگری به رهبری آقای هاشمی از دکتر روحانی حمایت کنند.
یعنی تایید صلاحیت دو نامزد با هدف ایجاد اختلاف بود.
بله. از این جهت که به نظر میرسید اصولگرایان خیالشان راحت بود. چنانکه آقای دکتر حداد عادل در آن ایام مصاحبهای کردند و گفتند علت اینکه هر سه عضو گروه 2+1 بناست تا آخر در صحنه بمانند این است که خیال بزرگان اصولگرا راحت است از اینکه یک اصولگرا انتخاب خواهد شد. روشن است که در تحلیل آنها، در صورت اختلاف اصلاحطلبان هیچ کدام از این دو بزرگوار حتی به مرحله دوم هم نمیروند. بحث آنها صرفا این بود که کدام دو نفر به مرحله دوم خواهند رفت در آن مرحله باید چطور عمل کنند. فکر میکردند حضور آقای قالیباف در دور دوم قطعی است و درباره نفر دوم بین آقایان ولایتی، جلیل و رضایی برایشان مقداری تردید وجود داشت در ابتدا شانس آقای جلیلی را خیلی بالا میدانستند، اما پس از مصاحبهها و مناظرههای تلویزیونی احساس شد آقای جلیلی هیچ حرف تازه و کارشناسی ندارد و شانس ایشان پایین رفت. در نتیجه بین آقایان ولایتی و رضایی بحث داشتند.
اشاره کردید به رصد مواضع آقایان عارف و روحانی، سایر اقدامات برای ائتلاف چه بود؟
پس از رصد مواضع، به فاصله یکی دو هفته وقتی احساس کردیم هر دو نفر از پس مطرح کردن و تبیین خواستهای حداقلی اصلاحطلبان به خوبی برآمدهاند و گزارشهایی را مرتب از استانها دریافت میکردیم، بنا شد یک گروه 7 نفره از طرف شورای مشاروان اصلاحطلبان تشکیل شود، مسئولیت این گروه 7 نفره آن بود که با تماس با آقایان هاشمی، خاتمی، سید حسن آقا خمینی و ناطق نوری، اولا تحلیل خود را در این باره که اگر قرار باشد ما در انتخابات تاثیرگذار باشیم حتما باید یک ائتلاف تشکیل دهیم و بعد، همه اجماعا پشت سر کسی برویم که انتخاب شده است. ثانیا، راهکاری برای ائتلاف تعیین کنند و دو کاندیدا را هم قانع کنند به اینکه رمز موفقیت در ائتلاف است. مسئولیت آن گروه 7 نفره با من بود.
بقیه اعضا، چه کسانی بودند؟
آقایان حجتالاسلام ادیب (از مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم)، موسوی لاری، رهامی، جمشید انصاری، دکتر صدر و خانم دکتر ابتکار، منتهی در آن زمان گفتند اعضای گروه به جز من که سخنگو بودم، معرفی نشود ما کار را شروع کردیم فکرمیکنم 11 خرداد بود ما در نظر داشتیم تا 19 خرداد نتیجه ائتلاف را داشته باشیم. در این جهت با آن چهار بزرگوار صحبت کردیم غیر از حاج حسن آقا که به خاطر مراسم سالگرد ارتحال امام فرصت نداشتند و مباحث از طریق یکی از دوستان به ایشان منتقل شد. همه آقایان گفتند که صددرصد از این تاکتیک حمایت میکنیم و اگر شما به اجماع بین این دو کاندیدای بزرگوار برسید ما از نظر اجماعی حمایت خواهیم کرد و اعلام کردند حاضریم هر کمکی در این جهت صورت دهیم.
از بین چهار بزرگواری که نام بردید، وضعیت آقایان هاشمی، خاتمی و تا حدی حاج حسن آقا روشن است که به چه شکل حمایت میکردند. چرا که آقایان هاشمی و خاتمی هر کدام جریان منتسب و حامی خود را دارند که نظر آنها برایشان تعیین کننده است. حاج حسن آقا هم از موقعیت معنوی و نمادین خط امام برخوردارند. اما در مورد آقای ناطق، میتوان پرسید ایشان قرار بود چه حمایتی صورت دهند؟ به هر حال ایشان از سال 84 عملا از جامعه روحانیت و کل جناح راست (حتی سنتیها) جدا شدهاند و پس از مسائل سال 88، این شکاف بیشتر هم شد. ضمن آنکه در این انتخابات تشکلهای سنتی راست (موتلفه و جامعه مدرسین) نامزد خود را داشتند و از دکتر ولایتی حمایت کردند انتظار میرفت آقای ناطق نوری دراین شرایط بر چه نیروهایی تاثیر بگذارد و چه رایی را به سبد نامزد اجماعی بیفزاید؟
البته نوع حمایت هیچ یک از این آقایان، از قبل مشخص نشد درست است که بالاخره به بیانیه دادن و حمایت صریح آقایان هاشمی و خاتمی رسید، اما از ابتدا در این حد هم تعیین نشده بود اما در مورد آقای ناطقنوری، به هر حال یک جریان فکری اصولگرا مرتبا با ایشان مراوده فکری دارند و از ایشان حرف شنوی دارند ما معتقد بودیم که اولا ایشان به عنوان یک شخصیت اصولگرای معتدل میتواند نقش ایفا کند ثانیا آن جریانی که میتوانست از طریق ایشان فعال شود. هنوز هم بخش گستردهای از روحانیون اصولگرا با آقای ناطق جلسات منظم دارند. بخش عمدهای از مدیران گذشته نظام و استانداران سابق از جریان های مختلف، با ایشان ارتباط دارند. بنابراین حتما حرف آقای ناطق نفوذ داشت و ما نمیخواستیم هیچ نیرویی را از دست بدهیم.
نفوذ غیر تشکیلاتی
بله، نفوذ غیر تشکیلاتی، البته روشن بود که گرایش آقای ناطق بین این دو کاندیدا بیشتر به سمت آقای روحانی است؛ اما در جلسهای که ما با ایشان داشتیم، ایشان قول دادند اگر شما بتوانید این ائتلاف را تحقق ببخشید؛ من از آن فرد ائتلافی حمایت میکنم ولو آقای دکتر عارف باشد. ایشان صریحا این مطلب را گفتند.
هر چهار نفر این قول را دادند؟
هر چهار نفر.
توافق با خود کاندیداها به چه شکل بود؟
با آنها هم صحبت کردیم. جالب بود که در اولین صحبتی که با آقایان داشتیم، هر دو نفر مقداری با تردید به کار هیئت 7 نفره نگاه کردند. یعنی بدون آنکه بیان کنند هر کدام در ذهنشان بود که این هیئت متمایل به طرف دیگر است. لذا اصرار داشتند سازوکاری خیلی دقیق برای تعیین فرد نهایی پیشبینی شود و بعد موافقت خود را اعلام کنند البته هر دو نفر قبول داشتند که اگر ائتلاف صورت نگیرد شانس هر کدام برای رفتن به مرحله دوم کم است و تقریبا هر دو نفر هم اعتقاد داشتند که در صورت ائتلاف و حمایت صریح آقایان هاشمی و خاتمی از فرد منتخب، شانس موفقیت حتی در مرحله اول هم وجود دارد، بنابراین، تحلیلهای دو کاندیدا به هم نزدیک بود.
تعهد مشخصی از این دو گرفته شد؟
قرار بود دو نفر را به صورت مکتوب اعلام کنند که این سازوکار را قبول دارند. سازوکاری که ما پیشنهاد کردیم، مبتنی بود بر یک نظرسنجی در سراسر کشور که توسط خودمان و مستقلا انجام شود نه نظرسنجیهایی که صداو سیما، ناجا، وزارت اطلاعات و ارگانهای دیگر انجام میدادند. ثانیا، در صورتی که در آن نظرسنجی وضعیت هر دو نفر نزدیک باشد یک کمیته یا هیاتی متشکل از نمایندگان چهار بزرگوار و نمایندگان دو طرف تصمیم بگیرند که کدام یک در صحنه بمانند و کدام کنار بکشند. قرار بود دو طرف به مصورت مکتوب این سازوکار را تایید کنند. دکتر عارف کتبا این مطلب را تایید کرده بودند و نامه را به آقای رسولی (سخنگوی ستاد دکتر عارف) داده بودند تا در اختیار دفتر آقای خاتمی بگذارند. آقای دکتر روحانی هم در جلسهای که با خود ما داشتند صراحتا گفتند این سازوکار را قبول دارم و آمادگی دارم بر اساس آن تصمیم نهایی را بپذیرم.
یعنی شما این اطمینان را داشتید که اگر دکتر عارف هم تعیین میشد، آقای روحانی کنار روند؟
بله، این اطمینان را داشتیم. ضمن آنکه آقای هاشمی هم گفته بودند اگر شما با این سازوکار به یک نفر برسید من از آن نفر حمایت میکنم. طبیعی بود که آقای روحانی در صورت عدم حمایت آقای هاشمی دیگر در صحنه نمیماندند و شانس زیادی هم نداشتند. همانطور که بدون حمایت آقای خاتمی، شانس آقای عارف زیاد نبود. البته وقتی ما خواستیم نظرسنجی را انجام دهیم این بحث مطرح شد که خوب است صبر کنیم تا آخرین مناظره تلویزیونی (17 خرداد) انجام شود تا رای مردم مقداری شکل گرفته باشد بعد نظرسنجی کنیم؛ لذا مجبور شدیم زمان نظرسنجی را مقداری عقب بیندازیم و در نتیجه تعداد شهرهایی را هم که بنا بود نظرسنجی در آنجا انجام شود، کم کنیم یعنی، نهایتا نظرسنجی در 8 شهر بزرگ کشور انجام شد که یکی از آنها، تهران بود. نظرسنجی شنبه 18 خرداد انجام شد و بعدازظهر 19 خرداد نتیجه آن مشخص شد.
نظرسنجی به کجا سپرده شد؟
من دقیقا نمیدانم. چون ناظران نظرسنجی آقایان مسجدجامعی، خانیکی، زنگنه و آخوندی بودند نام گروه را من به خاطر ندارم. اما به گروهی کاملا علمی و مستقل سپرده شد کار خیلی خوبی هم در یک فاصله زمانی بسیار کوتاه انجام دادند. روز دوشنبه 20 خرداد هیئت بررسی نتیجه نظرسنجی و صدور رای نهایی تشکیل شد و با توجه به نتیجه نظرسنجی که رای آقای دکتر روحانی بالاتر از دکتر عارف بود رای هیئت به آقای روحانی شد.
درصد آرا در نظرسنجیها چقدر بود؟
در آن نظرسنجی، آقای روحانی 12.8 درصد رای داشت و دکتر عارف 8 درصد.
شما فقط رای این دو نفر را در نظرسنجی گرفته بودید؟
خیر. نظرسنجی خیلی وسیع بود. حتی در مورد احتمالات مرحله دوم صحبت شده بود و قرار بود از همه این دادهها استفاده شود. در آن نظرسنجی، آقای قالیباف با حدود 20 درصد اول بود.
آقای روحانی دوم بود؟
نه فکر میکنم چهارم بود. به هر حال، آن هیئت روز دوشنبه 20 خرداد تشکیل جلسه داد و رای خود را اعلام کرد. آقای دکتر عارف در آن زمان مسافرت تبلیغاتی بودند. قرار بود همان شب در تهران یک میتینگ بزرگ انتخاباتی داشته باشند. آقای خاتمی ظهر همان روز جلسه شورای مشاوران را به صورت فوری تشکیل دادند که جمع بندی هیئت در آنجا اعلام شد. شورا مسئله را تایید کرد و بیانیهای در تقدیر و تشکر از دکتر عارف و معرفی آقای روحانی در همان جلسه نوشته شد. آقای خاتمی هم بیانیه دیگری را تنظیم کردند. اما بنا شد با دکتر عارف مذاکره شود. ایشان در جریان قرار بگیرند و پیشنهاد شد در صورت موافقت ایشان، موضوع همان شب و با حضور آقای روحانی در میتینگ انتخاباتی دکتر عارف در سالن حجاب تهران توسط ایشان اعلام شود. منتهی با بازگشت آقای عارف از مسافرت استانی که ایشان از فرودگاه برای آن میتینگ تشریف بردند و شاید هم تمایل نداشتند که در آن میتینگ، کنارهگیری خود را اعلام کنند؛ آن برنامهای که ما برای میتینگ طراحی کرده بودیم، اجرا نشد.
البته تا جایی که در گزارش روزنامه "بهار" آمده بود، در میتینگ اعلام کردند که تا امشب بیانیهای خواهم داد.
قرار بود صراحتا موضوع را بگویند و از کاندیداتوری آقای روحانی حمایت کنند که ایشان، آن را نگفتند و برای همین هم، آقای روحانی دیگر در آن میتینگ شرکت نکردند. البته، این اتفاق طبیعی بود و من از باب گله و انتقاد آن را نمیگویم. صرفا تاریخ را روایت کردم.
دو نکته در این بین وجود دارد. یکی گلایهای که از طرف دکتر عارف و به ویژه اطرافیان و اعضای ستاد ایشان وجود داشت و محسوس بود و از متن بیانیه هم این مشخص بود که تکلیفی شده و ایشان پذیرفتهاند. دوم اینکه قبل از آنکه بیانیه شورای مشاوران و اطلاعیه دکتر عارف صادر شود، آقای کرباسچی در مصاحبه ای موضوع را اعلام کردند...
مصاحبه آقای کرباسچی همان ظهر دوشنبه بود. در حالی که قرار بود صبر کنیم تا ابتدا دکتر عارف اعلام کنند بعد بیانیه شورای مشاوران و خود آقای خاتمی صادر شود و در صورت لزوم بنده هم مصاحبه کنم. آقای کرباسچی از این بابت، مورد انتقاد دوستان قرار گرفت. چون قرار نبود کسی قبل از دکتر عارف، مطلبی را اعلام کند. خود من هم به آقای کرباسچی گله کردم هم از طرف خودم و هم از طرف دوستانی که مرتب به من زنگ میزدند که چرا این مصاحبه انجام شده؟ در کنار این، نکتهای وجود دارد و آن اینکه در فاصله روزهای 17 تا 20 خرداد که این مسئله نهایتا اعلام شد در سرتاسر کشور فعالان سیاسی چه در ستاد دکتر عارف و چه در ستاد آقای روحانی، با ما تماس میگرفتند که اگر ائتلاف تحقق پیدا نکند ما بازنده قطعی انتخابات خواهیم بود و حتی عدهای تماس میگرفتند و میگفتند اگر این ائتلاف صورت نگیرد ما اصلا در انتخابات شرکت نخواهیم کرد این برداشت وجود داشت که بخش بزرگی از بدنه اجتماعی طرفدار اصلاحات هم اگر ببینند اصلاحطلبان به این ائتلاف تن در ندادهاند در انتخابات شرکت نخواهند کرد. شرایط طوری بود که آقایان عارف و روحانی از جمعه 17 خرداد به بعد و حتی قبل از آن در هر جا که برای سخنرانی میرفتند یکی از شعارهای حاضران "ائتلاف، ائتلاف" بود.
تا چه حد این شعارها طبیعی و به اصطلاح خودجوش بود؟ چون شبهاتی از طرف ستاد دکتر عارف وجود دارد مبنی براینکه خط دهیهایی وجود داشته است.
واقعا اینطور نبود. چون هم در سخنرانیهای آقای روحانی این مطلب بیان میشد وهم در سخنرانیهای دکتر عارف آن کسانی هم که این شعار را میدادند نظرشان این نبود که آقای عارف بماند یا آقای روحانی. همه میگفتند نامزدها به تصمیم نهایی تن دهند. حتی از استانهای مختلف با ما تماسهای زیادی گرفته میشد که ما چکار کنیم. ما پاسخ میدادیم تا وقتی اعلام قطعی نشده، در هر ستادی هستید فعالیت کنید. فقط اگر در ستاد آقای عارف هستید و آقا ی روحانی به استان آمدند شما شرکت کنید و بالعکس. اگر عضو ستاد آقای روحانی هستید و دکتر عارف آمدند در مراسم ایشان حضور پیدا کنید. با این وجود حتی اگر هنوز هم دوستانی از ستاد دکتر عارف شبهه دارند از اینکه فرآیند ائتلاف، فرآیندی کاملا بیطرفانه اما هوشمندانه بوده؛ به نظرم، مقداری کم لطفی میکنند. حتی من شنیدم یکی از دوستان گفتهاند این نظرسنجی، نظرسازی آقای نجفی بوده است! من عرض میکنم که بنده اصلا در جریان کار نظرسنجی نقشی نداشتهام. من مسئول گروهی بودم که قرار شد ائتلاف را به سرانجام برسانند اما در مورد نظرسنجی، آقای خانیکی، مسجد جامعی، آخوندی و زنگنه مسئول بودند. کما اینکه شما نام گروه انجام نظرسنجی را پرسیدید و من نمیدانستم. ضمن آنکه بعد از ائتلاف،دیدم که در همان دوشنبه شب و روز سه شنبه موج اجتماعی حمایت از آقای روحانی و موج شادی از ائتلاف در جامعه شکل گرفت. در حالیکه قبل از آن افرادی که در هر دو ستاد کار میکردند، مرتب تماس میگرفتند که اگر ائتلاف نشود، کار را زمین میگذاریم، پس از آن ما در نظرسنجیهای صداوسیما و چند ارگان دیگر که دریافت میکردیم، از همان صبح سهشنبه 21 خرداد به صورت لحظهای رای آقای روحانی بالا میرفت یعنی، حتی در نظرسنجی صبح چهارشنبه آقای روحانی به نزدیکی آقای قالیباف رسیده بود اما هنوز پایینتر بود. چهارشنبه بعدازظهر برای اولین بار از ایشان جلو زد و به حدود 27 تا 28 درصد رسید. نهایتا بعدازظهر پنجشنبه، نظرسنجی صداوسیما نشان میداد آقای روحانی 48.5 تا 49 درصد آرا دارند وآقای قالیباف در همان 20 درصد مانده بود.
طبعا اعلام حمایت آقایان هاشمی و خاتمی هم بر جهش آرای روحانی در نظرسنجیها موثر بود.
قطعا. من بعد از انتخابات هم از برخی روستاییها سوال میکردم که شما چرا به آقای روحانی رای دادید، میگفتند چون آقای هاشمی گفتند یعنی، تصمیم آقایان هاشمی و خاتمی خیلی موثر بود. ضمن اینکه خود آقای روحانی هم از خودشان یک چهره واقعا مدیر و مدبر به جامعه نشان دادند. آدمی که هم با فکر است و هم با هوش در مناظرهها و بحث های بعدی، نقش خود آقای روحانی تعیین کننده بود.
آقای دکتر! اولین بار پس از شوک رد صلاحیت آقای هاشمی، بحث ائتلاف و شکلگیری مکانیزم آن در یکی از سایتهای خبری نزدیک به اصولگرایان منتشر شد که روزنامه "شرق" هم آن را در قالب تیتر اول خود منعکس کرد. شاید یکی از دلایل شبهه داشتن تیم آقای عارف همان گزارش بود. در آنجا در قالب گزارشی غیر رسمی آمده بود قرار است یکی از دو کاندیدا به نفع دیگری کنار رود و در صورت پیروزی نفر دوم معاون اول رئیسجمهور آینده شود. طبعا، با توجه به مسئولیت قبلی دکتر عارف به عنوان معاون اول رئیسجمهور در دولت اصلاحات، ذهن به این سمت میرفت که قرار است از این مکانیزم آقای روحانی درآید و دکتر عارف حداکثر معاون ایشان باشند شما بفرمایید اولا آن خبر از کجا آمد و ثانیا در پروتکل ائتلاف برای نفری که کنار میرفت جایگاهی تعریف شده بود؟
اتفاقا این مطلب ابتدا در شورای مشاوران مطرح شد و تقریبا همه حاضران در جلسه با آن مخالف بودند میگفتند چنین مسئلهای دون شان دکتر عارف و دکتر روحانی است که بگوییم اگر در ائتلاف کنار بروید از قبل سهمی برایتان تعیین شده است. این مسئله به هیچ عنوان مد نظر نبود و فکر میکردیم حتی طرح آن، شخصیت این دو نفر را زیر سوال میبرد. چه آن کسی که قرار است بماند و برای ماندن حاضر شده چنین قولی بدهد و چه آن کسی که قرار است کنار برود و حاضر شده برای کنار رفتن چنین سهمخواهی کند اما انتشار چنین مطالبی در رسانهها ناگزیر است. بالاخره از یک شورای 50 نفره مطالبی درز میکند چرا که هر کدام از این 50 نفر دیگر ارتباط و جلسه دارند و به عنوان خبر، مطالب و مصوبات را مطرح میکنند. طبعا این اخبار در رسانهها هم منعکس میشود و بعضا هم تحریفها و اشتباهاتی در این اخبار وجود دارد. البته یکی دو بار اعضای ستاد آقای عارف گله کردند که از ستاد آقای روحانی، افرادی مصاحبه کردهاند و گفتهاند آقای روحانی بناست بماند و دکتر عارف معاون اول شود که ما این را رد میکردیم خود من به عنوان مسئول گروه ائتلاف مصاحبه کردم و گفتم هر مطلبی که در مورد ائتلاف منتشر شود تایید نمیکنیم مگر آنکه خود من اعلام کرده باشم. متاسفانه چنین مطالبی گفته میشد و برخی اطرفیان دو طرف هم بعضا نقش منفی ایفا کردند در تشدید این فکر نزد طرف مقابل. اما در مورد سوال شما، بار دیگر تاکید میکنم که هیچ تصمیمی در این مورد گرفته نشده بود. حتی اینکه در صورت ماندن آقای عارف یا روحانی تیم مدیریتی که تشکیل خواهند داد از مشورت اصلاحطلبان استفاده کنند و یا مشورت آقای هاشمی یا آقای خاتمی؛ در مورد هیچ یک از این مسائل، هیچ تصمیمی گرفته نشده بود گرچه ممکن است در جلسه کسی مطلبی را عنوان میکرد اما بلافاصله رد میشد چرا که همانطور که در ابتدای مصاحبه عرض کردم، واقعا هدف ما از ورود به انتخابات سه مطلب بود: کمک به نجات کشور، احیای گفتمان اصلاحطلبی و احیای گفتمان اسلام پیشرو و معتدل.
و به این اهداف رسیدید؟
فکر میکنم به میزانی که فضای دوماهه قبل از انتخابات و روز انتخابات به ما فرصت میداد، هر سه هدف را به صورت نسبی و تا حدی تحقق بخشیدیم و امیدواریم با تشکیل دولت آقای روحانی، واقعا این سه هدف دنبال شود و نتیجه روشنی گرفته شود.
اتفاقا سوال بعدی من درباره دولت آینده و شرایط جدید بود. قطعا انتخاب آقای روحانی یک اتفاق مهم است. اما پایان راه هم نیست. چه در سطح دولت و چه در سطح جامعه مدنی و نیروهای سیاسی باید اقدامات مشخصی برای تعمیق، تقویت و تداوم این حرکت صورت گیرد. همانطور که اشاره کردید، شما سالها قبل تشکیل پارلمان اصلاحات را پیشنهاد داده بودید. در مورد شورای مشاوران هم پیشنهاد دهنده و از اعضای اصلی و موثر بودید و نهایتا در ائتلاف هم که مسئولیت داشتید خواستم بدانم از نظر شما چه ساختاری برای این شرایط مورد نیاز است تا این ائتلاف که اقدام مبارکی تلقی میشود هم درون خود اصلاحطلبان تقویت شود و هم تعامل و همگرایی روشن و سازمان یافتهای با طیف آقایان هاشمی و روحانی که به عنوان اعتدالگرا شناخته میشوند، برقرار کند؟ آیا شورای هماهنگی جبهه اصلاحات و یا شورای مشاوران ساختارهای پاسخگویی هستند و یا ساختار و جبهه جدیدی باید شکل گیرد و نهایتا این جریان و نیروی اجتماعی چطور باید با دولت و نیروهای اصلاحطلب حاضر در قدرت تعامل داشته باشد؟
این کار دو بخش دارد. یکی آنچه که باید توسط دولت انجام بگیرد. به هر حال دکتر روحانی برنامههایی را به عنوان برنامههای خود به جامعه عرضه کردهاند و من امیدوارم واقعا به آن برنامهها وفادار بمانند و بتوانند آنها را پیش ببرند و فضایی را در کشور ایجاد کنند که امید پدید آمده پس از 24 خرداد روز به روز تقویت شود و بار دیگر، ظرفیتهای توسعه کشور در بخشهای مختلف سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی به کار گرفته شود. این بخش را آقای روحانی و تیم مدیریتی ایشان باید دنبال کنند. ما هم به عنوان اصلاحطلبان، برخودمان فرض میدانیم که در این جهت، هر کمکی را به ایشان انجام دهیم. بخش دوم که به نظر من، در دراز مدت برای کشور کار اساسیتری است؛ سازماندهی همین فعالیتهایی است که در چارچوب اصلاحات در یکسال اخیر انجام شده است. آنچه الان از نظر نهادی انجام شده یعنی همین شورای اصلاحطلبان یا شورای مشاوران آقای خاتمی به هیچ عنوان کفایت نمیکند باید یک بازسازی مجددی صورت بگیرد در همین شورا هم البته مطرح شده که روی این مسئله کار کنیم که چگونه میتوان این سرمایه اجتماعی ایجاد شده را که خوشبختانه متعلق به یک نفر هم نیست و بین شخصیتهای مختلف اصلاحطلب تقسیم شده، صیانت کنیم و افزایش دهیم. فکر میکنیم سازوکارهای جدیدی باید در نظر گرفته شود. چه در چارچوب فعالیت های حزبی و فعالیت در چارچوب یک جبهه و همینطور نهادهای مدنی از قبیل NGOها. این سرمایه باید حفظ شود و کاری که در این انتخابات صورت گرفت کاری بود مربوط به یک فضای خاص امنیتی و سیاسی که خوشبختانه با همکاری همه دوستان، تا اینجا به نتیجه رسیده است اما از این پس، قطعا مقتضیات دیگری وجود دارد که باید بر اساس آن عمل شود.
در تشکیل دولت جدید هم از ظرفیتهای این ائتلاف استفاده شده است؟ البته خبر داریم که کمیتهها و جلسات زیادی در حال برگزاری است که شما هم در آن مشارکت دارید. در صورت امکان توضیح دهید که در این گام اول تا چه حد دولت جدید به آن ائتلاف همراه و پایبند مانده است؟
ببینید! از شورای اصلاح طلبان به عنوان شورا هیچ تقاضایی برای همکاری در تعیین دولت نشده است. اما از اعضای آن شورا الان عده زیادی در کارگروهها و کمیتههای مختتلف دخیل هستند.
ساختار کمیتهها و کارگروهها به چه شکل است؟
سه کمیته سیاسی، اقتصادی و فرهنگی اجتماعی تعریف شده که ذیل آن تعداد زیادی کارگروه وجود دارد. مثلا ما که در کمیته اجتماعی - فرهنگی هستیم 12 تا 13کارگروه داریم که هر یک از آنها مربوط به یکی از وزارتخانهها و سازمان های دولتی این بخش است.که بنده هم مسئولیت کارگروه آموزش و پرورش را دارم. آقای دکتر توفیقی که رئیس ستاد دکتر عارف بودند مسئول کارگروه فرهنگ و آموزش عالی هستند. آقای مسجد جامعی مسئول کارگروه فرهنگ و ارشاد اسلامی هستند و همینطور سایر دوستان اصلاح طلب مسئولیتهای مختلفی را برعهده گرفتهاند. این مشغولیت هم صرفا به خاطر تعهدی است که به کشورداریم و فکر میکنیم در این مرحله هر کمکی که آقای روحانی بخواهند باید انجام دهیم. والا بحث سهم خواهی نیست چون همه دوستان و از جمله خود من وقت چندانی برای برعهده گرفتن مسئولیتهای اجرایی نداریم. البته در کنار ما، دوستان اصولگرا و افرادی که در ستاد اولیه آقای روحانی بودند وحتی افرادی که در ستاد دکتر روحانی نبودند و از نامزدهای دیگر حمایت کردند مثل آقای نهاوندیان که حامی دکتر ولایتی بود، حضور دارند. الان آقای نهاوندیان مسئول کمیته اقتصادی دولت آینده هستند. میخواهم بگویم دکتر روحانی در ترکیب نیروها فراجناحی عمل کردهاند.
مسئولیت کمیتههای دیگر را چه کسانی برعهده دارند؟
مسئولیت کمیته سیاسی با آقای یونسی و کمیته فرهنگی - اجتماعی با دکتر صالحی است. روسای کارگروه هم، عضو کمیته هستند.
به عنوان بحث آخر؛ شما اشاره کردید به تجدید ساختار جبهه اصلاحات که طبعا از این پس، بیشتر با جریان اعتدال و نزدیکان آقایان هاشمی و روحانی گره خواهد خورد. ارزیابی شما از جایگاه جدیدی که آقایان هاشمی و خاتمی در این انتخابات ازخود نشان دادند، چیست؟ بویژه در مورد آقای هاشمی که پیش از این، همواره بر "فراجناحی" بودن تاکید داشتند؛ اما در این دوره (و البته از سال 84 به این سمت) گرایش بسیار بیشتری به اصلاح طلبان پیدا کردهاند. آیا ایشان همچنان در موضع فراجناحی خواهند ماند و یا در کنار آقای خاتمی نقشهای جدیدی را هم در جهت توسعه سیاسی و اجتماعی کشور و همینطور برای تجدید ساختار سیاسی و احیانا تشکیل حزبی فراگیر برعهده خواهند گرفت؟
من فکر میکنم که هر دو این بزرگواران یک نقش مدیریت دارند و یک نقش اجتماعی. به نظرم، نقش اجتماعی آنها مهمتر از نقش مدیریت است. یعنی، این سرمایه اجتماعی و اعتمادی که مردم به این دو شخصیت دارند؛ باید حفظ و تقویت شود. البته بخش مهمی از این کار برعهده خود بزرگواران است. یعنی هر دو نفر تلاش داشتهاند همواره با مردم وهماهنگ با خواستهای واقعی مردم عمل کنند و موفق هم بودهاند. از این پس هم، همینطور است. آقای خاتمی چه بخواهند و چه نخواهند به عنوان لیدر جریان اصلاحات شناخته شده اند هم لیدرمعنوی و هم لیدر مدیریتی، کما اینکه در شورای اصلاح طلبان ایشان همیشه شرکت کردند و رئیس این شورا هم خودشان هستند. به نظرم ایشان باید این نقش را حفظ کنند، اما اگر سازوکار دقیق و بهتری به صورت نهادی و سازمانی برای جریان اصلاحات طراحی شود، ممکن است بخشی از آن مسئولیت مدیریتی واگذار شود ضمن آنکه احزاب اصلاحطلب ساختار و جایگاه خود را داشته باشند. در مورد آقای هاشمی من فکر میکنم ایشان جایگاه و موقعیت فراجناحی خود را حفظ کند. البته فراجناحی بدان معنا نیست که جریان اقتدارگرا هم بتواند خود را ذیل آقای هاشمی تعریف کند. کما اینکه الان هم نمیشود تعریف کرد و بیشترین حملات به ایشان هم از سمت آن جریان است. البته جریان اقتدارگرا یک طیف است و جریانات مختلفی در آن حضور دارند اما همه آنها در مخالفت با آقای هاشمی مشترکند. فراجناحی یک چارچوبهایی دارند که اول باید آن را تعریف کرد. یکی از این چارچوبها قبول حاکمیت مردم رای مردم و مطالبات مردم است. درحالیکه جریان اقتدارگرا در همین تعریف و اصل اول از دور خارج میشود من معتقد نیستم آقای هاشمی باید یک حزب فراگیر ایجاد کند. ایشان در همین نقشی که در چهار سال اخیر ایفا کردند بیشتر میتوانند به کشور خدمت کنند و همین نقش را حفظ و تقویت کنند. البته در اداره کشور هر دو نفر به عنوان مشاورانی امین و مجرب میتوانند خیلی نقش ایفا کنند چه در مسائلی که قرار است درون دولت اتفاق بیفتد و چه هماهنگیهای برون دولت و سطوح بالاتر از دولت.
اصلاح طلبان با رد صلاحيت هاشمي نمي خواستند در انتخابات شركت كنند
نجفی: روحانی كاندیدای اصلاح طلبان نبود/ حوادث ۸۸ هزینه سنگینی به كشور تحمیل كرد
عضو شورای اصلاح طلبان گفت: جمعبندی این بود كه باید رد صلاحیت هاشمی را علامتی از حاكمیت تلقی كنیم مبنی بر اینكه اصلاحطلبان اصلا نباید در انتخابات شركت كنند و انتخابات از قبل، مهندسی شده است.
۱۳۹۲/۴/۲۵