گلعلی‌ بابایی: بهبودی در صیانت از تاریخ انقلاب اسلامی خط شكن است

عکس خبري -گلعلي‌ بابايي: بهبودي در صيانت از تاريخ انقلاب اسلامي خط شکن است

الحق و الانصاف آقای بهبودی و آقای سرهنگی برای جلب و جذب بچه‌هایی مثل من كه پایشان تازه به كانكس‌مینی دوكوهه باز شده بود، بزرگی كردند و راه و رسم درست جنگی‌نویسی را كه هشت سال مدام فقط آن را درشت می‌نوشتند، یادمان دادند.

محمد مهدی اسلامی- گلعلی‌ بابایی پژوهشگر و مستندنگار و  یکی از پرکارترین و مؤثرترین چهره‌های ادبیات پایداری و مقاومت است. او در مراسم رونمایی از کتاب «رضانام تا رضاخان»، درباره پاسداشت از قلم هدایت الله بهبودی، نویسنده این کتاب دل‌نوشته‌ای را خواند. پس از مراسم به سراغ او رفتم و نسخه‌ای از سخنی که از دل برآمده بود، گرفتم.

متن این یادداشت بدین شرح است:

بدون تردید آقای بهبودی و قل دیگرش آقای سرهنگی را باید در شمار پیش‌قراولان ادبیات انقلاب و دفاع مقدس به حساب آورد چرا که از فردای خاموش‌شدن آتش دهانه‌های تفنگ‌ها و روزگاری که دم از جنگ‌نویسی زدن در این کشور به منزله دست‌زدن به بیهوده‌ترین کارها تلقی می‌شد، دل به دریا زدند و با همکاری عزیزانی به مانند: شاعر توانای دفاع مقدس،‌ شهید احمد زارعی،‌ مسئول وقت واحد تبلیغات و انتشارات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و استاد علیرضا کمری، مرکزی را با نام «دفتر ادبیات و هنر مقاومت» در حاشیه شمال غربی حیاط حوزه هنری فعال کردند.
البته پیش از آن و در زمان حضور بهبودی و سرهنگی در صفحه جبهه و جنگ روزنامه جمهوری اسلامی، این دو بزرگوار علاوه بر مدیریت این صفحه هر چند وقت یکبار، مقالات عشقولانه‌ای درباب جنگ می‌نوشتند که با امضای مستعار «صدرا ریحانه» منتشر می‌شد. گویا صدرا فرزند یکی از این دو عزیز بود و ریحانه هم فرزند آن دیگری. جذابیت این مطالبه به حدی بود که پس از هر بار انتشار آنها در روزنامه جمهوری اسلامی، مراکز فرهنگی دولتی و خصوصی، دبیرستان‌ها، دانشگاه‌ها و حتی پادگان‌های سپاه و بسیج، بریده این مقالات را در تابلوی اعلانات‌شان نصب می‌کردند و خیلی از علاقه‌مندان به ادبیات، جنگ مشتاقانه آنها را مطالعه می‌کردند. در حقیقت با راه‌اندازی دفتر ادبیات و هنر مقاومت، این دفتر مامن و ماوایی شد برای مجموعه‌ای از رزمندگان جنگی‌نویس.
الحق و الانصاف آقای بهبودی و آقای سرهنگی برای جلب و جذب بچه‌هایی مثل من که پایشان تازه به کانکس‌مینی دوکوهه باز شده بود، بزرگی کردند و راه و رسم درست جنگی‌نویسی را که هشت سال مدام فقط آن را درشت می‌نوشتند، یادمان دادند. یاد شهید حاج حسین خرازی به خیر که در آخرین روزهای مانده به شهادتش، در مصاحبه‌ای مطبوعاتی حرف دل بچه‌های جنگ را چه خوب بر زبان آورد: «رسانه‌های ما جنگ را درشت می‌نویسند اما درست نمی‌نویسند!». علی‌ای‌حال هنوز عمر نهال تازه غرس‌شده دفتر ادبیات و هنر مقاومت به سه سال نرسیده بود که آقای بهبودی بر آن شد تا برای تبیین ریشه‌های دفاع مقدس برود سر وقت علت‌العلل تحمیل آن جنگ هشت ساله به ملت ایران، یعنی پرداختن به انقلاب اسلامی. از قیام مردمی 15 خرداد سال 1342 تا سرنگونی ژاندارم منطقه‌ای آمریکا درخاورمیانه در 22 بهمن سال 1357.
ضمن این که بنده معتقدم شهدای برهه 42 تا 57 به مراتب مظلوم‌تر از شهدای پس از پیروزی انقلاب اسلامی هستند. هم‌چنان که سیلی‌خوردگان و به اسارت‌رفتگان آن مقطع 15 ساله نیز به مراتب رنج‌کشیده‌تر از آزادگان ما در اردوگاه‌های جهنمی رژیم صدام معدوم بودند.
ثبت خاطرات و خطرات پیشگامان دریادل نهضت اسلامی ملت ایران به رهبری حضرت امام خمینی از 1342 تا 1357 و تدوین و نشر آنها اقدامی سترگ بود که تنها بزرگانی از طراز هدایت‌الله بهبودی قادر به انجام آن بودند. کاری که این بزرگوار و معدود یاران او در «دفتر ادبیات انقلاب اسلامی» با ضبط، تدوین و نشر خاطرات شفاهی صدها تن از شیرزنان و بزرگ‌مردان پیشگام نهضت امام خمینی انجام می‌دادند، به راستی کاری است ارزنده و بی‌بدیل.
باید اعتراف کرد همین خط‌شکنی بهبودی و یارانش، در حکم مهم‌ترین عامل بازدارنده برای قلم به دستان نامحرمی است که افزون بر 3 دهه کوشیدند تا برای انقلاب اسلامی اصیل مردم ایران، شناسنامه جعلی صادر کنند. به راستی رهبر فرزانه انقلاب چه زیبا حق مطلب را ادا فرمود، آنجا که نوشت: «درود بر سرهنگی‌ها و بهبودی‌ها»

رحیم مخدومی، دیگر نویسنده شناخته شده و پرکار بود که در این مراسم به پاسداشت از بهبودی سخن گفت. متن سخنان وی بدین شرح بود:
«اگر انقلاب را به کشتی نوحی تشبیه نماییم که اولین میخ و تخته ی آن در خرداد ۴۲ کوبیده شد، این کشتی در بهمن ۵۷ به تکامل رسید و به آب نشست.
 برخی تصور کردند کشتی قاره پیمای انقلاب، در بهمن ۵۷ به ساحل رسیده و رفتند سراغ خشکی. غافل از آن که تازه از ساحل جدا شده و دل به طوفان زده بود.
گاهی موانعی سرعتش را کم می‌کرد و گاه نفسی می گرفت و بر سرعتش می افزود، اما واژه ی توقف در قاموسش نبود. ناخدا نیاز به ملوانانی داشت که صدها گره زودتر از وقوع طوفان، بوی طوفان را استشمام کنند و چاره اندیشی نمایند عده ای شدند ملوان دفاعی، عده ای ملوان هسته‌ای، عده ای ملوان سلول‌های بنیادی و عده‌ای ملوان ادبیات مقاومت؛ ادبیاتی که شارژ کننده نیروها بود؛ خط دهنده، امید بخش پرورش دهنده و انگیزه بخش.
هر وقت هر که خسته می شد و یا کم می آورد، باید سری به ادبیات مقاومت می‌زد، مردان مقاومت را یک بار دیگر مرور می‌کرد و تاریخ مقاومت را مزمزه می نمود تا خودش تاریخ‌ساز می شد.
 چند نفر پایه های بنای این ادبیات بودند که در این میان دو چهره، درخشان تر از همه است؛ سرهنگی و بهبودی. اینها دو پایه میز ادبیات شدند، اما خیلی زود علیرضا کمری و محمدحسین قدمی هم شدند پایه های سوم و چهارم و چار پایه ادبیات مقاومت شکل گرفت. چارپایه ای که امروز بعد از گذشت بیش از سی سال از تولد آن، تمام ادبیات مقاومتی ها روی آن ایستاده اند؛ ده‌ها ناشر دولتی و خصوصی، صدها نویسنده ی تاریخ، خاطره، شعر، داستان و رمان، نمایشنامه و فیلمنامه. هزاران کتاب تبلور یافته، افزایش چند ده برابری سرانه مطالعه، شکستن مرزهای ستبر ادبیات صادراتی با ادبیاتی ازجنس ایرانی و اسلامی، نه ادبیات کهنه و ناهمگون تقلیدی و وارداتی.
این سرداران بصیر فرهنگی خیلی زود فهمیده بودند که سرمایه عظیم و تکرار ناشدنی خاطرات انقلاب با چراغی خاموش در حال رخت بربستن است؛ خاطرات نهفته در سینه های محجوب، سینه های ترک خورده و شیمیایی، سینه های پر از درد و زخم خورده اما صبور و فراخ.
هر چشمی قادر نبود ذوب شدن این سرمایه را ببیند و درک کند. چشمی فردانگر می خواست و دلی وارسته از میز و منصب و نام و نان.
 صاحبِ نام مستعارِ "صدرا" یک چشم شد و صاحبِ نام مستعارِ "ریحانه" چشمی دیگر. این دو به قول قدیمی های ادبیات مقاومت، دوکوهه کوچکی در باغچه حوزه هنری برپا کردند و اعزام‌های انفرادی را از گوشه گوشه ی این کشور پهناور فراخواندند. رزمندگان و سرداران نظامی دیروز برگه اعزام انفرادی گرفتند و متواضعانه لباس سربازی ادبیات مقاومت را به تن کردند.
 در این عرصه ی پیچیده ی فرهنگی هم باید اذعان داشت، یکی از متواضع ترین و بصیرترین سربازان فرهنگی، حاج قاسم بود. در هر نقطه از دنیا که سپاه مقاومت خاکریز زد، سپاه ادبیات هم پرچمش را بالا برد و ادبیات مقاومت، مکتبی جهانی شد برای پرورش سربازان مقاومت.
 بی‌جهت نبود که علمدارِ انقلاب فرمود؛ اگر من شاعر بودم برای سرهنگی ها بهبودی ها و قدمی ها شعر می سرودم.»

۱۳۹۹/۱۱/۲۰

اخبار مرتبط