به گزارش نما، منطقه ما در شرایط «بسیار حساس» تاریخی به سر میبرد و در این میان قدرتها و کشورهای مختلف درصددند تا با یک جمعبندی خاص، راهی را برای اثرگذاری بر این شرایط بیابند. در این شرایط برخی از کشورها در نقش «پیشران» یا تقویت کننده و برخی دیگر در نقش «پسران» یا تضعیفکننده ظاهر میشوند. پیشرانها قدرتهایی هستند که بطور کلی تحولات را به نفع خود ارزیابی کرده و آن را در چارچوب تحلیلی خود قابل مطالعه میدانند و پس رانها قدرتهایی هستند که تحولات را به ضرر خود ارزیابی کرده و در چارچوب نگرش خود قابل ارزیابی نمیدانند.
عربستان از جمله کشورهای «پسران» به حساب میآید. رفتار عربستان طی 2 تا 3 سال اخیر که تحولات بزرگی در حوزه عربی- اسلامی راه افتاده، در همه موارد مبتنی به کند کردن روند تحولات و در نهایت متوقف و معکوس کردن آنها بوده است. عربستان در یمن با طرح موسوم به «تدبیر خلیجی» از یک سو علیعبدالله صالح دیکتاتور و خونآشام یمن را از محاکمه و مجازات مصون کرد و از سوی دیگر، عملاً محصول انقلاب نارس یمن را به دامن عوامل اصلی رژيم گذشته ریخت و دستاورد مردم مظلوم یمن را از بین برد.
عربستان در بحرین با دخالت نظامی، دوره به نتیجه رسیدن انقلاب مردم را طولانی کرد و این در حالی بود که در بین کشورهای عربی، بحرینیها بیشترین میزان زمان حضور در صحنه را به ثبت رساندهاند. مردم در بحرین بیش از هر نقطه دیگری در جهان عرب روی مسالمتآمیز بودن حرکت اعتراضی خود تاکید کرده و از توسل به خشونت بطور جدی پرهیز کردهاند این در حالی است که فشار ظالمانهای که رژيم بحرین به مردم این کشور وارد میکند از هر جای دیگر بیشتر است. حضور گسترده و حداکثری مردم در خیابانها جایی برای بقاء آلخلیفه باقی نمیگذارد اما حمایت همهجانبه و پر شدت عربستان و مخصوصا اعزام نیرو و تجهیزات نظامی برای سرکوب مردم بحرین، رژیم آلخلیفه را بطور مصنوعی سرپا نگهداشته است.
عربستان در مصر نیز به مصاف انقلاب مردم رفت و در یک سناریوی آمریکایی- صهیونیستی، اسلامگرایان که از حمایت بخش عمدهای از جامعه مصر برخوردار بودند را از قدرت برکنار کرد و به شکلی وقیحانه نقش سعودی در اقدام ارتش علیه اسلامگرایان را فاش نمود. در مصر مردم تا امروز بیش از 3 هزار نفر قربانی دادهاند که حدود 2000 نفر از آنان به حوادث 50 روز اخیر یعنی پس از برکناری محمد المرسی و اقدام نظامیان تحت حمایت مالی عربستان و تحت فرماندهی آمریکا برمیگردد.
نقش عربستان در لیبی هم یک نقش تخریبی است. بر اساس مدارک معتبر نیروهایی که در فاصله فوریه 2011 (اسفند 89) تا سپتامبر 2011 (شهریور 90) ذیل عنوان «المقاتله الاسلامیه» فعالیت میکردند و زمینهساز دخالت ناتو شدند، یک گروه اصالتا عربستانی بودند کما اینکه همین گروه بعدا و زمانی که تحت عنوان «مجالس العسکریه» در دوره حکومت مصطفی عبدالجلیل به آشوب و ناامنی دامن میزدند و در نهایت مانع استقرار نظم جدید میشدند هم یک جریان وهابی بودند.
نقش عربستان در تونس هم بیشباهت به نقش آن در لیبی و مصر نیست. عربستان در روزهای آغازین انقلاب تونس، دولت نوپا را تحت فشار قرار داد و با بذل پول زیاد یک گروه تروریست را به وجود آورد و سعی کرد با برجستهسازی نقش آنها، مانع از به تصویب رسیدن قانون اساسی در این کشور شود. فشار شدید عربستان به دولت در تونس سبب شده که دولتها بیش از دو ماه دوام نیاورند.
عربستان در سوریه نقش متفاوتی- از نظر شکلی- بعهده گرفت. در این کشور، عربستان درصدد برآمده است دولت باثبات اسد را بعنوان دولتی حامی ترور معرفی نماید. رفتار عربستان در عراق هم از این فرمول تبعیت میکند. عربستان در فاصله سالهای 1384 که دولتهای اسلامی- با اکثریت شیعه در عراق سر کار آمدهاند سعی خود را روی اسقاط نظام سیاسی عراق تمرکز داده است. همین بازی امنیتی به نوعی دیگر در لبنان هم جریان دارد. عربستان با حمایت آشکار از افراطگرایان، یک جبهه ضد مقاومت را در لبنان تشکیل داده است. عربستان هر کجا که بتواند از طریق سرازیر کردن دلارهای نفتی و تحت مدیریت مستقیم و افشاء شده آمریکا، جریانات را میخرد و یا از طریق اقدام دخالتگرایانه، امید مردم آن سامان نسبت به آینده خود را کمرنگ میکند.
عربستان به گونهای دیگر همین نقش را در افغانستان ایفا مینماید. ریاض با یک برنامه منسجم تلاش میکند تا به مرور زمینه به قدرت رسیدن طالبان و فروپاشی توافق پشتون- تاجیک را فراهم کند. در پاکستان نیز عربستان تلاش میکند تا مانع به نتیجه رسیدن انتخابات و آرای مردم شود. حمایت آشکار ریاض از لشکر تروریستی جهنگوی و سپاه صحابه که سالانه صدها نفر از مردم این کشور را به خاک و خون میکشند بخشی از تلاش امنیتی عربستان در این کشور به حساب میآید.
با این وصف میتوانیم بگوییم از پاکستان تا لبنان و از سواحل مدیترانه تا سواحل خلیجفارس، عربستان تلاش میکند با توسل به انواع شیوههای ضد مردمی مانع تحقق انقلابهای مردمی شود. در این بین رسانههای غربی چشم خود را به روی فتنهگری سعودیها بستهاند چرا که میدانند آلسعود دستنشانده آمریکاست و بدون اجازه و مدیریت آمریکا دست به هیچ اقدامی نمیزند. اگر رفتار سعودیها را در صحنههای مختلف مرور نماییم، هماهنگی کامل این کشور با غرب و رژیم صهیونیستی را میتوانیم مشاهده نماییم. اعلام رسمی حمایت عربستان از اقدامات ناتو علیه یک کشور عرب (لیبی2011) اقدامی عجیب میباشد چرا که عربها چنین حمایتی را برای خود خواری به حساب میآورند. عربستان در مواجهه با بحران سوریه نیز چندین بار از شورای امنیت، ناتو و آمریکا خواست با حمله نظامی به سوریه شرایط را برای دگرگونی سیاسی این کشور آماده نماید. سیاست عربستان در عراق نیز بر پایه حمایت از مداخله غربی علیه این کشور عربی میباشد.
اما ملاحظات آمریکا در واگذاری این ماموریت به عربستان را میتوان بدینگونه فهرستبندی کرد:
1- هر نوع تغییر در این منطقه که از دو عنصر «دین» و «دموکراسی» سرچشمه بگیرد و یا از آن متاثر باشد برای عربستان به عنوان پایگاه آمریکا در منطقه خطر وجودی به حساب میآید چرا که انقلاب دینی در جهان اسلام، آغاز رقابت جدی درون مذهبی در این منطقه است از آنجا که بجز عربستان تقریبا هیچ کشور دیگری دارای حکومتی حنبلی نیست. اگر حرکت دینی در جهان اسلام شکل بگیرد این حرکتها از نظر هویتی اگر سنی هم باشند حنبلی نیستند حرکت دینی اگر در مصر یا تونس به نتیجه برسد، مالکیها و شافعیها که اکثریت جمعیتی را در سه استان پهناور مکه و مدینه و تبوک در اختیار دارند را برای ایفای نقش سیاسی در عربستان تحریک میکند و این میتواند بنیان حکومت آل سعود را برهم بزند. از سوی دیگر اگر در کشورهای عربی به قدرت رسیدن از طریق آراء شهروندان به یک روش عمومی تبدیل شود، عربستان نمیتواند یک استثنا تلقی گردد. این در حالی است که آل سعود در یک رقابت واقعی انتخاباتی از آراء لازم شهروندان برخوردار نیست. بنابراین آمریکا برای حفظ عربستان با صراحت از تغییراتی که زیربار آن کودتا یا دخالت خارجی باشد حمایت میکند ولی از روی کارآمدن حکومتی با آراء شهروندان جلوگیری کرده و اگر هم از این طریق به قدرت برسند، سعی در تخریب آنان دارد.
2- هرچند عربستان در ظاهر سیاست مستقلانهای تعقیب مینماید ولی واقعیت این است که سیاست رسمی عربستان همان سیاست غیررسمی دستگاههای اطلاعاتی-امنیتی غرب است که بطور علنی اظهار میشود. ما میتوانیم فهرستی از این موارد را مورد اشاره قرار بدهیم؛ مواضع عربستان درباره ایران کمترین تفاوتی با سیاست آمریکا و اسرائیل در مواجهه با ایران ندارد، مواضع عربستان درباره دولت نوری مالکی و تلاش برای سرنگونی آن، همان مواضع اسرائیل است. مواضع عربستان درباره حزبالله لبنان دقیقاً همان مواضع اسرائیل و آمریکا است. مواضع عربستان درباره سوریه همان مواضع آمریکا و رژیم صهیونیستی است کما اینکه مواضع عربستان درباره حوثیها در یمن، کشمیریها در هند، شیعیان بحرینی، حکومت عمرالبشیر، جهاد اسلامی و... همان موضع آمریکا و اسرائیل است. همین چند روز پیش یک روزنامه اروپایی فاش کرد که عربستان به ناتو برای آغاز حمله به سوریه فشار میآورد و اسناد ویکیلیکس حکایت از آن دارند که دستکم 240 بار عربستان- در فاصله سالهای 1383 تا 1390- از مقامات پنتاگون درخواست کرده که به ایران حمله نظامی کنند. یک سند که حدود دو هفته پیش از سوی سایت «الاوسط» منتشر شد بیانگر آن است که بندربنسلطان مقام ارشد امنیتی عربستان در جریان سفر به مسکو از مقامات روسیه خواسته است که با برکناری اسد از قدرت موافقت کند.
3- عربستان با نقشآفرینی در مصر، سوریه، یمن و... در عین حال ضریب آسیبپذیری خود را هم بالا میبرد چرا که نه تنها شیعیان جعفری الشرقیه و شیعیان جنوبی عسیر، نجران و جیزان بلکه حتی شافعیهای حجاز و مالکیهای حجاز هم از تغییرات حمایت مینمایند. این موضوع کاملاً شفافی است با این وجود شدت گرفتن فعالیتهای فرقهگرایانه سعودی از این حکایت دارد که آلسعود شرایط را برای خود بحرانی ارزیابی میکند و از این رو شتاب زیادی را در رفتار سعودیها بخصوص در موضوع تحولات مصر و بحرین مشاهده میکنیم.
4- آل سعود در منطقه ما در حال حاضر به کانون بحرانآفرینی تبدیل شده است. آنان ایجاد درگیری شیعی- سنی را بهترین راه رسیدن به اهداف خود ارزیابی مینمایند و بدین جهت شاهد دست زدن آل سعود به یک سلسله اقدامات جامع رسانهای، فرهنگی، سیاسی و دیپلماتیک که همه همگرایی جهان اسلام را نشانه رفتهاند، هستیم.
(کیهان؛ سعدالله زارعی)