نسخه چاپی

هدف آمریكا از مذاكره با ایران چیست؟

عکس خبري -هدف آمريکا از مذاکره با ايران چيست؟

بررسی مواضع و رویكردهای سران ایالات متحده آمریكا نشان می‌دهد هر دو جناح اصلی سیاسی در این كشور نسبت به مذاكرات ایران نگاه مشتركی داشتند: « مهار ایران ».

به گزارش نما، «رابرت مالی» نماینده رئیس جمهور آمریکا در امور ایران و از معماران برجام روز ۴ خرداد در کمیته روابط خارجی سنا گفت: «این [وضعیت] نتیجه ناخوشایند تصمیم دولت قبل برای خروج یکجانبه از برجام است. بدون اتخاذ آن تصمیم می‌توانستیم همه تمرکز و اهرم فشارمان را روی همکاری با متحدان و شرکا برای مهار مجموعه‌ای از اقدامات خطرناک غیرهسته‌ای ایران متمرکز کنیم.»

کلیدواژه خاص او در این عبارت «مهار ایران» است. طبق اظهارات مالی، برجام گام اول بود. گام‌های بعدی نیز در ایران تحت عناوین برجام ۲ و ۳ از سوی دولت وقت تعریف شد. این یعنی هدف اوباما دقیقاً همان هدف ترامپ بود ولی با راهبردی متفاوت.

اغتشاشات ناشی از فتنه ناموفق سال ۸۸ فرصت بی‌نظیری به اوباما داد تا اجماع جهانی علیه ایران شکل دهد. این اجماع منجر به سنگین‌ترین تحریم تاریخ علیه ایران تحت لوای قطعنامه ۱۹۲۹ شد.

همزمان، روحانی در سال ۱۳۹۲ با شعار رفع تحریم و ارد پاستور شد. طیف حاکم بر کشور در دهه ۹۰ شمسی در خوشبینانه‌ترین حالت معتقد بودند که اختلافات ایران و آمریکا راهبردی است نه ذاتی. با این رویکرد سرعت رشد صنعت هسته ای کشور فروکش کرد و در برخی موارد مانند راکتور اراک و برخی سانترفیوژها به نابودی هم رسید تا شاید مقدمه ای بر عادی سازی روابط تهران - واشنگتن باشد.

دولت اوباما به برجام دست یافت. همزمان طیف رسانه‌ای وابسته به جریان حاکم بر کشور از لزوم کاهش برد موشکی به ۳۰۰ کیلومتر سخن می‌گفتند و حضور مستشاری ایران در جنگ‌های غرب آسیا را زیر سوال می‌بردند.

دموکرات‌ها درصدد بودند تا برجام ۲ و ۳ را نیز کلید بزنند ولی انتخاب ترامپ همه چیز را به هم زد. دولت ترامپ پس از ورود به کاخ سفید هدف را مهار همزمان سه‌ مولفه قدرت ایران قرار داد. رژیم تحریم‌ها به طور یکجانبه بازگشت و پمپئو شروط ۱۲ گانه برای لغو تحریم‌ها اعلام کرد.

پذیرش این شروط از سوی ایران به توقف غنی‌سازی اورانیوم (برجام ۱)، عقب نشینی از منطقه (برجام ۲) و بایگانی کردن مولفه‌های اصلی قدرت نظامی کشور (برجام ۳) منجر می‌شد.

راهبرد ترامپ به کارزار فشار حداکثری ملقب شد. سال ۹۸ نیز اوج آن بود که به جنگ نفتکش‌ها، ترور سردار سلیمانی و حمله سپاه به پایگاه ارتش آمریکا منتج شد. امّا نتیجه دلخواه جمهوری‌خواهان حاصل نشد.

برنامه هسته‌ای ایران به پیشرفته‌ترین وضعیت ممکن در طول تاریخ خود رسید. تهران به تکنولوژی سانتریفیوژ IR-۹ دست یافت که ظرفیت غنی‌سازی آن ۵۰ برابر IR-۱ است و در کنار ۲ کشور ژاپن و برزیل به عنوان سومین دولت "در آستانه هسته‌ای" جهان شناخته شد.

از طرفی،‌ ژنرال «مکنزی» فرمانده پیشین سنتکام (۲۰۱۹-۲۰۲۲ میلادی) قدرت نظامی ایران را در سطح «OverMatch» قلمداد کرده است. این واژه بدان معناست که اگر جنگی شروع شود، آمریکا و متحدانش قادر به تسلط بر میدان نبرد، مقابله با بارش موشک‌ها و هجوم پهپادهای ایران نیست.

فرمانده عملیات ترور سردار سلیمانی درس حمله به عین الاسد را در این یک جمله خلاصه کرد:‌ «برنامه موشکی ایران تهدیدی با فوریت بالاتر نسبت به برنامه هسته‌ای آن است.» این حمله بزرگترین حمله موشکی یک کشور به ارتش آمریکا در تاریخ پسا جنگ جهانی بود.

مجله نیویورکر آمریکا نوشت که ایران از بزرگترین تولیدکنندگان موشک در جهان است. آژانس اطلاعات دفاعی آمریکا گزارش داد که ایران دارای بزرگترین و متنوع ترین زرادخانه موشکی منطقه غرب آسیا (خاورمیانه) است. «مایکل آیزنشتات» مدیر بخش «مطالعات نظامی و امنیتی» موسسه مطالعات خاور نزدیک واشنگتن نیز محور مقاومت را منسجم‌ترین نظام اتحاد در منطقه غرب آسیا دانست.

با این حساب راهبرد ترامپ در مهار سه گانه ایران شکست خورد. از همین روی، دموکرات‌ها با وعده احیاء برجام و تغییر فاز عملیات مهار سه‌گانه عازم کاخ سفید شدند.

موضوع ایران نشان داد که احزاب دوگانه آمریکا در اهداف اصلی خود مشترک هستند. پشت صحنه بازی «جمهوری‌خواه» و «دموکرات‌» را نیز در نامه ۴۳ سناتور به بایدن می‌توان دریافت.

این نامه روز ۵ فروردین ۱۴۰۰ به ابتکار مشترک سناتور «مندز» دموکرات و سناتور «گراهام» جمهوری‌خواه تنظیم شد. سناتورها در این نامه ضمن درخواست از بایدن برای گسترش مذاکرات به موضوعات فراتر از برجام، به نکته مهمی درباره دیدگاه سیاسی داخل آمریکا نسبت به ایران اشاره کردند.

در انتهای این نامه آمده است: «دموکرات‌ها و جمهوری‌خواهان ممکن است اختلافات تاکتیکی داشته باشند ولی در لزوم پرداختن به طیف گسترده‌ای از رفتارهای نامشروع (!) ایران متحدند. ما (کنگره) مشتاق همکاری با شما برای رسیدن به این مقصود هستیم.»

با وجود هشت دور مذاکرات وین از ۱۳ فروردین تا ۲۰ اسفند ۱۴۰۰ درست در لحظه‌ای که گفتگوها به خط پایان نزدیک شده بود، مذاکرات هسته‌ای به اغما رفت.

برای فهم چرایی آن به بخش دیگر اظهارات مالی در سنا دقت کنید: «ما (آمریکا) و شرکای اروپایی خود [دیگر] متقاعد شدیم که هم "می‌توانیم تحریم‌ها را به صورت محدود کاهش دهیم" (پس از بازگشت ایران به محدودیت‌های هسته‌ای) و "هم از مخزن وسیع تحریم های باقیمانده و سایر ابزارهای در اختیارمان برای فشار و هدف قرار دادن سایر فعالیت‌های خطرناک [ایران] استفاده می کنیم".»

اینجا دقیقاً نقطه‌ای است که ایران زیر بار آن نمی‌رود. این مخالفت از آن جهت است که طبق بند ۲۹ توافق هسته‌ای، فلسفه اصلی برجام برای ایران «لغو تحریم‌ها و عادی‌سازی فعالیت‌های تجاری» بود.

لذا تهران به دنبال اخذ تضمین و حذف تحریم‌هایی است که برچسب آن از سوی واشنگتن تغییر کرده و در حوزه‌های غیرهسته‌ای مجدداً اعمال شده است. اما دولت آمریکا به دنبال باز گذاشتن زخم تحریم‌هاست تا ریسک تعامل تجاری با ایران از بین نرود.

همزمان، کنگره آمریکا در راستای زمینه سازی برای گام‌های بعدی مهار اقدام به تصویب طرح موسوم به «متوقف کردن پهپادهای ایران» کرده است امّا به همین مورد بسنده نکردند. کنگره به دنبال این است که هرگونه توافق با ایران را منوط به قطع کامل روابط تهران - پکن کند!

صحبت‌های مالی و اقدامات کنگره نشان دهنده آن است که هرگونه تعامل یا تخاصم آمریکا با ایران در هر دولتی با هدف «مهار ایران» است. حذف سه مولفه هسته‌ای، منطقه‌ای و نظامی از جمهوری اسلامی نتیجه‌ای جز تسلیم سرزمینی ایران نخواهد داشت.

ماجرای «رفع مهمترین بحران خارجی وقت آمریکا توسط جمهوری اسلامی» در دهه ۷۰ شمسی و «بزرگترین همکاری راهبردی ایران و آمریکا بعد از انقلاب» در دهه ۸۰ شمسی و مهمترین توافق پس از انقلاب تحت عنوان «برجام» در دهه ۹۰ شمسی می‌تواند سند حسن نیت ایران باشد اما هیچ‌گاه از سوی آمریکا این حسن‌نیت‌ها با پاسخ مناسبی مواجه نشد.
منبع: فارس

۱۴۰۱/۳/۲۱

اخبار مرتبط
نظرات کاربران
نام :
پست الکترونیک:
نظر شما:
کد امنیتی:
 

آخرین اخبار...